کاوه جان عکس برای این موضوع تو مملکت خودمون پُره
تنبلی نکن
یه عکس بامزه مثل گربه لَم داده بندازی کل نمرات رو جمع کردی
امشب تو مسیر خونه یه بابایی رو دیدم داشت آکاردئون میزد یه دختر کوچولوئیم بود کنارش که با جعبه ای که از گردنش آویزون بود و داشت پول جمع میکرد...
تو این هوای سرد... معلوم نبود تا کی باید کنار پدرش بمونه و چشم به دستای اینو اون بندازه، و به این فکر کنه که این آدمک ها چقدر بی تفاوت از کنارش رد میشن... بدون اینکه حتی یک لحظه به کمبودهای اون تو زندگی حتی فکر کنن. حتما دلش میخواست که اون لحظه کنار هم بازیاش مشغول خوشگذرونی باشه تا اینکه فکر سیر کردن شکم خودش و دیگر اعضای خونوادش باشه... یا شاید یه اتاق گرم و نرم که خیلی از ماها همین الان راحت توش نشستیم و داریم وب گردیمون رو میکنیم، آرزویی باشه که تا آخر عمر براش محقق نشه. ماها (خودم) با این همه امکانات به هیچ جا نرسیدیم و آینده مون رو بی سرانجام میبینیم... بعد اون به چه امیدی باید سرش رو بذاره رو بالش... شاید معشوقه رویاهاش سوار بر اسب سپید تا آخر عمرش نیاد و اون هم عادت کنه به این زندگی نکبت بار... مثل خیلی های دیگه... و بعدش یه روزی سرش رو رو به آسمون کنه و این سوال رو بپرسه که چرا... چرا... و واقعا چرا !؟
این فکرها، البته نه به این مفصلی، لحظاتی که از کنارشون رد میشدم از سرم میگذشت. تو یه دستم پلاستیک کفشی بود که برای عید خریده بودم و تو دست دیگم گوشیم... یه لحظه از اینکه این فکر به ذهنم رسیده بود تا ازشون عکس بگیرم شرمگین شدم و بلافاصله گوشیم رو گذاشتم تو جیبم و دست کردم تو جیب پشتیم... کیفم رو درآوردم و پولی رو که بابت خرید کفش از فروشنده تخفیف گرفته بودم داخل جعبه دخترک گذاشتم... با لحنی کاملا تمرین شده و با صدای بلند گفت: "مرسی آقا؛ دستتون درد نکنه". دستی رو سرش کشیدم و پرسیدم کلاس چندمی؟ پدرش همونجوری که داشت ساز میزد با خنده ای تلخ بهم گفت: اوله... ازش پرسیدم کل روز رو باهاتونه؟ گفت: آره، دم عیده خیابونا شلوغ تره مجبوریم بیشتر کار کنیم... سرم رو نزدیک سر دخترک کردم و یواشکی تو گوشش گفتم: تو در آینده آهنگساز بزرگی میشی...
اون لحظه نفهمیدم چرا این جمله به ذهنم رسید، هنوزم فکر میکنم نمیفهمم! ولی خب خوشحال بودم... ازین بابت که پولی رو که همیشه سر خرید لوازم چونه میزدم و نمیدادم و این دفعه بدون چونه از دست دادم...
پ.ن: فرزاد جان ناراحت نشی برادر... منظورم به شخص خاصی نبود. فقط بعضی مواقع تو شرایطی قرار میگیرم که نمیتونم وجدانم رو زیر پا بذارم.:blush: