ای که بی تو خودمو تک تنها میبینم هر جا که پا میذارم تو رو اونجا می بینم یادم چشمهای تو پر درد و غصه بود قصه غربت تو قدر صد تا قصه بود یاد تو هر جا که هستم با من داره عمر من وآتیش میزنه !
تو برام خورشید بودی توی این دنیای تلخ گونه های خیسم و دستهای تو پاک میکرد حالا اون دستها کوجاست اون دوتا دست های خوب چرا بیصدا شده لب قصه های خوب من که باود ندارم ون همه خاطره مرد گوشه آسون ها گوشه آسمون ها پشت یک پنجره مرد آسمون سنگی شد خدا انگارتابیده انگار از اون بالا ها گریه هامو ندیده !
یاد تو هر ج هستم با من داره عمر من آتیش میزنه یاد تو هرجا که هستم با من داره عمر منو آتیش میزنه یاد تو هر جا که هستم با من داره عمر من آتیش میزنه