قصه من تكراري نيست، ولي قصه مشترك خيلي هاست. خواهش ميكنم تا آخرش مطالعه نماييد.
خيلي تلاش كردم، تا در كنكور قبول شوم، امّا موفق نشدم، بسيار سعي كردم تا مثل برخي از آقازادهها خدمت سربازيم را بخرم، اما ... . باز هم سعي كردم خدمتم را بيخيال بگذرانم، اما وقتي ميديدم برخي از عزيزكردهها را به نقاط خوش آب و هوا مي برند و ما طبقهي ... را به ... ، باز نشد. با هر سختي بود خدمت را در جنوب گذراندم. دلم خوش بود كه كارت پايان خدمت گرفتهام. غافل از اين كه ابتداي بدبختيام. باز هم به فكر كنكور و ادامه تحصيل بودم، اما ذهنم درگير اطراف بود، درگير وضعيتي كه ما ايرانيها در سرزمين خود داريم. به هر صورت بايد اين در و آن در ميزدم تا كاري بيابم، نا به سلامت ديپلم علومتجربي هم گرفته بودم. اما موفق نشدم، تا اين كه توسط يكي از دوستانم، كارم به دنياي كامپيوتر باز شد. با كلي قرض و قوله، يك كامپيوتر نه چندان پيشرفته گرفتم. روزها كارم شده بود، در اين خدمات كامپيوتري و آن يكي رفتن براي گرفتن كار تايپ و پاياننامه و ... . تا چندل غاز پول در بيارم. كماكان به فكر يك كار به درد بخور بودم، چرا كه بابت كار كامپيوتر نيز مرا ميچاپيدند. البته باز خدا را شكر ميكردم، كه حداقل درآمدي دارم.
يادم رفته بود بگويم، احوال پدرم را به علت بيماري سرطان بگويم، پدري كه عمري نان كارگري و دستان پينهبسته خورده بود، حال نان ذلت كميته امداد را كه هزار بامبول داشت و هزار حقارت بايد ميخورد، تازه آن هم يكي از آشنايان به واسطه رابطهاي كه داشت درست كرده بود. كمرمان زير بار مخارج شيمي درماني و ... خم شده بود. تا اين كه سرانجام دو سال پيش پدرم عمرش را به شما داد.
مسئوليت زندگي بيش از پيش به دوشم افتاد، بايد زندگي مادرم و دو خواهرم را تأمين ميكردم. خلاصه اين در آن در زدنها جواب نداد. ديگر از زندگي و مشكلاتش خسته شده بودم، دلم ميخواست، دلم ميخواست، زمين دهان باز ميكرد و مرا ميبلعيد و راحتم ميكرد.
اما به يكباره اتفاق جالبي برايم افتاد، توسط همان دوستي كه مرا با كامپيوتر آشنا كرد، با نتورك ماركتينگ و شركت كوئستنت آشنا شدم. حس كردم در جديدي از اميد بر رويم باز شده است. به هر حال از اين كار خوشم آمده بود. با توجه به برخي مطالب منفي رونامهها، روزها با خود سر و كله ميزدم كه اين كار سالم است يا نه؟ درآمد آن حلال است يا نه؟ نكند به كشورم خيانت كنم؟
به هر حال تحقيقات زيادي انجام دادم، حتي مجبور شدم كتابي درباره روش استفاده از اينترنت از دوستم بگيرم و به همراه او به سايتهاي شركت و ... سر بزنم. كمكم ذات كار برايم روشن شد، و فهميدم نتورك ماركتينگ، يك بازاريابي بسيار ساده است، كه در قالب يك شبكه صورت ميگيرد. آن جا بود كه تصميم گرفتم وارد اين حرفه شوم.
مشكل از اين جا شروع شد، كه پول ورود به اين شركت را نداشتم. حدود دو ماه سخت كار كردم تا توانستم، تقريباَ يك سوم پول را به دست بياورم ما بقي را هم قرض و قوله و يك وام صدهزارتوماني كه مادرم از صندوق محلي خودشان گرفته بود و ... .
