سلام
من ماه 12 سال 87 رفتم خدمت ارتش با لیسانس ..... آموزشی افتادم 01 تهران ....... واقعا دوران آموزشی خاطره میشه .... تو یک آسایشگاه که 50 نفر ظرفیت داره 50 تا آدم از گوشه کنار ایران هستن که باید صبح تا شب با همدیگه مدارا کنن ! مخصوصا ترکها و لرها !
ما یه همقطار داشتیم ایشون ترک 12 سیلندر اردبیل بود اسمش یادم رفته اما عمرا حرفاش و قیافش تا دم مرگ یادم نمیره ! یک سری حرفایی میزد که ماها مونده بودیم چطور این بدون فکر اینارو میگه ! مثلا یکروز بحث استتار بود تو کلاس فرمانده گفت حالا یک مثال از خودتون بزنید ببینم ایشون دستش رو بالا برد گفت : مثلا ما یک تانک داریم میخایم اون رو استتار کنیم برمیداریم یکطوری تغییر شکلش میدیم به هلی کوپتر که دیگه نفهمن تانک هست :lol::lol:!!!!!!! آقا مارو میگی کلک و پرمون از استعداد و نبوغ هموطنمون ریخته بود ! 2 3 تا از بچها از خنده به حالت اغما رفته بودن ! .......
یکروز من افتاده بودم یگان آماده .... باید 24 ساعت با تجهیزات و حالت کامل آماده باشی تا وقتی پیش میزنن 3سوت به خط شی ! آقا افسر سر اومد پیش رو زد ماهم 3سوت بخط شدیم هر 45 نفر ! گفت خوب بود برید حالا باز پیش میزنم یکنفر کم باشه دهنتون آسفالته !
من هم گفتم این الان پیش زده رفت تا 2 3 ساعت دیگه ! رفتم آسایشگاه بیل و کلاه گذاشتم راهی شدم سمت بوفه .... یه دلستر با کیک زدم تو رگ حدود 20 دقیقه ای شد .... نمور راه افتادم سمت گروهان رفتم تو آسایگاه دیدم اه !!!!! پس اینا کجان !
هیچکس نبود ! نه تو نه بیرون ! آقا انگار شوک 220 ولت زدن به من ! :lol: پریدم از نگهبان پرسیدم گفتم اینا کجان گفت پیش زد رفتن همه !!!!! من 2 دستی به ولاه زدم تو سرم :lol: ! باور نمیکنید حالم بد شد ! گفتم دهنمو سرویس میکنه :lol::lol::lol::lol:
اومدم بیل و کلاه رو برداشتم دیدم سروصدا میاد از بیرون ! از پنجره نگاه کردم دیدم افسر سر داره میگه برید همه بیلاتون رو بیارید که باغچهای پادگان خیلی وقته بیل نخورده !!!!!! چرا ؟ چون همه بودن بغیر از من ! یک نفر کم بوده همه بخاطر من تنبیه شدن که باغچه بیل بزنن ! :f34r::f34r: گفتم وای ی ی الان من رو ببینن با بیل نصفم میکنن !
تا اومدم در برم تو توالت یگان اومد تو دمه در خوردیم به هم ! آقا صحنه ای بود که به عمرم انقدر ضایع نشده بودم ! هرکی یه فحش میداد رفیقام که باهم تورگی بودیم فحشم میدادن ... این همقطار اردبیلی که رسما میخاست نصفم کنه ! :lol: انقدر عصبانی بود سیماش قاطی کرده بود ترکی فش میداد ! ناخودآگاه فقط فش میداد به من ! (قس کش ! مگییه ما مسگره توایم آخه ! )
شده بودم عینه لبو:blush: ! 44 نفر به خاطر من باید تمام باغچهای دور یگان رو زیرورو میکردن با بیل نفری ! گفتم یکاری بکنم اینا دست از سر من بردارن ... وقتی بابیل بخط شدن رفتم جلو گروهان وایسادم روبرو بچها گفتم : من از همتون عضرمیخام تقصیر من بود شرمنده ! یکی از بچها هم نامردی نکرد از ته بلند گفت : کونت پارس ! :lol:
خلاصه اونروز 2 ساعتی باغچه زیرورو کردیم برگشتیم اما من تا اون روز اینقدر خجالت نکشیده بودم !