• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مسابقه انتخاب عکس اعضاء پی تی (قوانین در پست اول)

astanboos

Registered User
تاریخ عضویت
6 آگوست 2011
نوشته‌ها
1,160
لایک‌ها
781
سن
28
محل سکونت
مشهد
bebakhshid finglish mizanamman ba in ax sherkat mikonamUntitled.jpg
گدای راستگو:دروغ چرا؟ من یه ابجو می خوام!!sa88mwnyeocscbm3io6.jpg
122c0eh_0_69088.jpg
122c0eh_0_69088.jpg
122c0eh_0_69088.jpg
 

فایل های ضمیمه

  • 122c0eh_0_69088.jpg
    122c0eh_0_69088.jpg
    96.5 KB · نمایش ها: 71
Last edited:

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
فستیوال گدا های آهنی ....
41501.jpg

پیرمرد خسته سکه ای از جلیقه کهنه اش دراورد تا صدقه بدهد،اما وقتی جمله روی صندوق را دید، منصرف شد ...
" صدقه عمر را زیاد میکند .."
 

mahi58

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2006
نوشته‌ها
7,735
لایک‌ها
11,291
محل سکونت
Tehran
eshant mano nega
age mikhay man avaz mikonam

به نظرم ایشون به صورت تصادفی با همون عکس اشانتیون شما شرکت کردند، چون پست شون خیلی سریع بعد از پست شما زده شده، ولی کلا شرکت کردن یه نفر با اشانتیون یه نفر دیگه مشکلی نداره. لزومی نداره چیزی رو تغییر بدین. :)
 

astanboos

Registered User
تاریخ عضویت
6 آگوست 2011
نوشته‌ها
1,160
لایک‌ها
781
سن
28
محل سکونت
مشهد
ممنون کیبورد فارسی من درست شد اگه لازمه بگید پستای فینگلیشمو فارسی کنم
 

astanboos

Registered User
تاریخ عضویت
6 آگوست 2011
نوشته‌ها
1,160
لایک‌ها
781
سن
28
محل سکونت
مشهد
دوست عزیز فک کنم باید عکس باشه نه کاریکاتور
 

mahi58

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2006
نوشته‌ها
7,735
لایک‌ها
11,291
محل سکونت
Tehran
اشکالی نداره احسان جان. غیر از قوانین و مقرراتی که توی پست یک توضح داده شده هیچ محدودیت دیگه ای برای گذاشتن عکس نداری. عکست هم باحال بود، من دوز داشتم...
7g55dtp4i83pi0balag.gif
 

astanboos

Registered User
تاریخ عضویت
6 آگوست 2011
نوشته‌ها
1,160
لایک‌ها
781
سن
28
محل سکونت
مشهد
درد من تنهايی نيست
بلکه مرگ ملتی است
که گدايی را قناعت
بی عرضگی را صبر
و با تبسمی بر لب اين حماقت را حکمت خداوند می نامند...
================
در ضمن عکس من چطور بود؟
 

kaveh_hazhir

کاربر فعال و منتخب سال 90 انجمن موسیقی<br>کاربر فع
کاربر فعال
تاریخ عضویت
11 جولای 2010
نوشته‌ها
373
لایک‌ها
609
محل سکونت
Rasht
سلام، اومدم بگم من این دوره شرکت نمیکنم. :دی چون سخت بید موضوعش... =/
 

p30room

Registered User
تاریخ عضویت
14 فوریه 2010
نوشته‌ها
2,375
لایک‌ها
3,562
محل سکونت
IRAN
سلام، اومدم بگم من این دوره شرکت نمیکنم. :دی چون سخت بید موضوعش... =/

کاوه جان عکس برای این موضوع تو مملکت خودمون پُره
e8ldfzzoe1o43syp1gjr.gif
تنبلی نکن
2i8d4ao.gif

یه عکس بامزه مثل گربه لَم داده بندازی کل نمرات رو جمع کردی
ev0jl1c3ngw8fd9t700.gif
 

kaveh_hazhir

کاربر فعال و منتخب سال 90 انجمن موسیقی<br>کاربر فع
کاربر فعال
تاریخ عضویت
11 جولای 2010
نوشته‌ها
373
لایک‌ها
609
محل سکونت
Rasht
کاوه جان عکس برای این موضوع تو مملکت خودمون پُره
e8ldfzzoe1o43syp1gjr.gif
تنبلی نکن
2i8d4ao.gif

