• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

ریشه ضرب المثل های ایرانی

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
مرغی که تخم طلا می کرد، مرد

--------------------------------------------------------------------------------

افرادی که در دوران ناداری و ناتوانی زیر بار اجحاف و تعدی
رفته اند چون صاحب نفوذ و قدرت شوند در پاسخ زورگویان و متعدیان که روزگاری بر آنان ظلم و ستم روا می داشتند و از اقدام به هر گونه عمل ناجوانمردانه دریغ نمی ورزیدند عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و تمثیل قرار می دهند و آنان می فهمانند که دوران ظلم و تعدی سپری شده و آن عاملی که موجب تحکم آنان بوده است یعنی عامل ضعف و مسکنت دیگر وجود خارجی ندارد.
یا به قولی دیگر آن مرغی که تخم طلا می کرد، مرد
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
40
محل سکونت
Mazandaran
سلام دوست عزیز

به هیچ عنوان منبع من فروم پی سی ورد نمیباشد

در پست اول نوشتم که گرد آورنده : دکتر بهرامیان

شما اگر دیگر پستهای من را دیده باشید متوجه خواهید شد که من به حقوق مولف خیلی احترام میزارم و امکان نداره از اثر یا نوشته کسی بدون ذکر آن شخص استفاده کنم

فکر میکنم دوستان شما در فروم پی سی ورد باشن که بدون ذکر نام دکتر بهرامیان که زحمت جمع آوری این مجموعه را به تنهایی بر دوش داشته اند اشتباه را مرتکب شده باشن

خود دکتر بهرامیان هم از بیش از 20 منبع برای جمع آوری این مجموعه استفاده کرده اند

من که در پی سی ورد عضو نیستم و اصلاً به اونجا هم سری نمیزنم امیدوارم که شما این موضوع را به دوستان عزیزتان گوشزد کنید


از توجه شما بسیار ممنون هستم دوست عزیز

با سلام...

اون تاپیک بیش از 1 ساله که در انجمن P30World ایجاد شده و منبع ضرب المثلهای اون تاپیک هم در انتهای پست اول ذکر شده اونم به رنگ سفید یا زمینه فورم ;) حالا شما میگید ما منبع رو قرار ندادیم :wacko: ( بیشتر ضرب المثل هایی که خودم پست دادم منبعش همونه ، برای دوستان دیگه منبع رو نمیدونم!).

شما که میگی این مطالب توسط دکتر بهرامیان جمع آوری شده ، یه Review از این دکتر به من بدید.

بعدش هم فرضا اگه کتابی درکار باشه !, معمولا کتاب رو به صورتی منظم و براساس حروف الفبا تنظیم میکنند نه هردمبیلی و پس و پیش!!!(یعنی اینی که شما آوردی؟)
اگه خودتون دارید ضرب المثل ها رو از روی کتاب این دکتر :rolleyes: تایپ میکنید ، خیلی برام عجیبه طرز انتخاب ضرب المثل های شما:lol: ، ترتیب قرار گرفتن ضرب المثلهای شما تقریبا همونطوری که من ضرب المثلها رو تو تاپیکم چیدم:wacko:

و اگرم منبع شما نت هستش بایستی همراه هر ضرب المثل یه تصویر هم میزاشتید که اینکار رو نکردید؟؟؟(همونطوری که من در اکثر پستهام اینکار رو کردم ولی الان بعد از مدتها اون تصاویر از سایت Tinypic پاک شدند، (شاید دلیل استفاده نکردن شما از تصاویر ضرب المثلها همین باشه;) ))


+
ضمنا من اکثرا تو پستهام (یا پاورقی) از =-=-=-=-=-=-=-= یا ========== استفاده میکنم برام عجیبه که چطور شما هم از این ======= در پاورقی پستهاتون استفاده میکنید و درست به همون تعداد و اندازه (طول خط مورد نظر) :blink:
+
در هر کتابی اگه قرار بر گزاشتن پاورقی باشه از یک خط یکپارچه استفاده میشه نه ===== :rolleyes:

=-=-=-=-=
و در انتها،
بوسیله Ip یک بررسی انجام میشه از اینکه آیا شما در انجمن P30 فعالیتی دارید یا نه و یا اینکه شما از پستهای انجمن استفاده کردید یا خیر ( حالا چه مهمان باشید چه عضو )، ، و در صورت امکان باهاتون به شدت برخورد میشه.

بهرحال:)

موفق باشی;)

.
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
با سلام...

اون تاپیک بیش از 1 ساله که در انجمن P30World ایجاد شده و منبع ضرب المثلهای اون تاپیک هم در انتهای پست اول ذکر شده اونم به رنگ سفید یا زمینه فورم ;) حالا شما میگید ما منبع رو قرار ندادیم :wacko: ( بیشتر ضرب المثل هایی که خودم پست دادم منبعش همونه ، برای دوستان دیگه منبع رو نمیدونم!).

شما که میگی این مطالب توسط دکتر بهرامیان جمع آوری شده ، یه Review از این دکتر به من بدید.

بعدش هم فرضا اگه کتابی درکار باشه !, معمولا کتاب رو به صورتی منظم و براساس حروف الفبا تنظیم میکنند نه هردمبیلی و پس و پیش!!!(یعنی اینی که شما آوردی؟)
اگه خودتون دارید ضرب المثل ها رو از روی کتاب این دکتر :rolleyes: تایپ میکنید ، خیلی برام عجیبه طرز انتخاب ضرب المثل های شما:lol: ، ترتیب قرار گرفتن ضرب المثلهای شما تقریبا همونطوری که من ضرب المثلها رو تو تاپیکم چیدم:wacko:

و اگرم منبع شما نت هستش بایستی همراه هر ضرب المثل یه تصویر هم میزاشتید که اینکار رو نکردید؟؟؟(همونطوری که من در اکثر پستهام اینکار رو کردم ولی الان بعد از مدتها اون تصاویر از سایت Tinypic پاک شدند، (شاید دلیل استفاده نکردن شما از تصاویر ضرب المثلها همین باشه;) ))


+
ضمنا من اکثرا تو پستهام (یا پاورقی) از =-=-=-=-=-=-=-= یا ========== استفاده میکنم برام عجیبه که چطور شما هم از این ======= در پاورقی پستهاتون استفاده میکنید و درست به همون تعداد و اندازه (طول خط مورد نظر) :blink:
+
در هر کتابی اگه قرار بر گزاشتن پاورقی باشه از یک خط یکپارچه استفاده میشه نه ===== :rolleyes:

=-=-=-=-=
و در انتها،
بوسیله Ip یک بررسی انجام میشه از اینکه آیا شما در انجمن P30 فعالیتی دارید یا نه و یا اینکه شما از پستهای انجمن استفاده کردید یا خیر ( حالا چه مهمان باشید چه عضو )، ، و در صورت امکان باهاتون به شدت برخورد میشه.

بهرحال:)

موفق باشی;)

.

با عرض معذرت از دوستان گرامی و مدیران عزیز

نمیخوام تایپیک رو به بیراهه بکشم ولی در جواب این دوست عزیزمون باید مطالب درخواست شده از طرف ایشان را قرار بدهم



درباره دکتر بهرامیان


دکتر محمد حسین بهرامیان از شاعران متعهد و موفق نسل امروز غزل ایران است که تجربه های حسی و آکادمیک ادبیات ایران را یکجا تجربه کرده .

تحصیلات دانشگاهی اش در رشته زبان و ادبیات فارسی بوده است و در حال حاضر هم در دانشگاه به تدریس ادبیات مشغول است به همین دلیل بسیاری از نوشته ها ، نقد ها و مطالب ایشان در این حوزه تعریف می شود: مجموعه چهار جلدی "خلاصه خوبیها " را در سا لهای 1378 تا 1381 به چاپ رسانده .در سال 1382 نیز مجموعه سه جلدی "حجره های ملکوت" به چاپ رسید که تنها جلد اول به قلم بهرامیان است.علاوه براین تعدادی از مقالات ، ترجمه ها و نقد آثار شاعران گذشته و امروز در طول سالهای گذشته در مطبوعات مختلف به چاپ رسیده است که بزودی در یک مجموعه کامل به چاپ خواهد رسید.

اگرچه قالب های مختلف شعری را تجربه کرده اما غزل را دوست دارم و اعتقاد دارد " ظرفیت این قالب هزار ساله بیشتر از آن است که در دنیای معاصر و در رنگارنگی انواع ادبی حرفی برای گفتن نداشته باشد ". این را از باب رعایت اندیشه های مخالف می گوید وگرنه از صمیم دل به این قالب علاقه دارد و معتقد است غزل همیشه با روح اندیشه ور و سراسر عاطفه ی ایرانی تناسب و همخوانی آشکار داشته و دارد.

درباره غزل امروز می گوید "متاسفانه تجربه های سطحی و نا موفق غزل دهه 80 بسیاری از مخاطبان خاص و عام را از پذیرش اینگونه شعر بدور داشته است. تعابیری چون "غزل متفاوت" یا "متفاوط" ، "غزل فرم " ، "غزل پست مدرن "، "غزل فرانو" و....در واقع زاییده توهمات افراد ساده اندیش و جویای نامی است که قبل از شناخت عمیق غزل و معرفت ظرائف و ظرفیت های این قالب عزیز ، به فکر نظریه پردازی افتاده اند. به همین دلیل چنین شعری برای مخاطب مشکل پسند شعر امروز غریب و نا آشنا می نماید. اشعاری از این دست به هیچ عنوان نمی تواند مخاطبان اندک در عین حال متنوع را از خود خرسند نگه دارد. با اینهمه برخی از تجربیات شعر این گروه قابل توجه و تامل است.خصوصا توجهات و تاکیدات این گروه از شاعران جوان بر وجوه ساختاری و زبانشناسانه کلام ، قابل تقدیر است. "

در غزلیات سالهای اخیرش جدای از هرگونه نظریه پردازی نوع خاصی از غزل را مد نظر داشته است که علاوه بر دور بودن از ابتذال های غزل متداول دهه هشتاد، از وجوه غنایی و عاطفی که شایسته و بایسته این قالب زیباست بدور نباشد. می گوید " اروتیسم بیماری مهلکی است که به جان شعر امروز افتاده است و استفاده مفرط از آن را در شعر نجیب ایرانی بر خود جایز نمی دانم . هر چند بسیاری از شاعران امروز در نوعی توجیه اجتماعی مجوز چنین ابتذالی را برای سروده های خود صادر کرده اند. "

" روایت در شعر یزرگترین عاملی است که شعر را- آنگونه که نیما می خواست - به یک اثر ساختاری مستقل و یک قطعه کامل **** مند شعری نزدیک می کند.روایت در غزل دهه هشتاد تضمین کننده فرم جامع شعر نیست اما به یکدستی اثر کمک می کند. نکته قابل توجه این که استفاده خطی و یکرویه از روایت نیز به هیچ عنوان با جوهریت شعر تناسب ندارد. نگاه شاعر به روایت باید قطعا متفاوت از نگاه یک داستان پرداز باشد.شکست زمان، شکست مکان ، تداخل فضا و تنوع و تکثر کاراکتر ها نیز در شکلی کلیشه ای کمکی به شاعرانگی کلام نمی کند چرا که چنین مواردی در رمان نو هم به تواتر تجربه شده است. مقصود اینکه نوع متفاوت روایت و نوع استفاده از عامل روایت است که شعر را از داستان وانواع آن متمایز می کند .این نکته ای است که باید در شعر روایی امروز مورد توجه تام و تمام قرار گیرد که متاسفانه کمتر اینگونه بوده است.
علی رغم همه جبهه گیری های نقد معاصر با رمانتسیم در ادبیات، هرگز استفاده دقیق و حساب شده از آن را در شعر ناپسند نمی دانم خصوصا درغزل که تناسب خاصی با عواطف و احساسات انسانی دارد.غزل ، غزل است و استفاده از این قالب در حوزه سیاست و مسایل اجتماعی و بعضا انتقادی با روح ملایم و وجود نازنین غزل چندان همخوانی ندارد، اگرچه شاعران نوپرداز با هزار و یک دلیل جامعه شناختی و فلسفی و....برای کشاندن این قالب زیبا به حوزه های خشک اجتماعی توجیهات متعددی دارند. "

"....ونکته آخر اینکه تصرفات زبانی، گریز از هنجار های زبان و سکته های بیانی ممکن است غزل مورد نظر مرا در مواجهه با مخاطب و نوع متفاوت خوانش او دچار آشوب کند با اینحال براین باورم که اینگونه شعر ، نویسه ی متفاوتی را می طلبد. حتی همین تفاوت و تنوع نوشتار است که چند صدایی بودن اثررا که بر آن نیز تاکید تمام دارم به شکلی آشکار تر به مخاطب اراپه می کند. دنیای مجازی وب سایت ها این مشکل را تا حدودی مرتفع ساخته است







و در انتها هم خیلی خوشحال میشم اینگونه ک میگویید ip را چک کنید تا خودتان همه چیز را متوجه بشید امیدوارم آنقدر صداقت داشته باشید تا دوباره در اینجا پست بزنید و در مورد ثبت ip و استفاده بنده از مطالب فروم مذکور توضیحات را به دوستان بدهید.