تازه روزنه اميدي در زندگي تيره و تار و نكبت باري كه برخي آقايان براي ما ساخته بودند، باز شده بود. به هر حال وارد اين كار شدم، دوست خوبم هم آموزشها را شروع كرد، طي آموزشهايي كه ديدم، تازه معناي زندگي را دريافتم، اين كه چرا اينقدر بدبخت بودم، اين كه چرا مردم ايران به اين روز افتادهاند. آموزشهاي حدوداَ ده روزه چنان تأثيري بر من گذاشت كه حتي ده درصد آن را دوران تحصيلات و آن همه نجواي معلمان زحمتكش نداشت.
به هر حال كار را گرفتم، و شروع كردم. خوشبختانه علم كمي از اينترنت پيدا كرده بودم. كه جا دارد از دوست و ليدر عزيزم (آقاي ع.م.) بابت اين قضيه كمال تشكر را داشته باشم. هيچگاه لطف او را فراموش نخواهم كرد، زيرا من سه سال پيش از خدمت سربازي آمده بودم، و در طي اين سه سال موفق نشدم يك كار ثابت و با درآمد خوب پيدا نمايم، از طرفي سرمايه كافي براي راهاندازي يك شغل مناسب را هم نداشتم.
هنوز نفسي نكشيده بودم كه تبليغات منفي گستردهاي در روزنامهها و تلويزيون شروع شد. انگار يك نفر به آنها دستور داده بود، كه به محض اين كه من وارد اين كار شدم، عليه نتورك ماركتينگ بلوا كنند. ابتدا تهمت كلاهبرداري به شركت زدند، طوري كه انگار ما كلاهبرداريهاي خود آقايان در زمينههاي مختلف مانند ورود اتومبيلهاي قاچاق توسط عناصر دولتي و شركت مافياي ايران خودرو يا اختلاسهاي آنچناني كه همچنان هم ادامه دارد را نميبينيم، و جالب اين جا كه هيچ كس، هيچ برخوردي با آنها نمي كرد. كمي با خودم تأمل كردم، كلاهبرداري چيست؟ كه حتي رئيس جمهور جرأت فاش كردن نام آنها را نيز ندارد؟
فروش پرايد و پيكان با قيمتي چند برابر، به مردم يا خريد ميوه و محصولات كشاورزي از زارعين مخلص و زحمتكش با نازلترين قيمت و فروش با چند برابر افزايش توسط عناصر دولتي. خروج بنزين و سيمان در سطح كلان از كشور توسط برخي آقايان به كشورهاي همجوار و فروش با قيمتي چند برابر. جديداَ هم كه در اخبار اعلام شد رتبه چهارم جهان را ورود سيگارهاي آمريكايي داريم. ...
هر ايراني از ثانيه اول بامداد تا آخرين لحظه شامگاه فقط به فكر اين است كه كلاهش در كشور مثلاَ جمهوري اسلامي برداشته نشود، اگر زرنگ باشد شايد برخي افراد سودجو دور و برش كلاه او را برندارند، اما تا به خود ميآيد متوجه مي شود كه آقايان چندين كلاه متعدد با گشادي هر چه تمام بر سرش گذاشتهاند.
وقتي به خود ميآيم مي بينم، اي واي سالها كشت و كشتار شد تا انقلاب به ثمر رسيد، فقط و فقط براي اين كه آزاد باشيم و از زير بار ظلم و ستم رها شويم، ناگاه خون هزاران شهيد ديگر را در سالها جنگ با متجاوزان بر روي زمين ديديم، كه چه؟
اكنون ميبينم حتي در كشوري كه اين همه تاوان براي آزادي دادهايم، حتي حق تجارت نداريم. به بازاريابي تهمت كلاهبرداري هم زدند!
مواد مخدر، انواع داروهاي مضر از جمله قرص اكس، مشروبات، سيگار آمريكايي و ... را چه كسي در اين سطح كلان وارد ايران ميكند.
از همه بدتر خود دولت كه با توليد سيگار يا واردات آن جوانان را به كام مرگ ميكشد! چرا؟ چون درآمد دارد! تجارت مرگ در لباسي زيبا، اينها كه كلاهبرداري نيست!!! بلكه كلاهگذاري است؟
همه آشنايان با نتورك ماركتينگ به روش باينري ميدانند كه اين كار تجارتي جديد و كاملاً سالم است. و هيچ وجه تشابهي به دسيسههاي هرمي ندارد. شركتهاي معتبري كه از اين روش براي فروش محصولات خود استفاده ميكنند، صرفاً قصد فروش بيشتر و در عين حال سود رساندن به مشتريهاي قبلي را دارند. اما اينجا در ايران به آنها تهمت هم زده ميشود!!! من ميخواهم بدانم آيا نتورك هموطن (وست ويژن) قصد فعاليت در خارج از كشور را ندارد و نميخواهد صادرات انجام دهد. چطور انتظار داريم اين شركت خارج از ايران موفق باشد، وقتي ما نتورك ماركتينگ را كلاهبرداري مي دانيم. اگر قرار باشد ساير كشورها با بازاريابي شبكهاي همانند مجلس ايران رفتار كنند. پس كار وستويژن و امثالهم هم بسيار سخت خواهد بود. و اصلاً ايرانيها نبايد به فكر ايجاد نتورك در دنيا باشند. به قول يكي از نتوركرهاي موفق، كسي كه كاري را در حياط خانه خود نميتواند انجام دهد، چگونه مي خواهد در حياط خانه همسايه انجام دهد.
به هر حال كلاهبرداري مصداق ما نيست. بلكه مصداق برخي از ...
برخي از آقايان ميگويند محصولات نتورك فاقد ارزش هستند. به آنها پيشنهاد ميكنم حتماً به توليد محصولات با ارزش خودشان مانند اتومبيل پرايد و پژوهاي از رده خارج، سكه بهار آزادي، سيگار با ارزش بهمن و ... !!!!! ادامه دهند. حداقل بورس تهرانتان را حفظ كنيد كه تعطيل نشود.
برخي از آقايان ميگويند در گلدكوئيست از سيستم هرمي استفاده مي شود، لازم ميدانم اين آقايان ابتدا واژه گلدكوئست را درست تلفظ كنند زيرا اين نشان از تحقيقات بسيار زياد آنها دارد!!!!!!!!
قصد داشتم روده درازي نكنم، اما خيلي از دلم زيادي كرده بود، برگرديم سر اصل قضيه:
با تمام منفي بافيها به خاطر اهدافي كه داشتم كارم را جدي گرفتم و ادامه دادم، زيرا آموزشهاي اين كار زندگي من و خانوادهام را دگرگون كرد! سرانجام پس از يك ماه تلاش سخت توانستم دو نفر را به سيستم معرفي نمايم. زيرا در اين كار بسيار جدي و با هدف بودم، آموزش هاي لازم را نيز به آنها دادم و در اوج منفي بافيها، آنها نيز اقدام به بازاريابي نمودند، از روز اول تصميم گرفته بودم تمام همسريهاي خودم در محله را كه بيكار بودند به اين كار وارد نمايم. اكنون كه پس از حدود يازده ماه داراي تعادل 51 به 62 امتياز هستم، توانستم 13 نفر از آنها را وارد سيستم كنم كه حتي بياستعدادترين آنها تا كنون 750 دلار درآمد داشته است. همه آنها نيز حتي در اين شرايط از من تشكر ميكنند كه آنها را وارد يك كار سالم و پردرآمد كردم، چرا كه دولت و نمايندگان دلسوز و محترم حتي نتوانسته بودند كاري با حداقل درآمد براي آنها ايجاد كنند.
