• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

كساني كه قصد مهجرت دارند بدردشون ميخوره تمامي بحث ها دراين تايپيك

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
2d9d203.jpg

اين سوال که چگونه می شود به آنجا رفت بيشتر مطرح است تا اينکه کشور مقصد چگونه جائی است

ميل مهاجرت در ميان گروه های مختلف ايرانيان کماکان وجود دارد.

مهاجرت از ايران کار دشواری است. دشواری يافتن راهی برای خروج از ايران، غالبا مانع از کسب اطلاع کافی ازکشور مقصد می شود و در مواردی تنها به شنيده هايی که چندان هم دقيق نيست، اکتفا می شود.

اينکه اين تمايل تا چه حد با شناخت از شرايط زندگی در مهاجرت همراه است يا تنها راه فراری است از مشکلات، پرسشی است که در تدارکات (دشوار) رفتن از ايران کمتر به آن پرداخته می شود.

شرايط گرفتن ويزا و نه شرايط مهاجرپذيری کشورها، ملاکی است که اغلب مردم برای انتخاب مقصد مهاجرت خود در نظر می گيرند. اين سوال که چگونه می شود به آنجا رفت بيشتر مطرح است تا اينکه کشور مقصد چگونه جائی است.

دليل مهاجرت هر چه باشد آرامش خانواده ها را در هم می ريزد.

با وجود اينکه تصميم به مهاجرت موضوعی شخصی است اما نمی توان در ايران بود و با پرسش ماندن يا رفتن مواجه نشد، درست مثل کسانی که قصد مهاجرت دارند.

چند دليل اصلی برای مهاجرت از ايران

۱ـ مشکلات تحصيلی و شغلی:

تهران چهره به کلی ديگری به خود گرفته ، گستردگی آن باور نکردنی است . اما آنچه که بيشتر از هر چيز به چشم می آيد جمعيت جوان است. در تمام ساعات روز جوانان در تمام سطح شهر حضور دارند،اين حضور هر چند چهره شهر را زنده می کند اما اين دلواپسی را هم به جان آدم می اندازد که آينده آنها چه می شود ؟ بازار کار تا چه اندازه می تواند آنها را جلب کند؟

"زهره"، ۲۵ سال دارد. فارغ التحصيل رشته کامپيوتر است. تا به حال در ۳ آزمون استخدامی شرکت کرده اما موفق نشده است. از تلاش دوباره برای يافتن شغل خسته است. او می خواهد برای ادامه تحصيل به آلمان بيايد.


در سالهای اول بعد از انقلاب که دانشگاه ها در ايران بسته بود دانشجويان ايرانی در شهر کلن در رشته پزشکی بيشترين سهميه دانشجويان خارجی را به خود اختصاص داده بودند



برای اين کار بايد متحمل هزينه و صرف زمان زيادی، از جمله گذراندن دوره های زبان آلمانی، بشود.

هزينه های زندگی او در آلمان می بايد از سوی خانواده اش پرداخت شود که با توجه به تمکن مالی آنها مشکلی نيست .

خانواده اش از اينکه او بجای تلاش برای يافتن کار در ايران می خواهد از ايران برود ناراحتند.

مادرش می گويد که اين موضوع آرامش خانواده را بهم ريخته است و باعث درگيری هر روزه در خانه شده است.

در ميان مهاجرينی که من در آلمان با آنها مواجه شده ام، اين گروه از مهاجرين در مقايسه با ديگر گروه ها در مهاجرت از موفقيت بيشتری برخوردارند.

در آلمان هم تعداد دانشجويان ايرانی که با موفقيت تحصيلات خود را به پايان رسانده اند کم نيستند.

در سالهای اول بعد از انقلاب که دانشگاه ها در ايران بسته بود دانشجويان ايرانی در شهر کلن در رشته پزشکی بيشترين سهميه دانشجويان خارجی را به خود اختصاص داده بودند.


عدم آزادی در نوع پوشش در اماکن عمومی و عدم پشتيبانی قانون از آنها - که در زمينه های مختلف مانند حق طلاق و حق حضانت کودکان مشاهده می شود - برخی از زنان را به مهاجرت وا می دارد



گروه زيادی از دانشجويان بعد از اتمام تحصيلات خود، در آلمان مانده اند و در رشته های مختلف به کار مشغول هستند. پزشکان ايرانی در آلمان از شهرت خوبی برخوردارند.

2- مشکلات اجتماعی برای برخی از زنان:

فشارهای اجتماعی و يافتن راهی برای رها شدن از مشکلات خانوادگی از جمله دلايل اصلی است که زنان را برای رفتن از ايران ترغيب می کند. هر چند که تنها دلايلی نيستند که آنها رابه مهاجرت می کشاند.

عدم آزادی در نوع پوشش در اماکن عمومی و عدم پشتيبانی قانون از آنها - که در زمينه های مختلف مانند حق طلاق و حق حضانت کودکان مشاهده می شود - برخی از زنان را به مهاجرت وا می دارد. حضور سر درگم گروهی از زنان تنها با فرزندانشان در خارج از کشور از جمله نشانه های تلاش آنها برای يافتن پشتيبانی قانون است.

اما، زندگی در مهاجرت با وجود آزادی هايی که در برابر زنان قرار می دهد، از دشواری های زندگی آنها در شرايط تازه نمی کاهد.


زنان در مهاجرت با شرايطی روبرو می شوند که بکلی برايشان تازه است و برای يافتن هر راه حلی می بايد به تنهايی گام بردارند



زنان در مهاجرت با شرايطی روبرو می شوند که بکلی برايشان تازه است و برای يافتن هر راه حلی می بايد به تنهايی گام بردارند.

در موارد زيادی زنان در سالهای اول مهاجرت رفاه مالی زندگی در ايران را از دست می دهند. نامعلوم بودن وضعيت اقامتی و مشکلات در اردوگاه های پناهندگی نيز می تواند باعث شود که فرزندان آنها از اين که در تصميم مهاجرت نقشی نداشته اند، به مادرانشان اعتراض کنند.

در عين حال آنچه زنان را به تحمل دشواری ها وامی دارد حمايت ها ی اجتماعی و امکان شروع زندگی تازه است.

3- فقط می خواهم بروم ..."

مهاجرت با خانواده دشوارتر است. بخصوص با بچه ها. برای راضی کردن آنها به رفتن می بايد تصويری از زندگی در مهاجرت داد که از واقعيت به کلی دور است.

با وجود اينکه جوانان از مهاجرت استقبال می کنند اما فرزندان در سنين پايين تر سخت از محيط اطرافشان دل می کنند.

خانواده ای متشکل از مادر، پدر و ۲ فرزند ۷ و ۹ ساله درصدد مهاجرت هستند. خانه خود را فروخته اند، بطور موقت در خانه يکی از اقوام خود زندگی می کنند و در انتظار روزی هستند که قاچاقچی آنها را با خود ببرد.


در دفاتر مشاوره، شنيدن توضيحات در مورد قوانين و نوع زندگی درمهاجرت، شمار زيادی از ايرانيان را نگران و بهت زده می کند



پدر خانواده می گويد:" فکر می کنم اينکه ما اجازه نداديم بچه ها به مدرسه بروند کار درستی نبود برای اينکه آنها تمام روز در خانه ناراحتند اما از طرف ديگر فکر می کرديم آنها در مدرسه در مورد رفتن حرفی بزنند و کارمان خراب شود . از اول قرار نبود اينقدر طول بکشد.ما فکر می کرديم دو ماه قبل می رويم . قاچاقچی قول انگلستان را به ما داده . به هرحال بچه ها در اينجا آينده ندارند. من هم نمی توانستم فشارهای کاری را تحمل کنم . برادر من چند سال قبل به آلمان رفت و الان زندگی خوبی دارد. کاش ما هم چند سال قبل به فکر رفتن می افتاديم . وقتی بچه ها کوچکتر بودند و يا اصلا نبودند."

مهاجرت بدون داشتن آگاهی از شرايط مهاجرت، تحمل شرايط تازه را دشوار می کند.

در دفاتر مشاوره، شنيدن توضيحات در مورد قوانين و نوع زندگی درمهاجرت، شمار زيادی از ايرانيان را نگران و بهت زده می کند.

مهاجرت به هر دليلی که اتفاق افتاده باشد، ناگزير می بايد نگاهی هم به اين سو داشته باشد.

هر چند انتخاب کشور برای مهاجران ايرانی محدود است اما هر چه مهاجرت آگاهانه تر صورت بگيرد تحمل شرايط آن و سازش با آن بهتر صورت می گيرد.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
بنابر آمارها، از انقلاب اسلامی تاکنون بيش از سه ميليون نفر به دلايل مختلف از ايران به ساير کشورهای جهان مهاجرت کرده اند. اين مهاجرت در برخی موارد به اميد دست يافتن به زندگی بهتر و گاه به اجبار و تبعيد بوده است.
مهاجرت به هر دليلی که صورت گرفته باشد فرد مهاجر را با دنيايی تازه و ناآشنا و به همين ترتيب فرصت ها و مشکلاتی تازه و ناآشنا مواجه می کند. در هر حال مهاجرت حتی در مطلوب ترين شرايط نيز خالی از دغدغه و نگرانی نيست.
42n8yo5.jpg

آثار مثبت و منفی پديده مهاجرت بر روح و روان گروه های مختلف از جمعيت مهاجر - زن، مرد، بزرگسال، جوان - نقاط مشترک و متفاوت متعددی دارد. در اينجا ناهيد کشاورز، مشاور امور مهاجران در شهر کلن آلمان*، مشکلات روانی زنان مهاجر ايرانی در اين کشور را چنين توضيح می دهد:



--------------------------------------------------------------------------------


زنان مهاجر ايرانی در آلمان را می توان به سه گروه تقسيم کرد :

- زنانی که به تنهايی به مهاجرت آمده اند .
- زنانی که به همراه فرزندانشان مهاجرت کرده اند.
- زنانی که به همراه همسر و فرزندانشان در آلمان اقامت گزيده اند.

با وجود تشابهات بيماری های روانی در اين زنان علت بروز آنها همواره يکسان نيستند.

قدرت زن در مقابله با مشکلات و همچنين شرايطی که در ايران زندگی می کرده است، در بروز و شدت و نوع بيماری آنها تاثير دارد.

زنان ايرانی تنها، به خصوص اگر محل اقامتشان در نقاط دور افتاده آلمان باشد از تنهايی به شدت رنج می برند. دوری از خانواده و يا دوستان و آشنايان باعث افسردگی و ترس در آنها می شود. زندگی در اردوگاه های پناهندگان و در ميان مليت های گوناگون و مردانی از کشورهای مختلف مهاجرت کرده اند، موجب اضطراب در آنها می شود. سالهای دراز انتظار برای گرفتن اقامت توان آنها را به تحليل می برد.


خستگی، افسردگی، اضطراب و سردرگمی احساسی اين گروه از زنان مهاجر به بچه های آنها تا حدودی منتقل می شود. فشار های ناشی از شرايط نامعلوم حقوقی، آنها را به اين فکر وا می دارد که شايد ماندن در ايران برای بچه ها بهتر بوده است.

خانم"س" مدت سه سال است که در آلمان زندگی می کند . او هنوز در انتظار گرفتن اجازه اقامت است. با اين که دوستانی در برلين دارد اما به علت محدوديت هايی که دولت آلمان به دليل شرايط اقامتی برای او تعيين کرده است، نمی تواند نزد آنها برود. او می گويد: " در کمپی که من زندگی می کنم مردان مجرد زيادی هستند که شبها مست می کنند و من اغلب اوقات می ترسم از اتاقم بيرون بيايم. تمام وقت در يک اتاق کوچک ماندن روحيه ام را بد کرده است . بيشتر وقتها گريه می کنم. بدون قرص های خواب آور نمی توانم بخوابم. حوصله هيچ کاری را ندارم...."

در بيشتر موارد دسترسی به روانشناسان دشوار است . ندانستن زبان و نبود فضای مطمئن، درمان روانی اين گروه از زنان را مشکل می کند.

در مورد گروه زنانی که به همراه فرزندانشان به مهاجرت آمده اند وضع دشوار تر است. وضعيت بد روحی اين گروه زنان بر فرزندانشان هم تاثير نامطلوبی می گذارد. اين گروه از زنان معمولا از قشر مرفه جامعه ايران هستند که کاستی های زندگی در خارج از کشور و نداشتن امکان مالی برای برآورده ساختن خواسته های فرزندان به فشار تازه ای در زندگی آنها بدل ميشود.

خستگی، افسردگی، اضطراب و سردرگمی احساسی اين گروه از زنان مهاجر به بچه های آنها تا حدودی منتقل می شود. فشار های ناشی از شرايط نامعلوم حقوقی، آنها را به اين فکر وا می دارد که شايد ماندن در ايران برای بچه ها بهتر بوده است.

با اين که زنان مهاجر ايرانی در آلمان برای انتخاب نوع زندگی از آزادی نسبی برخوردار هستند اما رودرويی دائم با مشکلات و نارضايتی دايم بچه ها آنها را خسته و مانده می کند.


در ايران بستگان نزديک معمولا می توانند باری را از دوش زن بر دارند که در آلمان اين نقش را مشاوران اجتماعی و روانکاوان برعهده می گيرند. اما آشفتگی وضعيت روحی زنان توام با نامعلوم بودن شرايط حقوقی آنها، امکان کمک جدی به آنها را عملا محدود می کند.

در ايران بستگان نزديک معمولا می توانند باری را از دوش زن بر دارند که در آلمان اين نقش را مشاوران اجتماعی و روانکاوان برعهده می گيرند. اما آشفتگی وضعيت روحی زنان توام با نامعلوم بودن شرايط حقوقی آنها، امکان کمک جدی به آنها را عملا محدود می کند.

در بيشتر موارد آنها برای پيش بردن وضعيت اقامتی شان و گرفتن نامه از پزشک و يا روانکاو علل دشواريهای روحی خود را تنها مشکلات زندگی در خارج از کشور ذکر می کنند، در حالی که اغلب ناراحتی های روحی آنها ريشه در دشواری های روانی آنها در ايران و گذشته شان دارد که به آنها پرداخته نمی شود.

در موارد زيادی فرزندان اين زنان به دليل دوری از پدر بهانه گيری می کنند. در مواردی که پدران به رفتن زن و فرزند خود راضی نبوده اند از راه دور اين نارضايتی را - چه با تلفن و چه نامه - ابراز می کنند و گاه فرزندانشان را عليه مادران تحريک می کنند.

آنچه که در مورد اين زنان به چشم می آيد عذاب وجدانی است که در رابطه با فرزندان خود دارند که به شکل اضطراب، بی خوابی و نگرانی دائم بروز می کند.

خانم "د" دوسال است به همراه دو فرزندش در آلمان زندگی می کند. با اينکه آنها از نظر اقامتی مشکلی ندارند اما بچه ها دائما با خواسته هايشان و درگيری با مدرسه عرصه را بر او تنگ می کنند. او به دليل فشار عصبی دو بار در بيمارستان بستری شده است و در اين مدت فرزندانش زير نظر "اداره جوانان" بوده اند. او در جلسات روانکاوی از سردردها ی مداوم و بی خوابی شکايت می کند.


صرف حضور همسران در کنار اين زنان بار مسائل زندگی خارج از کشور را حل نمی کند. در مواردی، که تعداد آنها کم هم نيست، زنان به عنوان سنگ صبور خانواده بار فشارهای عصبی و روحی مردان را تحمل می کنند و انباشته شدن اين فشارها و عدم بروز آنها به شکل خشم فرو خورده به افسردگی می انجامد.

در مورد زنانی که همراه همسرانشان در آلمان زندگی می کنند، وضع متفاوت است.

طبعا تنهايی آنها کمتر از دو گروه اول است اما درگيری های خانوادگی و مسائل زناشويی وضعيت روحی آنها را آشفته می کند.

به علاوه بايد در نظر داشت که صرف حضور همسران در کنار اين زنان بار مسائل زندگی خارج از کشور را حل نمی کند. در مواردی، که تعداد آنها کم هم نيست، زنان به عنوان سنگ صبور خانواده بار فشارهای عصبی و روحی مردان را تحمل می کنند و انباشته شدن اين فشارها و عدم بروز آنها به شکل خشم فرو خورده به افسردگی می انجامد.

خانم"ف" به همراه همسر و سه فرزندش هفت سال است که در آلمان زندگی می کند. آنها همچنان در وضعيت نا معلومی از نظر اقامتی هستند . بزرگ شدن فرزندان و مشکلات فرهنگی، که ناشی از دو گانگی فرهنگی است، و انتظاراتی که پدر و مادر قادر به بر آوردن آنها نيستند، زندگی را به خصوص برای اين خانم ايرانی دشوار کرده است.

او در جلسات روانکاوی از بيزاری از زندگی و اضطراب هميشگی سخن می گويد. داروهای آرام بخش هم تنها او را در حالت رخوت و خواب آلودگی نگه می دارند. او آرزو می کند که می توانست مادرش را که در ايران بيمار است، ببيند.

مشکلات روانی زن ايرانی در آلمان تنها ناشی از دشواريهای زندگی در خارج از کشور نيست. بسياری از زنان گره های روحی باز نشده در ايران را با خود به همراه آورده اند. گاه سرخوردگی از زندگی در اروپا هم باعث ياس در آنها می شود و در موارد زيادی آنها به دليل اينکه "پل ها پشت سر خود را خراب کرده اند" امکان بازگشت به ايران را ندارند و اين باعث غم زدگی آنها می شود.

