• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
در خواب هایم کودکی لجباز است

از خانه می گریزد

از مکتب می گریزد

به قهوه خانه پناه می برد

و میان دود قلیان ها گم می شود

در خواب هایم کودکی بازیگوش است

قدم می زند با من

در پارک

در خیابان

از کراچی ها پرتقال می دزدد

و مورچه ها را می خورد

در خواب هایم کودکی است

که هیچ وقت بزرگ نمی شود.
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
هر که تو را دوست ندارد بد است؟!

هر که ربودی دل از او بهترین؟!

این همه خود بینی ات از ابلهیست

تو همه کس نیستی ای خرده بین

کاش کمی از سر خود بگذری

تا برهی از حسد و جور و کین

عشق کجا و تو کجا خوش خیال؟!

تا که به گودال غروری دفین؟

ظلمت جهل است برون آ ببین

نور سماوات شه راستین

وحید عمرانی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
به همه خاطـره هایم گره ی کور زدم
به یکی انگ و دگر وصله ی ناجور زدم
تو شدی منکـر ما بودن ما اینهمه سال
همه بر خیل خوش خاطرم هاشور زدم
ازهمان دم که پرید عطر وجودت ز تنم
مـُـردم و بـر بدنم یکـسـره کافــور زدم
لب من نوش دگر جز لب تو نوش نکرد
بوسه تنها به لب خمره ی انگور زدم
خسته از آن همه روزِ پُرِ نیرنگ و ریا
دل بریدم ز سحر بر شب بی نور زدم
رگ خشکیده ی من تیزی تیغی نبرید
من به آن تیغ تـبـر تیزی ساطــور زدم
تو تنت را به تن گرم دگر دادی و من
تن سردم به تن یـخ زده ی گـور زدم
چشم بر من تو ببستی و منم بر دنیا
باز از پیش خدا چشمکت از دور زدم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
چشمانت شور آتشین بودن

دستانت نوازشگر و آرام

گم کرده ام دلم را در لابلای هزار پیچ نگاهت

و قلبم سراسیمه از حضورت

تنگی سینه ام را احساس میکند

و عشق تجلی بودنت را

به رخ فرشتگان میکشد

و من تنها توانستم چنین بگویم:

خوش آمدی!

و نفس رها شد...
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
هزار شب به دعا رفت و آفتاب نشد

هزار بال شکست و قفس خراب نشد

چه استغاثه که در دست شاخه ها خشکید

چه التماس که در کام برگ آب نشد

نشستگان همه خفتند و خفتگان مردند

چه لای لای گرانی که خرج خواب نشد

کتاب های دعا شرمشان ز خویش آمد

ز بس دعا که هدر رفت و مستجاب نشد

ز دست شعر چه بس گریه در گلو کردیم

چه خون دل به دل شیشه از شراب نشد!


سیاوش مطهری

 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
اگر منعم کند دین از شراب خون گیرایت

دو فنجان قهوه می نوشم به یاد مردمک هایت


دوفال قهوه می گیرم ، سپس شاید بدانم کی

میسر می شود همراه هم فال و تماشایت


سپس سر می گذارم روی این فرش عزیزی که

پراست از رد نامعلوم عطر ساقه ی پایت


عقب تر می برم جبر زمان را تا شب یلدا

اگر تردید خواه کرد در تقسیم فردایت


تو تنها هسته ی شیرین گردوها ی من هستی

که یک همبازی گردو زنی له کرد با پایت


به تنگ افتادی و دیدی به جای جفت دلتنگت

دوچشم تنگ گربه می کند هرشب تماشایت


دوباره یک فضاپیما به ماه امد چه تقدیری ؟؟

تورامن کرده ام گم ، دیگری کرده است پیدایت !!

عليرضا طريقی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
حقيقت دارد
تو را دوست دارم
در اين باران
مي خواستم تو
در انتهاي خيابان نشسته
باشي
من عبور كنم
سلام كنم
لبخند تو را در باران
مي خواستم
مي خواهم
تمام لغاتي را كه مي دانم براي تو
به دريا بريزم
دوباره متولد شوم
دنيا را ببينم
رنگ كاج را ندانم
نامم را فراموش كنم
دوباره در آينه نگاه كنم
ندانم پيراهن دارم
كلمات ديروز را
امروز نگويم
خانه را براي تو آماتده كنم
براي تو يك چمدان بخرم
تو معني سفر را از من بپرسي
لغات تازه را از دريا صيد كنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بميرم
تا زنده شوم



احمد رضا احمدی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم

ولی بدون تو مهتاب را نمی خواهم

برای آمدنت گرچه راه کوتاه است

هنوز هم که هنوز است چشم در راهم

سلام...روز قشنگی ست...دوستت دارم...

چقدر عاشق این جمله های کوتاهم

هوای بودن یک عمر با تو را دارم

منی که دلخوش دیدارهای گهگاهم

برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط

اسیر سخت ترین زخم های جانکاهم

بدون تو همه ی لحضه ها به این فکرند

که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم



مرتضی کردی
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
همه آنهایی که مرا می شناسند،
می دانند نسبت به تــو آدم حسودی هستم!
و همه آنهایی که تو را می شناسند،
لعنت به همه آنهایی که تو را می شناسند !!
:(
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
دگر قمار محبت نمی برد دل من
که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
تو میرسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست
به لاله های چمن چشم بسته می گذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست

شهریار
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دلم میگیرد...

خیلی زیاد!

