• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

روانشناسي:يادت باشه حتما نبايد رواني باشي كه بياي تو اين تاپيك [فاقد ارزش علمی-عملی]

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
سلام دوست عزيز
مشكل من اينه نسبت به دوست دخترم خيلي شكاكم حدود 4 ساله باهاشم اين سال اخر خيلي بهش شك ميكنم يه سري كارهاي بيخود ميكنم بعدش ضايع ميشم
طرز فكرم طوري عوض شده كه اصلا به زن نميتونم اعتماد كنم به نظرم همشون خيانت ميكنن

دوست عزيز... آيا شما تا به حال شده در اين مدت اخير در لحظاتي عشق زيادي به اون بورزيد و اينكه احساس كنيد علاقه‌ي متقابل نمي‌گيريد؟ آيا شما واقعا اونقدرها هم عاشقش هستيد نوعي كه خودتون احساس كنيد هيچ دختري بيشترش دوست نداريد.(چون قاعدتا رابطه‌ي 4ساله عاشقانه بايد باشه و مثل روابط 2ماهه بدون عشق نيست)
آيا شما احساس مي‌كنيد با بقيه‌ي پسرها از جمله دوستهاي شما رابطه داره؟
يه سوال ديگه‌اي كه دارم اينه كه چه چيزي باعث شده اينقدر فكرتون طرف خيانت بره؟
كلا اگه در اين روابط دوستي هر دو احساس كنيد بسيار زياد طرفتون شما را دوست داره به اين فكر نمي‌افتيد. شما سعي كنيد اينو به خودتون ثابت كنيد كه اون عاشق شماست. اينو ميتونيد امتحان كنيد.(گاه با سوال و گاه با يك عمل) ولي توصيه‌اي بهتون دارم و اون اينه كه سعي نكنيد بفهميد اون خيانت ميكنه به نوعي كه در زماني كه داريد مي‌فهميد اون هم مشكوك بشه كه شما بهش مشكوك شديد. دخترها احساسات لطيفي دارند و اگه اين شك شما را بفهمند ديگه مثل سابق دوستتون ندارند و كلا بيشتر احساسي هستند تا منطقي براي همين اگه زياد ناراحت بشن ممكنه واقعا اين كار را بكنند.
ميخوام بدونم شما نسبت به اون احساس كمبودي مي‌كنيد؟ مثلا از لحاظ درسي،‌ موقعيت اجتماعي و ...
آيا تا به حال رابطه‌ي جنسي با اون داشتيد و نوعي هست كه الآن فكر كنيد ديگه كشش قبل را نداره توي رابطه؟
من پاسخ اين سوالات را ميخوام تا بتونم كمك خوبي به شما بكنم. بعضي از سوالات كمي خصوصي هستند و به ميل خودتون ميتونيد توي pm قسمتي از پاسخ من را بديد.
موفق باشيد!
 

persianalpha

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
4 جولای 2004
نوشته‌ها
1,819
لایک‌ها
1,386
محل سکونت
Tehran
دوست عزيز... آيا شما تا به حال شده در اين مدت اخير در لحظاتي عشق زيادي به اون بورزيد و اينكه احساس كنيد علاقه‌ي متقابل نمي‌گيريد؟ آيا شما واقعا اونقدرها هم عاشقش هستيد نوعي كه خودتون احساس كنيد هيچ دختري بيشترش دوست نداريد.(چون قاعدتا رابطه‌ي 4ساله عاشقانه بايد باشه و مثل روابط 2ماهه بدون عشق نيست)
آيا شما احساس مي‌كنيد با بقيه‌ي پسرها از جمله دوستهاي شما رابطه داره؟
يه سوال ديگه‌اي كه دارم اينه كه چه چيزي باعث شده اينقدر فكرتون طرف خيانت بره؟
كلا اگه در اين روابط دوستي هر دو احساس كنيد بسيار زياد طرفتون شما را دوست داره به اين فكر نمي‌افتيد. شما سعي كنيد اينو به خودتون ثابت كنيد كه اون عاشق شماست. اينو ميتونيد امتحان كنيد.(گاه با سوال و گاه با يك عمل) ولي توصيه‌اي بهتون دارم و اون اينه كه سعي نكنيد بفهميد اون خيانت ميكنه به نوعي كه در زماني كه داريد مي‌فهميد اون هم مشكوك بشه كه شما بهش مشكوك شديد. دخترها احساسات لطيفي دارند و اگه اين شك شما را بفهمند ديگه مثل سابق دوستتون ندارند و كلا بيشتر احساسي هستند تا منطقي براي همين اگه زياد ناراحت بشن ممكنه واقعا اين كار را بكنند.
ميخوام بدونم شما نسبت به اون احساس كمبودي مي‌كنيد؟ مثلا از لحاظ درسي،‌ موقعيت اجتماعي و ...
آيا تا به حال رابطه‌ي جنسي با اون داشتيد و نوعي هست كه الآن فكر كنيد ديگه كشش قبل را نداره توي رابطه؟
من پاسخ اين سوالات را ميخوام تا بتونم كمك خوبي به شما بكنم. بعضي از سوالات كمي خصوصي هستند و به ميل خودتون ميتونيد توي pm قسمتي از پاسخ من را بديد.
موفق باشيد!

