حافظ خودش مذهبي يهو ميشه بي مذهب ميدونين چرا اينم چراشه :
واعظان كين جلوه بر محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند
مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند
گوييا باور نميدارند سر داوري
كين همه قلب و دغل در كار داور ميكنند
----------------------------------------------
اين بيت آخري دليلشه - يعني وقتي خود طرف با كارش نشون ميده قبول نداره(بخصوص هم كه دانشمنده مجلسه و درسشو خونده) پس يعني ...... :blink:
:lol: :wacko:
----------------------------------------------
يه شعري هست من خيلي ازش لذت ميبرم :
خيز و در كاسه زر آب تربناك انداز
پيشتر زانكه شود كاسه سر خاك انداز
عاقبت منزل ما وادي خاموشان است
حاليا غلغله در گنبد افلاك انداز.
ولي تو فهم و كمال و دانش هرگز به پاي خيام نميرسه.
اي آمده از عالم روحاني تفت
حيران شده در پنج و چهار و شش و هفت
مي نوش نداني از كجا آمده اي
خوش باش نداني بكجا خواهي رفت.
------------------------------------------
چون نيست حقيقت و يقين اندر دست
نتوان به اميد و شك همه عمر نشست
هان تا ننهيم جام مي از كف دست
در بي خبري مرد چه هوشيار چه مست
شرمنده اگه تاپيكت رو منحرف كردم ولي خواستم بگم حافظ شعرش زيباست ولي فلسفه تو دلش نيست ، اما خيام شعرش فلسفه اي پشتش داره.