«کار جدید مهران مدیری»؛ این عبارت مدتهاست دیگر کسی را به یاد دیدن سریالهای او از صدا و سیما نمیاندازد و همه به فکر خریدن DVD از سوپرمارکت و روزنامه فروشی و غیره می افتند. مدیری در ابتدای راه وارد شدن به بازار ویدیوهای خانگی، ابتکار جالبی کرد و در یک مونولوگ احساسی، از همه مردم صادقانه خواست که DVD قهوه تلخ را کپی نکنند. این تقاضا از سمت هنرمندی که پیش بیشتر مردم محبوب و مقبول است، جواب داد و کمتر می شد به نسخه های دانلود شده و DVD های کپی قهوه تلخ بربخورید. فروش کار خوب بود. نتیجه؟ سریال هیچ انتهایی نداشت. نه ورود لطفعلیخان زند توانست سریال را تمام کند و نه حتا بازگشت قهرمان داستان (نیما زندکریمی) به زمان حال. در واقع این ماشاا… خان هیچ وقت از دربار هارون الرشید برنمیگشت. مخاطب به سازنده احترام گذاشت، ولی متقابلا مورد سوء استفاده قرار گرفت. در حقیقت در این معامله هنری، به مخاطب خیانت شد و این شد که وقتی مدیری در «ویلای من»، از برادران آقاگلیان جدا و خودش تهیه کننده شد و با گلرنگ رسانه قرارداد پخش بست، با همان گروه بازیگران و نویسندگان، به مراتب، فروش کمتر و ناموفقتری را تجربه کرد.
در ویلای من از نظر هنری و جلب مخاطب اتفاق خاصی نیفتاد. نه جذابیت داستانی وجود داشت مثل «مرد هزارچهره» و نه خلاقیت روایتی و شخصیت پردازی مثل «پاورچین» و «شبهای برره». هرچه بود، بحث تولید بود. گویا محدودیتهای قرارداد با لوکیشن و بازیگران، بیشتر از رعایت قواعد دراماتیک اهمیت داشت.
حالا مدیری دوباره برگشته تا سیر شوخیهایش با مخاطب را با سری جدیدی ادامه بدهد. همه امید داشتند که این یکی متفاوت باشد. مدیری همه را دور هم جمع کرده بود. از غفوریان و شفیعی جم و بنفشه خواه هژیرها تا لاله صبوری و رامین ناصرنصیر جنگ 77. در گروه نویسندگان هم، این بار به جز امیرمهدی ژوله، طنزنویسهای جدیدتر و تازه نفستری مثل محمد صفاجویی را از «چلچراغ» آورده بود. کار را هم آیتمی ساخت تا دیگر دردسر زمان بندی قراردادهای لوکیشن، عدم یکدستی و تداوم دراماتیک و حتا نداشتن پایان مشخص(!) آزارش ندهد. امیدها به این کار بالا بود و احتمالا فروش DVD اول، خوب. چون روزهای بعد، حرف کار جدید مدیری نقل مجالس بود. ولی حرفها نه از قسمتهای بامزه و شوخیهای هوشمندانه آیتمها، بلکه از باورنکردنی بودن میزان بیمزگی و بیات بودن شوخیها بود و البته سیاستهای تولیدی مدیری. نه خبری از نوآوری هنری بود و نه حتا از گذراندن ساعتی خوش با تماشای این DVD در کنار خانواده.
قسمت اول که خلاقیت نام دارد، در واقع کنایه ای است به خلاقیت دروغپردازان. بنابر این طبیعتا بخش قابل توجهی از آن به دروغهای شاخداری میپردازد که مردم در سالهای گذشته شنیده اند. اما این شجاعت دیرهنگام همان قدر میتواند جسورانه تلقی شود که اجراهای ضعیف از جوک های بیات و قدیمی مثل آیتم عصرحجر. هر اندک امتیازی که بتوان برای دو قسمت ابتدایی DVD اول «شوخی کردم» قائل شد، به دلیل اجراهای انفرادی بازیگران است. ولی انعطاف شگفت انگیز صورت رضا شفیعی جم یا میمیک بامزه آرش نوذری، نمیتوانند بار بیمایگی مجموعه را به تنهایی به دوش بکشند. بیمایگی که در آیتمی مثل جراحی با بازی خود مدیری به شدت توی ذوق میزند. کارگردانی و اجرای ضعیف، ایرادهای متنها را هم شدیدا برجسته کردهاند.
مجموعه خلاقیت، تنها چیزی که از خلاقیت واقعی بروز میدهد اجراهای تلفیقی موسیقی جاز و سنتی است که اگر تمام زمان DVD را شامل میشد، مردم کمتر عزای 3000 تومان از دست رفته شان را میگرفتند.