سلام
نه اون هميشه عشق ميورزه بيشتر از من
هيچ دختري رو هم بيشتر از اون دوست ندارم
احساس ميكم ممكنه با پسر ها رابطه داشته باشه دوستام نه ولي بقيه پسر ها رو احساس ميكنم ولي هر بار كه خواستم مچ بگيرم ديدم واقعا چيزي نبوده
چيزي كه باعث شده فكرم طرف خيانت بره حرف هايي كه دوستام از زيداشون گفتن و خيانت هايي كه دخترا كردن
احساس كمبودي هم ندارم
رابطه هم داشتم و هيچ فرقي نكرده
ببينيد خيلي بيش از چيزي كه فكر ميكنيد شكاكم يعني 1 ساعت جواب منو نده من 100 تا فكر ميكنم
ممنون
 

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
سلام
نه اون هميشه عشق ميورزه بيشتر از من
هيچ دختري رو هم بيشتر از اون دوست ندارم
احساس ميكم ممكنه با پسر ها رابطه داشته باشه دوستام نه ولي بقيه پسر ها رو احساس ميكنم ولي هر بار كه خواستم مچ بگيرم ديدم واقعا چيزي نبوده
چيزي كه باعث شده فكرم طرف خيانت بره حرف هايي كه دوستام از زيداشون گفتن و خيانت هايي كه دخترا كردن
احساس كمبودي هم ندارم
رابطه هم داشتم و هيچ فرقي نكرده
ببينيد خيلي بيش از چيزي كه فكر ميكنيد شكاكم يعني 1 ساعت جواب منو نده من 100 تا فكر ميكنم
ممنون

دوست عزيز! خودتون حسي نداريد كه چرا شكاك شديد؟ اصولا شك كردن چند پايه داره در روابط دو طرفه: يكي اينكه طرف خيلي تابلو بوده باشه و واقعا خيانت كرده كه شما ميگيد اين مورد نيست. دومي اينكه شما احساس يه سري كمبود به اون مي‌كنيد و خودتونو لايقش نمي‌بينيد كه فرموديد اين هم نبوده. سومي هم اينه كه شما اصولا آدم شكاكي باشيد. براي اين حالت سوم كه احتمالا مورد شما همينه بايد بگم شما ميتونيد به صورت منطقي اينو به خودتون ثابت كنيد. يه سري موارد اينو ميتونيد امتحان كنيد. مثلا با همون دوستاتون كه از خيانت ميگن شما مقايسه كنيد ببينيد رفتار دوست شما هم همونطوره يا نه؟
طبق گفته‌ي شما هر دوتون عاشق هم هستيد. احتمالا دوست داريد با هم زندگي كنيد و هميشه همراه هم باشيد. شما خودتون تا حالا به اين فكر كرديد كه شكاكي چه تاثيري ممكنه روي ديد شما بذاره؟ ميدونيد اگه نتونيد باهاش مبارزه كنيد ضربه‌هاي سختي مي‌خوريد. ميدونم فكر شما فعلا به اين سمت هست ولي سعي كنيد كمي آزمايشي از اين تفكر شكاكانه دور بشيد و اون موقع تغييرات خودتون را ببينيد. من ميخوام شما جواب يه سوالمو بديد و خواهشا طفره نريد... به نظر شما خيانت چيه و چرا فكر به اينكه ممكنه اتفاق بيفته اعصابتون را خرد مي‌كنه؟ من ميخوام به شما اثبات كنم تفكر شكاكانه در رابطه‌ي عاشقانه كار عاقلانه‌اي نيست...
فرض كنيد دوست دختر شما با پسري كه حتي شما نمي‌شناسيدش رابطه داشته باشه. شما از يه سري سلسله‌ اتفاقات به اون مشكوك ميشيد. اون هنوز با شما دوسته ولي شما احساس مي‌كنيد با پسر ديگه‌اي هم هست. اين ميشه كه سعي مي‌كنيد مچشو بگيريد. در اين زمان شما احساسا دوست نداريد كه خيانتي مشاهده كنيد و خودآزارانه ميخواهيد بفهميد ماجرا چيست. در اصل ذهن شما آماده‌ي مورد خيانت واقع شدن نيست. يك بار به خونه‌ي اون زنگ مي‌زنيد و بر نميداره. سعي مي‌كنيد به سختي و مخفيانه خودتونو به خونه‌ش برسونيد و معما را حل كنيد. حالا يه دفعه مي‌بينيد كه دوست دخترتون با پسرش در حال عشقبازي هستند...
حالا ميخوام بهتون بگم كه اين اتفاق موجب ميشه شما به مرز خودكشي برسيد. من مواردي مشابه ديدم. شما كسي كه هميشه دوستتون بوده را مطمئن شديد بهتون خيانت كرده. يعني ديگه از اون مرحله‌ي ماجراجويانه‌ي سابق خبري نيست. شما شكتون به يقين تبديل شده ولي فكر مي‌كنيد اين عمل ساده انجام مي‌گيره؟ براي تبديل شدن شك موضوعي كه هضمش براتون سخته به يقين فكر شما نابود ميشه. ضربه‌هاي روحي عجيبي مي‌خوريد و ...
ولي حالا فرض كنيد در همون داستان شما به هيچ وجه شكاك نباشيد. يعني دوست دخترتون با پسري رابطه داره ولي شما هنوز عاشق اون هستيد و بهش شك نداريد. اگه اون بفهمه كه پسر جديد را بيش از شما دوست داره پيش شما مياد و باهاتون قطع رابطه مي‌كنه. نهايتا چند هفته ضربه‌ي روحي بهتون وارد ميشه و به خاطر اينكه با نفرت از اون جدا نشديد نه كينه‌اي به دل مي‌گيريد تازه به خودتون ميگيد كه تا آخرش عاشقش بوديد. اگه هم با اون پسره به هم بزنه و باز هم با شما باشه كه چون شما شكي نكرديد باز به رابطه‌ي عاشقانتون ادامه ميديد. اگه هم ميخواهيد بگيد دوست نداريد با كسي باشيد كه يه بار با پسر ديگه‌اي بوده بايد بگم شما مطمئن نيستيد كه تا حالا هم اين كار را نكرده ولي بهتره اين تصور را داشته باشيد. حتي ليلي و مجنوني ترين عشق هم ممكنه يه خيانت كوچك درونش بوده باشه.
پس احساس نمي‌كنيد در هر حالت شما بيشترين ضربه را از اين شك كردن مي‌خوريد، چه درست شك كرده باشيد چه اشتباه. پس بهتره اصلا شك كردن را بذاريد كنار.
تجربه نشون داده افرادي كه اينقدر شكاك هستند اين حرف را راحت قبول نمي‌كنند ولي بهتره منطقي باشيد. اگه هم هنوز شك داريد و دوست داريد شك داشته باشيد پس سريع باشيد و به خودتون ثابت كنيد كه شكتون غلطه. يعني ثابت كنيد اون به شما خيانت نمي‌كنه. اصولا شخصي كه شما را بيش از همه دوست ميداره امكان نداره به شما خيانت بكنه.
در نهايت پيشنهاد مي‌كنم يه زمان آزاد كه همو مي‌بينيد با هم فيلم گاو خشمگين (raging bull) با بازي رابرت دنيرو و كارگرداني مارتين اسكورسيزي را ببينيد. فيلم بسيار زيباست و همواره در فهرست برترين‌هاي تاريخ جا دارد. من اين فيلم را براي موضوعي كه درباره‌ي شك خودتون گفتيد پيشنهاد مي‌كنم ولي خواهشا در حين ديدن فيلم به تطبيق شخصيت داستان با خودتون نپردازيد و سعي كنيد بعدش به اون درست فكر كنيد. با دوستتون ببينيد و بعد از فيلم با هم درباره‌ي فيلم كمي بحث كنيد. اگه خودتون چيزي نتونستيد از بحثتون بفهميد كل بحث را براي من بگيد تا من براتون يه نتيجه‌گيري ساده بكنم.
موفق باشيد!
 