مراکز روان درمانی که بتواند به اين زنان ياری رساند، زياد نيستند. ندانستن زبان هم کار روان درمانی را سخت می کند.

*خانم کشاورز در مرکز روان درمانی شهر کلن Therapiezentrum fuer Folteropfer Caritas - که از بيست سال پيش به طور رايگان برای مراجعه کنندگان از همه کشورها جلسه مشاوره برگزار می کند - فعاليت دارد.

تجربه شما از زندگی زنان مهاجر ايرانی در کشورهای ديگر چيست؟

با ما در ميان بگذاريد. لطفا به خط و زبان فارسی بنويسيد!

نظرات شما



خانم کشاورز متاسفانه در مطلبشان مشکلات را بررسی نکرده اند، بلکه فقط به ذکر انتزاعی از زندگی چند زن مهاجر آلمانی اکتفا کرده اند. گفتم انتزاعی، چون من خواننده مطلب نمی دانم کدام گروه سنی، از کدام قشر اجتماعی و با کدام فرهنگ خانوادگی مورد نظر بوده اند. آه و ناله سردادن برای زنان و يا از طرف آنها، نه تنها دردی را از کسی درمان نمی کند، بلکه به مشکلات و ناله سردهی آن ها هم می افزايد. بويژه که در آن مرد ستيزی هم مستتر باشد. به اين قسمت از نوشته ايشان دقت کنيم: به علاوه بايد در نظر داشت که صرف حضور همسران در کنار اين زنان بار مسائل زندگی خارج از کشور را حل نمی کند. در مواردی، که تعداد آنها کم هم نيست، زنان به عنوان سنگ صبور خانواده بار فشارهای عصبی و روحی مردان را تحمل می کنند و انباشته شدن اين فشارها و عدم بروز آنها به شکل خشم فرو خورده به افسردگی می انجامد. در همين عبارت، کج فهمی و يکسويه نگری نسبت به مشکلی که قرار است بررسی شود را، می توان به وضوح ديد. بخصوص که ايشان سه گروه از زنان را برای بررسی گزيده اند. در بررسی گروه اول و دوم، بطور تصريحی و تلويحی، نبود شوهر را و يا بد بودن شوهر در ايران را يکی از عامل های بروز روانی در زنان مهاجر می دانند و در گروه سوم، که شوهر همراه زن است، تحمل بار فشارهای عصبی و روحی مردان را هم عاملی مزيد بر علت می دانند. آيا نمی بايست از خودم بپرسم که در کجای دنيای پژوهش های متخصصين ايرانی قرار دارم؟ علی صيامی - هامبورگ

مشکلات روحی مانند مشکلات جسمی با ورزش حل می شود. با اين تفاوت که در مشکلات روحی بايد به ورزش های فکری مانند شطرنج يا هرگونه افکار معنا بخشيدن به زندگی مانند فلسفه رجوع کرد. وقتی انسانها از فکر کردن بيزار هستند و به غلط تصور می کنند افرادی که زياد فکر می کنند زود پير می شوند! در مسائلی مانند مهاجرت به راحتی خود را بدبخت ترين انسان دنيا می بينند! و به دنبال آن از توانايی پيدا کردن راه حل مشکلشان برخوردار نيستند! اينها بايد درسی برای انسانها باشد که مغز خودشان را بيشتر از جسم خودشان پرورش دهند. اما کو گوش شنوا! شهاب برادران ديلمقانی - تهران

نميدونم چرا بعضی ايرانی ها فکر می کنن خارج از ايران بهشته. ولی اين طور نيست. ما ايرانی ها در ايران چيز هايی داريم که خا رجی ها ندارند يا به اندازه ما ندارند، مثل خانواده گرم، کمک کردن به هم و عاطفه و ۱۰۰۰ چيز ديگه. پس به جايه حسرت خوردن زندگی ماشينی و سرد آنها به داشته هامون نگاه کنيم و در ايران زندگی کنيم. آقايی کنيم که هر چه باشد بهتر از تحقير شدن در غربت است. احمد ريگی - زاهدان

مهاجر هميشه مهاجر است و مانند کسی است که بر عرشه کشتی نشسته و از زيبائی های دريا لذت می برد. و نيز هموراه از ناآرامی های آن نيز بيمناک می باشد. ولی در هر دو صورت منتظر است که کی به خشکی (وطن) برگردد. م - حسينی

به نظر من هر جا که باشی آسمان آبی است. خيلی سخته چيزی را که ۲۰ يا ۳۰ سال تجربه کردی در ۲ يا ۳ سال کاملاً بتوانی عوض کنی. من حدود دو سال است که برای ادامه تحصيل به آلمان آمده ام و فکر می کنم که همه جور آدمی در آلمان هست و فقط به تو بستگی داره که زندگی را چگونه ببينی. اکثر مهاجرين فکر می کنند در عرض ۱ يا ۲ سال به آزادی می رسند ولی روند رسيدن به آزادی تابعی از مکان نيست. نکته ديگر آنکه ما ايرانی ها آدم های پر توقعی هستيم. آلمانی ها با خانه اجاره ای و يک دوچرخه زندگی می کنند. استاد دانشگاه با يک دوچرخه به سر کار ميرود ولی ما ايرانی ها بايد ماشين، خانه، مبلمان و ... داشته باشيم تا بتوانيم زندگی کنيم. ولی در هر صورت من آرزو می کنم برای تمام مهاجرينی که تحت فشار روانی هستند در نهايت باعث خودشناسی بيشتر شود. در هر چيز ميتوان جنبه ای مثبت يافت. محمد رضا - آلمان

به نظر من بيشتر اين مشکلات ناشی از نداشتن اطلاعات کافی از کشوری که مهاجرت صورت می گيرد، است. بلد نبودن زبان آن کشور در نتيجه نتوانستن برقراری ارتباط با افرادی که در آنجا زندگی می کنند و برداشت های غير واقعی و خيال پردازانه از کشور مزبور موجب اين مشکلات می شود. حامد حسينی - ايتاليا

مشکلات زنان در همه جای دنيا وجود دارد اما در ايران متاسفانه خيلی بيشتراست. علی - ايران

به نظرم وقتی در خانه خود آدم به انسان ارزش لازمه داده نشود، نتيجه ای جز خودکشی و مهاجرت و ... در پی خواهد داشت. مانی - بندرعباس

عمده مشکل من در طول مدت ۱۷ سال که در خارج زندگی می کنم اقوام و آشنايان ايرانی بودند و از زمانی که ارتباطم را با آنان کم کردم و تصميم گرفتم که در زندگی انتخاب کننده و تصميم گيرنده باشم مشکلاتم کم شده. در طول اين مدت بيشترين همياری و همدلی از دوستان غير ايرانی شامل حالم شده! متاسفانه با توجه به شرايط سخت زندگی در ايران خصوصا برای خانمها زنان زيادی چه متاهل و چه مجرد ايران را ترک ميکنند و جای بسی تاسف است که برای اقامت دست به هر کاری ميزنند حتی اگر اقامتشان به قيمت نابودی يک خانواده باشه. از اين جهت آقايون ايرانی هميشه در خدمت اين خانمها هستند چرا که به علت مشکل زبان فقط ميتونند از آقايون ايرانی استفاده کنند! اميد به اينکه زنان و مردان ايرانی جايگاه و مقام واقعی خودشون را باز يابند. فهيمه - آلمان

بسياری از اين مشکلات برخاسته از روش غير انسانی برخی از دولتهای اروپايی در برابر پناهجويان است . چرا اينگونه ناهنجاريها در ميان پناهجويان کشورهايی چون کانادا و بريتانيا بسيار کمتر است . تنها دليل آن روش انسانی تری است که اين کشورها در برابر پناهجويانی که از جهنم حکومت دينی گريخته اند بکار می گيرند. عدم دسترسی پناهجويان ساکن کشورهايی چون هلند، آلمان و سوئد به ابتدايی ترين نياز هر انسانی که همانا امنيت فرديست و بی توجهی همه جانبه اين دولتها به حقوق انسانی اين پناهجويان، آنان را در چنان شرايط دشوار روانی قرار می دهد که افسردگی کمترين نتيجه آن است. آرش - گلاسگو

در ابتدا لازم می دانم به خانم يا آقای م.خ از تهران بگويم که اين مقاله صرفا يک بررسی اجتماعی است و قرار نيست با جايی در کشورهای ديگر مورد مقايسه قرار بگيرد تا منصفانه باشد يا نباشد. چه خوب است هميشه دردهای انسانها از هر قوم وکيشی که هستند مورد توجه قرار گيرند و نگوييم هر که پر طاووس خواهد .... به نظر می رسد تا فردی در اوضاع و شرايط فردی که مشکلاتی اين چنين برايش پيش آمده قرار نگيرد نمی تواند نسخه و يا نصيحتی داشته باشد. صبر، اميد به بهبودی اوضاع و در پايان يک تصميم قاطع راه حلهای عمومی هستند. در پايان لازم می دانم که بگويم درج اينچنين مقالاتی بسيار مفيد است چرا که نخست جنبه های از مهاجرت را به افرادی که بدون فکر و توانايی درصدد مهاجرت هستند به آنها نشان ميدهد، دوم حاکی از يک بررسی علمی-اجتماعی است که راهگشای بسياری از آلام جوامع بشری است. با اميد به روزی که آگاهانه زندگی خود و ديگر انسانها را رقم بزنيم. رضا- تهران

تمام مشکلات ناشی از عدم تطابق با محيط جديد در خارج است. تا زمانی که تمام مشخصات خوب را به ملت و فرهنگ خود نسبت داده و قرهنگ جديد را غير قابل استفاده بدانيم نميتوانيم خود را با محيط جديد وقف دهيم و دچار مشکلات روحی می شويم. من ۲۰ سال است که در اينجا زندگی ميکنم و بسيار راضی هستم در حالی که هنوز خود را ايرانی ميدانم. م. ب. - کپنهاگ

عمده مسئله مهاجران اين است که نمی خواهند قبول کنند صرف زندگی در کشوری پيشرفته هويت آنان را تغيير نميدهد و از نظر مردم آن کشور آنها همچنان شرقی ايرانی و يا جهان سومی هستند واين موضوع آنها را ناراحت ميکند. حسين باهو - تهران

من حدود ۹ سال است که با خانواده ام در آلمان زندگی ميکنم . در ايران شغل مناسبی داشتم و مورد احترام قشری از جامعه بودم و جايگاهی هرچند کوچک در اجتماع داشتم. با مهاجرت شدم خارجی وقتی برای يافتن کار( حتی پيش پا افتاده و کارگری ) به اداره کار مراجعه کردم طبيعی است که بامشکل زبان و خارجی بودنم روبرو شدم . مهاجرت مشکلات فراوانی دارد و آدم را روانی ميکند. ش - آلمان

کاش مشکلات روانی زنان مقيم ايران را با مهاجرين ايرانی در آلمان مقايسه ميکرديد تا دريابيد آنها از ما سالمتر زندگی ميکنند. حداقل در يک محيط سالمتری از جامعه ما زندگی ميکنند. شيرين - تهران

شما نگران زنان ايرانی مهاجر نباشيد. بلاخره هر که فيل خواهد جور هندوستان کشد. شما اگر خيلی به حقوق زنان علاقمند و احترام قائل هستيد پس چرا اعمال خشونت بار عليه زنان در اسپانيا را بررسی نمی کنيد که توسط مردان مورد تعرض قرار می گيرند. در تمام دنيا و در هر کشوری مشکلات کم و بيش وجود دارد ايکاش قدری منصفانه تر بررسی می کرديد. م.خ - تهران

ترس - اضطراب و افسردگی بزرگترين دستاورد مهاجرت از ايران بدون در نظر گرفتن عواقب اين عمل برای ايرانيان بوده است. متاسفانه نشان دادن دنيای خارج از ايران به بهشت برين در اذهان عمومی مردم به خصوص جوانان و زنان آن هم توسط خود مردم کشور که اکثرا هم هيچ تجربه ای از سفر و زندگی در غربت ندارند باعث شده بسياری تمام زندگی خود را نابود و خود رابه برزخ زجرآور غربت گرفتار کنند. در مملکتی که زندگی در خارج يک افتخار برای فرد و خانواده او محسوب می شود بايد منتظر چنين مشکلات برای مردمش داشت. در پايان بايد گفت مهاجران ايرانی دو راه بيشتر ندارند اول آماده سازی روحی خود ايستادن مبارزه کردن و موفق شدن و راه دوم جرات اعتراف به اشتباه و بازگشت هر چه سريعتر به ايران برای ساختن زندگی بهتر توسط خودشان. هادی - شيراز

دوست دارم به اين نکته اشاره کنم که مهاجرت هميشه مثل کندن درختی است که در ظاهر ساده به نظر می آيد... ولی به تدريج ريشه های نهفته در خاک آشکار می شوند و با کنده شدن هرکدام از آنها درد مهاجرت تشديد می شود... به نظر من اغلب ايرانيان به نوعی مجبور به مهاجرت از اين کشور می شوند... محدوديتهايی آنها را وادار به مهاجرت می کند که بی شباهت به محدوديت های يک کشور اشغال شده توسط بيگانگان نيست... به اميد روزی که هيچ ايرانی نيازی به مهاجرت نداشته باشد... به اميد روزی که هيچ ايرانی طعم تلخ تحقير بيگانگان را نکشد. رضا - تهران

من خيال می کردم جدا کردن زنان و مردان فقط منحصر به کشور خودمان است. اما ميبينم در رسانه های خارج از کشور هم علاقه زيادی به تفکيک انسانها از نظر جنسيت وجود دارد. بابک - رشت

به نظرمن ربطی به مهاجرت ندارد ما در همين ايران خودمان از اين مشکلات زياد داريم. بيتا - اهواز

چرا عاقل کند کاری که آرد پشيمانی. ابراهيم - زاهدان

من متاهلم و با همسرم که ايرانی نيست در اروپا زندگی ميکنم . ۳ تحول بزرگ يک جا در زندگی من بوجود آمد: اول ازدواجم در اينجا، دوم اينکه همسرم ايرانی نبودند و خيلی فرهنگشون با ايرانيها تفاوت داشت و سوم زندگی جديد من در غرب. اين ۳ تحول در زندگی من خيلی روی روحيه من اثر گذاشت من از يک زندگی شهری و فعال و پر تحرک و پويا به محيطی کاملا متفاوت با زندگی قبلی که داشتم آمدم به جايی که ميبايست همه چيز را از اول شروع کنم. در ايران که بودم فکر ميکردم که زبانم خوب است ولی وقتی اينجا آمدم پی به اشتباه خود بردم و بيشتر اينجا من زبان ياد گرفتم. من که در يک خانواده بسيار گرم و پر محبت ايرانی بزرگ شده بودم اينجا را از نظر عاطفی بسيار سرد و بی روح ميديدم و واقعا که اينطور بود بارها به خودم گفتم که بر ميگردم ولی ماندم و مبارزه کردم. چرا؟؟ نميدانم خيلی سخت گذشت ولی تحمل کردم اينجا در خانه من هيچ چيز ايرانی نيست. نه غذا نه سليقه و نه موزيک نه هم صحبتی داشتم نه دوستی که بتوانم گاهی برايش درد دل کنم. احساس خفگی داشتم ولی شوهرم را با اينکه تربيت و فرهنگش يک دنيا با ما ايرانيها فرق ميکند دوست داشتم. گرچه او بسيار کم حرف است و خيلی حرف برای گفتن دارم ولی از زندگيم راضيم. زندگی همه جا همين است سخت است و هر جای دنيا باشی گرفتاريهای مخصوص خودش را داری. ولی من هميشه خودم به خودم قوت قلب ميدهم. محيط سرد اينجا رو تبديل به محيط بسيار گرم کردم. تمام فاميل و دوستان خارجيم عاشق من و سليقه و دست پخت و مهربانی من هستند و همينطور همسرم به من افتخار ميکند. خيلی خيلی مشکل است زندگی. من مشکلات را کمتر ميبينم من نيمه پر ليوان را ميبينم زندگی همين است بايد با زندگی کنار آمد. ترانه - بروکسل
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
2pow121.jpg

بخش پروازهای ورودی فرودگاه - مهاجرت گسترده ايرانيان در سالهای اخير به خارج از کشور شرايط تازه ای را در ساختار خانواده مهاجر ايجاد کرده است
مهاجرت گسترده ايرانيان در سالهای اخير به خارج از کشور شرايط تازه ای را در ساختار خانواده مهاجر ايجاد کرده است که در همه جوانب زندگی خانوادگی، از جمله بر نحوه و ميزان بروز رفتارهای ناهنجار در ميان زن و مرد و فرزندان آنها تاثير گذاشته است.


چند روايت کوتاه در اين زمينه را اينجا بخوانيد

برای مثال اين شرايط هر چند در موارد زيادی از شدت و دامنه خشونت عاطفی و جسمانی در خانواده کاسته است اما هنوز به شکل معضل جدی وجود دارد و نوع تازه ای از فشار روحی را در خانواده به وجود آورده است. يک نمونه گسترده تر از اين نوع خشونت وابستگی اقامت يک طرف به ديگری است: برخی مردان ايرانی از وضعيت اقامتی خود برای وارد کردن فشار روحی بر زن استفاده می کنند.

