مشاعره!!!

[roya7]

تو مي گويي كه دل از خاك و خون است

گرفتار طلسم كاف و نون است

 

[Bijan ...]

تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی

 

[f@iry]

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

 

[roya7]

تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم

از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم

 

[f@iry]

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو ....یادم از کشته خویش مد و هنگام درو

 

[roya7]

واعظان كين جلوه در محراب و منبر مي كنند

چون به خلوت مي روند خود كار ديگر مي كنند

 

[f@iry]

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

 

[roya7]

دل حافظ كه به ديدار تو خوگر شده بود

نازپرورد وصالست مجو آزارش

 

[f@iry]

شادي ندارد آنکه ندارد به دل غمي
آن را که نيست عالم غم، نيست عالمي

 

[roya7]

ياد باد آنكو به قسمت خون ما

عهد را بشكست و پيمان نيز هم

 

[s e v d a]

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 

[roya7]

ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيم

جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم

ياد باد آنكو به قصد خون ما

عهد را بشكست و پيمان نيز هم

قسمت چي بود اين وسط؟

قصد درسته

 

[f@iry]

موسم گل شد و فص گل چیدن .... خوش بود روی گل چهره بوسیدن

 

[Bijan ...]

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریاد است

 

[roya7]

تا به كنار من بُدي بود به جا قرار دل

رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده ام

 

[Bijan ...]

من چه گویم یک رگم هشیار نیست
شرح ان یاری که او را یار نیست

 

[roya7]

تا با غم عشق تو مرا كار افتاد

بيچاره دلم در غم بسيار افتاد

 

[Bijan ...]

دل در بر من زنده برای غم تست
بیگانه خلق و اشنای غم تست

 

[roya7]

تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم

تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم

 

[Bijan ...]

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت راز پوشیدن