JVD
همکار بازنشسته
- تاریخ عضویت
- 30 آپریل 2010
- نوشتهها
- 5,650
- لایکها
- 6,500
- سن
- 40
دختر کوچولو و پدرش از رو پلي ميگذشتن.
پدر به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه.
دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير
پدر با تعجب پرسيد: چه فرقی میکنه؟
دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيوفته، ممکنه که من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگيري، من، مطمئنم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نميکني.
به افتخار دختر و پسرهای کوچولویی که عشق بابا و مامانهاشون هستند. داغتو نبینم جیگرم
با تشکر از بانیان و مجریان و تلاشگران
پدر به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه.
دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير
پدر با تعجب پرسيد: چه فرقی میکنه؟
دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيوفته، ممکنه که من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگيري، من، مطمئنم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نميکني.
به افتخار دختر و پسرهای کوچولویی که عشق بابا و مامانهاشون هستند. داغتو نبینم جیگرم
با تشکر از بانیان و مجریان و تلاشگران