بعضی ایراد کار را تنها به گردن آیتمی بودن کار میاندازند. برای این گروه، یادآوری یک کار آیتمی کوتاه مثل فضانوردان لازم است که اواسط دهه هشتاد به وسیله پیمان قاسم خانی و سیامک انصاری ساخته شد. این میتواند مهر تاییدی باشد بر این ادعا که کارهای مدیری تنها وقتی درخور و قابل توجهاند که پیمان قاسم خانی در آنها همکاری داشته باشد. شاهد این ادعا، شاخص بودن پاورچین، شب های برره، مرد هزار چهره و باغ مظفر در بین دیگر کارهای مهران مدیری است. این موضوع ما را به حقیقت تلخ دیگری نزدیک میکند که در چندین سال اخیر، تنها آثار طنزی که رگهای از خلاقیت و احترام به درک مخاطب داشتهاند، نوشتههای پیمان قاسم خانی بودهاند. از مارمولک، مکس و نان، عشق و موتور 1000 تا ورود آقایان ممنوع و سن پترزبورگ جزو معدود فیلمهای طنز قابل تماشا در سینمای رقت انگیز کمدی سالهای اخیر بوده اند. در تلویزیون هم، تفکر پشت ساختمان پزشکان یا حتا پژمان قابل قیاس با کمدی های اخیر تلویزیونی مثل پایتخت (نوشته محسن تنابنده و کارگردانی سیروس مقدم) که تنها بر پایه تکیه کلام و بازیهای اغراق شده و تقلید لهجه اند، نیست. اینکه چنین نویسنده توانایی در زمینه طنز داشته باشیم البته به خودی خود تلخ نیست که خیلی هم شیرین است. اما توجه به اینکه چقدر این گونه نویسنده های خلاق سینما و تلویزیون اندک اند، واقعا غم انگیز است.
همان طور که به هر فیلم سینمایی باید ده دقیقه فرصت داد تا خودش را نشان دهد، باید پیش از قضاوت، حداقل دو قسمت از هر سریالی را هم دید. مجموعه دوم به نام زندگی زناشویی، با فاجعه ای مثل آیتم عصر حجر شروع میشود و با بخش های بی سر و تهی مثل آزمایشگاه و تعریف کردن سریال مکزیکی برای شوهر ادامه پیدا میکند.
بی سرو ته از این نظر که هر لطیفه ساده، شروع، ادامه و یک اوج یا به قول فرنگیها، Punch Line دارد. چیزی که به خصوص در کل مجموعه خلاقیت و قسمت اول از مجموعه زندگی زناشویی، نایاب است. بخش اول این مجموعه، با یک آیتم امیدوار کننده تمام میشود. آیتم پدر و پسر اگرچه چندان بامزه نیست، ولی حداقل این شروع، ادامه، اوج را دارد. هرچند در اوج، هنوز پسر از کادر خارج نشده و به سمت پنجره نرفته، صدای شکسته شدن شیشه شنیده میشود. ولی این طور گافهای معمول، درست مثل عدم تکرار برداشتها بعد از همپوشانی و نامفهوم بودن بعضی دیالوگها، در مقابل کل فاجعه ای که در جریان است، به چشم نمی آید. جالب اینکه قسمت دوم همین مجموعه کاملا غافلگیرکننده شروع میشود و آیتم ملاقات در زندان و وام ازدواج با هیچ معیاری با بقیهی چیزهایی که تا اینجا دیده ایم، قابل مقایسه نیست. حجم کنایه و فانتزی این دو آنقدر بالاست که انگار از جای دیگری به مجموعه وصله شده اند. به خصوص در مورد آیتم وام ازدواج. زوج جوان بعد از رعایت تمامی شرایط سخت گیرانه و دقیق بانک شامل میزان مهریه و سن داماد و دانشجو بودن، به شرط پایانی میرسند که فوت پدر یکی از زوجین است. حالا همه منتظر میشوند تا پدر پیر داماد همانجا فوت کند تا رئیس بانک فرم وام را امضا کند. چیزی شبیه فانتزی های نیشدار مانتی پیتون. بقیه آیتم های این قسمت، اگرچه از حد متوسط بالاتر نیستند، ولی به یاری این شروع خوب، آبرومندانه بخش پایانی را جمع میکنند تا همچنان با دیدن نام مدیری در تیتراژ پایانی به این فکر کنیم که آیا سطح توقع ما به شدت پایین آمده که با حداقلی راضی شده ایم یا قرار است این مجموعه کم کم بهتر شود؟
منبع: بانی فیلم