persianalpha

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
4 جولای 2004
نوشته‌ها
1,819
لایک‌ها
1,386
محل سکونت
Tehran
دوست عزيز! خودتون حسي نداريد كه چرا شكاك شديد؟ اصولا شك كردن چند پايه داره در روابط دو طرفه: يكي اينكه طرف خيلي تابلو بوده باشه و واقعا خيانت كرده كه شما ميگيد اين مورد نيست. دومي اينكه شما احساس يه سري كمبود به اون مي‌كنيد و خودتونو لايقش نمي‌بينيد كه فرموديد اين هم نبوده. سومي هم اينه كه شما اصولا آدم شكاكي باشيد. براي اين حالت سوم كه احتمالا مورد شما همينه بايد بگم شما ميتونيد به صورت منطقي اينو به خودتون ثابت كنيد. يه سري موارد اينو ميتونيد امتحان كنيد. مثلا با همون دوستاتون كه از خيانت ميگن شما مقايسه كنيد ببينيد رفتار دوست شما هم همونطوره يا نه؟
طبق گفته‌ي شما هر دوتون عاشق هم هستيد. احتمالا دوست داريد با هم زندگي كنيد و هميشه همراه هم باشيد. شما خودتون تا حالا به اين فكر كرديد كه شكاكي چه تاثيري ممكنه روي ديد شما بذاره؟ ميدونيد اگه نتونيد باهاش مبارزه كنيد ضربه‌هاي سختي مي‌خوريد. ميدونم فكر شما فعلا به اين سمت هست ولي سعي كنيد كمي آزمايشي از اين تفكر شكاكانه دور بشيد و اون موقع تغييرات خودتون را ببينيد. من ميخوام شما جواب يه سوالمو بديد و خواهشا طفره نريد... به نظر شما خيانت چيه و چرا فكر به اينكه ممكنه اتفاق بيفته اعصابتون را خرد مي‌كنه؟ من ميخوام به شما اثبات كنم تفكر شكاكانه در رابطه‌ي عاشقانه كار عاقلانه‌اي نيست...
فرض كنيد دوست دختر شما با پسري كه حتي شما نمي‌شناسيدش رابطه داشته باشه. شما از يه سري سلسله‌ اتفاقات به اون مشكوك ميشيد. اون هنوز با شما دوسته ولي شما احساس مي‌كنيد با پسر ديگه‌اي هم هست. اين ميشه كه سعي مي‌كنيد مچشو بگيريد. در اين زمان شما احساسا دوست نداريد كه خيانتي مشاهده كنيد و خودآزارانه ميخواهيد بفهميد ماجرا چيست. در اصل ذهن شما آماده‌ي مورد خيانت واقع شدن نيست. يك بار به خونه‌ي اون زنگ مي‌زنيد و بر نميداره. سعي مي‌كنيد به سختي و مخفيانه خودتونو به خونه‌ش برسونيد و معما را حل كنيد. حالا يه دفعه مي‌بينيد كه دوست دخترتون با پسرش در حال عشقبازي هستند...
حالا ميخوام بهتون بگم كه اين اتفاق موجب ميشه شما به مرز خودكشي برسيد. من مواردي مشابه ديدم. شما كسي كه هميشه دوستتون بوده را مطمئن شديد بهتون خيانت كرده. يعني ديگه از اون مرحله‌ي ماجراجويانه‌ي سابق خبري نيست. شما شكتون به يقين تبديل شده ولي فكر مي‌كنيد اين عمل ساده انجام مي‌گيره؟ براي تبديل شدن شك موضوعي كه هضمش براتون سخته به يقين فكر شما نابود ميشه. ضربه‌هاي روحي عجيبي مي‌خوريد و ...