در صورت خودداری از زدن پست و توضیحات در رابطه با ip دوستان خود داوری می کنند


یک سوال : اگر اینگونه که شما می گویید منبع شما سایت مذکور می باشد چرا آنرا به رنگ زمینه فروم و از دید کاربران مخفی نگه داشته اید ؟؟؟؟
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
مرگ می خواهی برو گیلان

--------------------------------------------------------------------------------

در عبارت مثلی بالا که بعضی گیلان و برخی کیلان از توابع شهرستان دماوند تلفظ می کنند کلمۀ گیلان که همان استان یکم باشد صحیح و ضرب المثل بالا مربوط به آن منطقه است. موقع و مورد استفاده از این ضرب المثل هنگامی است که شخص از لحاظ تأمین و تدارک زندگی کاملاً آسوده خاطر باشد. تمام وسائل و موجبات یک زندگانی مرفه و خالی از دغدغه و نگرانی برایش فراهم باشد و هیچ گونه نقص یا نقیصه ای در امور مادی یا معنوی احساس نکند.

در چنین موقع اگر باز هم شکر نعمت نگوید و حس زیاده طلبی خود را نتواند اقناع و ارضا کند دوستان و آشنایان از باب طنز یا تعریض می گویند: مرگ می خواهی برو گیلان. یعنی با این همه تنعمات و امکانات، دیگر عیب و نقصی در زندگانی دنیوی تو و جود ندارد تا جای گله باقی بماند مگر موضوع مرگ، مرگ بی زحمت، مرگی که بازماندگانت را دچار کمترین زحمت و دردسر نکند. حصول چنین مرگ مطلوب و خالی از اشکال و دشواری تنها در منطقۀ گیلان میسور است، آن هم به دلیلی که ذیلاً خواهد آمد:

به طوری که بعض افراد موجه و مطلع به نگارنده اظهار داشته اند سابقاً در منطقۀ گیلان معمول بود که اگر شخصی دیده از جهان فرو می بست به خلاف روش و سنتی که در سایر مناطق ایران متداول است برای مدت یک هفته تمام تسهیلات زندگی را برای بازماندگان متوفی تدارک می دیدند تا از این رهگذر تصدیع و مزاحمتی مزید بر تألمات روحی و سوگ عزیز از دست رفته احساس نکنند، بدین ترتیب که همسایگان و بستگان متوفی متناوباً شام و ناهار تهیه دیده به خانۀ عزادار می فرستادند و به فراخور شأن و مقام متوفی از تسلیت گویندگان و عزاداران پذیرایی می کردند.

خلاصه مدت یک هفته در خانۀ عزاداران و داغدیدگان به اصطلاح محلی برنج خیس نمی شد و دودی از آشپزخانۀ آنها متصاعد
نمی گردید.

نمی دانم گیلانی های عزیز ما، اکنون نیز بر آن روال و رویه هستند یا نه؟ در هر صورت راه و رسمی نیکو و شیوه ای مرضیه بوده است زیرا اخلاقاً صحیح نیست که پس از وقوع مرگ و مصیبتی، آحاد و افراد مردم تحت عنوان تسلیت و همدردی همه روزه به خانۀ متوفی بروند و عرصه را آن چنان بر ماتم زدگان تنگ کنند که غم مرده را فراموش کرده در مقام التیام جراحتی که از ناحیۀ دوستان غافل و نادان وارد آمده است برآیند. تسلیت یک بار، همدردی هم یک بار. تردد و رفت و آمد روزان و شبان جز آنکه برای عزاداران مزید بر علت شود موردی ندارد، علاجی باید کرد که از دلهایشان خون نیاید نه آنکه قوزی بالای قوز و غمی بر غمها علاوه شود. گیلانی ها جداً رسم و سنت خوبی داشتند. امید است در حال حاضر مشمول تجددخواهی واقع نشده آن شیوۀ نیکو را به دست فراموشی نسپرده باشند.

باری، غرض این است که چون این گونه عزاداری برای مردگان مورد توجه سکنۀ سایر مناطق ایران قرار گرفته بود لذا به کسانی که با وجود زندگی مرفه و سعادتمند باز هم ناسپاسی کنند در لفافۀ هزل یا جد می گویند:"مرگ می خواهی برو گیلان
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
40
محل سکونت
Mazandaran
با عرض معذرت از دوستان گرامي و مديران عزيز

نميخوام تايپيک رو به بيراهه بکشم ولي در جواب اين دوست عزيزمون بايد مطالب درخواست شده از طرف ايشان را قرار بدهم



درباره دکتر بهراميان


دکتر محمد حسين بهراميان از شاعران متعهد و موفق نسل امروز غزل ايران است که تجربه هاي حسي و آکادميک ادبيات ايران را يکجا تجربه کرده .

تحصيلات دانشگاهي اش در رشته زبان و ادبيات فارسي بوده است و در حال حاضر هم در دانشگاه به تدريس ادبيات مشغول است به همين دليل بسياري از نوشته ها ، نقد ها و مطالب ايشان در اين حوزه تعريف مي شود: مجموعه چهار جلدي "خلاصه خوبيها " را در سا لهاي 1378 تا 1381 به چاپ رسانده .در سال 1382 نيز مجموعه سه جلدي "حجره هاي ملکوت" به چاپ رسيد که تنها جلد اول به قلم بهراميان است.علاوه براين تعدادي از مقالات ، ترجمه ها و نقد آثار شاعران گذشته و امروز در طول سالهاي گذشته در مطبوعات مختلف به چاپ رسيده است که بزودي در يک مجموعه کامل به چاپ خواهد رسيد.

اگرچه قالب هاي مختلف شعري را تجربه کرده اما غزل را دوست دارم و اعتقاد دارد " ظرفيت اين قالب هزار ساله بيشتر از آن است که در دنياي معاصر و در رنگارنگي انواع ادبي حرفي براي گفتن نداشته باشد ". اين را از باب رعايت انديشه هاي مخالف مي گويد وگرنه از صميم دل به اين قالب علاقه دارد و معتقد است غزل هميشه با روح انديشه ور و سراسر عاطفه ي ايراني تناسب و همخواني آشکار داشته و دارد.

