AMD 99
Registered User
چرا از مرگ بترسیم ! وقتی مرگ هست ما نیستم و وقتی مرگ نیست ، ما هستیم !!
برگرفته از مجله ی طنز و کاریکاتور :general709:
برگرفته از مجله ی طنز و کاریکاتور :general709:
خیلی اقایی.دمت گرم بنجیمنم به پشتیبانی از جواد تو دهن هر کی جوادو مسخره کنه میزنم
من نرخ نونتونه تعین میکنم
کجا؟کی؟بریم اقا...جواد امروز دکتر زیباکلام تو رشت سخنرانی داره ! بیا بریم یه خرده بزنیم تو فاز عنقلاب
اصل این جمله رو یادم نیست کی گفته، ولی بهترین و منطقی ترین جمله ای که درباره مرگ شنیدم با فاصله همینه.چرا از مرگ بترسیم ! وقتی مرگ هست ما نیستم و وقتی مرگ نیست ، ما هستیم !!
ما برای شادتر شدن انقلاب نکردیمایرانیها جزو غمگینترین مردمان جهان هستند
دکتر حسین محمدی، استادیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی:
جامعه ما شادی را گم کرده است، طبق تحقیقی که در سال ۲۰۱۵ انجام شده بود، ایران از بین ۱۱۵ کشوری که فاکتورهای شادی در آنها بررسی شده بود در رتبه ۱۰۵ قرار داشت.
حدود هفت سال از این تحقیق میگذرد و بدون شک با توجه به افزایش فشارهای اقتصادی و روانی در سالهای اخیر، ایران به جایگاه آخر این جدول نزدیک شده است و حالا ما جزو غمگینترین و افسردهترین مردمان جهان هستیم.
وضعیت نابسامان روانی و غمگینی مردم به وضوح در رفتار عادی آنها در کوچه و خیابان و در وقایع عادی زندگی مشهود است.
تاثیر مذهب:
همش عزا داری و گریه و غم و اندوه، راه اندازی دهه های مصیبت و مرگ... ...
وسط بیمارستان گاندی داد میزد .*ش* یعنی شهادت نه شهوت بیمارستان گاندی بابت نفس کشیدن و بابت هر دم و بازدم ازت پول میگیرن . بعد6ساعت وقت مارو گرفت که از این قرآن جیبی ها یک استدلالی پیدا کنه برای عمل سیمچین . آخرش هم گفت حرام است نگو نگه داشته بوده برای همچین روزاییاستارت هم اکنون صاحب چندین زوجه و شوگر مامی می باشند
ذهن باز که چه عرض کنم . تو پایگاه اینقدر این ذهن باز شده بود که اسفنکتر از جمجمه ش معلوم بودپسر خوب با ذهن باز و جستجوگری بود اما پول و خرگوش افسارگسیخته ش خرابش کرد
بعضی دوستان مثل همین جواد من بزرگ شدنشون رو از موقعی که 16-17سالشون بود طی 10 سال تا موقعی که جوانی رعنا شدن من به چشم دیدم
جواد بزرگ شد ما پیر شدیم چقدر عمر زود میگذره
استارتر خودکشی کردی بالاخره یا نه ؟اینجا به مرگ فکر میکنیم:general107:حقیقتی تلخ و عجیب که در انتظار هممون هست....
برای شروع یه شعر از مولانا میزارم....
چطوری باهاش کنار میاید؟
کودکی در پیش تابوت پدر
زار مینالید و بر میکوفت سر
کای پدر آخر کجاات میبرند
تا ترا در زیر خاکی آورند
میبرندت خانهای تنگ و زحیر
نی درو قالی و نه در وی حصیر
نی چراغی در شب و نه روز نان
نه درو بوی طعام و نه نشان
نی درش معمور نی بر بام راه
نی یکی همسایه کو باشد پناه
چشم تو که بوسهگاه خلق بود
چون شود در خانهٔ کور و کبود
خانهٔ بیزینهار و جای تنگ
که درو نه روی میماند نه رنگ
زین نسق اوصاف خانه میشمرد
وز دو دیده اشک خونین میفشرد
گفت جوحی با پدر ای ارجمند
والله این را خانهٔ ما میبرند
گفت جوحی را پدر ابله مشو
گفت ای بابا نشانیها شنو
این نشانیها که گفت او یک بیک
خانهٔ ما راست بی تردید و شک
نه حصیر و نه چراغ و نه طعام
نه درش معمور و نه صحن و نه بام
بیزی واسه چی میاریش بالا؟؟؟؟؟