ولي حالا فرض كنيد در همون داستان شما به هيچ وجه شكاك نباشيد. يعني دوست دخترتون با پسري رابطه داره ولي شما هنوز عاشق اون هستيد و بهش شك نداريد. اگه اون بفهمه كه پسر جديد را بيش از شما دوست داره پيش شما مياد و باهاتون قطع رابطه مي‌كنه. نهايتا چند هفته ضربه‌ي روحي بهتون وارد ميشه و به خاطر اينكه با نفرت از اون جدا نشديد نه كينه‌اي به دل مي‌گيريد تازه به خودتون ميگيد كه تا آخرش عاشقش بوديد. اگه هم با اون پسره به هم بزنه و باز هم با شما باشه كه چون شما شكي نكرديد باز به رابطه‌ي عاشقانتون ادامه ميديد. اگه هم ميخواهيد بگيد دوست نداريد با كسي باشيد كه يه بار با پسر ديگه‌اي بوده بايد بگم شما مطمئن نيستيد كه تا حالا هم اين كار را نكرده ولي بهتره اين تصور را داشته باشيد. حتي ليلي و مجنوني ترين عشق هم ممكنه يه خيانت كوچك درونش بوده باشه.
پس احساس نمي‌كنيد در هر حالت شما بيشترين ضربه را از اين شك كردن مي‌خوريد، چه درست شك كرده باشيد چه اشتباه. پس بهتره اصلا شك كردن را بذاريد كنار.
تجربه نشون داده افرادي كه اينقدر شكاك هستند اين حرف را راحت قبول نمي‌كنند ولي بهتره منطقي باشيد. اگه هم هنوز شك داريد و دوست داريد شك داشته باشيد پس سريع باشيد و به خودتون ثابت كنيد كه شكتون غلطه. يعني ثابت كنيد اون به شما خيانت نمي‌كنه. اصولا شخصي كه شما را بيش از همه دوست ميداره امكان نداره به شما خيانت بكنه.
در نهايت پيشنهاد مي‌كنم يه زمان آزاد كه همو مي‌بينيد با هم فيلم گاو خشمگين (raging bull) با بازي رابرت دنيرو و كارگرداني مارتين اسكورسيزي را ببينيد. فيلم بسيار زيباست و همواره در فهرست برترين‌هاي تاريخ جا دارد. من اين فيلم را براي موضوعي كه درباره‌ي شك خودتون گفتيد پيشنهاد مي‌كنم ولي خواهشا در حين ديدن فيلم به تطبيق شخصيت داستان با خودتون نپردازيد و سعي كنيد بعدش به اون درست فكر كنيد. با دوستتون ببينيد و بعد از فيلم با هم درباره‌ي فيلم كمي بحث كنيد. اگه خودتون چيزي نتونستيد از بحثتون بفهميد كل بحث را براي من بگيد تا من براتون يه نتيجه‌گيري ساده بكنم.
موفق باشيد!

ممنون دوست عزيز خيلي لطف كردي
درسته بايد با خودم كنار بيام
فيلم رو هم بعد از ديدن بهتون ميگم
 

Chapeau

Registered User
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2008
نوشته‌ها
209
لایک‌ها
11
سلام بر همگی
خوب خیلی جالبه یه سری از مشکلاتی که دوستان گفتن رو من دقیقا دارم .... بعشی هاش رو که اصلا فکر نمیکردم
مشکل باشه ( مثل قضیه یخچال)!!!!!!:D ....
OMATH جان مشکل بزرگی که من دارم البته از حدود 12 سال پیش تا حالا ( من یه روانی کاملم :D) (شوخی کردم )اینه که وسواس فکری دارم حالا از هر جورش دیگه یعنی باید تو فکرم همه چیر رو تقسیم به بد و خوب کنم .... یا یه چیزی رو توی ذهنم مرتب برای خودم تایید کنم که این اینجوریه یا نه ....یا یه چیزی رو هی تکرار کنم ..... البته اینم بگم که
قوه ی تحلیل خوبی دارم برای حل مشکلات ...مثلا یه روانشناس وقتی داره درمورد یه مطلبی صحبت میکنه که راه حل
ارائه بده من قبلش میتونم حدس بزنم ....خیلی شده اینطوری ...یا مثلا بعضی وقت ها که به دوستنام راهحلی ارائه دادم ، برا شون واقعا کارساز بوده ....... در مورد خودم هم این جوری شده که خودم دقیقا مشکلم رو میدونم ولی هیچ کاری براش انجام نمی دم .......
 