درباره غزل امروز مي گويد "متاسفانه تجربه هاي سطحي و نا موفق غزل دهه 80 بسياري از مخاطبان خاص و عام را از پذيرش اينگونه شعر بدور داشته است. تعابيري چون "غزل متفاوت" يا "متفاوط" ، "غزل فرم " ، "غزل پست مدرن "، "غزل فرانو" و....در واقع زاييده توهمات افراد ساده انديش و جوياي نامي است که قبل از شناخت عميق غزل و معرفت ظرائف و ظرفيت هاي اين قالب عزيز ، به فکر نظريه پردازي افتاده اند. به همين دليل چنين شعري براي مخاطب مشکل پسند شعر امروز غريب و نا آشنا مي نمايد. اشعاري از اين دست به هيچ عنوان نمي تواند مخاطبان اندک در عين حال متنوع را از خود خرسند نگه دارد. با اينهمه برخي از تجربيات شعر اين گروه قابل توجه و تامل است.خصوصا توجهات و تاکيدات اين گروه از شاعران جوان بر وجوه ساختاري و زبانشناسانه کلام ، قابل تقدير است. "

در غزليات سالهاي اخيرش جداي از هرگونه نظريه پردازي نوع خاصي از غزل را مد نظر داشته است که علاوه بر دور بودن از ابتذال هاي غزل متداول دهه هشتاد، از وجوه غنايي و عاطفي که شايسته و بايسته اين قالب زيباست بدور نباشد. مي گويد " اروتيسم بيماري مهلکي است که به جان شعر امروز افتاده است و استفاده مفرط از آن را در شعر نجيب ايراني بر خود جايز نمي دانم . هر چند بسياري از شاعران امروز در نوعي توجيه اجتماعي مجوز چنين ابتذالي را براي سروده هاي خود صادر کرده اند. "

" روايت در شعر يزرگترين عاملي است که شعر را- آنگونه که نيما مي خواست - به يک اثر ساختاري مستقل و يک قطعه کامل **** مند شعري نزديک مي کند.روايت در غزل دهه هشتاد تضمين کننده فرم جامع شعر نيست اما به يکدستي اثر کمک مي کند. نکته قابل توجه اين که استفاده خطي و يکرويه از روايت نيز به هيچ عنوان با جوهريت شعر تناسب ندارد. نگاه شاعر به روايت بايد قطعا متفاوت از نگاه يک داستان پرداز باشد.شکست زمان، شکست مکان ، تداخل فضا و تنوع و تکثر کاراکتر ها نيز در شکلي کليشه اي کمکي به شاعرانگي کلام نمي کند چرا که چنين مواردي در رمان نو هم به تواتر تجربه شده است. مقصود اينکه نوع متفاوت روايت و نوع استفاده از عامل روايت است که شعر را از داستان وانواع آن متمايز مي کند .اين نکته اي است که بايد در شعر روايي امروز مورد توجه تام و تمام قرار گيرد که متاسفانه کمتر اينگونه بوده است.
علي رغم همه جبهه گيري هاي نقد معاصر با رمانتسيم در ادبيات، هرگز استفاده دقيق و حساب شده از آن را در شعر ناپسند نمي دانم خصوصا درغزل که تناسب خاصي با عواطف و احساسات انساني دارد.غزل ، غزل است و استفاده از اين قالب در حوزه سياست و مسايل اجتماعي و بعضا انتقادي با روح ملايم و وجود نازنين غزل چندان همخواني ندارد، اگرچه شاعران نوپرداز با هزار و يک دليل جامعه شناختي و فلسفي و....براي کشاندن اين قالب زيبا به حوزه هاي خشک اجتماعي توجيهات متعددي دارند. "

"....ونکته آخر اينکه تصرفات زباني، گريز از هنجار هاي زبان و سکته هاي بياني ممکن است غزل مورد نظر مرا در مواجهه با مخاطب و نوع متفاوت خوانش او دچار آشوب کند با اينحال براين باورم که اينگونه شعر ، نويسه ي متفاوتي را مي طلبد. حتي همين تفاوت و تنوع نوشتار است که چند صدايي بودن اثررا که بر آن نيز تاکيد تمام دارم به شکلي آشکار تر به مخاطب اراپه مي کند. دنياي مجازي وب سايت ها اين مشکل را تا حدودي مرتفع ساخته است







و در انتها هم خيلي خوشحال ميشم اينگونه ک ميگوييد ip را چک کنيد تا خودتان همه چيز را متوجه بشيد اميدوارم آنقدر صداقت داشته باشيد تا دوباره در اينجا پست بزنيد و در مورد ثبت ip و استفاده بنده از مطالب فروم مذکور توضيحات را به دوستان بدهيد.

در صورت خودداري از زدن پست و توضيحات در رابطه با ip دوستان خود داوري مي کنند


يک سوال : اگر اينگونه که شما مي گوييد منبع شما سايت مذکور مي باشد چرا آنرا به رنگ زمينه فروم و از ديد کاربران مخفي نگه داشته ايد ؟؟؟؟

دوست عزيز ...

با اين توضيحاتي که قرار دادید من نتونستم چيزي در مورد جمع آوري ضرب المثلهاي پارسي توسط اين دکتر توش بیبنم!!!

عنوان کتاب ، ناشر و همینطور سال چاپ رو ذکر کنید!
(اگر واقعا کتابی درکار باشه!!! بایستی شما مطالب رو تایپ کنید پس این شباهت 100 درصد 2 تاپیک و قرار گرفتن مطالب به همون ترتیبی که من قرار دادم نمیتونه اتفاقی باشه و همونطور که گفتم فهرست بندی هر کتابی بدین شکل براساس حروف الفباست و نه به این صورتی که شما آوردید، یعنی شما بایستی از اول کتاب شروع به تایپ میکردید .)
+
لینکی در مورد این کتاب در نت.

=-=-=-=

توضيحي براي اين سوالات نداديد من منتظر پاسخ شما هستم;)


منبعتون کجاست کتاب چاپي استاده يا اينترنت؟

همينطور يه توضيح در مورد استفاده از ===== در پاورقي بعضي از مثل ها!!! اونم درست به همون شکلي که من از اين علامت براش استفاده کردم (که در منبع اصلي هم به اين شکل نيست)
+
ترتيب قرار دادن مثلهاتون هم مثل همون تاپيکه!!!


يک سوال : اگر اينگونه که شما مي گوييد منبع شما سايت مذکور مي باشد چرا آنرا به رنگ زمينه فروم و از ديد کاربران مخفي نگه داشته ايد ؟؟؟؟

مهم ذکر منبع هستش که من اینکار رو انجام دادم این مورد هم به من مربوطه نه به کسه دیگه!!!

خواهشا با کلمات هم بازی نکنید و بحث رو به بیراهه نبرید و جواب منو بدید.

=-=-=-=-=-=

واقعا جای استاد عزیزمون بهروزخان خالیه ،از مدیران بخش هم درخواست میکنم با اینگونه از تاپیکها و ایجاد کنندگانشون بشدت برخورد بشه .

هر چند در چندجای دیگه از فورم هم چند تاپیک ارزشمند P30 رو بدون ذکر منبع کاربران Pt ایجاد کردند!
شاید اعتراضی نشده باشه ، اما واقعا کار شایسته ای نبود.

