مصرع بعدی .........

[Rex_Kamnia]

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست


بعدی

ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود

 

[mahmahot]

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست


بعدی

ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود

شما باید مصرع بعد را از طبع خود بگویید

جانم به شوق وصل او از این جهانم می رود



بعدی

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

 

[Moostafa]

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

بعدی

کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه

 

[mahmahot]

وانکه نا یافت همه عمر بشد دیوانه


بعدی

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

 

[Callisto]

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

........

ای دل خسته ز هجران و ز اسباب دگر .... ؟؟؟

 

[mahmahot]

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

........

مصرع دوم رو باید از خودتون بگید .

باش تا باز دمد شام ترا صبح سحر

بعدی


که می بینم که این دشت مشوش

 

[Moostafa]

حیف باشد دل دانا که مشوش باشد


بعدی


و دل تنگ مرا مونس جان باش

 

[drramin]

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش


..............

پدران پاره زميني پي معبد هشتند

 

[پرنیان]

پدران پاره زمينی پی معبد هشتند.............. وین مردم کوته نظر اندر شب غفلت

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ، ................................... .

 

[mahmahot]

دعای خیر جهانی ترا نگه دارد

بعدی

چرا چون لاله خونین دل نباشم

 

[پرنیان]

چرا چون لاله خونین دل نباشم..................که بگذشت عمر و من سودی نبردم.

طواف کعبه ام شده به دور چشمهای تو، ......................... .

 

[mahmahot]

تو گشته ای خدای و من یکی ز بنده های تو

بعدی


خزان آمد و آن برگها بکند و بریخت

 

[پرنیان]

خزان آمد و آن برگها بکند و بریخت................نمانده برگ و بری بر درخت اسیر

حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی، ...................... .

 

[drramin]

حريف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دريغ مدار

حافظ

---------------------------------

منکر نتوان گشت اگر دم زنم از عشق ............

 

[پرنیان]

منکر نتوان گشت اگر دم زنم از عشق.............. من مدعی و طالب آن در همه حالم.

در دست گلی دارم این بار که می آیم،............................................ .

 

[Moostafa]

که‌ای که نامدی گفتی که آیم


بعدي


تو شمس الدین تبریز ار ملولی

 

[پرنیان]

تو شمس الدین تبریز ار ملولی............ به حق روی آر و از او خواه دوا را.

تو را که هرچه مراد است در جهان داری،................................

 

[Moostafa]

ای که در کوی خرابات مقامی داری ..........

بعدی ...


در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت .......

 

[پرنیان]

در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
به جز درود بر آن خالقی که او یکتاست.

دوش می آمد و رخساره برافروخته بود،.................................

 

[GFX]

دوش می آمد و رخساره برافروخته بود.....تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود


دست از طلب ندارم تا کام من برآید...