برخي از آنها ميگويند اگر تو نبودي معلوم نبود اكنون ما چه سرنوشتي داشتيم و به كدام مصيبت دچار شده بوديم. اما تو حداقل چيزي كه به ما دادي اين بود كه فهميديم سرنوشت ما دست خودمان است!!!
البته دو نفر هم وارد مجموعه من شدند كه متأسفانه توانايي و استعداد اين كار را نداشتند و فعلاً مجموعه آنها رشد نداشته، بلكه بتوانم در اولين فرصت آنها را ياري دهم.
البته هميشه اين طرز تفكر را داشتم كه افراد بايد آزادي انتخاب داشته باشند، زيرا كشور ما نياز به مهندس، پزشك، مدير، كارمند، معلم، كارگر، نانوا، بقال و حتي كارگران عزيز زحمتكش شهرداري نيز دارد. پس انتظار نداشتم تمام افرادي كه كار را به آنها معرفي ميكنم وارد اين حرفه شوند. اميدوارم هر كسي در هر حرفهاي كه هست موفق باشند. اما به هر حال حرفه من بازاريابي براي شركت كوئستنت است و به آن افتخار ميكنم. بيشترين لذت را هم زماني ميبرم كه يك نفر را آموزش ميدهم و او به من ميگويد: «تو زندگي مرا دگرگون كردي. من تازه متوجه اشتباهات خود در زندگي شدهام!!!»
اكنون، روي سخنم با برخي از مسئولين و نمايندگان منتخب مردم، آنها كه يا از نهاد مردم نبودهاند و يا جاي قبلي خود را فراموش كردهاند، شما نه تنها به فكر كار براي جوانان اين مرز و بوم نيستيد، بلكه كار آنها را نيز از آنها ميگيريد. همه و همه به دليل كوته فكري و عدم آيندهنگري خودتان.
روي سخنم با مراجع گرانقدر است: اگر خداي ناكرده روزي شما يك سكته قلبي بزنيد چه برخوردي با شما ميشود؟ بله شما را بر سر ميگيرند و همه و همه براي شما دعا ميكنند، بهترين بيمارستان را براي شما در نظر ميگيرند و ... اما من نوعي به خاطر نداشتن فقط 100 هزار تومان حتي در بيمارستان پذيرش نميشوم و بايد بميرم.
جاي تعجبي نيست كه برخيها واقعيتها را نبينند و آنها را حس نكنند يا در مورد آنها تحقيق نكنند.
بازي كه شما با نتورك ماركتينگ ميكنيد، همان بازي است كه آمريكا با انرژي هستهاي در ايران ميكند.
اكنون مجلس، (مجلس با اين همه نماينده يعني فقط امثال كاتوزيان) به جاي ساخت زيربنايي محكم براي تجارت و كار جوانان و قانونمند كردن اين نوع ****هاي تجاري، به جاي اصلاح سياست خارجي، به جاي نشان دادن وجهاي خوب از يك كشور اسلامي، همانند دانشآموزي (نمايندگان مجلس) كه از روي بغلدستي خود (كاتوزيان) تقلب (تقليد) ميكند، مرا متهم ميكند، مرا از انجام كاري كه روزي حلالم را با آن در ميآورم، منع ميكند، غافل از اين كه شايد او، فقط كمي مرا محدود كند، و گرنه من هرگز دست از اهداف مقدسم برنخواهم داشت. من در زندان هم به كارم ادامه خواهم داد.
در طول تاريخ بزرگان زيادي در زندان زندگي كردند، اما هميشه آزاده بودند. جايي كه امامان شيعه را به خاطر فرياد آزادي به زندان انداختند، خاك پاي آنها چه بگويد!!!
من آزادهام و دست از آمال نيكم برنخواهم داشت!!! حتي تا پاي مرگ!!!
