• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است. بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است ، بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست. او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است. صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست. در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است. بنويسيد اگر شعري ازاومانده بجاي. مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است. مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست. بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است. غزل هجرت من را همه جا بنويسيد. روي قبرم بنويسيدمهاجر بوده
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خداحافظ همين حالا همين حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطي که نفهمي تر شده چشمام
خداحافظ کمي غمگين به ياد اون همه ترديد
به ياد آسموني که منو از چشم تو ميديد
اگه گفتم خداحافظ نه اين که رفتنت ساده ست
نه اين که مي شه باور کرد دوباره آخر جاده ست
خداحافظ واسه اين که نبندي دل به رويا ها
بدوني بي تو و با تو همينه رسم اين دنيا
خداحافظ خداحافظ
همين حالا
خداحافظ
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مث اون موج صبوري که وفاداره به دريا /تو مهي مثل حقيقت مهربوني مث رويا/چه قدر تازه و پاکي مث ياساي تو باغچه/مث اون ديوان حافظ که نشسته لب طاقچه/تو مث اون گل سرخي که گذاشتم لاي دفتر/مث اون حرفي که ناگفته مي مونه دم آخر/تو مث بارون عشقي روي تنهايي شاعر/تو همون آبي که رسمه بريزن پشت مسافر/مث برق دو تا چشمي توي يك قاب شكسته/مث پرواز واسه قلبي که يكي بالاشو بسته/مث اون مهمون خوبي که ميآد آخر هفته/مث اون حرفي که از ياد دل و پنجره رفته/مث پاييزي وليكن پري از گل هاي پونه
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تومی خوای ناز چشماتو بخرم/قیمت عشقتو بالا ببرم/تومی خوای یه روز بیای سراغ من/تو میای پس زیر وعده هات نزن/تو می خوای فردا رو باهم بسازیم/تو می خوای یه باغچه مریم بسازیم/تو می خوای ساز منو کوک کنی/تو می خوای دنیا رو مشکوک کنی/تومی خوای زیادی عاشقت بشم/تو میخوای پاییز که شد بیای پیشم/تو می خوای بری پیش ستاره ها /تو می خوای بهم بگی خیلی چیزا/تو می خوای شبا برام قصه بگی/تو می خوای تموم شه فصل تشنگی/ تو می خوای با هم باشیم کنار هم /پاییز و زمستون و بهار هم.
nashod_faramooshi.jpg
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
و که دوسم نداشتی چرا اومدی سراغم ،چرا نگذاشتی همونجور بسوزه بی تو چراغم ،اونی که ما بهش می گیم عشق عزیزم نداره ریشه ،اونی رو که من می خواستم گم شده واسه همیشه ،نمی ذاره عاشقی رو اون واسه بعدا و فردا ،اون می گه هر شب نباشی پیش من اون شب یلدا ،اما تو یه گل آوردی با یه عشق دادی به دستم ،که منم به حرمت اون تا حالا به پات نشستم ،عمر اون گل که تموم شد حرفای تو هم پریدن ،رفتن و بعد دویدن به یکی دیگه رسیدن ،بعد اون زدم به عشقت رنگ نارنجی عادت ،تا خدانکرده بعدا نکنم به اون حسادت ،خلاصه شدن فراموش قولای تو خیلی راحت ،بیا این قصه تلخو پاک کنیم زود سر فرصت ،واسه نامه جوابی نمی خوام نمی پذیرم ،یاد اون روزی نیفتی دیگه از دست تو سیرم!!!
gham.jpg
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را نديدند. قاصدك هم برنگشت.

شايد او هم شيفته نگاه مهربانت شد. باشد،

اشكالي ندارد. تو عزيزي ، اگه يه قاصدك هم از من قبول كني ، خودش دنيايي است.

كاش ياسهايي كه برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز

كنند.كاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشكهاي من بيندازد.

نازنين ، هر پرنده سفر كرده اي از تو مي خواند و هر غنچه اي كه مي شكفد،

نام تو را بر زبان مي آورد. نيم نگاهي به روزهاي تنهايي ام كن و

لحظه هاي زرد و بي صداي مرا تو آبي و ترانه باران كن.

بگذار باز هم قاصدك ترانه هاي من در هواي دلتنگي تو پرواز كند.

همين حوالي بي قراري ها باز هم گلهاي بي تابي شكفته.

زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به

يادت مثل شمع مي سوزم و ذره ذره وجودم آب مي شود.

تو هم به ياد بي تابي هايم شمعي روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.