مهاجرت خانواده های ايرانی را می توان صرفنظر از دليل مهاجرت آنها به چند گروه تقسيم کرد که از جمله سه گروه شاخص تر از اين قرار هستند:

- مرد همراه با همسر و فرزندان خود مهاجرت کرده است: در اين حالت چون خانواده وارد دنيايی ناشناخته شده است و تلاش دارد امکانات زيستی تازه ای را برای خود در ماههای اوليه مهاجرت فراهم کند، زن و مرد با يکديگر درگيری جدی پيدا نمی کنند؛ در ماههای اول مهاجرت خشونت در خانواده کمتر است مگر به شکل آزارهای جنسی که آن هم احتمالا مسئله ای سابقه دار بوده است.

طی اولين سالها که همان سالهای انتظار برای گرفتن اجازه اقامت و کار است درگيری های درون خانه افزايش می يابد و فشارهای عصبی و تنهايی به شکل رفتارهای خشونت بار خود را نشان می دهد. متهم کردن يکديگر به عنوان مسبب شرايط تازه، خشمی را پديد می آورد که يا به شکل رفتار های خشن خود را نشان می دهد و يا به افسردگی و ناراحتی های روحی ديگر می انجامد.

البته حضور دائم زن و مرد در خانه و در شرايط زيستی نامطلوب نيز بر شدت مشکلات می افزايد.

در همين سالهاست که زنان در ميابند که می توانند به پشتوانه قانون و عرف جامعه از خود در زمان بروز خشونت از سوی مرد اقدام کنند، اما معمولا تا آنجا پيش می روند که با ارزش های آنها تناقض نداشته باشد.

در موارد زيادی زنانی که مورد آزار جسمی قرار می گيرند حاضر نيستند که مسئولان را مطلع کنند و اين موضوع را نه تنها برای خانواده بلکه برای خود نيز يک ننگ تلقی می کنند. برخی مردان هم با آگاهی از اين موضوع با اطمينان خاطر بيشتری دست به خشونت می زنند.

حتی اگر اقدام عليه مرد با **** ارزشی زن تناقضی هم نداشته باشد و اعتماد به نفس او در محيط تازه نيز افزايش يافته باشد، آمادگی روحی و روانی او برای مقابله با رفتار خشونت آميز مرد عامل تعيين کننده مهمی است. خشونت هايی که به شکل های مختلف جسمی و روحی در طی ساليان متمادی بر زن روا شده است، شرايط روحی را برای او به وجود آورده است که معمولا قادر به تصميم گيری و اقدام جدی نيست.

در همين حال تنهايی در خارج از کشور و دوری از خانواده و دوستان نزديک، ترس و نگرانی تازه ای در زنان ايجاد می کند. شوهر به عنوان تنها تکيه گاه و حامی نقش تازه ای را در زندگی زن به عهده می گيرد که کندن از او را دشوار تر می کند.

در عين حال اين گروه از شوهران نيز از عواطف زن سوء استفاده می کنند و با عنوان کردن تنهايی و نقشی که زن در رفع تنهايی آنها دارند، مسئوليت و بار عذاب وجدان را بر دوش همسران خود می گذارند.

گروه دوم زنانی هستند که به دليل مشکلات خانوادگی به تنهايی و يا با فرزندانشان به مهاجرت تن داده اند. آنها معمولا برای اينکه بتوانند از کشور خارج شوند و اجازه شوهر را هم داشته باشند، علت اصلی مهاجرت را پنهان نگاه می دارند.

همسران اين گروه از زنان هم معمولا به طمع دستيابی به امکانات اقامتی در کشوری ديگر با خروج آنها موافقت می کنند.

هر چند که حضور در خارج از کشور محيط امن تری را برای زن به وجود می آورد اما خشونت از سوی مرد از راه دور و از طريق تلفن، نامه و فشار روانی بر بچه ها ادامه دارد. زنان گروه دوم همواره در اين بيم هستند که درصورت ملحق شدن همسرشان به آنها رفتارهای نامطلوب زناشويی که در ايران تجربه کرده اند دوباره تکرار شود.

استفاده از بچه ها به عنوان عامل فشار از سوی مرد، زن را دچار عذاب وجدان می کند و سردرگمی تازه ای را برای او به بار می آورد: ترس، اضطراب و افسردگی از عوارض رفتارهای خشونت آميز در ايران است که تا مدتها زنان را در محيط تازه عذاب می دهد. به اين ترتيب اعمال خشونت و فشار در خانواده از راه دور هم امکان پذير است .

گروه ديگر زنان مهاجر ايرانی که مورد خشونت خانوادگی قرار می گيرند تازه عروسانی هستند که با همسرشان در خارج از کشور ملحق می شوند. اين زنان يا همسرانشان را هرگز نديده اند و يا در ديداری کوتاه و بدون شناختی درست تصميم به ازدواج گرفته اند.

در بسياری از اين گونه ازدواج ها، تصويری که اين مردان از زندگی خود در خارج از کشور ترسيم می کنند با واقعيت تطبيق ندارد. پس اولين تجربه اين گروه از زنان در مهاجرت نه تنها رودرروئی با شرايط جديد کشور ميزبان است بلکه رودرويی با مردی است که با انتظارات آنها کاملا تفاوت دارد.

در اين شرايط، اين گروه از مردان معمولا به عنوان تنها منبع اطلاعاتی زن، او را محدود می کنند و اجازه نمی دهند که دنيای جديد و امکاناتش را بشناسد. اين در حالی است مرد گاه به طور دائمی زن را تهديد می کند که می تواند او را از داشتن مزايت اقامت سلب کرده و به ايران باز گرداند.

تحقير زنان در اين دوره در بی پناهی کامل آنها صورت می گيرد. اطلاعات آنها از محيط تازه بر اساس منافع مرد مخدوش شده است؛ حمايت خانواده که می توانست به زن کمک کند، وجود ندارد و گاه حتی تماس آنها با خانواده شان هم تحت کنترل مرد صورت می گيرد؛ زنان برای خروج از خانه با محدوديت روبرو می شوند، يادگيری زبان قدغن می شود و به لحاظ مالی تحت فشار گذاشته می شوند. به اين ترتيب هر گونه حرکت مستقل آنها محدود و يا ناممکن می شود.

دستيابی زنان در اين شرايط به خانه های امن زنان و يا حمايت های قانونی نيز به دليل عدم اطلاع و ترس آنها صورت نمی گيرد.

فشارهای وارده به اين گروه از زنان و سرخوردگی و ياس از رسيدن به روياهايی که در سر داشته اند، آنها را در وضعيت روحی قرار می دهد که مراجعه به مشاور و دريافت درمان های روانی را ضروری می کند.

اما از آنجا که اين کار هم می بايد تحت نظر شوهر صورت بگيرد پس يا ناممکن می شود و يا نتيجه لازم را نمی دهد.

گروه ديگر مهاجران، مردانی هستند که برای اقامت به تنهايی و بدون همسرانشان به خارج از کشور آمده اند. در اين موارد معمولا تا ملحق شدن زن و فرزندان به مرد زمان زيادی طول می کشد و سالهای دراز دوری برقراری ارتباط ميان آنها را دشوار می کند. پس وقتی دوباره به هم می رسند نه تنها بايد با مشکلات حل نشده گذشته دسته و پنجه نرم کنند و دشواری های تازه خود را نيز تحمل کنند بلکه تا حدی نيز نسبت به يکديگر احساس بيگانگی می کنند. اين عوامل نامطلوب زمينه ساز درگيريهای جدی و گاه خشونت بار در اين دست از خانواده ها می شود.

خشونت در خانواده های ايرانی مهاجر ريشه در برخی شرايط تربيتی و فرهنگی آنها در ايران دارد. تغيير در مناسبات سابق در خانواده از آنجا که منافع مرد را به خطر می اندازد از سوی برخی از آنها به آسانی صورت نمی گيرد.

ساختار ارزشی زنان در ايران معمولا هر گونه حق خواهی و سرپيچی و ايستادگی در برابر شرايط نامطلوب زندگی زناشويی را مشکل می کند. از آنجا که همواره فشارهای اقتصادی و اجتماعی اثرات جدی خود را در کانون خانواده و در مناسبات ميان زن و مرد بر جای می گذارد، دشواری زندگی در مهاجرت هم اثرات نامطلوب خود را اغلب به شکل خشونت های جسمی و روحی نشان می دهد.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
40lfiw8.jpg

دولت بريتانيا اذعان دارد که تا حدود نيم ميليون نفر بطور غير قانونی در اين کشور زندگی می کنند
دولت بريتانيا جزئيات طرح خود برای ايجاد تغييرات قابل توجه در مقررات ناظر بر مهاجرت، برای کسانی که قصد کار يا تحصيل در بريتانيا را دارند اعلام کرده است.
مقامات مسئول در امر مهاجرت می گويند سيستم جديدی پياده خواهد شد که براساس شمار امتيازات متقاضيان خواهد بود و به اين ترتيب برای کارگران ماهر جوان، ورود به بريتانيا از کشورهايی که عضو اتحاديه اروپا نيستند آسان تر خواهد شد.

سيستم مهاجرت بريتانيا بسيار پيچيده و بعقيده بسياری دارای نقائص زيادی است. دولت بريتانيا اذعان دارد که تا حدود نيم ميليون نفر در بريتانيا بطورغير قانونی زندگی می کنند.

در حال حاضر ۸۰ طبقه بندی برای کسانی که می خواهند از خارج از اتحاديه اروپا برای کار يا تحصيل به بريتانيا بيايند وجود دارد. اتباع ۲۵ کشور عضو اتحاديه اروپا هم اکنون اجازه کار در بريتانيا را دارند.

اکنون دولت می گويد برای اين که مهاجرت به طور موثرتری کنترل شده و کسان واجد شرايط بتوانند بهتر از اين کشور استفاده کنند سيستم تازه ای را در نظر می گيرد.

براساس سيستم تازه مانند سيستم های موجود در آمريکا و استراليا، به خارجيان در ارتباط با ميزان تحصيلات، تجربه کاری و نيز آشنايی به زبان های خارجی، امتياز داده می شود و برای اينکه متقاضيان ويزای کار دريافت کنند بايد تعداد امتيازاتشان در حد تعيين شده باشد.

با پياده شدن اين سيستم برای کارگران بسيار ماهر ورود به بريتانيا سهل تر می شود ولی برای آندسته از کارگران خارج از اتحاديه اروپا که دارای مهارت کاری قابل توجهی نيستند، ورود به اين کشوردشوارتر خواهد شد.

چارلز کلارگ، وزير کشور بريتانيا در مورد لزوم تغيير مقررات مهاجرت بريتانيا می گويد:" ما در کاهش تعداد پناهجويانی که به دلايل نادرست به بريتانيا می آيند موفق شده و آنرا به پايين ترين سطح در طی ده سال اخير رسانده ايم. ولی در عين حال سيستم دادن امتياز را به اجرا می گذاريم تا برای کسانی که قصد کار يا تحصيل در بريتانيا را دارند و اقتصاد ما از وجود آنها منتفع می شود ورود به بريتانيا آسان تر شود."

جوانانی که تخصص های عالی دارند مانند پزشکان و مهندسين خواهند توانست بدون دعوت شدن بکار به بريتانيا بيايند.

کارکنان ماهر مانند پرستاران، آموزگاران و نيز لوله کش ها اجازه خواهند داشت در جاهايی که با کمبود نيروی کار ماهر روبرو هستند کار کنند.

کارگران کم تجربه تنها در صورتی اجازه ورود به بريتانيا را خواهند داشت که قرار است جای خالی بخصوصی را پر کنند و بايد اين تضمين را بدهند که پس ازخاتمه کار، کشور را ترک خواهند کرد.

حزب مخالف محافظه کار، از سيستم دادن امتياز برای اجازه کار در بريتانيا استقبال کرده است. ولی دميان گرين، سخنگوی اين حزب عملکرد دولت در ارتباط با مسئله مهاجرت را مورد سئوال قرار داده و گفته است:" باعث تعجب است که ما از حقايق بسياری بی خبر هستيم. از آنجا که سيستم کنونی دچار هرج و مرج است طبيعی است که پياده کردن يک سيستم تازه ضروری است. ولی با توجه به مشاهدات ما در طی ۵ سال اخير، در اينکه اين دولت و اين وزارت کشور بتوانند از سيستم جديد بخوبی استفاده کنند ترديد دارم."

به نمايندگی های بريتانيا در خارج توصيه خواهد شد که در تشخيص تقاضانامه های مغاير با واقعيت، جديت بيشتری کنند. برای اطمينان خاطر از اين که متقاضيان، مقررات ويزا را رعايت می کنند لازم است که شرکت ها يا دانشگاه های بريتانيايی مربوطه، ضمانت کارگران يا دانشجويان خارجی را بکنند.

کارگران برخی رشته ها بايد يک ضمانت نامه مالی بدهند که در پايان رواديد اقامت در بريتانيا و هنگام خروج از اين کشور به آنان مسترد خواهد شد. شخص کارفرمايان نيز در صورت استخدام کارگران غيرقانونی جريمه خواهند شد.

در پايان ۵ سال، تنها کارگران ماهری که از نظر مالی خودکفا هستند و به زبان انگليسی آشنايی کامل پيدا کرده اند می توانند درخواست اقامت دائم کنند.

مقررات جديد از سال آينده ميلادی به اجرا درخواهد آمد.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
2afhaxk.jpg

متقاضيان پناهندگی: شصت درصد کاهش نسبت به سال 2002


ايرانيان در صدر پناهجويان بريتانيا قرار گرفتند


متقاضيان پناهندگی: شصت درصد کاهش نسبت به سال 2002
ايرانی ها بيش از هر مليت ديگری در سال گذشته از دولت بريتانيا تقاضای پناهندگی کرده اند. 1100 ايرانی در سال 2004 خواستار پناهندگی در اين کشور بوده اند.
پس از ايرانيان، بيشترين شمار پناهجويان به چينی ها و عراقی ها تعلق داشته است.

اين در حالی است که بريتانيا به همراه ساير کشورهای اروپايی، سياستهای سختگيرانه تری را برای پذيرش مهاجران و پناهجويان در پيش گرفته است.

اين روشهای سختگيرانه با اعتراض سازمانهای حامی پناهندگان روبرو شده است. اين سازمانها به ويژه نگران آن هستند که در آستانه انتخابات بريتانيا و در رقابت ميان احزاب سياسی برای جلب آرای عمومی، بحث داغ بر سر پناهجويان و مهاجران بالا بگيرد و شرايط را دشوارتر کند.

مرزهای بسته

بر اساس آمار رسمی، شمار پناهجويان در بريتانيا همچنان رو به کاهش است.

وزارت کشور بريتانيا اعلام کرده است که سال گذشته تعداد کل متقاضيان پناهندگی، بدون احتساب بستگان آنها به 34 هزار نفر رسيده است که نسبت به سال 2003 پانزده هزار نفر کاهش داشته است.

اين رقم نسبت به سال 2002 که بيشترين شمار پناهجويان تقاضای خود را به دولت بريتانيا تسليم کردند، شصت درصد کاسته شده است. در سال 2002 مجموعا 84 هزار و 130 تقاضای پناهندگی به ثبت رسيد که به معنای رقم بی سابقه هفت هزار پناهجو در هر ماه بود.

مقامات دولتی تاکيد دارند که کاهش شمار پناهجويان در دو سال اخير، نتيجه تلاش برای بهبود امنيت در مرزها و همچنين سخت گيری با پناهجويانی است که تقاضای آنها پايه و اساس واقعی ندارد.

پذيرش يا اخراج

مليت پناهجويان
ايران: 1100
چين: 540
عراق: 490
سومالی: 480
زيمباوه: 460
جمهوری دموکراتيک کنگو: 425
اريتره: 415
سودان: 400
پاکستان: 375
افغانستان: 370
ساير کشورها: 3420
وزارت کشور بريتانيا

از ميان پناهجويانی که پرونده آنها در سه ماهه پايانی سال 2004 بررسی شده است، چهار درصد به عنوان پناهنده پذيرفته شده اند و 12 درصد ديگر اجازه يافته اند تا تحت پوشش حمايتهای محدودتری در بريتانيا بمانند.

در همين حال، 88 درصد از کل پناهجويان در رسيدگی اوليه پاسخ منفی دريافت کرده اند و تقاضای آنها رد شده است. يک پنجم اين عده توانسته اند در تجديدنظر جواب مساعد بگيرند که اين نسبت در برخی مليتها بالاتر بوده است.

حدود 12 هزار و 430 پناهجو که تقاضايشان رد شده بود در سال 2004 از خاک بريتانيا اخراج شده اند. اين رقم نسبت به سال 2003، چهار درصد کاهش نشان می دهد.

وزارت کشور بخشی از اين کاهش را به دليل پيوستن کشورهای اروپای شرقی به اتحايه اروپا می داند زيرا شهروندان اين کشورها اکنون از پوشش اتحاديه اروپا برخوردار هستند و ديگر نيازی به کسب اجازه کار در بريتانيا ندارند.

در آمار جداگانه ای که از سوی وزارت کشور منتشر شد، آمده است که 130 هزار شهروند اروپای شرقی برای کار در بريتانيا ثبت نام کرده اند و تصور می شود که چهل درصد آنها، از پيش در اين کشور سکونت داشته اند.

پيش از اين دولت بريتانيا ملزم شده بود تا اخراج پناهجويانی که تقاضايشان رد شده را چنان افزايش دهد که تا پايان سال 2005، شمار اخراجی ها از رقم پناهجويانی که به خاک اين کشور وارد می شوند، فراتر برود.

هرچند سال گذشته شمار اخراجها اندکی کاهش يافته اما معاون وزير کشور بريتانيا و مسئول امور مهاجرت تاکيد کرد که دولت همچنان به اين تعهد خود پايبند است.