منبع : http://www.qi-iran.blogfa.com/
خيلي تلاش كردم، تا در كنكور قبول شوم، امّا موفق نشدم، بسيار سعي كردم تا مثل برخي از آقازادهها خدمت سربازيم را بخرم، اما ... . باز هم سعي كردم خدمتم را بيخيال بگذرانم، اما وقتي ميديدم برخي از عزيزكردهها را به نقاط خوش آب و هوا مي برند و ما طبقهي ... را به ... ، باز نشد. با هر سختي بود خدمت را در جنوب گذراندم. دلم خوش بود كه كارت پايان خدمت گرفتهام. غافل از اين كه ابتداي بدبختيام. باز هم به فكر كنكور و ادامه تحصيل بودم، اما ذهنم درگير اطراف بود، درگير وضعيتي كه ما ايرانيها در سرزمين خود داريم. به هر صورت بايد اين در و آن در ميزدم تا كاري بيابم، نا به سلامت ديپلم علومتجربي هم گرفته بودم. اما موفق نشدم، تا اين كه توسط يكي از دوستانم، كارم به دنياي كامپيوتر باز شد. با كلي قرض و قوله، يك كامپيوتر نه چندان پيشرفته گرفتم. روزها كارم شده بود، در اين خدمات كامپيوتري و آن يكي رفتن براي گرفتن كار تايپ و پاياننامه و ... . تا چندل غاز پول در بيارم. كماكان به فكر يك كار به درد بخور بودم، چرا كه بابت كار كامپيوتر نيز مرا ميچاپيدند. البته باز خدا را شكر ميكردم، كه حداقل درآمدي دارم.
يادم رفته بود بگويم، احوال پدرم را به علت بيماري سرطان بگويم، پدري كه عمري نان كارگري و دستان پينهبسته خورده بود، حال نان ذلت كميته امداد را كه هزار بامبول داشت و هزار حقارت بايد ميخورد، تازه آن هم يكي از آشنايان به واسطه رابطهاي كه داشت درست كرده بود. كمرمان زير بار مخارج شيمي درماني و ... خم شده بود. تا اين كه سرانجام دو سال پيش پدرم عمرش را به شما داد.
مسئوليت زندگي بيش از پيش به دوشم افتاد، بايد زندگي مادرم و دو خواهرم را تأمين ميكردم. خلاصه اين در آن در زدنها جواب نداد. ديگر از زندگي و مشكلاتش خسته شده بودم، دلم ميخواست، دلم ميخواست، زمين دهان باز ميكرد و مرا ميبلعيد و راحتم ميكرد.
اما به يكباره اتفاق جالبي برايم افتاد، توسط همان دوستي كه مرا با كامپيوتر آشنا كرد، با نتورك ماركتينگ و شركت كوئستنت آشنا شدم. حس كردم در جديدي از اميد بر رويم باز شده است. به هر حال از اين كار خوشم آمده بود. با توجه به برخي مطالب منفي رونامهها، روزها با خود سر و كله ميزدم كه اين كار سالم است يا نه؟ درآمد آن حلال است يا نه؟ نكند به كشورم خيانت كنم؟
به هر حال تحقيقات زيادي انجام دادم، حتي مجبور شدم كتابي درباره روش استفاده از اينترنت از دوستم بگيرم و به همراه او به سايتهاي شركت و ... سر بزنم. كمكم ذات كار برايم روشن شد، و فهميدم نتورك ماركتينگ، يك بازاريابي بسيار ساده است، كه در قالب يك شبكه صورت ميگيرد. آن جا بود كه تصميم گرفتم وارد اين حرفه شوم.
مشكل از اين جا شروع شد، كه پول ورود به اين شركت را نداشتم. حدود دو ماه سخت كار كردم تا توانستم، تقريباَ يك سوم پول را به دست بياورم ما بقي را هم قرض و قوله و يك وام صدهزارتوماني كه مادرم از صندوق محلي خودشان گرفته بود و ... .