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
سلام بر همگی
خوب خیلی جالبه یه سری از مشکلاتی که دوستان گفتن رو من دقیقا دارم .... بعشی هاش رو که اصلا فکر نمیکردم
مشکل باشه ( مثل قضیه یخچال)!!!!!!:D ....
OMATH جان مشکل بزرگی که من دارم البته از حدود 12 سال پیش تا حالا ( من یه روانی کاملم :D) (شوخی کردم )اینه که وسواس فکری دارم حالا از هر جورش دیگه یعنی باید تو فکرم همه چیر رو تقسیم به بد و خوب کنم .... یا یه چیزی رو توی ذهنم مرتب برای خودم تایید کنم که این اینجوریه یا نه ....یا یه چیزی رو هی تکرار کنم ..... البته اینم بگم که
قوه ی تحلیل خوبی دارم برای حل مشکلات ...مثلا یه روانشناس وقتی داره درمورد یه مطلبی صحبت میکنه که راه حل
ارائه بده من قبلش میتونم حدس بزنم ....خیلی شده اینطوری ...یا مثلا بعضی وقت ها که به دوستنام راهحلی ارائه دادم ، برا شون واقعا کارساز بوده ....... در مورد خودم هم این جوری شده که خودم دقیقا مشکلم رو میدونم ولی هیچ کاری براش انجام نمی دم .......

دليل اينكه ميگيد ميتونيد حدس بزنيد به نظر من همين تكرار كردن چيزها در ذهن خودتونه. اين تجربه‌ي ذهنو بالا مي‌بره و ممكنه بعضي اتفاقات را حدس بزنيد. در قديم پيشگوها را مي‌گفتند اين كار را انجام مي‌دادند البته خيلي خيلي سخت‌تر از چيزي كه شما مي‌گيد.
اين وسواس فكري چند دسته داره... يكيش اينه كه شما سر كاري كه هستيد بلند نميشيد اگه تموم نشه. بعضا نگراني اين مورد خلل به شما وارد مي‌كنه و باعث ميشه نتونيد كارهاتون را با دقت انجام بديد. اينكه شما اين مشكل را فهميديد هم خوبه هم بد. خوب از اين نظر كه ممكنه بتونيد كنارش بذاريد و بد از اين نظر كه توجهتون بهش بيشتر شده و باعث ميشه نتونيد براي از بين بردنش تمركز كنيد. دليل اينكه نميتونيد تمركز كنيد هم اينه: شما مشكل وسواس فكر كردن داريد. اين را مي‌فهميد. حالا در مورد چيزي كه فهميديد نيز وسواس فكر كردن پيدا مي‌كنيد. يعني وسواس فكر بر وسواس فكر.
من يه پيشنهاد براي از بين بردن اين عادت و يا كمرنگ كردنش دارم: شما هر وقت متوجه اين موضوع در خودتون ميشيد سعي كنيد به خودتون بقبولونيد كه اين وسواس از بين ميره. تصور كنيد كه يه پاياني داره پس نبايد خودتونو در بند اون كنيد. اين موضوعي كه فكرتون را مشغول كرده مسلما تموم ميشه و فكر كردن شما هم بهش تموم ميشه پس چرا اينقدر نگرانش باشم. مشكل اين وسواس فكري بيشتر بايد نگراني شما باشه. مثلا يه مساله‌ي سخت را حل كرديد و استادتون ميخواد ازتون بپرسه. شما شب قبلش مدام براي خودتون پاسختون را زير و رو مي‌كنيد تا مشكلي توش نباشه. به همه‌ي حالاتي كه ممكنه اتفاق بيفته فكر مي‌كنيد اما اين عمل شما از روي نگرانيه. شما اگه در موضوع مشابهي نگران نباشيد اين وسواس را پيدا نمي‌كنيد. پس براي از بين بردن اين نگراني بايد به خودتون بفهمونيد كه موضوعي كه فكرتون را درگير كرده اينقدرها هم مهم نيست، بالاخره تموم ميشه و موضوع ديگه‌اي جاش را مي‌گيره. براي اين عمل چون قوه‌ي تخيل قوي داريد تصور كنيد كه 3 سال بعد به اين موضوع چگونه فكر مي‌كنيد و خود به خود اين موضوع براتون كمرنگ ميشه.
 