به گفته دز براون، اکنون پنجاه درصد پناهجويانی که تقاضايشان رد شده، اخراج می شوند در حالی که اين ميزان در سال 1996 بيست درصد بود. او اشاره کرد که دولت مصمم است تا اخراجها را باز هم افزايش دهد.

چشم انداز پنجساله

برخی از پناهجويان که محکوم به اخراج می شوند، برای جلوگيری از اجرای اين حکم، گذرنامه، اسناد شناسايی و مدارک مسافرتی خود را دور می انداختند يا از بين می برند.

اما به تازگی دولت بريتانيا اين عمل را تخلف دانسته و برای آن مجازات تعيين کرده است. آقای براون گفت که تاکنون 208 نفر در همين زمينه متهم شده و 107 نفر از آنها در دادگاه محکوم شده اند.

دز براون گفت: "افزايش اخراجها يکی از بخشهای مهم برنامه پنجساله ما در زمينه مهاجرت و پناهندگی است و به طور خاص به همکاری با کشورهای مبدا می پردازيم تا پناهجويان بيشتری را بازگردانيم."

در مقابل، سازمانهای حامی پناهجويان می گويند که بايد روند تصميمگيری و رسيدگی به تقاضای پناهندگی دقيتر شود و بهبود يابد. به گفته اين نهادها، بسياری از کسانی که تقاضايشان در رسيدگی اوليه بی پايه تلقی شده بود، در تجديدنظر توانسته اند ادعاهای خود را ثابت کنند و جواب مساعد بگيرند.

فعالان حقوق بشر و مدافعان پناهجويان می گويند که مسئله مهاجرت و پناهندگی از موضوعات داغ و بحث برانگيز در انتخابات امسال خواهد بود و از سياستمداران خواسته اند تا دور از حساسيتهای انتخاباتی و با احساس مسئوليت به اين موضوع بنگرند.

پيشاپيش، مسئله مهاجران و پناهجويان به بحثهای انتخاباتی راه يافته است. چنان که ديويد ديويس، از حزب محافظه کار و وزير کشور کابينه سايه، از دولت انتقاد کرده است که برخلاف وعده های تونی بلر، همچنان 250 هزار پناهجو که تقاضايشان رده شده در بريتانيا باقی مانده اند و رقم اخراج آنها از شمار پناهجويان تازه ای که وارد کشور می شوند کمتر است.

آقای ديويس، تنها محافظه کاران را پايبند به يک **** سهميه بندی دانست که می تواند شمار کسانی که به بريتانيا می آيند را محدود سازد.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
طرح تازه پذيرش مهاجر در بريتانيا که محور اصلی آن، **** امتياز بندی متقاضيان بر اساس توانايی های آنان است، روز دوشنبه 7 فوريه از سوی دولت اين کشور به مجلس ارائه شد.

چارلز کلارک، وزير کشور بريتانيا در هنگام ارائه اين طرح خطاب به نمايندگان مجلس گفت مهاجران برای اقتصاد بريتانيا حياتی هستند اما فرايند مهاجرت نيازمند نظارتهای بيشتری است.

2ajdtmg.jpg

چالرز کلارک، وزير کشور بريتانيا طرح جديد مهاجرت و پناهجويی را به مجلس ارائه داد​

طرح جديد شامل اعمال جريمه برای کارفرمايانی است که از مهاجران غير قانونی استفاده کنند.

حزب محافظه کار بريتانيا که رقيب اصلی حزب حاکم (کارگر) محسوب می شود، گفته است اين طرح دير تهيه شده در حالی که حزب ليبرال دمکرات که سومين حزب در مجلس بريتانيا محسوب می شود، گفته اين طرح منجر به برقراری يک **** کارآمد نخواهد شد.

وزارت کشور بريتانيا در شرايطی طرح تازه خود را ارائه کرده که موضوع مهاجرت به يکی از بحثهای اصلی احزاب در رقابت های انتخابات آتی اين کشور (بهار 2005) بدل شده است.

دولت بريتانيا اين ادعا را که طرح اخير در واکنش به انتقادات حزب محافظه کار يا نگرانی تونی بلر (نخست وزير) از اينکه دولت اقدام چندانی درمورد پديده مهاجرت انجام نداده، ارائه داده را تکذيب کرده است.

آقای کلارک در مجلس بر آثار مثبت مهاجرت تاکيد کرد اما در همين حال گفت آنچه باعث ترويج تعصب می شود، نقايص موجود در **** نظارت بر مهاجرت است.


برنامه جديد شامل سختگيری بيشتری در زمينه مهاجرت و پناهندگی است

طرح جديد شامل برنامه ای پنجساله برای انجام اصلاحات در **** پذيرش يا رد تقاضای مهاجرت و پناهندگی است که از جمله شامل تاکيد بر مهارتهای کاری متقاضيان مهاجرت و اخراج سريع کسانی است که تقاضای پناهندگی آنان رد شده است.
2ektd03.jpg
برنامه جديد شامل سختگيری بيشتری در زمينه مهاجرت و پناهندگی است​
آقای کلارک همچنين اعلام کرد حق کسب اقامت دايم برای خانواده های مهاجر که به طور خودکار و پس از چهار سال کار قانونی شامل حال آنان می شود پايان می يابد.

شيوه فعلی صدور "مجوز کار" نيز تغيير می کند و نظامی مشابه استراليا که بر مبنای امتياز بندی مهاجران بر مبنای توانايی های کاری انان است، جايگزين آن می شود.

يک گروه مشاوره ای بازار کار نيز تشکيل خواهد شد که به بررسی و معرفی تخصص های مورد نياز اقتصاد بريتانيا خواهد پرداخت.

نگرانی درباره **** فعلی

پيشتر، (روز يکشنبه، 6 فوريه) تونی بلر، نخست وزير بريتانيا، در مصاحبه ای با بی بی سی گفت که مردم اين کشور به حق در مورد سوء استفاده از **** کنونی مهاجرت و پناهجويی احساس نگرانی می کنند.

در عين حال، وی اظهار داشت که **** های مهاجرت و پناهندگی در تمامی کشورهای جهان در معرض سوء استفاده قرار می گيرد و وضعيت بريتانيا در اين زمينه بدتر از ساير کشورها نيست.

مخالفان دولت بريتانيا گفته اند که سياست کنونی در مورد برخورد با مهاجران غيرقانونی و پناهجويان باعث شده است اين کشور به مقصدی مطلوب برای کسانی مبدل شود که از شرايط لازم برای دريافت حق مهاجرت و پناهندگی برخوردار نيستند.

سختگيری بيشتر

آقای بلر گفت که بر اساس سياست جديد حزب کارگر، سختگيری بيشتری در مورد پذيرش مهاجران صورت خواهد گرفت به نحوی که تنها خارجيانی با آن نوع مهارت هايی که واقعا مورد نياز بريتانياست موفق به دريافت مجوز کار در اين کشور شوند.

وی پيشنهاد حزب محافظه کار برای تعيين سهميه معينی برای پذيرش مهاجران را رد کرد و گفت که هيچ رقم مشخصی نمی تواند منعکس کننده نياز اقتصادی کشور در يک مقطع زمانی خاص باشد و لازم است دولت بتواند اين رقم را بنا بر شرايط تغيير دهد.

مقامات دولتی تاييد کرده اند که از رقم مهاجران غيرقانونی، که برخی از آنان به طور قاچاق وارد بريتانيا شده و بسياری نيز پس از انقضای ويزای جهانگردی خود در اين کشور مانده اند اطلاع دقيقی ندارند اما طرح جديد آنان اين مشکل را رفع خواهد کرد.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
ژوبين حاتم زاده تا ٢٤ سالگی در تهران زندگی می کرده و تحصيلاتش را در رشته مهندسی پزشکی در ايران انجام داده است. او سپس برای ادامه تحصيل به کانادا آمده و از دانشگاه 'مک گيل' در شهر مونترال فوق ليسانس گرفته است. ژوبين قصه خود را چنين تعريف می کند
30toy8m.jpg
"بعد از آمدن دريافتم که کانادا نيز مانند هر جای ديگری از دنيا مشکلات خود را دارد"​


"پيش از آمدن، به دليل تبليغات زيادی که در مورد کانادا می شد، تصوری غلوآميز از اين کشور داشتم و آن را جهان کاملی عاری از معايب کشورهای ديگر تصور می کردم.

اما بعد از آمدن در يافتم که کانادا نيز مانند هر جای ديگری از دنيا مشکلات خود را دارد.

اول که به کانادا آمدم، با اينکه فکر می کردم انگليسيم خوب است، متوجه شدم اعتماد به نفس در زبان انگليسی ندارم و از لحاظ محاوره بسيار ضعيفم.

متوجه شدم که در محيط های کاری مردم خيلی راحت تر می توانند ارتباط برقرار کنند، ولی وقتی به معاشرت و روابط غيرکاری می رسد، می بينم که خيلی ها متاسفانه به مشکل برخورد می کنند و شايد تقصير زبان می گذارند که نمی توانند خودشان را آن طور که در ايران بيان می کردند اينجا بيان بکنند، اما من فکر می کنم اين بيشتر مشکل فرهنگی است که ما داريم تا مشکل زبان.

زمستان های طولانی، سرمای زياد و دور بودن کانادا از جمله معايب آن است که ديدار خانواده را، اگر در ايران باشند، برای مهاجر مشکل می کند.

از محسنات کانادا اينست که جامعه ای جوان، سالم و پر انرژی دارد که اگر آدم از خودش خلاقيت داشته باشد و بتواند خودش را نشان بدهد، خيلی امکان پيشرفت در اينجا هست...

تناسب در آمد و مخارج زندگی نيز از امتيازات جامعه کاناداست و اينکه مخارج اوليه، از قبيل غذا، اجاره خانه، لباس و تفريحات، در يک درآمد متوسط به حساب آمده است.

در ايران شايد يک ايده ای داشتم در مورد دنيا، ولی هيچوقت تجربه نکرده بودم. ولی وقتی که آمدم، هر چه بيشتر رفتم جاهای مختلف را ديدم، اروپا را ديدم، در خود آمريکا و کانادا سفر کردم، بيشتر متوجه شدم.

اين موضوع مرا بيشتر از قبل بيدار کرد که چقدر جاهای متفاوتی می تواند در دنيا باشد، چقدر اين دنيا بزرگتر از چيزی است که من تصورش را می کردم."
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
داشتن تخصص يکی از شرايط گرفتن ويزای مهاجرت به کاناداست اما اين وکيل ايرانی که تحصيلاتش را در رشته حقوق در ايران انجام داده می گويد يافتن کار در زمينه های تخصصی برای مهاجران دشوارتر از آنست که تصور می رود:
2prixhe.jpg

"روز اول که به خيابان رفتم ديدم آدم ها نيستند. فکر کردم فصل مسافرت است... بعد متوجه شدم که جمعيت کانادا کم است و کشور پهناور، در نتيجه آنقدر آدم در خيابان نيست."​

"يکسال و نيم پيش به همراه همسرم به کانادا مهاجرت کردم. پيش از آمدن به آمريکای شمالی به کشورهای اروپايی سفر کرده و با زندگی غربی آشنا بودم. تفاوت اصلی کانادا و کشورهای ديگر را در همزيستی مسالمت آميز مهاجرانی می دانم که از کشورهای مختلف آمده و فرهنگ و رسوم خود را حفظ کرده اند.

روز اول که به خيابان رفتم ديدم آدم ها نيستند. فکر کردم فصل مسافرت است يا همه سر کار هستند و ساعات خاصی جمعيت به خيابان ميايند. بعد متوجه شدم که جمعيت کانادا کم است و کشور پهناور، در نتيجه آنقدر آدم در خيابان نيست.

وقتی ميايم اينجا می بينيم تمام چيزهايی که تو هر رشته ای در ايران خوانديم، اينجا به درد نمی خورد. يعنی يا بايد برويم دوباره از اول بخوانيم، يا اينکه يک سری واحدهايی بر داريم و امتحان هايی بدهيم تا جواز کار مربوطه را بگيريم و بتوانيم در رشته تخصصی خود کار کنيم.

تصور آدمها در ايران از زمستان اين است که مثلاً هوا يک يا دو درجه زير صفر برود. اما ما اينجا با يک زمستان خيلی خيلی طولانی و خيلی سرد، در بعضی از ماهها با منفی چهل يا پنجاه درجه زير صفر، مواجه هستيم.

بهتر بود ده سال پيش به کانادا مهاجرت کرده بودم و تحصيلاتم را در اين کشور انجام می دادم تا از شرايط مشابهی با ديگر کانادايی ها بر خوردار شوم."
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
محسن در سال ١٣٧٧، بعد از گرفتن ليسانس مکانيک از دانشگاه شريف، ايران را ترک کرد. او در فرانسه فوق ليسانس گرفت، به کانادا مهاجرت کرده و تحصيلاتش را در رشته "هوا فضا" در دانشگاه مک گيل ادامه داده است. او چند ماه پيش در همين رشته فوق ليسانس گرفته است:
470eplt.jpg

"داشتن ارتباط با آدم های يک جامعه و درک آنها و درک شدن توسط آنها لازمه اين زندگی است"​
"در ايران اين تصور وجود دارد که ورود به خاک کانادا معنايش رسيدن به کاناداست، اما واقعيت اينست که کانادا بسيار دورتر از آن است که ما تصور می کنيم.

وقتی صحبت از کانادا می کنيم، صحبت از خاک و زمينش نمی کنيم، در واقع صحبت از جامعه کانادا می کنيم، از مردمش و از فرهنگی که خيلی با فرهنگ ما متفاوت است...

رسيدن به درکی از يک جامعه و زندگی واقعی کردن در آن، هم سخت است و هم زمان می برد.

داشتن ارتباط با آدم های يک جامعه و درک آنها و درک شدن توسط آنها لازمه اين زندگی است.

بسياری مسئله زبان را از مشکلات اصلی مهاجرت می دانند اما چالش اصلی مهاجر با مردم بومی، فرهنگ است و نه زبان. نمونه اين وضعيت کسانی هستند با وجود تسلط بر زبان، قادر به برقراری رابطه با ديگران نيستند.

اتفاقی که برای خيلی از افراد متخصص می افتد، اين است که بعد از آمدن به کانادا اين امکان برايشان نيست که در رشته خودشان کار کنند. حالا چه پزشک، چه مهندس، اين امکان برايشان نيست و اين علتش عدم کفايت آنها نيست، عدم توانايی آنها نيست.

متاسفانه به خصوص در مورد کانادا، در مقايسه با ديگر کشورها، بيشتر علتش مربوط به بسته بودن سيستم اينجا از بعضی نظرها می شود. خوشبختانه از يک نظرهايی اين سيستم باز است، اما از يک نظرهايی هم خيلی بسته است.

مهاجران در سرزمين تازه با مشکلات بيشتری نسبت به کشور زادگاه خود مواجه هستند. توی ايران، به علت اينکه آدم سالها زندگی کرده، اين امکان را دارد که بتواند با مشکلاتش خوب کلنجار برود و آنها را حل کند. اينجا فضا متفاوت است، در نتيجه با مشکلاتی مواجه ميشود که الزاماً راه حلشان را بلد نيست.

اگر دو نفر را در نظر بگيريد، يکی ايستاده و يکی حرکت کرده، حتا اگر آدمی که حرکت می کند در جهت اشتباهی حرکت بکند، به مراتب، حداقل در ذهن من، به آدمی که ايستاده اولويت دارد. چون در واقع آدمی که حرکت می کند و جهتش اشتباه است، اگر يک مقدار با خودش روراست باشد، می تواند جهتش را درست بکند، اما آدمی که ايستاده، ساکن است و تصميمی در زندگيش نگرفته است."
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
ليلی سال گذشته به کانادا مهاجرت کرد. او در ايران در رشته کامپيوتر تحصيل کرده و می گويد هميشه در تلاش بوده تا درباره دنيا و آدمها بيشتر بداند. تحمل تنهايی در روزهای اول زندگی در کانادا برای ليلی بسيار دشوار بوده و وسوسه برگشتن به ايران دائم در ذهن او حاضر. ليلی می گويد:
2h4w3g3.jpg

"هيچ جا، آن جايی که آدم به دنيا آمده و بزرگ شده نمی شود: تمام خاطرات بچگی، تمام دوران رشد"​
"هميشه فکر می کردم وقتی وارد (کانادا) بشوم، محيط خيلی برام جذاب است، خيلی خوشم می آيد. ولی وقتی از فرودگاه آمدم، هر چيز شهر را نگاه می کردم، فکر می کردم اينجا مثل خيابان ولی عصر است، فکر می کردم خيابان ولی عصر ما خيلی بهتر از اينجاست...

آزادی پوشيدن لباس های رنگی از جنبه های دلپذير زندگی در کاناداست. من هميشه از پوشيدن لباس تيره بدم می آمده. حجاب را در پوشاندن سر و دست نمی دانم. اگر در موقعيتی حس کنم از نظر فکری در خطر تجاوز قرار گرفتم، ترجيح می دهم پوشيده باشم. حجاب انتخابی شخصی است.

در ايران خانم ها فکر می کنند به زن و مرد حقوق مساوی داده نشده و زن ها مورد اجحاف قرار دارند. پيش از تجربه زندگی در کانادا، تصور می کردم زن و مرد در اين کشور از مساوات بيشتری برخوردار هستند. امروز آزادی آدمها، داشتن حق انتخاب و تساوی حقوق زن و مرد را در جامعه کانادا تحسين می کنم اما اين برابری در بعضی موارد منجر به انجام کارهای سخت جسمی برای زنان شده است.