تازه روزنه اميدي در زندگي تيره و تار و نكبت باري كه برخي آقايان براي ما ساخته بودند، باز شده بود. به هر حال وارد اين كار شدم، دوست خوبم هم آموزشها را شروع كرد، طي آموزشهايي كه ديدم، تازه معناي زندگي را دريافتم، اين كه چرا اينقدر بدبخت بودم، اين كه چرا مردم ايران به اين روز افتادهاند. آموزشهاي حدوداَ ده روزه چنان تأثيري بر من گذاشت كه حتي ده درصد آن را دوران تحصيلات و آن همه نجواي معلمان زحمتكش نداشت.
به هر حال كار را گرفتم، و شروع كردم. خوشبختانه علم كمي از اينترنت پيدا كرده بودم. كه جا دارد از دوست و ليدر عزيزم (آقاي ع.م.) بابت اين قضيه كمال تشكر را داشته باشم. هيچگاه لطف او را فراموش نخواهم كرد، زيرا من سه سال پيش از خدمت سربازي آمده بودم، و در طي اين سه سال موفق نشدم يك كار ثابت و با درآمد خوب پيدا نمايم، از طرفي سرمايه كافي براي راهاندازي يك شغل مناسب را هم نداشتم.
هنوز نفسي نكشيده بودم كه تبليغات منفي گستردهاي در روزنامهها و تلويزيون شروع شد. انگار يك نفر به آنها دستور داده بود، كه به محض اين كه من وارد اين كار شدم، عليه نتورك ماركتينگ بلوا كنند. ابتدا تهمت كلاهبرداري به شركت زدند، طوري كه انگار ما كلاهبرداريهاي خود آقايان در زمينههاي مختلف مانند ورود اتومبيلهاي قاچاق توسط عناصر دولتي و شركت مافياي ايران خودرو يا اختلاسهاي آنچناني كه همچنان هم ادامه دارد را نميبينيم، و جالب اين جا كه هيچ كس، هيچ برخوردي با آنها نمي كرد. كمي با خودم تأمل كردم، كلاهبرداري چيست؟ كه حتي رئيس جمهور جرأت فاش كردن نام آنها را نيز ندارد؟
فروش پرايد و پيكان با قيمتي چند برابر، به مردم يا خريد ميوه و محصولات كشاورزي از زارعين مخلص و زحمتكش با نازلترين قيمت و فروش با چند برابر افزايش توسط عناصر دولتي. خروج بنزين و سيمان در سطح كلان از كشور توسط برخي آقايان به كشورهاي همجوار و فروش با قيمتي چند برابر. جديداَ هم كه در اخبار اعلام شد رتبه چهارم جهان را ورود سيگارهاي آمريكايي داريم. ...
هر ايراني از ثانيه اول بامداد تا آخرين لحظه شامگاه فقط به فكر اين است كه كلاهش در كشور مثلاَ جمهوري اسلامي برداشته نشود، اگر زرنگ باشد شايد برخي افراد سودجو دور و برش كلاه او را برندارند، اما تا به خود ميآيد متوجه مي شود كه آقايان چندين كلاه متعدد با گشادي هر چه تمام بر سرش گذاشتهاند.
وقتي به خود ميآيم مي بينم، اي واي سالها كشت و كشتار شد تا انقلاب به ثمر رسيد، فقط و فقط براي اين كه آزاد باشيم و از زير بار ظلم و ستم رها شويم، ناگاه خون هزاران شهيد ديگر را در سالها جنگ با متجاوزان بر روي زمين ديديم، كه چه؟
اكنون ميبينم حتي در كشوري كه اين همه تاوان براي آزادي دادهايم، حتي حق تجارت نداريم. به بازاريابي تهمت كلاهبرداري هم زدند!