Chapeau

Registered User
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2008
نوشته‌ها
209
لایک‌ها
11
دليل اينكه ميگيد ميتونيد حدس بزنيد به نظر من همين تكرار كردن چيزها در ذهن خودتونه. اين تجربه‌ي ذهنو بالا مي‌بره و ممكنه بعضي اتفاقات را حدس بزنيد. در قديم پيشگوها را مي‌گفتند اين كار را انجام مي‌دادند البته خيلي خيلي سخت‌تر از چيزي كه شما مي‌گيد.
اين وسواس فكري چند دسته داره... يكيش اينه كه شما سر كاري كه هستيد بلند نميشيد اگه تموم نشه. بعضا نگراني اين مورد خلل به شما وارد مي‌كنه و باعث ميشه نتونيد كارهاتون را با دقت انجام بديد. اينكه شما اين مشكل را فهميديد هم خوبه هم بد. خوب از اين نظر كه ممكنه بتونيد كنارش بذاريد و بد از اين نظر كه توجهتون بهش بيشتر شده و باعث ميشه نتونيد براي از بين بردنش تمركز كنيد. دليل اينكه نميتونيد تمركز كنيد هم اينه: شما مشكل وسواس فكر كردن داريد. اين را مي‌فهميد. حالا در مورد چيزي كه فهميديد نيز وسواس فكر كردن پيدا مي‌كنيد. يعني وسواس فكر بر وسواس فكر.
من يه پيشنهاد براي از بين بردن اين عادت و يا كمرنگ كردنش دارم: شما هر وقت متوجه اين موضوع در خودتون ميشيد سعي كنيد به خودتون بقبولونيد كه اين وسواس از بين ميره. تصور كنيد كه يه پاياني داره پس نبايد خودتونو در بند اون كنيد. اين موضوعي كه فكرتون را مشغول كرده مسلما تموم ميشه و فكر كردن شما هم بهش تموم ميشه پس چرا اينقدر نگرانش باشم. مشكل اين وسواس فكري بيشتر بايد نگراني شما باشه. مثلا يه مساله‌ي سخت را حل كرديد و استادتون ميخواد ازتون بپرسه. شما شب قبلش مدام براي خودتون پاسختون را زير و رو مي‌كنيد تا مشكلي توش نباشه. به همه‌ي حالاتي كه ممكنه اتفاق بيفته فكر مي‌كنيد اما اين عمل شما از روي نگرانيه. شما اگه در موضوع مشابهي نگران نباشيد اين وسواس را پيدا نمي‌كنيد. پس براي از بين بردن اين نگراني بايد به خودتون بفهمونيد كه موضوعي كه فكرتون را درگير كرده اينقدرها هم مهم نيست، بالاخره تموم ميشه و موضوع ديگه‌اي جاش را مي‌گيره. براي اين عمل چون قوه‌ي تخيل قوي داريد تصور كنيد كه 3 سال بعد به اين موضوع چگونه فكر مي‌كنيد و خود به خود اين موضوع براتون كمرنگ ميشه.

خیلی ممنون .... خوب من می تونم کاملا نسبت به این وسواس فکری بی تفاوت باشم ...بعضی وقت ها با یکم
تمرین تونستم دیگه به افکار بیهوده فکر نکنم ...... ولی تا حالا تصمیم جدی تو این زمینه نگرفتم .... ولی اگر بخوام میتونم کاملا از ذهنم دورش کنم ولی شنیدم که روانشناس ها و روانپزشک ها راهکار های خاصی برای این موضوع دارن ...شما از این راهکارها اطلاع دارید میشه چند تا از اونها رو بگید مثلا مثل همین که گفتید :بايد به خودتون بفهمونيد كه موضوعي كه فكرتون را درگير كرده اينقدرها هم مهم نيست،
مرسی
 
Last edited:

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
خیلی ممنون .... خوب من می تونم کاملا نسبت به این وسواس فکری بی تفاوت باشم ...بعضی وقت ها با یکم
تمرین تونستم دیگه به افکار بیهوده فکر نکنم ...... ولی تا حالا تصمیم جدی تو این زمینه نگرفتم .... ولی اگر بخوام میتونم کاملا از ذهنم دورش کنم ولی شنیدم که روانشناس ها و روانپزشک ها راهکار های خاصی برای این موضوع دارن ...شما از این راهکارها اطلاع دارید میشه چند تا از اونها رو بگید مثلا مثل همین که گفتید :بايد به خودتون بفهمونيد كه موضوعي كه فكرتون را درگير كرده اينقدرها هم مهم نيست،
مرسی

به خاطر اينكه دير پاسخ مي‌دم عذرخواهي مي‌كنم.
چيزي كه شما ميگيد بر مي‌گرده يه قسمتيش به روانپزشكي. روانپزشكها داروهايي دارند كه ميتونه اين وسواس را بر طرف كنه. ولي از نظر روانشناسي بعضا مكان و زمان فكر كردن شما اين خلل را ايجاد مي‌كنه. مثلا شما توي اتاقتون و در ساعت 8 دچار اين خلل مي‌شويد. سعي كنيد اتاق را عوض كرده يا مدتي در اين ساعت از خانه بيرون بياييد. مثلا پارك بريد و قدم بزنيد. سعي كنيد ذهنتون را خالي كنيد. مثلا در صورت لزوم اگه حتي توي پارك و تنهايي موجب وسواس فكريتون ميشه سعي كنيد با يه نفر ديگه به بحثي كه دوست داريد رو بياوريد.
يك راهكار خوب ديگه هم سراغ دارم. شما اگه به خودتون بقبولونيد كه اين كار هميشه بد نيست و باعث بالا رفتن ذهنيت ميشه خود به خود كاهشش ميديد. در اصل در مواردي كه انسان مشكل خودشو مي‌فهمه نوعي لجبازي ذهني رخ ميده. ميدونه اين بده اما طرفش ميره. ولي وقتي فكر كنه خوبه كم طرفش ميره.
گوش دادن موسيقي هم توصيه ميشه. كلا بعضي موسيقي‌ها به اقتضاي افراد مختلف روشون تاثير ميذاره و ذهنشون را درگير نمي‌كنه. موسيقي بي‌كلام بيشتر توصيه ميشه. يه نوعي نوستالژيا ايجاد مي‌كنه كه حالتون را بهتر مي‌كنه.
چند تا راهكار هم هست كه بهشون اطمينان نيست از جمله يه سري كارهاي ماورايي كه شخصي مثل من هيچوقت توصيه‌شون نمي‌كنه.