من هر آنچه رو که بایستی میگفتم ، گفتم قضاوت رو هم به عهده مدیران محترم میزارم .
و مخالف قرار گرفتن مطالب تاپیک مورد نظر(از انجمن P30World) در این انجمن هستم و بازم از مدیران درخواست میکنم اقدامات لازم رو در مورد ایجاد کنند تاپیک و همینطور تاپیک مورد نظر انجام بدهند.

با تشکر
.
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
دوست عزيز ...

با اين توضيحاتي که قرار دادید من نتونستم چيزي در مورد جمع آوري ضرب المثلهاي پارسي توسط اين دکتر توش بیبنم!!!

عنوان کتاب ، ناشر و همینطور سال چاپ رو ذکر کنید!
(اگر واقعا کتابی درکار باشه!!! بایستی شما مطالب رو تایپ کنید پس این شباهت 100 درصد 2 تاپیک و قرار گرفتن مطالب به همون ترتیبی که من قرار دادم نمیتونه اتفاقی باشه و همونطور که گفتم فهرست بندی هر کتابی بدین شکل براساس حروف الفباست و نه به این صورتی که شما آوردید، یعنی شما بایستی از اول کتاب شروع به تایپ میکردید .)
+
لینکی در مورد این کتاب در نت.

=-=-=-=

توضيحي براي اين سوالات نداديد من منتظر پاسخ شما هستم;)


منبعتون کجاست کتاب چاپي استاده يا اينترنت؟

همينطور يه توضيح در مورد استفاده از ===== در پاورقي بعضي از مثل ها!!! اونم درست به همون شکلي که من از اين علامت براش استفاده کردم (که در منبع اصلي هم به اين شکل نيست)
+
ترتيب قرار دادن مثلهاتون هم مثل همون تاپيکه!!!




مهم ذکر منبع هستش که من اینکار رو انجام دادم این مورد هم به من مربوطه نه به کسه دیگه!!!

خواهشا با کلمات هم بازی نکنید و بحث رو به بیراهه نبرید و جواب منو بدید.

=-=-=-=-=-=

واقعا جای استاد عزیزمون بهروزخان خالیه ،از مدیران بخش هم درخواست میکنم با اینگونه از تاپیکها و ایجاد کنندگانشون بشدت برخورد بشه .

هر چند در چندجای دیگه از فورم هم چند تاپیک ارزشمند P30 رو بدون ذکر منبع کاربران Pt ایجاد کردند!
شاید اعتراضی نشده باشه ، اما واقعا کار شایسته ای نبود.

من هر آنچه رو که بایستی میگفتم ، گفتم قضاوت رو هم به عهده مدیران محترم میزارم .
و مخالف قرار گرفتن مطالب تاپیک مورد نظر(از انجمن P30World) در این انجمن هستم و بازم از مدیران درخواست میکنم اقدامات لازم رو در مورد ایجاد کنند تاپیک و همینطور تاپیک مورد نظر انجام بدهند.

با تشکر
.




با اين توضيحاتي که قرار دادید من نتونستم چيزي در مورد جمع آوري ضرب المثلهاي پارسي توسط اين دکتر توش بیبنم!!!

شما یه دید از این دکتر خواستید که من قرار دادم و فکر میکنم همین توضیحات مشخص میکند که ایشان یکی از فرهیختگان ادبیات و فرهنگ پارسی در حال حاضر باشند



در ضمن من اسمی از کتاب آوردم ؟؟؟

من مطالب را از سایت شخصی دکتر در اینجا قرار میدهم


مهم ذکر منبع هستش که من اینکار رو انجام دادم این مورد هم به من مربوطه نه به کسه دیگه!!!


منبعی که نتوان آن را دید به چه کاری می آید ( کلاه شرعی سر مردم میگذارید؟؟؟ )


خواهشا با کلمات هم بازی نکنید و بحث رو به بیراهه نبرید و جواب منو بدید.

:eek::wacko:


و من هنوز منتظر توضیحات شما در رابطه با ip می باشم که فکر میکنم به شما کمکی نخواهد کرد




در ضمن پیشنهاد میکنم که شما به همان فروم مورد علاقه خودتان تشریف ببرید و در کار دوستان در این فروم سنگ اندازی نکنید



بهتره که دیگر تاپیک را به بیراهه نکشید به دلیل اینکه چه شما رضایت داشته باشید چه نه من به فعالیت خودم در این تایپیک ادامه می دهم تا اینجا برای شفاف سازی جواب شما را دادم و فکر میکنم همین توضیحات کافی باشد

در آخر هم این هم لینک صفحه مورد نظر از وبسایت دکتر

http://sarapoem.persiangig.com/link7/zarbolmasal1.htm
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
دری وری می گوید

--------------------------------------------------------------------------------

به طور کلی جملات نامفهوم و بی معنی و خارج از موضوع را دری وری می گویند. این عبارت که در میان عوام بیشتر مصطلح است تا چندی گمام می رفت ریشۀ تاریخی نباید داشته باشد ولی خوشبختانه ضمن مطالعۀ کتب ادبی و تاریخی ریشه و علت تسمیۀ آن به دست آمده که ذیلاً شرح داده می شود.

مطالعه و مداقه در تاریخچۀ زبان فارسی نشان می دهد که نژاد ایرانی در عصر و زمانی که با هندیها می زیست به زبان سنسکریت یا مشابه به آن سخن می گفت. پس از جدا شدن از هندیها کهنترین زبانی که از ایرانیان باستان در دست داریم زبان اوستا است که کتاب اوستا به آن نوشته شده است.

زبان پارسی باستان یا فرس قدیم زبان سکنۀ سرزمین پارس بود که در زمان هخامنشیان بدان تکلم می کردند و زبان رسمی پادشاهان این سلسله بوده است.

حملۀ اسکندر و تسلط یونانیان و مقدونیان بر ایران موجب گردید که زبان پارسی باستان از میان برود و زبان یونانی تا سیصد سال در ایران اوج پیدا کند.

در زمان اشکانیان زبان پهلوی اشکانی و در زمان ساسانیان زبان پهلوی ساسانی در ایران اوج شد و به شهادت تاریخ تا قرن پنجم هجری در مدارس اصفهان اطفال نوآموز را به زبان پهلوی درس می دادند. اکنون نیز از نیشابور به مغرب و شمال غربی و جنوب در هر روستای بزرگ و کوچک، زبانهای محلی با لهجه های مخصوص وجود دارد که همۀ این زبانهای روستایی لهجه های گوناگون زبان پهلوی است و حتی اهل تحقیق معتقدند که معروفترین اشعار زبان پهلوی گفته های بندار رازی و باباطاهر عریان است که لهجه های پهلوی ساسانی در آن کاملاً نمایان است ضمناً این نکته ناگفته نماند که واژۀ پهلوی صفتی نسبی و منسوب به پهلو می باشد.