مواد مخدر، انواع داروهاي مضر از جمله قرص اكس، مشروبات، سيگار آمريكايي و ... را چه كسي در اين سطح كلان وارد ايران ميكند.
از همه بدتر خود دولت كه با توليد سيگار يا واردات آن جوانان را به كام مرگ ميكشد! چرا؟ چون درآمد دارد! تجارت مرگ در لباسي زيبا، اينها كه كلاهبرداري نيست!!! بلكه كلاهگذاري است؟
همه آشنايان با نتورك ماركتينگ به روش باينري ميدانند كه اين كار تجارتي جديد و كاملاً سالم است. و هيچ وجه تشابهي به دسيسههاي هرمي ندارد. شركتهاي معتبري كه از اين روش براي فروش محصولات خود استفاده ميكنند، صرفاً قصد فروش بيشتر و در عين حال سود رساندن به مشتريهاي قبلي را دارند. اما اينجا در ايران به آنها تهمت هم زده ميشود!!! من ميخواهم بدانم آيا نتورك هموطن (وست ويژن) قصد فعاليت در خارج از كشور را ندارد و نميخواهد صادرات انجام دهد. چطور انتظار داريم اين شركت خارج از ايران موفق باشد، وقتي ما نتورك ماركتينگ را كلاهبرداري مي دانيم. اگر قرار باشد ساير كشورها با بازاريابي شبكهاي همانند مجلس ايران رفتار كنند. پس كار وستويژن و امثالهم هم بسيار سخت خواهد بود. و اصلاً ايرانيها نبايد به فكر ايجاد نتورك در دنيا باشند. به قول يكي از نتوركرهاي موفق، كسي كه كاري را در حياط خانه خود نميتواند انجام دهد، چگونه مي خواهد در حياط خانه همسايه انجام دهد.
به هر حال كلاهبرداري مصداق ما نيست. بلكه مصداق برخي از ...
برخي از آقايان ميگويند محصولات نتورك فاقد ارزش هستند. به آنها پيشنهاد ميكنم حتماً به توليد محصولات با ارزش خودشان مانند اتومبيل پرايد و پژوهاي از رده خارج، سكه بهار آزادي، سيگار با ارزش بهمن و ... !!!!! ادامه دهند. حداقل بورس تهرانتان را حفظ كنيد كه تعطيل نشود.
برخي از آقايان ميگويند در گلدكوئيست از سيستم هرمي استفاده مي شود، لازم ميدانم اين آقايان ابتدا واژه گلدكوئست را درست تلفظ كنند زيرا اين نشان از تحقيقات بسيار زياد آنها دارد!!!!!!!!
قصد داشتم روده درازي نكنم، اما خيلي از دلم زيادي كرده بود، برگرديم سر اصل قضيه:
با تمام منفي بافيها به خاطر اهدافي كه داشتم كارم را جدي گرفتم و ادامه دادم، زيرا آموزشهاي اين كار زندگي من و خانوادهام را دگرگون كرد! سرانجام پس از يك ماه تلاش سخت توانستم دو نفر را به سيستم معرفي نمايم. زيرا در اين كار بسيار جدي و با هدف بودم، آموزش هاي لازم را نيز به آنها دادم و در اوج منفي بافيها، آنها نيز اقدام به بازاريابي نمودند، از روز اول تصميم گرفته بودم تمام همسريهاي خودم در محله را كه بيكار بودند به اين كار وارد نمايم. اكنون كه پس از حدود يازده ماه داراي تعادل 51 به 62 امتياز هستم، توانستم 13 نفر از آنها را وارد سيستم كنم كه حتي بياستعدادترين آنها تا كنون 750 دلار درآمد داشته است. همه آنها نيز حتي در اين شرايط از من تشكر ميكنند كه آنها را وارد يك كار سالم و پردرآمد كردم، چرا كه دولت و نمايندگان دلسوز و محترم حتي نتوانسته بودند كاري با حداقل درآمد براي آنها ايجاد كنند.