مهرباني باران ، يادم كن در هر شبي كه بي ستاره شد.
gham.jpg
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
از بهار پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت تازه شکفته ام نمي دانم
از تابستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت فعلا در گرماي وجودش غرقم نمي دانم از پاييز پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت در هزار رنگ ان رنگ باخته ام نمي دانم از زمستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت سرد است و بي رنگ از مادرپرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني هرکه در اين خانه است از پدر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني تو
از خواهر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت هنوز به ان نرسيدم
شبي از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ شرمگين و خجل خود را در اغوش اسمان پنهان کرد شبي ديگر از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ ماه با چهره اي باز و خندان گفت يعني مهتاب
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
میان عاشق و ومعشوق رمزیست
چه داند آنكه اشتر می چراند
تا كه از جانب معشوق نباشد كششی
كوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من ،
یک درخت دمدمی مزاجم ؛
یک روز پرتقال ،
روز دیگر انار میوه ی من است .
بترس از روزی که سیب را برگزینم !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
توي خاک باغ خونه
يه روزي دست زمونه
مارو کاشت با مهربوني
پيش هم مثل دو دونه
ما تو باغ مأوا گرفتيم
بارون اومد پا گرفتيم
دوتايي تو خاک باغچه
ريشه کرديم جا گرفتيم
غافل از رنگ گلامون
غم فرداي دلامون
توي خاک زير يه بارون
توي باغ روي زمين
گل اون شد گل سرخ
گل من زرد و غمين
گل اون گلهاي شادي
گل من گلهاي درد
اون تو گلخونه ي گرمِ
من اسير باد سرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شیشه ها چه سردشان بود
پشت قاب پنجره های برف
و دلتنگ برای تو
برای آه گرم تو
و آن سرپنجه
تا بر تن غبار گرفته شان
یادگار بنویسی
و زود پاک کنی
افسوس
پشت پنجره ها
جای چشمانت
چه خالی است
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خواهم از دست خودم بگریزم
خلاء خالی من لبریز است

تک درختی شده ام تنگ غروب
که مرا فکر تو چون پاییز است

به سراشیبی هر سایه نگر
سایه خلوت من زنجیر است

و خدا شاهد این صبر من است
صبر من با دل من درگیر است

ای که در اوج صدایت دیدم
که تو هم خسته از این تصویری

من چه باید بکنم؟ ای مه من
که تو هم برده این تقدیری!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم
كوشش رود به دریا شدنش می ارزد

كیستم ؟ … باز همان آتش سردی كه هنوز
حتم دارد كه به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سالها گرچه كه در پیله بماند غزلم
صبر این كرم به زیبا شدنش می ارزد

علیاصغر داوری
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست... بستی از روی محبّت بزنیم!! تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود...! یادمان باشد فردا حتما، ناز گل را بکشیم.. حق به شب بو بدهیم... و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!! وبه انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا..! زندگی شیرین است! زندگی باید کرد... و بدانم که شبی، خواهم رفت..!!!!!!!! و شبی هست که نباشد پس از آن، فردایی.....!!!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دلا مرگ شقایق را کسی اینجا نمی فهمد!
غم دلهای عاشق را کسی اینجانمی فهمد
دلم مست هوای عشق ثابت بود
و امابدان،مجنون لایق راکسی اینجا نمی فهمد
شکوه بیت های دفتر عمرم به نام توست
ولی سازموافق را کسی اینجا نمی فهمد
به هرم جوشش عشقت خزیدم تا کویر ما
چرا چشمان صادق را کسی اینجا نمی فهمد؟
به ذوق انتظار تو نشستم زیر نخلستان
دلا نخلان باسق را کسی اینجا نمی فهمد
دلم حیران و سرگردان میان رنگ و تزویر است!
ولی روح حقایق را کسی اینجا نمی فهمد
همه فصل بهار ما خزانی بی تامل بود
چرا قدر دقایق را کسی اینجا نمی فهمد؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تو را دوست داشتن برای من عبادت است
از تو دور بودن برای من قیامت است
آزادی عشق تو برای من حاجت است
دیدن رخ ماهت برای من زیارت است
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا كردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق یعنی همین!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد كه: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین !!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم

در سرای دل بهشت آرزویی یافتم

عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار

تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم

خاطر از آیینه صبح است روشن تر مرا

این صفا از صحبت پاکیزه رویی یافتم

گرمی شمع شب افروز آفت پروانه شد

سوخت جانم تا حریف گرم خویی یافتم

بی تلاش من غم عشق تو ام در دل نشست

گنج را در زیر پا بی جستجویی یافتم

تلخکامی بین که در میخانه دلدادگی

بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتم

چون صبا در زیر زلفش هر کجا کردم گذار

بک جهان دل بسته بر هر تارمویی یافتم

ننگ رسوایی رهی نامم بلند آوازه کرد

خاک راه عشق گشتم آبرویی یافتم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ز گرمی بینصیب افتادهام چون شمع خاموشی

ز دلها رفتهام چون یاد از خاطر فراموشی

منم با ناله دمسازی به مرغ شب همآوازی

منم بی باده مدهوشی ز خون دل قدح نوشی

ز آرامم جدا از فتنهٔ روی دلارامی

سیهروزم چو شب در حسرت صبح بناگوشی

بدان حالم ز ناکامی که تسکین میدهم دل را

به داغی از گل رویی به نیشی از لب نوشی

به دشواری توان دیدن وجود ناتوانم را

به تار پرنیان مانم ز عشق پرنیانپوشی

به چشمت خیره گشتم کز دلت آگه شوم اما

چه رازی میتوان خواند از نگاه سرد خاموشی

چه میپرسی رهی از داغ و درد سینهسوز من؟

که روز و شب هم آغوش تبم با یاد آغوشی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
همچو نی می نالم از سودای دل

آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم

سوختم از داغ نا پیدای دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست

بسکه طوفان زا بود دریای دل

دل اگر از من گریزد وای من

غم اگر از دل گریزد وای دل

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم

نامور شد هر که شد رسوای دل

خانه مور است و منزلگاه بوم

آسمان با همت والای دل

گنج منعم خرمن سیم و زر است

گنج عاشق گوهر یکتای دل

در میان اشک نومیدی رهی

خندم از امیدواریهای دل
 
بالا