پهلو که تلفظ دیگر آن پرتو و پارت سات نام قوم شاهنشاهان اشکانی است و حتی واژۀ پارس نیز صورت دیگری از همان نام می باشد. در منطقه خراسان و ماوراءالنهر به زبان محلی خودشان دری که شاخه ای از زبان پهلوی بوده است سخن می راندند و زبان دری یکی از سه زبانی بود کهم در دربار ساسانی رواج داشته است.

باید دانست که اشتقاق زبان دری از واژۀ دَر است که به عربی باب گویند یعنی زبانی که در درگاه و دربار پادشاهان بدان سخن می گویند.
زبان دری از نظر تاریخی ادامۀ زبان پهلوی ساسانی یعنی فارسی میانه است که آن نیز ادامۀ فارسی باستانی یعنی زبان رایج روزگار هخامنشیان می باشد.

دانشمند محترم آقای دکتر جواد مشکور راجع به تاریخچۀ زبان که چگونه از بین النهرین و پایتخت اشکانیان و ساسانیان کوچ کرده سر از خراسان ماوراءالنهر درآورده است شرحی مفید و مستوفی دارد که نقل آن خالی از فایده نیست:

"زبان دری یا درباری که زبان لفظ و قلم دربار ساسانیان بود پس از آنکه یزدگرد پسر شهریار فرجامین پادشاه ساسانی ناچار شد بعد از حملۀ عرب پایتخت خود تیسفون را ترک گوید و به سوی مشرق برود همۀ درباریانی که شمار ایشان به چندین هزار تن بالغ می شدند همراه او سفر کردند.

"مورخان می نویسند هزار نفر از رامشگران و هزار تن از آشپزان آشپزخانه و نخجیریان همراه او بودند. از این بیان می توان حدس زد که دیگر درباریان که در رکاب شاه بودند چه گروه کثیری را تشکیل
می دادند. یزدگرد با چنین دستگاهی به مرو رسید و مرو مرکز زبان دری شد.

"این زبان در خراسان رواج یافت و جای لهجه ها و زبانهای محلی مانند خوارزمی و سُغدی و هروی را گرفت و حتی از آنها متأثر گردید.
قرون متمادی طول کشید تا این زبان به سایر نقاط ایران سرایت کرده مانند امروز زبان رسمی و مصطلح همۀ ایرانیان گردیده است.

عقیده بر این است که چون ایرانیان در خلال پانصد سال- از قرن سوم تا هشتم هجری- زبان دری را به خوبی نمی فهمیدند و غالباً به زبان محلی مکالمه می کردند لذا هر مطلب نامفهوم را که قابل درک نبود به زبان دری تمثیل می کردند و واژۀ مهمل وری را به زبان اضافه کرده
می گفتند:"دری وری می گوید" یعنی به زبانی صحبت می کند که مهجور و نامفهوم است
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
در آخر هم این هم لینک صفحه مورد نظر از وبسایت دکتر

http://sarapoem.persiangig.com/link7/zarbolmasal1.htm

فكر كنم كه با اين لينك مشكل سورس تا حد زيادي حل شده!
تاكييد من بر اين است كه در بخش فرهنگ و هنر حتمآ منابع ذكر بشه!

و به هيچ وجه از فروم ديگه مطلب كپي نشه!
دوستان كاملآ در جريان كپي برداري هاي زياد از مطالب انجمن ما در ساير انجمن ها هستند من دوست ندارم اينجا همون اتفاقات بيفته!

به هر حال منبع ذكر شده معتبر و دست اول ميباشد! اگر همچنان اعتراضي هست با پيام خصوصي پي گيري كنيد لطفآ

متشكرم
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
فكر كنم كه با اين لينك مشكل سورس تا حد زيادي حل شده!
تاكييد من بر اين است كه در بخش فرهنگ و هنر حتمآ منابع ذكر بشه!

و به هيچ وجه از فروم ديگه مطلب كپي نشه!
دوستان كاملآ در جريان كپي برداري هاي زياد از مطالب انجمن ما در ساير انجمن ها هستند من دوست ندارم اينجا همون اتفاقات بيفته!

به هر حال منبع ذكر شده معتبر و دست اول ميباشد! اگر همچنان اعتراضي هست با پيام خصوصي پي گيري كنيد لطفآ

متشكرم


از توجه مدیر عزیز کمال تشکر را دارم :)
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
مگر سراشپختر آوردی؟

--------------------------------------------------------------------------------

عبارت مثلی بالا که بیشتر در تهران و مناطق شمالی و شمال غرب ایران مصطلح است هنگامی که به کار می رود که شخصی سرزده وارد شود و مطلب کم اهمیتی را بدون تمهید مقدمه و با شتاب و اضطراب و دستپاچگی عنوان کند و انتظار شگفتی و ناراحتی از شنوندگان را داشته باشد. جواب و عکس العمل مخاطب در مقابل چنین شخص مضطرب و شتاب زده این است که:"چرا این قدر دستپاچه هستی؟ مگر سراشپختر آوردی؟" سابقاً در این گونه موارد می گفتند:"مگر کلۀ عمر آوردی؟" و یا به عبارت دیگر:"مگر فرمان عمر آوردی؟" که هنوز هم گاهگاهی به کار می رود ولی از زمان فتحعلی شاه قاجار به بعد ضرب المثل بالا جایگزین این دو عبارت شده است.



اکنون ببینیم این اشپختر کیست و سر بریده اش را به کجا و نزد چه کسی برده اند که صورت ضرب المثل پیدا کرده است.
به طوری که می دانیم در زمان فتحعلی شاه قاجار دوبار بین ایران و روسیل تزاری جنگهای خونینی روی داد که جنگهای دورۀ اول در سال 1228 هجری قمری به انعقاد عهدنامۀ گلستان و جنگهای دورۀ دوم در سال 1243 هجری قمری به عهدنامۀ ترکمانچای منتهی گردیده است.

بحث در پیرامون علل بروز اختلاف و جنگها و لشکرکشیهای ایران و روسیه که از سال 1218 تا سال 1243 هجری قمری غالباً درگیر بود از حوصلۀ این مقاله و موضوع مورد بحث ما خارج است.

اجمالاً آنکه ناحیۀ گرجستان مطمع نظر دولت تزاری بود و سیاست روسیه بر تصرف این منطقۀ حساس تعلق گرفته بوده است، لذا تحریکات و دخالتهای ناروای آنها فی الواقع علت العلل جنگهای بیست و پنج ساله گردیده است.