پ‌ن: يه جمله‌ي معروف بود كه مي‌گفت اونكه دردو ميشناسه بيشتر توي گير ميفته. من الآن دچار كم‌خوابي شدم و كاري هم نميتونم بكنم.
 

MohammadR

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 ژانویه 2004
نوشته‌ها
2,613
لایک‌ها
10
سن
34
محل سکونت
Tehran
دوستی که از مشکل کمبود اعتماد به نفس حرف زده بودن، اگر آدمی با شخصیت بیشتر فکری هستین تا احساساتی، میتونین از CBT استفاده کنین، من چون خودم اعتماد به نفسم پایینه زیاد دنبالش بودم.
http://www.2knowmyself.com/CBT/Cognitive_behaviour_therapy
http://www.2knowmyself.com/self_confidence/building_self_confidence
کلا این سایت 2knowmyself سایت روانشناسی خوبیه.
پ.ن: من خودم دچار یک جور وسواس فکری-مذهبی هستم، یک جور وسواس ارزشی، که دلایل ف*ی*ل*ت*ر مجال بحث نداره در اینجا;)
 

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
دوستی که از مشکل کمبود اعتماد به نفس حرف زده بودن، اگر آدمی با شخصیت بیشتر فکری هستین تا احساساتی، میتونین از CBT استفاده کنین، من چون خودم اعتماد به نفسم پایینه زیاد دنبالش بودم.
http://www.2knowmyself.com/CBT/Cognitive_behaviour_therapy
http://www.2knowmyself.com/self_confidence/building_self_confidence
کلا این سایت 2knowmyself سایت روانشناسی خوبیه.
پ.ن: من خودم دچار یک جور وسواس فکری-مذهبی هستم، یک جور وسواس ارزشی، که دلایل ف*ی*ل*ت*ر مجال بحث نداره در اینجا;)

دوست عزيز دستت درد نكنه يه پست گذاشتي
در ضمن من تخصص دارم كه از لحاظ روانشناسي با شخصي كه وسواس ارزشي داره روبرو بشم... البته اگه بشه!
 

Eblis3

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 دسامبر 2008
نوشته‌ها
125
لایک‌ها
1
محل سکونت
S.H.Z . 0.7.11
من چندين سوال دارم كه در طي چندين سپت ميپرسم نگيد ديوونسا :

و قبل از اون واقعا ممنون از ايجاد اين تاپيك

1. من خيلي استرس دارم و عصبي بودن رو در خودم ميبينم و .. . مثلا ازم نميشه بيش از يكبار سوال پرسيد ؟ دستم سبكه و يهو با طرف خودي ميشم ميزنم تو گوشش . احسا ميكنم يكي كه ازم ضعيف تره من پادشاهم و از اين جور حرفا و.. . براي رسيدن به هدفم در خانه مثلا ميگم ميزنم اين ليوان و مشكنم و اينا كه ازم بترسن و خيلي هيجاني هستم . مثلا يه آهنگ گوش ميدم ميرم تو فكر كه چرا من اين خواننده نيستم . يا مثلا تصاويري از خارج ميذاره حسرت ميخورم كه چرا ما اينجاييم و اونا اونجا . هر شب پارتي و بهترين عشق و حالا ولي ما هيچ تفريح .

همش تو اين فكرا هستم . چه ميدونم خيلي و خيلي

انگيزه درس ندارم با خودم ميگم ليانس بگيريم كه چي ؟ ميگم بريم عشق كنيم تو فكرم حشيش بكشيم بنگ اينا ولي اصلا تاحالا خدايي نكشيدما ولي تو فكرشم و..

باز هم ميپرسم

موفق باشيد .
 

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
من چندين سوال دارم كه در طي چندين سپت ميپرسم نگيد ديوونسا :

و قبل از اون واقعا ممنون از ايجاد اين تاپيك

1. من خيلي استرس دارم و عصبي بودن رو در خودم ميبينم و .. . مثلا ازم نميشه بيش از يكبار سوال پرسيد ؟ دستم سبكه و يهو با طرف خودي ميشم ميزنم تو گوشش . احسا ميكنم يكي كه ازم ضعيف تره من پادشاهم و از اين جور حرفا و.. . براي رسيدن به هدفم در خانه مثلا ميگم ميزنم اين ليوان و مشكنم و اينا كه ازم بترسن و خيلي هيجاني هستم . مثلا يه آهنگ گوش ميدم ميرم تو فكر كه چرا من اين خواننده نيستم . يا مثلا تصاويري از خارج ميذاره حسرت ميخورم كه چرا ما اينجاييم و اونا اونجا . هر شب پارتي و بهترين عشق و حالا ولي ما هيچ تفريح .

همش تو اين فكرا هستم . چه ميدونم خيلي و خيلي

انگيزه درس ندارم با خودم ميگم ليانس بگيريم كه چي ؟ ميگم بريم عشق كنيم تو فكرم حشيش بكشيم بنگ اينا ولي اصلا تاحالا خدايي نكشيدما ولي تو فكرشم و..

باز هم ميپرسم

موفق باشيد .

