شعرها و نثرهای کوتاه و زیبا

[kyle]

تو که قصدت پا شستن بود

لب دریا چرا آمدی؟!

++++++++++++++++++++++

زندگی نامه ام در این دنیا

دو خط بیشتر نبود:

در میان کویری برهوت دراز کشیده بودم

و خواب اقیانوسی پر از نهنگ را می دیدم.

 

[عرفان 13]

توبه بر لب سبحه برکف دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما

 

[عرفان 13]

بیا با پنجه راه برویم...
روی تن این دنیا...
بگذار خواب بماند....
و نفهمد از قانونش گریخته ایم و،دل باخته ایم....!​

 

[عرفان 13]

آخرین بار که من از ته دل خندیدم...
علتش پول نبود...
انعکاس جوک هر روز نبود...
علتش،چهره ی ژولیده ی یک دلقک...
یا زمین خوردن یک کور نبود...
من به "من" خندیدم!
که چو یک دلقک گیج،نقش یک خنده به لب دارم و دلم میگرید...!

 

[عرفان 13]

از روزیکه نامت ملکه ی ذهنمـــ شد،
احساســ می کنمــ جمجمه امـــ
با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ…

 

[wonnin]

دل تو یه روز به دریا زد و رفت


دست رد به قلب تنهام زد و رفت


سردی چشمای خستمو ندید


یلداشو تو انتظار جا داد و رفت

 

[ibest]

گاهی چتر را باید دست باران داد

روی سر خودش بگیرد

و ما جایش بباریم !

رضا کاظمی

 

[ibest]

تمام خستگی هایت را یکجا میخرم …
تو فقط قول بده صدای خنده هایت را به کسی نفروشی . . .

 

[kyle]

کلید

بر میز کافه جا مانده است

مرد

مقابل خانه جیب هایش را می گردد

آینده

در گذشته جا مانده است.

 

[kyle]

سه شنبه؛

چرا تلخ و بی حوصله؟

سه شنبه؛

چرا این همه فاصله؟

سه شنبه؛

چه سنگین! چه سرسخت، فرسخ به فرسخ!

سه شنبه؛

خدا کوه را آفرید.

ق.امین پور

 

[kyle]

کوه به کوه نمی رسد

من اما کوه به کوه

خودم را به تو

خواهم رساند.
+++++++++++++++++.....................................
تک ستاره خواهم شد

آسمانت اگر

صاف بماند

و ماهت را

تنها در نگاه من بیابی.

 

[designeru.ir]

ساقیا ته استکان هایت نمیگیرد مرا

لطف کن از دور بعدی پیک لیوانی بریز

نه شراب روس میخواهم نه جنس ارمنی

از همین سگ مزه های تلخ ایرانی بریز!!

 

[ibest]

مــی گویند بــاران که ببارد بوی خاک بلند می شود ،

پس چرا اینجا بــاران که می بارد عـطـر خـاطـره هــا می پیچد ؟

 

[ibest]

سفره‌ی دلِ مرا در باد، کسی گشوده نخواهد يافت.
من خوابِ يک ستاره‌ی صبور
زير بالش ابرهای راحله ديده‌ام،
يا باد می‌آيد و آسمان را خواهد رُفت،
يا شايد کرامتی شد و باران آمد... علی صالحی

 

[عرفان 13]

 

[ibest]

امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است

ای بس غم و شادی

که پسِ پرده نهان است

گر مردِ رهی غم مخور از دوری و دیری

دانی که رسیدن هنرِ گامِ زمـــان است...

دردا و دریغا که در این بازیِ خونین

بازیچه ی ایام "دل آدمیان" است...



"هوشنگ ابتهاج (سایه)"

 

[ibest]

زندگی رویا نیست، زندگی زیباییست

می توان بر درختی تهی از بار، زدن پیوندی

می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت

می توان از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست!



"حمید مصدق"

 

[ibest]

...مشو در پيچ و تابِ رنج و غم گم
به هر حالت تبسم كن، تبســـم



"فریدون مشیری"

 

[عرفان 13]

 

[ibest]

از وقتی تو رفتی ..." آینده" هیچوقت نیامد ! ک هیچ. "گذشته" هم هیچوقت نگذشت!