برخي از آنها ميگويند اگر تو نبودي معلوم نبود اكنون ما چه سرنوشتي داشتيم و به كدام مصيبت دچار شده بوديم. اما تو حداقل چيزي كه به ما دادي اين بود كه فهميديم سرنوشت ما دست خودمان است!!!
البته دو نفر هم وارد مجموعه من شدند كه متأسفانه توانايي و استعداد اين كار را نداشتند و فعلاً مجموعه آنها رشد نداشته، بلكه بتوانم در اولين فرصت آنها را ياري دهم.
البته هميشه اين طرز تفكر را داشتم كه افراد بايد آزادي انتخاب داشته باشند، زيرا كشور ما نياز به مهندس، پزشك، مدير، كارمند، معلم، كارگر، نانوا، بقال و حتي كارگران عزيز زحمتكش شهرداري نيز دارد. پس انتظار نداشتم تمام افرادي كه كار را به آنها معرفي ميكنم وارد اين حرفه شوند. اميدوارم هر كسي در هر حرفهاي كه هست موفق باشند. اما به هر حال حرفه من بازاريابي براي شركت كوئستنت است و به آن افتخار ميكنم. بيشترين لذت را هم زماني ميبرم كه يك نفر را آموزش ميدهم و او به من ميگويد: «تو زندگي مرا دگرگون كردي. من تازه متوجه اشتباهات خود در زندگي شدهام!!!»
اكنون، روي سخنم با برخي از مسئولين و نمايندگان منتخب مردم، آنها كه يا از نهاد مردم نبودهاند و يا جاي قبلي خود را فراموش كردهاند، شما نه تنها به فكر كار براي جوانان اين مرز و بوم نيستيد، بلكه كار آنها را نيز از آنها ميگيريد. همه و همه به دليل كوته فكري و عدم آيندهنگري خودتان.
روي سخنم با مراجع گرانقدر است: اگر خداي ناكرده روزي شما يك سكته قلبي بزنيد چه برخوردي با شما ميشود؟ بله شما را بر سر ميگيرند و همه و همه براي شما دعا ميكنند، بهترين بيمارستان را براي شما در نظر ميگيرند و ... اما من نوعي به خاطر نداشتن فقط 100 هزار تومان حتي در بيمارستان پذيرش نميشوم و بايد بميرم.
جاي تعجبي نيست كه برخيها واقعيتها را نبينند و آنها را حس نكنند يا در مورد آنها تحقيق نكنند.
بازي كه شما با نتورك ماركتينگ ميكنيد، همان بازي است كه آمريكا با انرژي هستهاي در ايران ميكند.
اكنون مجلس، (مجلس با اين همه نماينده يعني فقط امثال كاتوزيان) به جاي ساخت زيربنايي محكم براي تجارت و كار جوانان و قانونمند كردن اين نوع ****هاي تجاري، به جاي اصلاح سياست خارجي، به جاي نشان دادن وجهاي خوب از يك كشور اسلامي، همانند دانشآموزي (نمايندگان مجلس) كه از روي بغلدستي خود (كاتوزيان) تقلب (تقليد) ميكند، مرا متهم ميكند، مرا از انجام كاري كه روزي حلالم را با آن در ميآورم، منع ميكند، غافل از اين كه شايد او، فقط كمي مرا محدود كند، و گرنه من هرگز دست از اهداف مقدسم برنخواهم داشت. من در زندان هم به كارم ادامه خواهم داد.
در طول تاريخ بزرگان زيادي در زندان زندگي كردند، اما هميشه آزاده بودند. جايي كه امامان شيعه را به خاطر فرياد آزادي به زندان انداختند، خاك پاي آنها چه بگويد!!!
من آزادهام و دست از آمال نيكم برنخواهم داشت!!! حتي تا پاي مرگ!!!
منبع : http://www.qi-iran.blogfa.com/