یه عکس بامزه مثل گربه لَم داده بندازی کل نمرات رو جمع کردی
ev0jl1c3ngw8fd9t700.gif

امشب تو مسیر خونه یه بابایی رو دیدم داشت آکاردئون میزد یه دختر کوچولوئیم بود کنارش که با جعبه ای که از گردنش آویزون بود و داشت پول جمع میکرد... :eek:

تو این هوای سرد... معلوم نبود تا کی باید کنار پدرش بمونه و چشم به دستای اینو اون بندازه، و به این فکر کنه که این آدمک ها چقدر بی تفاوت از کنارش رد میشن... بدون اینکه حتی یک لحظه به کمبودهای اون تو زندگی حتی فکر کنن. حتما دلش میخواست که اون لحظه کنار هم بازیاش مشغول خوشگذرونی باشه تا اینکه فکر سیر کردن شکم خودش و دیگر اعضای خونوادش باشه... یا شاید یه اتاق گرم و نرم که خیلی از ماها همین الان راحت توش نشستیم و داریم وب گردیمون رو میکنیم، آرزویی باشه که تا آخر عمر براش محقق نشه. ماها (خودم) با این همه امکانات به هیچ جا نرسیدیم و آینده مون رو بی سرانجام میبینیم... بعد اون به چه امیدی باید سرش رو بذاره رو بالش... شاید معشوقه رویاهاش سوار بر اسب سپید تا آخر عمرش نیاد و اون هم عادت کنه به این زندگی نکبت بار... مثل خیلی های دیگه... و بعدش یه روزی سرش رو رو به آسمون کنه و این سوال رو بپرسه که چرا... چرا... و واقعا چرا !؟

این فکرها، البته نه به این مفصلی، لحظاتی که از کنارشون رد میشدم از سرم میگذشت. تو یه دستم پلاستیک کفشی بود که برای عید خریده بودم و تو دست دیگم گوشیم... یه لحظه از اینکه این فکر به ذهنم رسیده بود تا ازشون عکس بگیرم شرمگین شدم و بلافاصله گوشیم رو گذاشتم تو جیبم و دست کردم تو جیب پشتیم... کیفم رو درآوردم و پولی رو که بابت خرید کفش از فروشنده تخفیف گرفته بودم داخل جعبه دخترک گذاشتم... با لحنی کاملا تمرین شده و با صدای بلند گفت: "مرسی آقا؛ دستتون درد نکنه". دستی رو سرش کشیدم و پرسیدم کلاس چندمی؟ پدرش همونجوری که داشت ساز میزد با خنده ای تلخ بهم گفت: اوله... ازش پرسیدم کل روز رو باهاتونه؟ گفت: آره، دم عیده خیابونا شلوغ تره مجبوریم بیشتر کار کنیم... سرم رو نزدیک سر دخترک کردم و یواشکی تو گوشش گفتم: تو در آینده آهنگساز بزرگی میشی...

اون لحظه نفهمیدم چرا این جمله به ذهنم رسید، هنوزم فکر میکنم نمیفهمم! ولی خب خوشحال بودم... ازین بابت که پولی رو که همیشه سر خرید لوازم چونه میزدم و نمیدادم و این دفعه بدون چونه از دست دادم... :)

پ.ن: فرزاد جان ناراحت نشی برادر... منظورم به شخص خاصی نبود. فقط بعضی مواقع تو شرایطی قرار میگیرم که نمیتونم وجدانم رو زیر پا بذارم.:blush:
 

p30room

Registered User
تاریخ عضویت
14 فوریه 2010
نوشته‌ها
2,375
لایک‌ها
3,562
محل سکونت
IRAN
چاکرتیم کاوه جان
t69037.gif

متاسفانه از این دست افراد تو کشورمون کم نیستن .
همین امروز عصر داشتم برمیگشتم خونه دخترک فال فروشی رو دیدم با یه پیراهن پاره داشت فال میفروخت در حالی که من با کاپشن در حال لرزیدن بودم
hgkwl51fhjxo5m6em127.gif
 
بالا