هيچ جا، آن جايی که آدم به دنيا آمده و بزرگ شده نمی شود، تمام خاطرات بچگی، تمام دوران رشد. به هر حال همه جا شايد آسمان يک رنگ باشد و آدم است که انتخاب می کند چطور زندگی کند. هر جايی محدوديت های خود را دارد، هيچ جايی نيست که بهشت باشد، بهشت را خود آدمها می سازند.

آزادی هايی در کانادا هست که زندگی را برای زنان پر چالش تر و پر حرکت تر کرده. امکان سفر کردن زنان از دست آوردهای همين آزادی است که در ايران موانع و مشکلات بسياری برای آن وجود دارد.

من اگر بخواهم در کانادا تنهايی مسافرت بروم، کسی نمی گويد کجا می روی؟ چرا می روی؟ اما از طرف ديگه مشکلاتی هم وجود دارد. شما به عنوان يک زن حمايت هايی را که در ايران داريد اينجا نداريد. به عنوان يک آدم بايد روی پای خودت بايستيد، هيچ حمايتی وجود ندارد.

زندگی در مهاجرت به من فرصت داده که بعضی ارزش هايی را که در زادگاهم داشتم در جاهای ديگر دنيا محک بزنم و به آنها اطمينان بيشتری پيدا کنم."
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
کيارش نخست تحصيلاتش را در رشته معماری در ايران انجام داد و يک سال پيش همراه با همسرش به شهر مونترال در ايالت کبک واقع در شرق کانادا مهاجرت کرد. او مهاجرت را تجربه ای می داند که، بعد از مرگ عزيزان، بيشترين اثر را بر روان انسان می گذارد:
2je3giv.jpg

"هر چند از اينکه هنوز نتوانستم در رشته خودم کار پيدا کنم اما در مجموع از آرامشی که در زندگی جديد دارم لذت می برم."​
"هر مهاجر با ورود به کشور جديد خواه ناخواه دچار مشکلاتی می شود که به نسبت جايگاه اجتماعی که در کشور زادگاهش داشته، موقعيت خانوادگی، سن و ميزان تحصيلاتش اين مشکلات نيز متفاوت خواهند بود.

آدم وارد جامعه ای می شود که هيچ اطلاعی از آن ندارد، يعنی اطلاعاتی که در کشور زادگاه خودش داشته، نه اينکه مفيد نباشد، اما بسيار متفاوت است. اين می تواند از هر نظر که فکر کنيد به مهاجر ضربه بزند.

مثلاً شما به عنوان کسی که فوق ليسانس معماری داريد، در کشور خودتان از جايگاه خاصی برخوردار هستيد و با ورود به يک کشور جديد، خواه و ناخواه، از نظر زبان نمی توانيد پا به پای کسی که در همان کشور بزرگ شده صحبت کنيد، به دليل ندانستن اصطلاحات قادر به بيان خيلی موضوعات نيستيد و همه اين ها اين حس را به شما می دهد که شايد موفق به جا افتادن در جامعه جديد نشويد.

داشتن آرامش روانی از محسنات زندگی در کانادا است و هر چند از اينکه هنوز نتوانستم در رشته خودم کار پيدا کنم اما در مجموع از آرامشی که در زندگی جديد دارم لذت می برم.

با توجه به اينکه اينجا يک مهاجر هستيم، اينجا متولد نشديم و به هر صورت خارجی هستيم و اين نکته که مسلمان هستيم و تبليغات گسترده ای که در دنيا بر عليه مسلمان ها شده را هم اگر در نظر بگيريم، باز هم برخوردهايی که با ما می شود اصلا قابل مقايسه نيست. يعنی اينجا اين حس را به آدم می دهند که، به عنوان يک ارباب رجوع، حق هميشه با توست.

علت تحمل سختی های زندگی در مهاجرت و سرمای شديد کانادا، برخورداری از حداقل حقوق اجتماعی در اين کشور است و اين نکته که به نظر می آيد همه اينجا حق زندگی دارند."
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
2q17us3.jpg


عبارت 'بريتيش کلمبيای زيبا' که با حروف آبی برجسته روی نمره ماشين ها حک شده شايد بهترين تعريف استان نم کشيده غرب کانادا باشد.

سبز جنگل، آبی دريا، بلندای کوه و پهنای دشت، همه کنار هم. بريتش کلمبيا به طور نفس گيری زيباست، سبز و بارانی. دو سوم سال خيس است اما خيسی اش دلگير نيست. بعد از مدتی عادت می کنی. آفتاب که می زند قدرش را بيشتر می دانی، حرامش نمی کنی؛ از هر ذره نور خورشيد کار می کشی.

در گرگ و ميش صبح يا دم غروب پس از باران کنار پياده رو چشم هايت را اگر ببندی و در سکوت نفسی عميق بکشی، بعد زمان و مکان را شکسته ای، بوی خاک باران خورده تهران در عصر تابستان، يا نمور کلبه ای در چالوس در ذهنت تازه می شود.

زندگی در ونکوور مثل خيلی جاهای ساحلی بی غوغاست.

"ونکوور بزرگ" از شهرک های به هم چسبيده تشکيل شده، هر شهر مرکز تجمع يک مليت است. هندی ها در سوری جمعند، به سوری که می روی انگار پا گذاشته ای وسط دهلی. ريچموند در قرق چينی هاست، بيش از سيصدهزار چينی در "ونکوور بزرگ" پخش اند. ايرانی ها نورت ونکوور را از آن خود می دانند. در خيابان اصلی نورت ونکوور "لانزدل" که قدم بزنی انگار نه انگار در کانادا هستی. اگر به کسی تنه بزنی گفتن ببخشيد کارسازتر از "پاردن" و "اکسکيوزمی" ست.


از شير مرغ تا نيمه جان آدميزاد را در دو دوجين بقالی، چند قصابی، هفت هشت ده تا سلمانی، چند رستوران و ده ها مغازه ی ديگر به راحتی پيدا می کنی
43p5376.jpg

از شير مرغ تا نيمه جان آدميزاد را در دو دوجين بقالی، چند قصابی، هفت هشت ده تا سلمانی، چند رستوران و ده ها مغازه ی ديگر به راحتی پيدا می کنی​

ايرانيان "نورت ونکوور"

آمار درستی از تعداد ايرانی ها در ونکوور موجود نيست حدس و گمان ها بين چهل تا پنجاه شصت هزار در نوسان است. تعداد ايرانی های اينجا روز به روز زياد می شود. سرمايه گذار، دانشجو، مهاجر و پناهنده خود را می رسانند. بيشتری ها ماندنی می شوند. بعضی پناهجوها اخراج می شوند، بعضی مهاجرين هم تاب کار ساعتی شش هفت دلاری را نمی آورند و درمی يابند "خوشی" دل شان را زده بود، برمی گردند. بعد از نورت ونکوور" برنابی" و "کوکوييتلام" ديگر محله های ايرانی نشين ونکوورند.

در نورت ونکوور نيازی به دانستن زبان انگليسی نيست. کارت با فارسی راه می افتد. از شير مرغ تا نيمه جان آدميزاد را در دو دوجين بقالی، چند قصابی، هفت هشت ده تا سلمانی، چند رستوران و ده ها مغازه ی ديگر به راحتی پيدا می کنی. از ايران اگر سوغاتی بياوری در عمل زيره به کرمان برده ای. واردات خشکبار، کنسرو، سبزيجات، همه گونه مواد غذايی و توليدات نان ******* و زولبيا باميه، بربری و لواش و به تازگی سنگکی در ناف تهران هم کمياب است، سفره ايرانی ونکوور را با سفره رشتی يا شيرازی و ديگر شهرهای داخل ايران يک رنگ کرده.

پول در آوردن در ونکوور آسان نيست. شايد از اين روست که تازگی ها بعضی کسب و کارهای ايرانی دچار بحران هويت شده اند: بقالی ها کباب و قيمه داغ و ته چين می فروشند، کبابی ها اشاعه فرهنگ می کنند...

کسب و کارهای غير ايرانی هم زير سلطه ايرانی هاست. در هر بانک، بوتيک، فروشگاه، موسسه اداری و دولتی بيش از يک ايرانی مشغول به کار است. دبستان ها و دبيرستان های محل پر از دختران و پسران جوان ايرانی ست . بدون شک اگر دوشنبه صبح ايرانی ها ی نورت ونکوور تصميم بگيرند از خانه بيرون نيايند کل شهر فلج می شود. بدون اغراق بسياری از مدرسه ها خالی می مانند. بانک ها و فروشگاه ها با کمبود کارمند مواجه می شوند و نمی توانند کار مشتريان را راه بياندازند.

اقتصاد منطقه را ايرانی ها می چرخانند با اين حال مثل ايرانی های ديگر شهرها مرکزيت ندارند. سياسی نيستند. به راحتی می توانند سياست محلی را تعيين کنند اما هنوز به باور اين قدرت نرسيده اند. يکی دو بار تلاش هايی در جهت ورود به شهرداری و مجلس شده و هر بار به دلايلی که افتد و دانی ناموفق مانده.


از ايران اگر سوغاتی اينجا بياوری در عمل زيره به کرمان برده ای...

ونکوور شهر دارا و ندار است. اختلاف طبقاتی در تمام سطوح جامعه ايرانی حس می شود. گدا و بی خانمان (کارتن خواب) ايرانی، کارمند و کارگر ايرانی و سوپر ميليونر ايرانی، سه راس مثلث اجتماع ايرانيان اند. در پايين جدول زندگی گران قيمت ونکووری، بسيارند که "بخور و نمير" زندگی می کنند. بخش عمده را طبقه متوسط تشکيل می دهند و در راس هرم توانمندان قرار دارند.
2itr1c8.jpg

از ايران اگر سوغاتی اينجا بياوری در عمل زيره به کرمان برده ای...​

ايرانيان و خانه های گران قيمت

شيک ترين و گران قيمت ترين محله ونکوور تپه ای به نام "بريتيش پراپرتيز" در تصرف ايرانی هاست. خانه های قصر مانند شش هفت هشت ده ميليون دلاری بر فراز تپه نمودار موفقيت و برتری مالی ايرانيان ونکوورنشين است. اين برتری مالی هر از گاهی هم با کمک های مالی نجومی به رخ کانادايی ها کشيده می شود. چندی پيش يک ايرانی دو ميليون دلار نقد برای بيمارستان محل به ارث گذاشت و همين پارسال هم ايرانی ديگری شش ميليون دلار به بيمارستان کودکان ونکوور اهدا کرد.

مثل هر جای ايرانی نشين ديگر سهم ما هم از انجمن ها کانون ها، گروه ها و بنيادهای ريز و درشت فراوان است. حکايت آفتابه لگن و شام و نهار است اما. با وجودی که ونکوور خانه هنرمندان و صاحب نامان بسياری ست دريغ از يک شب شعرخوب يا يک سخنرانی استخوان دار.

هنر و ورزش

ونکوور خانه هنرمندان و ورزشکاران بسياری ست. گهگاه در رستورانی يا اگر برنامه ای ورزشی باشد به ريز نقش ِفروتن هميشه خندان و خوشرويی برمی خوری که نامش مترادف قهرمانی و افتخار است. محمد نصيری را هر جا ببينی، دست بر سينه می گذارد، لبخند می زند، سر به نشانه تواضع خم می کند ونزديکش اگر باشی روی پنجه پا بلند می شود و گونه ات را می بوسد. در يک روز آفتابی در پياده روی "مارين درايو" مو سپيدی را می بينی که با گام های استوار قدم می زند. استاد هوشنگ سيحون از ونکووری های قديمی است.


در نورت ونکوور نيازی به دانستن زبان انگليسی نيست. کارت با فارسی راه می افتد...

استاد شجريان هم ونکوور را خانه دوم خود می داند. هنرمند ارزنده حسين بهروزی نيا از گروه دستان ونکووريست. امير کوشکانی پر کار است، با ارکستر سمفونی ونکوور تار می نوازد، با گروه صفا کنسرت های جانانه می گذارد. پرويز تناولی مجسمه ساز اينجاست، حجت الله شکيبا نقاش برجسته اينجاست. آزيتا حاصب جمع با گروه باله ملی پارس اينجاست. مهندس امانت طراح برج "شهياد" [آزادی فعلی] پهلوان عباس حريری کشتی گير و... از ديگر نامهای آشنای ونکووراند.
2j26n2g.jpg

در نورت ونکوور نيازی به دانستن زبان انگليسی نيست. کارت با فارسی راه می افتد...​

برنامه های ايرانی

ايرانی ها روز به روز بيشتر جذب جامعه ونکووری می شوند و با زندگی کانادايی خو می گيرند. خانه می خرند، ماشين می خرند، برای بازنشستگی پس انداز می کنند، صبح تا شب دنبال نان می دوند و تا جان در بدن شان باقی ست قسط می دهند! هنرزده، فرهنگ زده و سياست زده اند. مشتری برنامه های هنری سيصد چهارصد نفر، مشتری شب شعر و سخنرانی سی چهل نفر، تظاهرات در حمايت از پناهندگان بيست سی نفر و کنسرت های لس آنجلسی هفتصد هشتصد نفر است.

بزرگ ترين برنامه های ايرانی دور و بر عيد اتفاق می افتد، آخرين يکشنبه پيش از تحويل سال در لانزدل جشنی خيابانی برگزار می شود، پس از آن چهارشنبه سوری در پارک بزرگی کنار دريا به نام "امبل سايد" برقرار است و نزديک ترين يکشنبه به سيزده، مراسم سيزده بدر در همان پارک اجرا می شود. در هر کدام از اين جشن ها متجاوز از پانزده هزار ايرانی شرکت می کنند و بساط موزيک و رقص و غذا به راه است. هر تعداد، در هر گوشه جهان که "پی حشمت و جاه" يا "از بد حادثه به پناه" دور هم جمع شده باشيم، خطی نامرئی به هم وصلمان می کند، و آن همان خصوصيت غيرقابل تعريفی ست که به آن ايرانی بودن می گوييم. مختصات جغرافيايی کمی بين مان فاصله و تفاوت انداخته. ايرانی ونکووری هم مثل ايرانی تورونتويی، مثل ايرانی هامبورگی و لس آنجلسی ست ... با دو سه درجه تمايل به چپ، به راست، بالا يا پايين شايد...



در ونکوور بزرگ، در زندگی "استارباکسی" غرب که همسايه همسايه را نمی شناسد، ايرانی ها از همه کار هم خبر دارند. آب کسی بخورد بقيه خبردار می شوند! شايد از اين روست که اينجا دلت زياد برای ايران تنگ نمی شود، در ونکوور "هوم سيک" نمی شوی.

هر تعداد، در هر گوشه جهان که "پی حشمت و جاه" يا "از بد حادثه به پناه" دور هم جمع شده باشيم، خطی نامرئی به هم وصلمان می کند، و آن همان خصوصيت غيرقابل تعريفی ست که به آن ايرانی بودن می گوييم. مختصات جغرافيايی کمی بين مان فاصله و تفاوت انداخته. ايرانی ونکووری هم مثل ايرانی تورونتويی، مثل ايرانی هامبورگی و لس آنجلسی ست ... با دو سه درجه تمايل به چپ، به راست، بالا يا پايين شايد...

از من و ما و ونکوور گفتن و شنيدن حوصله ای بيش از اين چند پاراگراف تلگرافی می خواهد. گذارتان به سمت و سوی ما اگر افتاد، نان سنگک، پنير ليقوان و زولبيا باميه هميشه در سفره مان هست...
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
2e3y838.jpg

مهاجر وقتی از سرزمين مادری دور است همچنان تا مدتها با اين سرزمين پيوند دارد. سرزمين مادری بخشی از هويت اوست که شايد برای هميشه در جامعه ميزبان نيز آن را حفظ خواهد کرد. مهاجر که در فضايی تازه و بيگانه می زيد کوشش می کند به شيوه های گوناگون به بازسازی سرزمين مادری بپردازد.
طبيعی است که مهاجران قادر به بازسازی تمام عيار سرزمين مادری نيستند اما گرايش آنها از حفظ برخی از نشانه های آن آغاز می شود و تا ساختن محله هايی هر چه شبيه تر به سرزمين مادری پيش می رود. چينی ها در همه جای دنيا معمولا به ساختن محله خاص خود مشهورند. ايتاليايی های آمريکا به بسياری از ويژگی های فرهنگی و ملی خود پای بند مانده اند. پاکستانی ها و هندی ها در بريتانيا نيز نمونه های ديگری از چنين رفتاری هستند. آنها به لباس و مذهب و سنن خانوادگی خود بسيار پای بندند و هر جا ممکن شده باشد محله خاص خود را ايجاد کرده اند.

