
«سالخوردگی شباهت زیادی به مرگ دارد.
بعضیها چنان در مقابل سالخوردگی و مرگ مقاومت میکنند که گویی آنرا به هیچ انگاشتهاند. این مقاومت نه به خاطر شجاعتر بودنشان نسبت به دیگران، که صرفا به این دلیل است که قوه تخیل ندارند. به محض آنکه چیزی را که به آن عشق میورزید تکذیب کردید، آنگاه قادر خواهید بود آن را از نو خلق کنید.
شاید کتابی را که مینویسم نیز روزی همانند جسمم از بین برود. با اینحال، مردم باید بپذیرند که مرگ اجتناب ناپذیر است. شاید تا 10 سال آینده دیگر زنده نباشند. صدها سال دیگر، کتابهایشان نیز دیگر وجود نخواهند داشت.
مردم این را میپذیرند. جاودانگی به کتابها و انسانها وعده داده نشده است. زندگی میکنیم به این دلیل که به دنیا آمدهایم.
اگر سیستم (قدرت حاکم) بر زندگی و مرگ شما حاکم باشد... شما دیگر انسان نخواهید بود. به حیواناتی اهلی تبدیل میشوید.
مهم نیست دامدار چقدر تلاش میکند تا ماجرا را به گونهای دیگر نشان دهد، آنها هرگز به دامهایشان به چشم دوست نگاه نمیکنند.
برای من این معمایی است حل ناشدنی...
چگونه ممکن است افرادی که در چنین جامعهی کسل کنندهای همچون دام با آنها رفتار شده است، هیچ تلاشی برای از بین بردن آن نکرده باشند؟
هیچ چیز در این دنیا ابدی نیست. تنها چیزی که حقیقتاً وجود دارد، شکوه انسانهایی است که کفاره گناهانشان را میدهند.
دانهی گندم تک دانهای بیش نخواهد بود مگر آنکه بر روی زمین بیوفتد و پژمرده شود.
هر آنکس که به زندگی عشق میورزد، آنرا میبازد و هر آنکس که از زندگی در این دنیا بیزار است... به زندگی ابدی چشم میدوزد.»
ماکیشیما شوگو ــ
انیمه سایکو-پاس