انسان با تصوراتش زندگي مي‌كنه. تصور كن اگه توي خيلي از اين شرايط بودي مسلما هنوز هم خيلي مشكل داشتي. طمع انسان پايان‌ناپذيره. دو حالت داري... يا اينكه سعي كني و با خودت بجنگي كه همه‌ي اين تصورات را بذاري كنار يا اينكه واقعا بري جلو و سعي كني يكي بشي. مثلا موسيقي كه گوش ميدي سر جات نشين بعدش و افسوس بخور. سعيتو بكن تا اوني كه ميخواي بشي.
در مورد عصبي بودن پيشنهاد مي‌كنم يه چند وقت با يكي مثل خودت دوست باش. البته نه اينكه مثل تو روياهاي زيادي داشته باشه بلكه مثل تو دستش سبك باشه. اون موقع جلوي خودتو مي‌گيري.
در آخر اين قسمت ازت يه سوال مي‌پرسم. چه ارزشي داره كه يه عزيزو از خودت دور كني فقط براي اينكه احساس كني مهم‌تر از اون هستي؟
يه سوال ديگه. تو ميگي ليسانس بگيرم كه چي؟ من برات سوالو عوض مي‌كنم: ليسانس نگيري كه چي؟ تو با گرفتن چيزي مثل ليسانس فقط براي خودت يه راه كنار ميذاري تا موفق بشي. اين باعث دلگرمي ميشه...
 

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
نام تاپيك عوض شد ولي براي من يه ابهام مونده... اين فاقد ارزش پزشكي به چه منظوره؟؟؟ اصلا مگه روانشناسي بايد ارزش پزشكي داشته باشه. اگه من گذاشته بودم تاپيك روانپزشكي اون موقع شما بايد اين تاپيك را اديت مي‌كرديد!
قابل توجه كليه‌ي دوستان: روانشناسي زيرشاخه‌ي فلسفه است نه زيرشاخه‌ي پزشكي...
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
نام تاپيك عوض شد ولي براي من يه ابهام مونده... اين فاقد ارزش پزشكي به چه منظوره؟؟؟ اصلا مگه روانشناسي بايد ارزش پزشكي داشته باشه. اگه من گذاشته بودم تاپيك روانپزشكي اون موقع شما بايد اين تاپيك را اديت مي‌كرديد!
قابل توجه كليه‌ي دوستان: روانشناسي زيرشاخه‌ي فلسفه است نه زيرشاخه‌ي پزشكي...

شاید درست تر بود که مینوشتند ارزش علمی و عملی ندارد
روانشناسی در واقع یک دانش هست که برای بهره بردن از مزایای اون باید به متخصص اون دانش مراجعه کرد!
از اون جهت که متخصص این امر در فروم نیست. اگر هم هست تایید شده نیست (تایید من البته منظورم نیست ارسال مدارک برای مدیر بخش یا مدیر ارشد مد نظر هست) پس این تاپیک فاقد ارزش علمی و عملی هست
و مشاوره های داده شده قابل استناد نیست


دوستانی که جدآ تمایل به مشاوره با روانشناسان معتبر دارند با مراجعه به این سایت میتونند به راحتی یا متخصصی مناسب با نیاز و امکاناتشون ارتباط برقرار کنند
 

omath

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2007
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
1
محل سکونت
Teh/Isf
شاید درست تر بود که مینوشتند ارزش علمی و عملی ندارد
روانشناسی در واقع یک دانش هست که برای بهره بردن از مزایای اون باید به متخصص اون دانش مراجعه کرد!
از اون جهت که متخصص این امر در فروم نیست. اگر هم هست تایید شده نیست (تایید من البته منظورم نیست ارسال مدارک برای مدیر بخش یا مدیر ارشد مد نظر هست) پس این تاپیک فاقد ارزش علمی و عملی هست
و مشاوره های داده شده قابل استناد نیست


دوستانی که جدآ تمایل به مشاوره با روانشناسان معتبر دارند با مراجعه به این سایت میتونند به راحتی یا متخصصی مناسب با نیاز و امکاناتشون ارتباط برقرار کنند

حالا يه كم بهتر شد... هر چند از نظر من باز هم اشتباهه... علم روانشناسي قسمتي داره كه در اصل قسمت اعظم اونه و آزمايش هست. اين قسمت هم عملي است و هم علمي. نيازي نيست دوستاني كه در اين تاپيك مشاوره داده‌اند چيز آكادميكي بلد باشند چون فقط اين قسمت تجربيه. توي اين تاپيك كسي روانكاوي نمي‌كنه كه بخواد ارزش علميش مورد بحث قرار بگيره. يه مثال ساده مي‌زنم: در مورد بحث بي‌خوابي كه يه نفر مطرح كرده بود دوستان طبق تجربه‌شون توصيه‌هايي كردند. اين چون تجربه‌اي بوده شما نمي‌تونيد ارزش علمي و عمليشو زير سوال ببريد. اين قسمت فقط آزمونيه. پس ارزش علمي و عمليش زير سوال نميره. دقت كنيد فقط تجربي...
پس بهتره يه بار ديگه اديت بشه و تبديل بشه به :روانشناسي:يادت باشه حتما نبايد رواني باشي كه بياي تو اين تاپيك [توصيه‌ها صرفا تجربي است]
اين بهتره... نه؟(اگه بهتره بازم بايد يه pm ديگه برام بياد)
 

MohammadR

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 ژانویه 2004
نوشته‌ها
2,613
لایک‌ها
10
سن
34
محل سکونت
Tehran
منم علاقه دارم ولی فروم مجال این صحبتا رو مخصوصا تو حوزه ی مذهب نمیده;)
ممنون از توجهتون:)
 
بالا