ايرانی ها هم مستثنا نيستند. گرچه به نظر می رسد که ايرانيان علاقه و آمادگی خاصی برای آميخته شدن با جامعه ميزبان دارند و از همانند شدن با اعضای جامعه جديد استقبال می کنند، همچنان نشانه های بسياری از فرهنگ سرزمين مادری را با خود حفظ می کنند. اما نشانه هايی که ايرانيان هويت خود را با آن تعريف می کنند و سعی در حفظ آن در سرزمين جديد دارند کدام است؟ به بيان ديگر کدام نشانه ها ست که، از ديد مهاجران، ايرانی بودن را با خود دارد؟

برای پاسخ به اينکه چه چيزهايی "ايرانی بودن" يک اجتماع ايرانی را تعيين می کند، عمومی ترين و پر رفت و آمدترين مکان های ايرانی می توانند مناسب ترين مکان باشند. "بازارهای ايرانيان" نمونه های بارز ايرانی بودن اند. در ذيل اين بازارها می توان فروشگاهها، رستورانها، قهوه خانه ها، کتابفروشی ها و همه ديگر اجزای کسب و کار ايرانيان را قرار داد. البته شماری از اين "واحد"های بازار مثل سالن های آرايش و زيبايی يا بنگاههای مسکن نسبت آشکاری با ايران به جز احتمالا خط فارسی و مديريت ايرانی ندارند. اما هر جا که با خوراک و سفره ايرانی ارتباط دارد بيشترين نسبت را با جهان ايرانی پيدا می کند. از اين زاويه بايد گفت که بخش مهمی از "نشانه های آشکار" ايرانی بودن در طعم و مزه و غذا و تنقلات ايرانی و بازار آنها جلوه می کند. ولی البته نشانه ها منحصر به اين گروه نيست.

معماری و دکوراسيون

در طبقه بندی نشانه های ايرانی نخستين عامل به معماری ايرانی بر می گردد. اين معماری اگر چه به صورت تزئينی به کار رود برگرفته از عناصر قديمی در خانه های ايرانی است: در چوبی با کلون، پنجره های طاق ضربی، شيشه های رنگين، زمين آجرفرش مانند آن. در عناصر مربوط به آرايش داخلی بنا نيز عناصر قديمی بويژه استفاده از آينه، نقاشی مينياتور، تخت و قاليچه، سازهای موسيقی، اشيای عتيقه دوره قاجاری تا رضاشاه و ظروف چينی کلاسيک يا سفالی و نيز سينی های برنجی ديده می شود.

2h6hf79.jpg

نمای داخلی رستوران پاتوق در تورنتو
2poza14.jpg

نمای بيرونی رستوران پاتوق در تورنتو​

در کافه رستوران بيبلوس در مونترال به دليل خصلت قهوه خانه بودن مکان، معماری داخلی و دکوراسيون با استفاده کامل از عناصر قهوه خانه های سنتی طراحی شده است. سماور قديمی و استکان های کمر باريک و سينی های برنجی مخصوص چای و شيوه چای دادن (استکان کمر باريک قند پهلو روی سينی کوچک برنجی يا ظرف های ديزی) همگی از سنت قهوه خانه ای الگو برداری شده است. حتی چند تابلو قهوه خانه ای هم ديده می شود. در بخشی از رستوران هم می توان روی تخت هايی نشست که با فرش پوشيده شده است و به پشتی های ايرانی تکيه داد.

در عين حال، گچکاری و کاشيکاری به سبک بناهای باستانی و يا عناصر آرايشی خانقاهی مثل تبرزين نيز به فضا اضافه شده است. در اينجا هم درهای چوبی معماری سنتی به کار گرفته شده است. عناصر آرايشی ديگر مثل تابلوهای نقاشی با فضاها و تم های ايرانی جابجا ديده می شوند.

3ye9h0o.jpg

نمای داخلی از بيبلوس در مونترال
42nsdwg.jpg

نمای داخلی از بيبلوس در مونترال​

بيبلوس از يک عنصر ايرانی ديگر هم در کارش استفاده می کند و آن شيوه آرايه بندی نسخه های خطی است. طرز آرايه های نسخه نگاری را اين رستوران در فهرست غذاها (منو)ی خود به کار بسته است و حتی متن فهرست غذا را هم با دست و خط خوش نوشته است.

موسيقی، هنرهای دستی وصنايع سنتی

بخش مهمی از عناصر آرايش داخلی البته هنرهای دستی هستند، به موسيقی مربوط اند يا محصولات سنتی ايران اند. اما در اينجا با تاکيد خاص بر اين گروه از نشانه های ايرانی به آنها جداگانه اشاره می کنيم.

هنرهای دستی يا آنچه به صنايع دستی مشهور است يکی از توريستی ترين جنبه های نشانه شناسی فرهنگی است که معمولا بخش بزرگی از محصولات خود را اصولا برای بازار خارج از کشور توليد می کند و از ارزش افزوده آن بهره می برد. هنرهای دستی ايرانی گرچه معمولا با خاتمکاری در انواع صور آن شناخته می شود اما طيف گسترده ای از صنايع شيشه و هنر چوب و سفالگری را در بر می گيرد. توليدات نساجی و بافندگی و قالی را نيز بايد در همين شمار قرار داد.

43ykni8.jpg

نمای داخلی از ويترين کتابفروشی پگاه - تورنتو​

هنرهای دستی با همه وسعتی که دارند و با وجود بازار بالقوه خوب بين ايرانيان و غيرايرانيان برای آن، به صورت مستقل کمتر عرضه می شوند ومعمولا در فروشگاههای ايرانی و کتابفروشی ها و نوار فروشی ها دستچينی از آنها به فروش گذاشته می شود.

بخش ديگری از آنچه در کنار صنايع دستی عرضه می شود محصولات صنايع سنتی ايران است که گرچه معمولا از شمار هنرهای دستی دانسته نمی شوند اما بيشتر کار دست اند يا در کارگاه کوچک ريخته گری توليد می شوند. اين وسايل از سيخ و منقل گرفته تا انواع وسايل سنتی آشپزخانه ايرانی را در بر می گيرد.

اما بخش ويژه ای از سطح عالی صنايع دستی در کار استادان ظريفکاری ديده می شود که سازهای موسيقی می سازند. سازهای موسيقی بخش مهمی از هنر بومی ايران را نمايندگی می کند و بهترين آنها معمولا به نام استاد يا کارگاه سازنده آن شناخته می شود که هنری غيرقابل تقليد را عرضه می کنند. به اين معنا که برای ساخت يک ساز به شيوه ايرانی حتما بايد ايرانی بود و هنر ساخت را از استاد فراگرفت. اين موضوع در ساخت سازهای شرقی اصولا يک سنت مشترک است. توليد آنها غيرماشينی است و هنر ساخت آنها را بايد از طريق کار استاد شاگردی آموخت. بنابرين سازها در انتقال هويت يا در نشانه بودن موقعيت ممتازی دارند.
47vaypk.jpg

نمونه ای از نحوه عرضه صنايع دستی در فروشگاه اخوان در شهر مونترال​

بخش عمومی تر نشانه های موسيقايی ترانه های ايرانی است و نوار و سی دی های آن. شنيدن ترانه های ايرانی و عرضه نوارها و صفحه های موسيقی ايرانی بخش جدايی ناپذير هر فروشگاه ايرانی است. ديدن خوانندگان بر صفحه تلويزيون فروشگاه يا نماهنگ (ويديوکليپ) ها بر صفحه بزرگ نمايش در بعضی از رستورانهای ايرانی نيز بخش ديگری از فضاسازی ايرانی است.

2f0g3le.jpg

پخش ويديوی مرضيه در فروشگاه شايان - تورنتو​

ميز و سفره ايرانی

شايد شگفت آور باشد که غذا بخش مهمی از هويت ملی را شکل می دهد. اما اگر به تجربه خود نگاه کنيم می بينيم که بسياری از ملتها با رستوران ها و غذاهای خاص خود شناخته می شوند. ايتاليايی ها، مکزيکی ها، ژاپنی ها، چينی ها، هندی ها، عرب ها، ترک ها و يونانی ها در بسياری از کشورها خود را با غذای خويش معرفی کرده اند. فضاسازی فرهنگی آنها از موسيقی و رنگ و پارچه و آرايش داخلی و آويزه ها و هنرهای دستی و سنتی شان نيز همراه با شيوه آدابدانی و مهمان نوازی شان در همين رستورانها جلوه دارد. شما برای غذا خوردن وارد يک رستوران ژاپنی می شويد اما همزمان بسياری از جنبه های فرهنگی آنان را نيز می شناسيد.

ايرانيان تا کنون غذاهای خود را به ملل ديگر کمتر معرفی کرده اند. اما دنيای رنگارنگ غذای ايرانی بتدريج خود را می شناساند و برای خود طرفدارانی غيرايرانی هم پيدا می کند. شايد جمعيت مهاجر ايرانی هنوز برای شناساندن غذاهای ملی خود بسيار جوان باشد. بسياری از مهاجران ديگر چندين دهه است که در جوامع غربی حضور دارند و بتدريج خود را شناسانده اند. اما جامعه مهاجر ايرانی در کانادا به دليل کميت قابل توجه و علاقه بسيار به فرهنگ ملی و فضای مناسب فرهنگی و سياسی در کانادا که به روی آشنايی با فرهنگ مهاجران باز است، امکان يافته است تا در معرفی غذاهای ايرانی بالنسبه موفق عمل کند.

گرچه چلوکباب مشهورترين غذای ايرانی در کشورهای غربی است اما مهاجران ايرانی در کانادا طيف وسيع تر غذاهای ايرانی را عرضه می کنند. از ميان محبوب ترين آنها بايد به قورمه سبزی، قيمه، باقلا پلو، ته چين، کشک بادمجان، ميرزا قاسمی، آش رشته اشاره کرد. برخی از رستورانها هم اصولا عرضه چلوکباب را کنار گذاشته اند گرچه بعضی ديگر نيز صرفا به ارائه سرويس نان داغ کباب داغ مشغول اند.

2ii7rer.jpg

غذای بخر و ببر ايرانی - تورنتو​

مرسوم شدن فروش غذای ايرانی به شيوه "بخر و ببر" (take away) از نشانه های آميختگی سليقه ايرانی با نيازهای جامعه جديد است که در آن غذای سرپايی يا بخر و ببر فراوان است. چنانکه در يک مورد هم يک ايرانی باذوق نام کباب را "برگر دراز" (long burger) گذاشته است تا رابطه نزديک تری با مشتريان خارجی خود پيدا کند.

انواع شوری و ترشيجات و سالادها نيز از ديگر نشانه های سفره ايرانی است که در بازار ايرانی مهاجر عرضه می شود:
3yd02g2.jpg

ميز شوری و ترشی فروشگاه اخوان - مونترال​

اگر بخواهيم سخن در باره سفره ايرانی را کوتاه کنيم بايد به جای شيرينی و تنقلات ايرانی روی ميز ايرانیان مهاجر نيز اشاره ای بياوريم. شيرينی و تنقلات، هم به دليل پيوند آن با مراسم خانواده ايرانی مانند جشن های عقد و ازدواج يا مراسم ملی آنها مانند نوروز، و هم به دليل پيوند آن با سنت مهمان نوازی ايرانی، جايی هميشگی در ميز مهمانی و جشن ايرانيان دارد. شيرينی های ايرانی معمولا از شهرهای تبريز وقم و يزد و اصفهان می آيد گرچه به اين شهرها محدود نيست. اما بسياری از مواد خشکبار ايرانی از شهرهای مختلف که به داشتن ميوه اصلی آنها شهره اند تامين می شود.

2efpdao.jpg

در فروشگاه خشکبار تواضع - تورنتو​

خط و زبان

خط آشکارترين و متمايزترين نشانه ايرانی در زندگی عمومی مهاجران است. بويژه الفبای عربی آن و شيوه نگارش راست به چپ آن در رديف فروشگاههايی که همه از خط لاتين استفاده می برند کاملا شاخص است. بنابرين اگر حتی يک فروشگاه يا رستوران ايرانی در رديفی از فروشگاههای جامعه ميزبان قرار داشته باشد "گم" نمی شود و با يک نگاه برای ايرانيان قابل تشخيص است. چنانکه به همين نسبت به چشم يک انگليسی زبان مثلا آشنايی زدايی خواهد کرد.

48p2zcj.jpg

تابلوهای فارسی تهرانتو در کناره خيابان يانگ​

خط در عين حال به نوعی شاخص محدود محله های ايرانی نشين است. وقتی اين خط پربسامد می شود به قلب محله رسيده ايد و وقتی پراکندگی می گيرد و ديده نمی شود از محله خارج شده ايد.

زبان يک نشانه ديگر شناسايی است. امروزه در کانادا می توان بدون نياز به انگليسی زندگی کرد به شرط آنکه به ماندن در محله قناعت کنيد. ايرانيان بسياری وجود دارند که تنها از مغازه های ايرانی خريد می کنند، به رستوران ها و غذاخوری های ايرانی می روند، پزشکان ايرانی را در کلينيک های ايرانی می بينند، داروخانه های ايرانی دارند و پای تلويزيون های ايرانی می نشينند. زبان آشنا و نياز به اعتماد که از طريق همزبانی راحت تر شکل می گيرد، ايرانيان را به هم نزديک کرده است.

زبان در صور گوناگون خود نشانه هر مهاجری است. موسيقی، فيلم، تلويزيون، کتاب و نشريه فارسی نيز نشانه ايرانيان مهاجر است.

نشانه هايی برای تمام فصول

در يک نگاه کلی بايد گفت نشانه ها معمولا از لايه های کهن تر فرهنگ بر می خيزند. گاه آنقدر کهن که باستانی اند. در واقع يک گروه از نشانه های عمومی که ايرانيان برای شناساندن خود از آن بهره می برند نشانه های برآمده از آثار باستانی ايران و بويژه تخت جمشيد است. به اين ترتيب، آن بخشهایی از فرهنگ نشانه ساز اند که به اندازه کافی مقبوليت عمومی پيدا کرده اند. نشانه ها خصلت جمعی دارند زيرا بايد از سوی جمع شناخته شوند بنابرين از پربسامدترين عناصر فرهنگ می آيند. ايران کوچکی که مهاجران برای خود درست می کنند هميشه نمونه ايران بزرگ است که تمام خصايص محبوب آن يکجا فشرده شده است.
[email protected]
[email protected]
[email protected]
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
33lgp4n.jpg

اين موضوع خود نشانگر جمعيت بزرگی از ايرانيان و فارسی زبانان در خارج از ايران است. تمرکز بيشتر اين فارسی زبانان در کشورهای غربی است. شناخت نيازها و مسائل و ويژگی های ايرانيان و در مرحله بعد فارسی زبانان غير ايرانی مقيم کشورهای غربی هدف اوليه برای تهيه رشته گزارش هايی در باره جوامع ايرانی و فارسی زبان در غرب بوده است تا رابطه بی بی سی فارسی به عنوان يک رسانه فراگير و مخاطبان آن از صرف بازار داخلی ايران و افغانستان و تاجيکستان فراتر رود و به انعکاس مسائل مخاطبان در کشورهای ديگر نيز برسد.



آوريل با ايرانيان کانادا


طرح تهيه گزارش از ايرانيان کانادا بنا به اين واقعيت شکل گرفت که نزديک به 60 درصد از مراجعان به سايت فارسی بی بی سی از کشورهايی بجز ايران به سايت وارد می شوند.
اين موضوع خود نشانگر جمعيت بزرگی از ايرانيان و فارسی زبانان در خارج از ايران است. تمرکز بيشتر اين فارسی زبانان در کشورهای غربی است. شناخت نيازها و مسائل و ويژگی های ايرانيان و در مرحله بعد فارسی زبانان غير ايرانی مقيم کشورهای غربی هدف اوليه برای تهيه رشته گزارش هايی در باره جوامع ايرانی و فارسی زبان در غرب بوده است تا رابطه بی بی سی فارسی به عنوان يک رسانه فراگير و مخاطبان آن از صرف بازار داخلی ايران و افغانستان و تاجيکستان فراتر رود و به انعکاس مسائل مخاطبان در کشورهای ديگر نيز برسد.

کانادا يکی از بزرگترين جوامع ايرانی پس از آمريکا را در خود جای داده است. ايرانيان در چند شهر عمده کانادا پراکنده اند اما دو شهر اصلی از نظر تعداد جمعيت ايرانی و گسترش جامعه مهاجر آنان در ساحل شرقی کانادا مونترال و تورنتو است و در ساحل غربی کانادا (با فاصله زيادی که سه ساعت "اختلاف ساعت" ايجاد می کند: ) ونکوور. بررسی حاضر به دو شهر مونترال و تورنتو محدود است.

مونترال و مهاجران نسل های اول

مونترال که شهر بزرگ ايالت فرانسه زبان کبک است سالها اولين پايگاه ورود ايرانيان به کانادا بوده است و با آنکه بخش هايی از جمعيت ايرانی آن بتدريج به شهرهای ديگر نقل مکان کرده اند اما هنوز جمع ايرانی در اين شهر حضور چشمگيری دارد.