باری، چون الکساندر اول به امپراطوری روسیه رسید گرگین خان والی گرجستان مانند پدر خود هراکلیوس حاضر نشد حمایت روسیه را بپذیرد و نسبت به سلطنت ایران وفادار باقی ماند، ولی مع الاسف در همان اوان بدرود زندگی گفت و دولت تزاری روسیه که منتظر چنین فرصتی بود علی رغم خانوادۀ گرگین و بسیاری از امرای گرجستان که به تابعیت حکومت روس تن درنمی دادند به آن منطقه لشکر کشیده آنجا را ضمیمۀ خاک خود نموده اند.

این واقعه که در سال 1218 هجری قمری روی داده بود موجب تشدید اختلاف و بروز جنگ گردیده سپاهیان روس به طرف شهر گنجه یورش بردند و آنجا را به تصرف خود درآوردند ولی حکام قراباغ و بعضی از نواحی دیگر با دولت تزاری بنای چاپلوسی و مداهنه را گذاشته از تعرض مصون ماندند.

فتحعلی شاه قاجار فرزند و ولیعهد خود عباس میرزا را به مقابله با دشمن فرستاد و در جنگهای عدیده که بین دو **** روی داد و غالب جنگها سربازان ایرانی حقاً جلادت و رشادت به خرج دادند و در مقابل اسلحۀ سنگین و آتشین و لشکریان منظم دشمن ایستادگی کردند به قسمی که ژنرال سیسیانوف سردار نامدار روسیه در آن سال از عهدۀ تسخیر شهر مستحکم ایروان برنیامد و ناگزیر به شهر تفلیس بازگشت.
زمستان سال بعد ژنرال مزبور مجدداً به شیروان آمد و از آنجا آهنگ بادکوبه کرد و خواست حسینقلی خان و حکمران آنجا را با مواعید فریبنده به سوی خود جلب کند. چون وسایل ملاقات فراهم گردید و طرفین بیرون قلعۀ بادکوبه به مذاکره و مشاوره نشستند سربازان ایرانی به دستور قبلی حسینقلی خان فرماندۀ اعزامی ناگهان بر سر ژنرال سیسیانوف ریخته او را کشتند و سر و دستهایش را حسینقلی خان برای فتحعلی شاه فرستاد.
به روایت دیگر از نوشتۀ شادروان سعید نفیسی:"... در این مصطفی قلی خان شروانی که از جانب ایران حکمرانی باکو را داشت و حسینقلی خان قاجار که از تبریز با لشکریانی به یاری او آمده بود و ایشان هم گرفتار همان دشواریها و سرما شده بودند قرار گذاشتند در بیرون شهر ملاقات کنند و قراردادی در متارکۀ جنگ بگذارند.
"حسینقلی خان نقشۀ خائنانه ای کشید و چون قرار گذاشته بودند که تنها و با دو سه تن از همراهان خود بروند وی ابراهیم خان عم زادۀ خود را همراه برداشت و چون از شهر بیرون آمدند و به ژنرال سیسیانوف رسید و بنای گفتگو را گذاشتند ژنرال روسی با اطمینان تمام گرم گفتگو بود و متوجه خطری نبود و همین که حسینقلی خان اشاره کرد ابراهیم خان با تفنگی که در دست داشت تیری از پشت سر به او زد و گلوله از سینه اش بیرون رفت و به روی در افتاد و سر او را فوراً بریدند و با کمال عجله به تهران به دربار فتحعلی شاه فرستادند و با کمال شتاب به تهران آوردند و فتحعلی شاه در موقع ورود آن سر بریده به سلام نشست و شهر تهران را چراغان کردند و چون به منتهای شتاب آن را به تهران آوردند از آن روز در زبان فارسی مثل شد که مرگ سراشپختر می آوری؟" در حال حاضر این عبارت به صورت " مگر سر آورده ای ؟ " استفاده می شود .
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
48
محل سکونت
Persian Empire
در آخر هم این هم لینک صفحه مورد نظر از وبسایت دکتر
http://sarapoem.persiangig.com/link7/zarbolmasal1.htm

در تأييد صحبت على ‌جان و با توجه به ترتيب قرار گرفتن ضرب المثل ها در در اينجا و منبع معرفى شده که شاهد خوبى مى‌تواند باشد، فکر مى‌کنم بهتر باشد که آقاى آبادانى‌عزيز، شما هم لينک منبع مورد استفاده تون را در همان پست اول اين تاپيک قرار دهيد تا از پيش آمدن سو تفاهم هاى احتمالى بعدى‌ جلوگيرى شود ^_^

همچنين اميدوارم که جناب داش اشکى عزيز هم راضى شده باشند ^^
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
در تأييد صحبت على ‌جان و با توجه به ترتيب قرار گرفتن ضرب المثل ها در در اينجا و منبع معرفى شده که شاهد خوبى مى‌تواند باشد، فکر مى‌کنم بهتر باشد که آقاى آبادانى‌عزيز، شما هم لينک منبع مورد استفاده تون را در همان پست اول اين تاپيک قرار دهيد تا از پيش آمدن سو تفاهم هاى احتمالى بعدى‌ جلوگيرى شود ^_^

همچنين اميدوارم که جناب داش اشکى عزيز هم راضى شده باشند ^^

انجام شد.


مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرد

--------------------------------------------------------------------------------

در پهنۀ زندگی عوامل و عناصری وجود دارند که هر یک به تنهایی می توانند منشأ اثر و فایده باشند ولی چون همه یا چند تای آن با یکدیگر جمع شوند از اجتماع و اختلاط آنها نتیجۀ مطلوبه به دست نمی آید.

از طرف دیگر بعضیها ضمن مکالمه و محاوره از لغات و تعبیرات ادبی استفاده می کنند، عبارات مسجع و مقفی به کار می برند، از استعارات و تشبیهات و هرگونه صنایع ادبی و لفظی در گفتگو و مکالمه غافل نیستند. به اصطلاح معروف لفظ قلم صحبت می کنند ولی از تلفیق آن همه عبارات و مفردات در ردیف کردن آن همه صغری و کبری نمی توانند نتیجۀ مطلوبه حاصل و شنونده را از مقصود و منظور خویش آگاه کنند.

اصولاً در این گونه موارد به ضرب المثل بالا استناد می کنند و می گویند: مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرد.