و این روزها بیشتر و بیشتر!...

خواب که میبینم...

هراسان به سراغ تعبیرش می رم...

و باز هم تعبیر همیشگی...

همه تعبیرشان یکیست!...

تعبیرشان تویی...

که در راهی...

که می آیی...

کی؟...

نمی دانم!...

دلم شور تو را می زند...

نگرانت هستم...

چه می کنی؟!...

کجایی؟!...

چرا ندای تک تک سلول های وجودم را نمی شنوی که یکصدا...

با تمام وجود...

بودنت را فریاد می زنند...

آمدنت را التماس می کنند!...

آآآه...

دلم بی قرار است...

بی قرار "بودنت"...



shiny
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تو قله خيالي و تسخير تومحال
بخت مني که خوابي و تعبير تو محال
اي همچو شعر حافظ و تفسير مثنوي
شرح تو غير ممکن و تفسير تو محال
عنقاي بي نشاني و سيمرغ کوه قاف
تفسير رمز و راز اساطير تو محال
بيچاره دچار تو را چاره جز تو چيست؟
چون مرگ ناگزيري و تدبير تو محال
اي عشق،اي سرشت من،اي سرنوشت من
تقدير من غم تو و تغيير تو محال

قیصر امین پور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
سلام بهونه‌ی قشنگ من برای زندگی

آره بازم منم، همون دیوونه‌ی همیشگی

فدای مهربونیات، چه می‌کنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود، این نامه رو واست نوشت

حال من و اگه بخوای، رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بدجوری، تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن، اینجا هوا پر از غمه
از غصه‌هام هر چی بگم، جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود،‌ رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا، یا من و پیشت برسون

.

.

.

.



مریم حیدر زاده
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
همه می پرسند :

« چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟

چیست در همهمه ی دلکش برگ ؟

چیست در بازی آن ابر سپید ،

روی این آبی آرام بلند ،

که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال




چیست در خلوت خاموش کبوترها ؟

چیست در کوشش بی حاصل موج ؟

چیست در خنده ی جام ؟

که تو چندین ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری !؟ »



نه به ابر ،

نه به آب ،

نه به برگ ،

نه به این آبی آرام بلند ،

نه به این خلوت خاموش کبوترها ،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام

من به این جمله نمی اندیشم .



من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه

صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاینده ی هستی را در گندم زار

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل

همه را می شنوم

می بینم

من به این جمله نمی اندیشم !



به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی ،

تک و تنها به تو می اندیشم .

همه وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم .

تو بدان این را ، تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من ، تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب

من فدای تو به جای همه گلها تو بخند .

اینک این من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز ،

تو بگیر ،

تو ببند !



تو بخواه

پاسخ چلچله ها را ، تو بگیر

قصه ی ابر هوا را ، تو بخوان

تو بمان با من ، تنها تو بمان



در رگ ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !



فریدون مشیری
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,778
لایک‌ها
3,494
ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻯ ﻣﺎ ﺷﺪﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻯ،
ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﻴﺰ ﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳت...
ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﺰﻥ
«ﺩﻭســـتت ﺩﺍﺭﻡ»
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﭼﺸﻢ ﻏﺮﻩ ﺍﻯ ﺭﻓﺖ،
ﺩﻋﺎﻳﺶ ﻛﻦ
ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ...!

ﻫﻤﻴــــــــﻦ !
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
ﻋﺸﻖ...
ﺭﺍﻫﯽ اﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ
ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻓﻘﻂ ﻋﺸﻖ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻧﺞﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻭﺍﺯﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻢ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﺤﺒﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ...
 

unp

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 جولای 2014
نوشته‌ها
187
لایک‌ها
41
سن
36
محل سکونت
تهران
آزادی غزه با نشستن نشود


با حرف و دعا ولعن گفتن نشود


از قافله حسین جا خواهد ماند

هر کس که مهیای به رفتن نشود
112215_998.jpg
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که اب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به ارزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطردود لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان

برای بفشیه بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تو برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه

تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دو چشم قاب شده ، بی صدا و رویا یی

دو تا غرور شکسته ، دو تا تماشایی



دو آسمان پر ازالتهاب داری تو

دو تا قصیده خسته ، دو تا اهورایی



دو تا نگین سیاه ِ به من گره خورده

دو تا شکسته تر از من شبیه تنهایی



دو پلک خسته از این انتظار تکراری

فسیل کهنه ِ یک زن ، زنِِِ بخارایی



و دزدکی تو مرا می بری و می دانی

که خواب میروم آخر بدون لالایی



و من که خیر سرم شاعرانه می گویم ...

قسم به حضرت آدم ، تو روح حوایی




عمران میری
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
حقيقت دارد
تو را دوست دارم
در اين باران
مي خواستم تو
در انتهاي خيابان نشسته
باشي
من عبور كنم
سلام كنم
لبخند تو را در باران
مي خواستم
مي خواهم
تمام لغاتي را كه مي دانم براي تو
به دريا بريزم
دوباره متولد شوم
دنيا را ببينم
رنگ كاج را ندانم
نامم را فراموش كنم
دوباره در آينه نگاه كنم
ندانم پيراهن دارم
كلمات ديروز را
امروز نگويم
خانه را براي تو آماتده كنم
براي تو يك چمدان بخرم
تو معني سفر را از من بپرسي
لغات تازه را از دريا صيد كنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بميرم
تا زنده شوم



احمد رضا احمدی
 
بالا