رستورانهای متعدد و فروشگاههای پر رونق و چند شرکت فعال و فعاليت های مربوط به هنر و فيلم از جمله نشانه های حضور ايرانيان در مونترال است. يکی از بزرگترين شرکتهای تاکسی رانی شهر را ايرانیان اداره می کنند که بيش از 400 عضو دارد و بيش از 95 درصد رانندگان آن ايرانی اند. بزرگترين فروشگاه ايرانی کانادا نيز در مونترال قرار دارد که يک سوپر مارکت ايرانی است با بخش های مختلف سبزيجات و خشکبار و ترشی جات و قنادی و عطاری و يک قهوه خانه کوچک که در آن غذاهای ايرانی نيز ارائه می شود. کافه رستوران موفق بيبلوس نيز که آميزه ای از فرهنگ و معماری و سليقه ايرانی با چاشنی فرانسوی است محل ملاقات نويسندگان و هنرمندان و دانشجويان و مردم غيرفارسی زبان مونترال است و معرف خوبی از يک محيط ايرانی مدرن است.
40g42tz.jpg

برای بسياری از ايرانيان، مونترال با المپيک اش تداعی می شود​

مونترال به چشم کسی که از اروپا به کانادا سفر می کند شهری با حال و هوای نزديک به شهرهای اروپايی جلوه می کند. حتی می توان گفت مونترال به پاريس شباهت می برد بويژه بخش فرانسه نشين آن. طبيعی هم هست که مهاجران فرانسه زبان خواسته باشند در معماری سرزمين جديد از سرزمين مادری تقليد کنند. همان خيابانها و همان کافه ها و رسوم کافه نشينی و آداب فرانسوی در مونترال جابجا ديده می شود. ذوق فرانسوی بر شهر حاکم است و آن را در نحوه چيدن ويترين ها يا نوع چاپ روزنامه ها و مجلات محلی و اخلاق اجتماعی می توان ديد

مونترال شهر زهرا کاظمی

ايرانيان مونترال از نسل قديمی تر مهاجران ايرانی هستند و بنابرين از نظر سياسی بسيار فعال اند. آنها از نسلی هستند که با ايده ها و آرمانهای جنبش چپ يا در نگاه وسيعتر با آرمانهای عدالتخواه انقلابی و بشردوستانه پرورش پيدا کرده است و سمت و سوی عدالتخواهانه آشکاری دارد. فضای اروپايی مونترال هم به فعالان سياسی امکان کار و دايره عمل وسيعی می دهد.


402t349.jpg

گپ و قهوه با استفان هاشمی (راست) و شهرام اعظم و شهرزاد ارشدی دوست خانواده کاظمی​

حادثه کشته شدن زهرا کاظمی خبرنگار ايرانی کانادايی که مقيم اين شهر بود اکنون داغ ترين موضوع سياسی در جامعه مهاجران ايرانی و هم در مطبوعات و گزارش های حقوق بشری آنهاست. در يکی از کافه های بخش فرانسوی شهر ديداری با استفان کاظمی و دکتر شهرام اعظم دست داد. شهرام اعظم با افشاگری های خود به عنوان پزشکی که زهرا کاظمی را معاينه کرده به گروههای پيگير پرونده کاظمی جان دوباره ای داده است. استفان کاظمی که قامت برازنده و چهره بسيار دلنشينی دارد تا پيش از مرگ مادرش به عنوان مدل کار می کرد اما اکنون از دل و دماغ افتاده و بسيار افسرده به نظر می رسد. تربيت شده اروپا و کاناداست. فارسی را کم می فهمد. ولی پيداست که با هويت ايرانی خود مشکلی ندارد. بسياری از دوستانش که امروز دنبال کار او و شکايت اش را می گيرند ايرانی اند.
اسلام شناسی بدون ايران شناسی

مونترال يک مرکز مطالعات اسلامی هم دارد که وابسته به دانشگاه مک گيل اين شهر است. رضا فرخفال نويسنده ايرانی که در اين دانشگاه تدريس فارسی را برعهده دارد می گفت نفوذ ايران و زبان فارسی نسبت به سالهای پيش از انقلاب بسيار کاهش يافته است. هيچ استاد ايرانی به عنوان ايرانشناس در دانشگاه کار نمی کند.

دپارتمان مطالعات اسلامی مک گيل که زمانی يک مجموعه از بهترين آثار فلسفی و دين شناختی ايران را زير نظر دکتر مهدی محقق به زبانهای فارسی و انگليسی منتشر می کرد اکنون ديگر در اين زمينه فعاليتی ندارد. در ميان دانشجويان متعدد رشته های اسلام شناسی نيز دانشجوی ايرانی نمی توان يافت. تنها نام يک دانشجو به نظر ايرانی می آمد ولی تماس با او ممکن نشد.

تورنتوی آمريکايی، مونترال اروپايی

هر قدر مونترال اروپايی است تورنتو يک شهر آمريکايی تمام عيار است. مرکز شهر بی شباهت به نيويورک نيست با ساختمانهای بلند آسمان بوس. تورنتو شهری است که در نظر اول رفيع بودن ساختمانهاش را به رخ می کشد. بلندترين آنها برج مشهور اين شهر معادل ايفل در پاريس است گرچه از آن بلندتر است.

تورنتو هم مانند مونترال بر کناره آب نشسته است گرچه اين يکی ساحل طولانی بر درياچه انتاريو دارد ولی مونترال عمدتا در دوسوی رودخانه "سن لوران" گسترش يافته که شهر را به دو قسمت جنوبی و شمالی تقسيم می کند. با اينهمه به موازات دور شدن از مرکز تورنتو ساختمانها به قامت عادی يکی دو طبقه در می آيند و در عوض خيابانها بسيار طولانی می شوند.

خيابانی که بخشی از آن مرکز تجمع کسب و کارهای ايرانی است و يانگ ناميده می شود بلندترين خيابان- جاده جهان است به درازای 1700 کيلومتر! تورنتو مثل آمريکا تب اندازه های بزرگ و دقيقتر تب برخورداری از "ترين ها" را دارد.

تورنتو شهر کسب و کار ايرانی

در يک نگاه کلی، کسب و کار ايرانی در تورنتو بسيار پر رونق به نظر می رسد. اين رونق هم در تنوع کالاها و خدمات است و هم در کميت و کيفيت فروشگاهها.

2djulpf.jpg

در پلازاهای تهرانتو خط فارسی غوغا می کند​

اغراق نيست اگر بگوييم که تقريبا چيزی در فرهنگ خريد ايرانی –بجز لباس- پيدا نمی شود که در تورنتو عرضه نشود. از نان داغ و کباب داغ تا خشکبار، از کتاب و صنايع دستی تا موسيقی و فيلم، از غذاهای رنگارنگ سفره ايرانی تا شيرينی و گل.

رونق کسب و کار ايرانيان در تورنتو چندان است که تمام نشريات فارسی اين شهر، که معمولا هفته نامه اند، با چاپ آگهی تغذيه می شوند و به رايگان به دست مشتريان خود می رسند. حتی اگر اين انتقاد به بيشتر آنها وارد باشد که از فراوانی آگهی به يلوپيج (کتاب زرد/کتاب اول) هفتگی تبديل شده اند اما اين واقعيت که باز هم نشريه های بيشتری به صف نشريات موجود می پيوندند نشانگر آن است که قدرت پولسازی آگهی آنقدر هست که همه اين نشريات را تامين کند؛ امری که سوی ديگرش بی گمان رشد و توفيق کسب و کار است.
تهرانتو، مينياتوری از ايران در يک خيابان

محله ايرانيان تورنتو از چند سال پيش به اينطرف کم کم به نام تهرانتو (ترکيب تهران و تورنتو) شناخته می شود و امروز نام برخی از مکان های تجاری نيز تهرانتو است.

3yqshed.jpg

چای و شيرينی در آخرين روز کار: بهزاد مسئول فنی پروژه کانادا و ياسمن عامری هماهنگ کننده و فيلمبردار از چشم دوربين مهدی جامی در کافه گل سرخ - تورنتو​

تهرانتو مجموعه ای از چند رشته مکان تجاری است که معمولا در محلی که بايد آن را "پارک کن و خريد کن" (مجموعه پارکينگ و فروشگاه که در محل به آن پلازا می گويند) تعبير کرد واقع شده است. در اين محل ها از خريد و فروش ارز گرفته تا سالن های زيبايی و فروشگاههای مواد غذايی فعالند و گاه مطب پزشک و دندان پزشک نيز در آن ها ديده می شود.

گرچه فرهنگ خريد در اين فروشگاهها تا حد زيادی همچنان ايرانی باقی مانده است اما تاثير فرهنگ جامعه ميزبان نيز در آن آشکار است. در واقع کسب و کار ايرانی در کانادا شکل پالوده تر فرهنگ بازار ايرانی است که به سمت احترام به مشتری و بسته بندی مناسب و قيمت گذاری عادلانه گرايش روشنی پيدا کرده است.

مهاجرانی جا افتاده و دارای اعتماد به نفس

ايرانيان تورنتو به طرز آشکاری از اعتماد به نفس برخوردارند. اين خصلت پيوند روشنی با سياست و فرهنگ مهاجرپذير کانادا دارد. ايرانيان بخوبی در جامعه ميزبان جا افتاده اند و در عين آنکه برای خود ايران کوچکی ساخته اند خود را کانادايی می دانند و ابايی ندارند که در آميختن دو فرهنگ مادری و کانادايی بکوشند. فرهنگ عمومی در کانادا نيز گرايش های قومی و ملی مهاجران را تشويق می کند. در کشورهای اروپايی نيز جامعه به روی فرهنگ های گوناگون مهاجران بسته نيست اما ايرانيان کانادا بيش از مهاجران ايرانی در اروپا همبسته به نظر می رسند و از مشخصه های يک "جامعه" برخوردارند.

جامعه مهاجر ايرانی رویهمرفته جامعه ای جوان و پرتکاپو ست. ضمن آنکه تحصيلکرده و متخصص هم هست. در واقع بخشی از توفيق مهاجران ايرانی در جامعه کانادا ناشی از آن است که ميانگين فرهيختگی و هوش اجتماعی در آنها بالا ست چرا که شمار زيادی از آنها از صافی های مختلف علمی و اجتماعی گذشته اند تا به کانادا رسيده اند و نمونه هايی از نخبگان سرزمين مادری خود هستند. گرچه دوری اين نخبگان ايرانی از ايران خسارت هنگفتی برای ايران از نظر انسانی به شمار می رود اما اجتماع آنها در جامعه کانادا به برآمدن جامعه ای از مهاجران ايرانی کمک کرده است که از بسياری جهات فرهنگی و اقتصادی موفق و هوشمند عمل می کند و از ظرفيت های فرهنگ بومی و فرهنگ ميزبان کاملا بهره می برد.

کانادا لوس آنجلس نيست

اين جامعه هنوز نسبت به ديگر جوامع مهاجر ايرانی – مثلا ايرانيان آمريکا- جوانتر است ولی تمام نشانه های تاثيرگذار بودن بر فرهنگ، سياست و اقتصاد ايران را داراست. مهاجران ايرانی کانادا به اندازه ايرانيان آمريکا از امکانات رسانه ای برخوردار نيستند. ولی اگر تاثيرگذاری فرهنگ لس آنجلسی بر ايرانيان داخل کشور به حدی از اشباع يا توقف رسيده باشد، کانادا در آغاز تاثيرگذاری متفاوتی بر فرهنگ ايران است. اين تفاوت ناشی از خاستگاه اجتماعی مهاجران ايرانی به کانادا ست که عمدتا نيروهای طبقه متوسط شهرنشين پس از انقلاب و حتی دهه اخيرند و به همين نسبت ناشی از ارتباط تنگاتنگی است که اين مهاجران با سرزمين مادری دارند.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
پارک سانی بروک (لزلی)، که در ميان ايرانی ها به پارک ملت مشهور شده از پارکهای بسیار زیبای تورنتو است که در نزدیکی یکی از محله های ایرانی نشین واقع است.
هر ساله در روزهای چارشنبه سوری و سیزده بدر ايرانی ها در اين پارک جمع می شوند و روزهای آخر هفته تابستانها نيز تعداد زیادی از ایرانیان در این پارک بساط پيک نيک راه می اندازند از فضای زیبای آن استفاده می کنند. بوی کباب از فاصله بسیار دور به مشام می رسد و صدای موسیقی ایرانی و هم همه بازی بچه ها از هر سو به گوش می رسد. به همین دلیل این پارک در بین ایرانیان از محبوبیت خاصی برخوردار بوده و به نامهای پارک ایرانیان، پارک ملت و پارک شهر نیز نامیده می شود
2dwck04.jpg

قبولاندن جشن چارشنبه سوری به پليس و مقامات شهری می تواند حرکتی برای برپايی سایر جشنهای ایرانی در تورنتو باشد​


حضور گسترده ایرانیان در هوای سرد زمستان تورنتو در پارکی که تنها یک دروازه ورودی دارد، همواره باعث نگرانی مسئولان پارک، پلیس و آتش نشانی منطقه بوده است. بر طبق قوانین شهری تورنتو سهولت تردد وسایل نقلیه اورژانس ( آمبولانس ، پلیس و آتش نشانی ) از موارد بسیار مهم در برگزاری اجتماعات است و از طرف دیگر روشن کردن آتش تنها در محل های از پیش تعیین شده و فقط برای کباب کردن مجاز است.

روشن کردن آتش برای تفریح و پریدن مردم و بالاخص بچه ها از روی آن، برای مسئولان پلیس و آتش نشانی به هیچ عنوان قابل فهم و قبول نبود و با توجه به مشکلات ایجاد شده در سالهای قبل ( از قبیل شکستن شاخه درختان برای آتش بازی )، عدم مشارکت ایرانیان برای برنامه ریزی در اجرای مراسم و ترافیک سنگین روزهای چارشنبه سوری باعث شد که مسئولان پلیس و آتش نشانی تصمیم به جلوگیری از اجرای این مراسم بگیرند.

با کشیده شدن این مطلب به روزنامه ها، عده ای از فعالان جامعه ایرانی پا پیش گذاشتند و با تشکیل کمیته ای به پیگیری این موضوع پرداختند.

جو بد بینی در جلسات اولیه با مسئولان شهر به حدی بود که در هر لحظه احتمال قهر و ترک جلسه قریب به وقوع بود ولی به مرور زمان و با توجه به دلایل زیر این بدبینی مبدل به همکاری نزدیک و همه جانبه مسئولان شهر با کمیته برگزاری مراسم گردید :

• ترکیب کمیته از افرادی فعال که هر کدام نماینده یک سازمان، گروه و یا مرکز دانشگاهی و اجتماعی بودند.
• آشنا نمودن مسئولان شهر با مراسم چارشنبه سوری و ریشه های آن
• استفاده از ابزار مدرن و کامپیوتر برای ارائه گزارش ها و تجزیه تحلیل ها
• حمایت همه جانبه نمایندگان انجمن شهر

نکته جالب این بود که نمایندگان انجمن شهر که منتخب مردم بودند با کمیته از هر نظر همکاری می کردند، اما این نوع همکاری از طرف مسئولان پلیس و آتش نشانی که انتصابی بودند، دیده نمی شد.

از جلسه چهارم به بعد، محور اصلی جلسات بر برطرف کردن موانع و مشکلات برگزاری مراسم بود که موارد زیر از طرف کمیته پیشنهاد و به تصویب رسید :
1. عدم ورود اتومبیل به پارک
2. عدم توقف اتومبیل در خیابانهای اطراف پارک
3. یک طرفه شدن خیابان لزلی در مجاورپارک
4. در اختیار گذاشتن پارکینگهای مجاور پارک برای استفاده عموم
5. در اختیار گذاشتن سرویس اتوبوس مجانی بین پارکینگها و پارک
6. حضور گسترده داوطلبان ایرانی برای راهنمايی مردم در تمامی پارکینگها و پارک
7. مشخص کردن چهار نقطه در پارک برای برپايی آتش
8. فراهم کردن هیزم از طرف مسئولین پارک
9. علامت گذاری خیابانهای اطراف پارک جهت راهنمايی مردم به پارکینگها
10. تبلیغات گسترده از طریق رسانه های گروهی در ارتباط با تغییرات حاصله در برپايی مراسم
11. آگاه سازی عموم از موارد نگرانی های پلیس و آتش نشانی در ارتباط با آتش بازی
12. جلوگیری از برپايی آتش و آتش بازی در محل های غیرمجاز
13. جمع آوری پول برای هزینه های جاری

انجام امور فوق در مدت زمانی اندک نیاز به برنامه ریزی و قدرت اجرايی بالايی داشت که کمیته با تدوین دستورالعملها، آموزش و همکاری بیش از هفتاد نفر داوطلب موفق به برگزاری مراسم به نحو احسن گردید که این امر در تاریخ برگزاری چارشنبه سوری در این پارک بی سابقه بوده است.

در جشن سال گذشته شمسی، در حدود 10000 نفر شرکت کردند و هیچگونه گزارشی از برپايی آتش غیر مجاز، درخت شکسته و یا مشکل جدی داده نشد. تنها مشکل بوجود آمده ناشی از عرض کم خیابانهای داخل پارک و جمعیت بیش از حد بود ، که باعث شد تا پلیس از تردد همزمان بیش از یک اتوبوس در پارک جلوگیری نماید و اتوبوسها مجبور بودند تا خروج آن اتوبوس در ورودی پارک معطل بمانند.

به استناد مصاحبه هايی که با مسئولین آتش نشانی، پلیس، امور پارکها، انجمن شهر و مردم انجام شد، حضور منظم حدود 10000 نفر، مراسم چارشنبه سوری سال 2005 را به عنوان یک مراسم موفق به ثبت رساند.

این موفقیت به عنوان یک نقطه عطف در کارنامه ایرانیان تورنتو ثبت شد زيرا نه تنها مدیون همکاری و کار گروهی کمیته و داوطلبان ايرانی بود، بلکه بیش از آن مدیون همکاری و همراهی شرکت کنندگان در مراسم بود که با صبر و شکیبايی تغییرات بوجود آمده را تحمل کردند و با برگزار کنندگان بخوبی همکاری داشتند.

این موفقیت برگ برنده ای برای ایرانیان است که نه تنها باعث توقف برپايی مراسم ملی آنها در پارک لزلی نشد بلکه عاملی شد تا سالیان سال این مراسم در این پارک برگزار گردد و حرکتی برای برپايی سایر جشنهای ایرانی در تورنتو باشد.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
4dxm6nl.jpg

شروع مهاجرت ايرانيان به کانادا به اوايل قرن بيستم می رسد. در گزارش های آماری اوايل قرن (1900 تا 1905) می بينيم که حدود 50 نفر ايرانی در کانادا اقامت داشته اند. اين رقم به کندی رشد می کند تا در 1960 به حدود 700 نفر می رسد که بيشتر آنها دانشجويانی بوده اند که در رشته های فنی و پزشکی و حقوق تحصيل می کرده اند.
شمار ايرانيان که طی 60 سال تقريبا 12 برابر شده بود طی 25 سال بعد با رشد سريع به 10 برابر می رسد چنانکه در اواسط سالهای 1980 شمار ايرانيان به 60 هزار نفر رسيده است.