اما ریشل تاریخی این ضرب المثل:

حاجی محمد ابراهیم کرباسی کاخکی که بعضی از نویسندگان حرف را، را تبدیل به لام کرده وی را کلباسی گفته اند از بزرگترین علما و زهاد قرن دوازدهم هجری است که در زهد و تقوی و احتیاط معروفیت تمام داشت و غالباً مرافعات و محاکمات مردم را به سایر روحانیون محول می کرد و چنانچه ضرورتی ایجاب می کرد که در امر شهادتی رسیدگی کند قبلاً از مسائل شرعیه که مربوط به حرفه و شغل شاهد بود سؤال می کرد تا صلاحیت و شایستگی شاهد بر او مسلم گردد.

از جمله می گویند غسالی برای شهادت نزد کلباسی رفت. مرحوم کلباسی ابتدا احکام و آداب غسل میت را از غسال پرسید.غسال که مرد ظریف شوخ طبعی بود پس از آنکه تمام سؤالات مرحوم کلباسی را جواب داد آن گاه از باب مطایبه گفت:"چیزی هم در آخر کار به گوش میت می گویم." پرسید:"آن چیست؟"

غسال گفت:"به او می گویم خوشا به سعادت تو که مردی و برای شهادت نزد کلباسی نرفتی." مرحوم کلباسی نسبت به طبقۀ روحانیون تعصب شدید داشت و هرگز حاضر نبود که به مقام روحانیت لطمه و خدشه ای وارد آید چنان که جهانگرد معروف حاج سیاح می نویسد:

... وقتی به آن مرحوم گفتند:"آخوندی دزدی کرده." فرمود:"خیر! بگویید دزدی آخوند شده مگر آخوند یا عابد یا زاهد یا مقرب خدا به لباس است؟ اگر لباس مخصوص نباشد قدرش در نزد خدا کمتر می شود یا خدا او را اشتباه می کند؟" مرحوم کلباسی با وجود احتیاط زیاد و شدت عمل در امور دینی اتفاقاً مردی خلیق و خوش محضر و بذله گو و ظریف طبع بود و هیچ کس در محضرش خسته نمی شد، کما اینکه میرزا محمد تنکابنی نقل می کند:
... وقتی فتحعلی شاه به دیدن حاجی آمد. پس نقل در میان خوان و در میان مجلس گذاشتند. ناگاه پرستوک در میان آن فضله انداخت. پادشاه گفت:"فضله مرغ نقل مجلس شد." حاجی فرمود:"چون هوایی است مال دیوان است." که با توجه به واژۀ دیوان در این مصرع که معنی دولت از آن افاده می شود می توان به پاسخ رندانه و طنزآمیز مرحوم کلباسی به فتحعلی شاه پی برد.

مشهور است که روزی مطربی نزد حاجی کلباسی آمد و پرسید:"حاجی آقا، خواستم بدانم راجع به جنباندن اعضای بدن که در اصطلاح عامه آن را رقص می گویند عقیدۀ شما چیست؟"

حاجی کلباسی با عصبانیت جواب داد:"عملی است مذموم و فعلی است حرام."

مطرب قدری تأمل کرده تا خشم حاجی کلباسی فروکش کند، آن گاه پرسید:"حضرت آقا، اگر دست راست خودم را این طور بلند کنم آیا حرام است؟"

مرحوم کلباسی جواب داد:"کی گفت حرام است؟ اصولاً دست را برای جنبش و حرکت خلق کرده اند."

مطرب کهنه کار صورت حق به جانب گرفته مجدداً سؤال کرد:"اگر دست چپم را این طور بجنبانم چطور؟"

کلباسی جواب داد:"قبلاً گفتم که مانعی ندارد."

باز مطرب پرسید:"راستی معذرت می خواهم. اگر پای راستم را به سمت جلو تکان بدهم چه می فرمایید؟"

مرحوم کلباسی گفت:"آن هم عیبی ندارد. باز هم حرفی داری؟"

مطرب زیرک عرض کرد:"فقط یک سؤال باقی مانده که آیا پای چپم را هم می توانم این طور بجنبانم؟"

مرحوم کلباسی که از سؤالات مطرب سرسام گرفته بود بیش از این طاقت نیاورده گفت: "مردک،با این سؤالات عجیب و غریبی که می کنی معلوم می شود عقل تو پاره سنگ بر
می دارد. چه کسی با شما گفته دست و پای آدمی باید ساکن باشد؟ اصولاً قوۀ تحرک برای دست و پا و جنبش این دو عضو مؤثر بدن خلق شده است."

مطرب کهنه کار که منتظر چنین فرصتی بود گفت:"کاملاً صحیح است و اتفاقاً استفتای من برای تأیید همین مطلب بوده است که به لسان مبارک ادا فرمودید."سپس از جای خود بلند شد و چهار دست و پا را به حرکت درآورده در مقابل دیدگان بهت زدۀ مرحوم کلباسی و حاضران مجلس شروع به رقصیدن کردن و گفت:"حضرت آقا، حالا چطور؟ مگر رقص همان حرکات موزون دست و پای آدمی نیست که خودتان تجویز فرمودید؟" آیت الله کلباسی که هرگز تصور نمی کرد از مجموعۀ فتاوای او چنین حرکت مذبوحانه ای افاده شود تبسمی بر لب آورد و گفت:"مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرد!"
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
قرار شد ادامه بحث رو در PM پی گیری کنید!

متاسفانه توجه به صحبتی که میشه نمیکنید! این روش شما اصلآ صحیح نیست!

با اجازه جناب آبادنی موقتآ این تاپیک رو میبندم تا بیشتر روی این موضوع صحبت بشه!
در صورتی هم که جناب آبادانی به پست بالا اعتراض دارند بفرمایید تا پاکش کنم!
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
هر چند جناب آبادانی جواب برا پست بالا داشتن و برای من ارسال کردند اما اون جواب پیش من به امانت میمونه و فعلآ برای جلوگیری از انحراف بیش از حد تاپیک پست جناب Dash Ashki هم پاک میشه!

برای پایان این حرف و حدیث ها به پیشنهاد زیر عمل میکنیم!


به نقل از seymour :
خب طبیعتا یه راه باکلاس ترش هم اینه که ضلع سوم رو وارد این بازی کنید ... یعنی با این آقای بهرامیان که Email اش هم مشخصه ، تماس بگیرید و ببینید حرف اون چیه ... منبعش چی بوده ؟ ... و ...
detective.gif



البته فقط نظر منه ...
 

erfan.clapton

Registered User
تاریخ عضویت
19 فوریه 2013
نوشته‌ها
425
لایک‌ها
112
محل سکونت
طهران با "ط" دسته دار :)
گویی شعر میگوید :

منظور از شعر گفتن اون شعری نیست که شاعر میگوید ...

ان شعری هست که طرف مقابل در لحظه ای که جوگیر میشود و به خالی بندی متوسل میشود گویند که در اصتلاح میگویند :

برو *** شعر نگو !!!
 
بالا