منابع اين آمار معمولا از دو محل تامين می شود يا از طريق سرشماری عمومی و يا آماری که از اداره مهاجرت کانادا گرفته می شود.

با افزايش تعداد مهاجران تعداد افرادی که از اين پس به مشاغل آزاد می پردازند و مثلا شرکتی يا مغازه و رستورانی باز می کنند نيز بيشتر می شود.

با اينهمه، ايرانیان کانادا عموما تحصيلکرده اند و گفته می شود که بعد از آلمانی ها تحصيلکرده ترين گروه مهاجران به کانادا هستند.

مهاجران ايرانی بيشتر در شهرهای بزرگ کانادا اقامت می کنند و در سالهای اخير تورنتو بسياری از ايرانی ها را به خود جلب کرده است.

بيشترين شمار ايرانی ها در دو شهر ديگر به ترتيب در ونکوور و مونترال است. در حال حاضر ونکوور از نظر جلب ايرانی ها بالاتر از مونترال قرار دارد.

ظاهرا فرانسه زبان بودن مونترال از اين نظر موثر بوده است و ايرانی ها بيشتر به سمت شهرهای انگليسی دان جلب می شوند.

سرشماری سال 2001 تعداد ايرانیان را تقريبا 75 هزار نفر نشان می دهد. البته اين بستگی دارد به اينکه ايرانيان خود را چگونه معرفی کرده باشند: ايرانی يا کانادايی. با توجه به افزايش سالانه شمار ايرانیان که حدود 5000 نفر است بايد آمار کنونی چيزی نزديک به 100 هزار نفر باشد.

ولی آمار واقعی اگر چه بالاتر بايد باشد خيلی هم متفاوت نيست. اگر 20 تا 30 درصد خطا يا عدم پاسخگويی شفاف را محاسبه کنيم اين تعداد بيشتر از حدود 120 تا 130 هزار نفر نخواهد بود.

بيشترين افراد مهاجر در سنين 25 تا 44 سال هستند.

ايران بعد از سالهای 80 از کشورهای عمده مهاجر فرست به کانادا بوده است و از اين نظر در کانادا رتبه هفتم را داراست.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
2rxgn4x.jpg


نياز کانادا به مهاجران جديد بر اساس ترکيب سنی جمعيت توجيه می شود. بر اساس آمار، 60 درصد از جمعيت کانادا دارد به 60 سالگی می رسد و بزودی بازار کار را ترک خواهد کرد.
از اين رو، نياز زيادی به ورود مهاجران وجود دارد تا بتوانند جای کسانی را که دارند از بازار کار خارج می شوند پر کنند. اين نياز در کبک شايد بيشتر است. چرا که شمار مهاجران به اينجا کمتر شده است ولی به هر حال کبک نيز از مراکز جلب مهاجران است. بر اساس آمار سال 2001 از ميان مهاجران ايرانی 65 در صد در تورنتو اقامت گزيده اند، 23 درصد به ونکوور رفته اند و 19 درصد آنها نيز به مونترال آمده اند.

مهاجران در 5 سال اول زندگی خود در کانادا نيروی اقثصادی بزرگی به شمار می روند. آنها دارای انرژی و حس و آمادگی ابتکار و حلاقيت اند و بازار مناسبی برای مصرف توليدات کانادا هستند.

يکی از بانک های کبک مطالعاتی را در باره رفتار و اهداف و وضعيت اقتصادی مهاجران انجام داده است بخصوص مهاجرانی که از خاورميانه می آيند و همچنين از ايران.

اصولا توجه به ايران زياد است زيرا اين کشور به نسبت جمعيت خود بعد از چين رتبه دوم مهاجر فرستی به کانادا را داراست.

مطالعات ديگری نيز در اين باره انجام شده است. نتيجه اين مطالعات نشان می دهد که مهاجران به سه دليل عمده از جذب شدن به بدنه فعال اقتصادی در سالهای آغاز ورود خود باز می مانند:
عدم تسلط به زبان فرانسه يا انگليسی
عدم شناخت محيط فرهنگی و اجتماعی
و در نتيجه عدم اعتماد عمومی به بوميان جامعه ميزبان

اين خصوصيات، مهاجران را در پايين ترين طبقه اقتصادی در کانادا نگه می دارد چنانکه بسياری از آنها را به درون جوامع همزبان و هموطن خود می راند و از آميخته شدن با جامعه ميزبان دور نگه می دارد.

اين مطالعات می خواهند بررسی کنند که چقدر طول می کشد تا مهاجران از اين وضعيت اوليه خود بيرون آيند.

طبيعی است که سرمايه گذاری و تحصيلات عامل مهمی در ارتقای اجتماعی مهاجران است. بر اين اساس می توان گفت وضع عمومی ايرانی ها قابل قبول است زيرا عموم آنها تحصيلکرده اند. به طور کلی می توان گفت شانس موفقيت برای ايرانيان زير 30 سال که تحصيلکرده باشند بالاست.

در عين حال در فرجه زمانی اوليه مهاجران دوره طاقت فرسايی را برای گذراندن زندگی طی می کنند. شماری از آنها که در اين دوره به سنين ميانسالی می سند معمولا دطگر از حدی که رشد کرده اند بالاتر نمی روند.

در جامعه ايرانی مونترال يک نمونه شرکت تاکسيرانی اطلس است که با وجود رشد خوبی که داشته ولی در همين حد باقی مانده و به خاطر ميانسالی اعضای آن رشد درخور خود را پيدا نکرده است.
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
ويديوکلوب آقای بهمنی در بالای خيابان يانگ قرار دارد. مجموعه پر و پيمانی است از فيلم ايرانی و خارجی. فيلم های ايرانی را خود او بنا به ذوق و نياز ايرانيان فراهم آورده است و گرنه مغازه او شعبه ای از يک زنجيره ويديو کلوب کانادايی است.
2iu6i3o.jpg
می گويد برای نصب حروف فارسی کلی دردرسر داشته تا مدير کانادايی را راضی کند. به هر حال برای شناسايی ايرانی بودن و فيلم ايرانی داشتن لازم است

29xjlhi.jpg

با خوشرويی ما را قبول می کند. وقتی می پرسيم مشتريان ايرانی اش چند نفرند متعجب می شويم که می گويد: 5000 نفر

2efmjdf.jpg

اگر از هر خانواده يک نفر عضو باشد و هر خانواده دو يا سه نفره باشد با يک حساب سرانگشتی نزديک به 10 تا 15 هزار نفر ايرانی فقط دور و بر مغازه او در تهرانتو زندگی می کنند

4cslvtz.jpg

گنجينه فيلم های ايرانی اش در راهروی کوچکی از بقيه فيلم ها مجزا نگهداری می شود. کمتر فيلمی است که بيننده داشته باشد و اينجا نباشد از قديم و جديد

4711dnm.jpg

هر فيلمی بخواهی اگر هم نداشته باشد آماده می کند

44tu9h3.jpg

پيدا کردن نسخه فيلم هايی که در ايران نمايش داده نشده يا ممنوع بوده هم ممکن است مثل "شب های زاينده رود" مخملباف

2gtp1cw.jpg

وقتی می پرسيم کدام فيلم ها پرفروش و پر طرفدار بوده يک جواب دارد: "مارمولک".​
[email protected]
[email protected]
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
تهرانتو مينياتوری از ايران است يا دقيق تر که بگوييم از بازار ايران. يا نوعی تهران است با خيابانهای پهن و بی مشکل ترافيک. تهرانتو نامی است خودمانی برای محله ايرانی ها. محله ای که در آن هر چه از کالای ايرانی بخواهی پيدا می شود. قرار بود در تهرانتو فيلم کوتاهی بسازيم. بايد لوکيشن انتخاب می کردم. اين عکس ها نتيجه کار برای انتخاب لوکيشن است. فيلم هم که آماده شد در همين صفحات خواهيد ديد.

4fur781.jpg

فشردگی مغازه های ايرانی از قبل از چهارراه يانگ- فينچ شروع می شود و در طول چندين کيلومتر گسترده است. تهرانتو نام تازه ای برای اين مجموعه ايرانی است

3zv7gae.jpg

نان داغ کباب داغ به يک غذای پر طرفدار و ارزان تبديل شده است. خيلی از خانواده ها که فرصت آشپزی ندارند مشتری دايمی اند

433jlth.jpg

ايرانی ها در کار آزاد بسيار موفق ظاهر شده اند

2h3ons6.jpg

راسته ای پر از خط فارسی حاکی از جنس و کالا و خدمات ايرانی

349dhe0.jpg

اين فروشگاه بزرگ هم سوپر مارکت است هم کتابفروشی. دنيای مهاجران خيلی چيزهای ايرانی را به هم گره زده است

2r475mf.jpg

شيرينی ايرانی شاخصه مهم ذائقه ايرانی است. نمی شود جشن و عروسی و نوروز ميهمانی را بدون شيرينی ايرانی برگزار کرد​

2mnlqoj.jpg

عکاسی ايرانی جای مهمی است برای همه کسانی که بايد به اداره مهاجرت مراجعه کنند يا به سفارت ايران[/CENTER]

40nzsif.jpg

تورنتو دارد در توليد موسيقی و نوار پا جا پای لوس آنجلس می گذارد

4iemcy0.jpg

در قلب تورنتو و در قفسه های اين کتابفروشی ايرانی ياد فروهرها زنده است​
 

erfan_lcd

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2006
نوشته‌ها
250
لایک‌ها
0
سن
43
محل سکونت
تهران 7هوض
2dw82vn.jpg
مهاجرت به ژاپن از اواخر دهه 60 افزايش يافت​

اواخر دهه شصت هجری شمسی و همزمان با زمزمه های پایان جنگ و شروع دوباره ارتباط با دنیای خارج با موج جدیدی از مهاجرت روبرو می شویم که مقصدی بسیار متفاوت با گذشته پیش روی دارد: مقصدی نه به طرف اروپا و آمریکا بلکه به طرف سرزمین آفتاب تابان، ژاپن.


پنج سال پس از آن، سفر به توکيو به یکی از رویاهای مهاجرتی پرطرفدار تبدیل می شود، سفری که نه تنها دو پرواز هفتگی هواپیمایی جمهوری اسلامی پاسخگوی نیاز آن نيست که صف های طویل مقابل آژانسهای مسافرتی و لیستهای انتظار دو ساله بحرانی می آفریند که دادستان تهران را مجبور به حضور در استادیوم آزادی می کند تا در آشفته بازار این سفر پر امید و بحران، نظمی برقرار کند.

موضوع، باعث نگرانی دولت ژاپن می شود که با تغییر در سیاستهای کنسولی خود، ورود ایرانیان را مشروط به درخواست رواديد در سفارت متبوعش در تهران می کند، رواديدی که تا آن تاریخ بدون شرایط خاص در هنگام ورود به توکيو و برای مدت سه ماه به تمام مسافران ایرانی داده می شد. علاوه بر آن، ایرانیان برای رسیدن به مقصد موعود دست به دامن خروج های غیر مستقیم و به قولی قاچاقی و بسیار پر هزینه می شوند، خروجی که تا به امروز نیز ادامه دارد.

اینکه تاریخ عطش سیراب ناشدنی برای خروج از ایران با تاریخ انقلاب اسالامی و پيامدهای آن به ویژه جنگ ايران و عراق و بحران اقتصادی ايران گره خورده است، جای تردید نیست اما اینکه چگونه توکیو در مدتی کوتاه به انتخابی این چنین سرنوشت ساز و پرهیاهو تبدیل شد، به سختی در کادر چارچوبهای قبلی و تا حدی شناخته شده مهاجرت قرار می گیرد.

مهاجران توکيو نه برای تحصیل یا ادامه تحصیل، نه برای درخواست پناهندگی و نه حتی برای ملحق شدن به خانواده و نه برای ترک وطن که برای تن دادن به کارهای یدی و ساختمانی سخت جهت دستیابی به کلید خوشبختی دیروز و کمابیش امروز جامعه ایران، دلارهای سرنوشت ساز زرين، عازم ديار آفتاب تابان می شوند.

اين مهاجران بنابر طنز لطيف خود آنها از حاشيه "جردن جنوبی" آمده اند و اکثرا از محله های معروف تهران قديم يعنی خزانه، نازی آباد، راه آهن، گمرک، شوش، فلاح، جوادیه و سرآسیاب هستند، محله هایی همچنان قهرمان پرور. قهرمانی در این تهران خاص براساس سه اصل هميشگی ارزیابی می شود: عرق ملی تنها افتخار، زور بازو حربه استقلال و نام و یاد علی اسطوره عشق، امید و ایمان. و این چنین است که در میان ایرانیان مقیم ژاپن به کمتر کسی بر می خوری که گریزی به خاطراتی از دوران جنگ و جبهه نزند.

هر چند در جمع مهاجران همیشه اشاره به میزان پولی می شود که به ایران فرستاده شده اما به ندرت صحبت از کاری می شود که ارسال آن پول را امکان پذیر می سازد. کار در رستوران از شستن ظرف تا مدیریت یک مکان، ساختمان سازی یا کارگری، کار در کارگاه های کوچک صنعتی و یا مونتاژ و یا بسته بندی، کارخانجات مواد شیمیایی، فرش فروشی، رفو گری فرش، رانندگی، فروش کارت تلفن و بالاخره "کارهای خلاف" مثل خريد و فروش کارت تلفن، پاسپورت و کارت اقامت از جمله مشاغل ايرانيان مهاجر به ژاپن است



و شاید نیز به همین دلیل حکایت زندگی در توکیو از جنس افسانه است و تداعی گر حکایت قهرمانان یعنی همان افرادی است که ظرف يک شب راه صد ساله پیموده اند. قهرمانانی که به نیرو و توان خود بدون پشتوانه دیگران تکیه کرده اند، قهرمانانی که از صفر و یا زیر صفر، یعنی با قرض آغاز کرده اند و به قول مهاجران، "از فرش به عرش رسيده اند."

هزینه خریدهای اساسی خانواده فرد مهاجر از جمله خانه، خودرو، مغازه ، جهیزیه کامپیوتر و ... بدون حمایت دلارهای ارسالی او ناممکن است و در توان درآمدهای ريالی نيست. تعداد افرادی که چشم امید به دست مهاجر مقیم توکیو داشته و از سر تصدق این مهاجرت به اشکال مختلف به نوایی می رسند، گاهی به سختی در قامت یک قاب عکس گنجاندنی است و از خانواده درجه اول شخص مهاجر فراتر می رود.

طولانی بودن دوران جدايی ( زيرا فرد مهاجر به دليل حضور غيرقانونی خود گاهی با پانزده سال از ديدار خانواده اش محروم است) و اينکه مهاجرت ها در اکثريت 95 درصد آن مربوط به قشر مردان و شاغلين بدون تخصص است، از ديگر ويژگی های مهاجرت به توکيو به شمار می رود.

هر چند در جمع مهاجران همیشه اشاره به میزان پولی می شود که به ایران فرستاده شده اما به ندرت صحبت از کاری می شود که ارسال آن پول را امکان پذیر می سازد. کار در رستوران از شستن ظرف تا مدیریت یک مکان، ساختمان سازی یا کارگری، کار در کارگاه های کوچک صنعتی و یا مونتاژ و یا بسته بندی، کارخانجات مواد شیمیایی، فرش فروشی، رفو گری فرش، رانندگی، فروش کارت تلفن و بالاخره "کارهای خلاف" مثل خريد و فروش کارت تلفن، پاسپورت و کارت اقامت از جمله مشاغل ايرانيان مهاجر به ژاپن است.

از تغییرات مهم در دهه دوم اقامت مهاجران ژاپن می توان به ازدواج آنها با ژاپنی ها و تقلیل آمار اقامت های غیرقانونی اشاره کرد. درباره تعداد ایرانیانی که اکنون در ژاپن مهاجر هستند، به همان دلیل مهاجرت های غیرقانونی، آمار دقیقی در دست نيست. تعداد اين مهاجرين حدود 7 تا 10 هزار نفر تخمين زده می شود که اين رقم در مقايسه با گذشته ظاهرا به یک پنجم تقلیل پیدا کرده است.

از جمله مکان ها و اجتماعات مهمی که این تعداد ایرانی مقیم ژاپن را به هم نزدیک کرده و انسجام هرچند محدود میان آنها را باعث می شود، می توان به حدود ده تا پانزده فرش فروشی که در سه اتحادیه فرش مختلف و یا در سه گروه حرفه ای دور هم اجتماع می کنند، نام برد.

پنج خواربار فروشی و سه رستوران (انار، علاالدین و زعفران) از ديگر عوامل انسجام ايرانيان ساکن ژاپن است. در میان مکان های دیگر ارتباطی می توان به یک حسینیه و یک مهدویه متعلق به ایرانی های مهاجر و فرش فروش اشاره کرد.

ايرانيان مهاجر توکيو دو ماهنامه نيز دارند. ماهنامه های روشنايی و پل ابريشم هر دو در اوايل سال های 1370 به صورت هفته نامه چاپ می شده اند.
 
بالا