• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

معرفی کتاب های شعر

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑

اتفاقا من خيلي خوشم اومد شعرهم خيلي دوس دارم ولي خيلي تو كتاباش تخصص ندارم
خوب ازشعراي خارجي جرج اليوت خيلي شعراش قشنگه اشعار ويكتور هو گو رو هم خيلي دوس دارم ولي هرچي ازشون خوندم مال قبل ازانقلاب بوده الان نديدم كتابي ازشون تو بازار باشه

اين يه شعرازاليوت
دست هايم را درآتش گرم كرده ام
با هيچكس درنياويختم زيرا كسي شايسته ي ستيز من نبود
به طبيعت عشق ورزيدم وزان پس هنرپرست بودم
دردست بر آتش عمر گرم مي افروختم واكنون نيز فزون ترميشود
ومن آماده ي رفتنم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
اتفاقا من خيلي خوشم اومد شعرهم خيلي دوس دارم ولي خيلي تو كتاباش تخصص ندارم
خوب ازشعراي خارجي جرج اليوت خيلي شعراش قشنگه اشعار ويكتور هو گو رو هم خيلي دوس دارم ولي هرچي ازشون خوندم مال قبل ازانقلاب بوده الان نديدم كتابي ازشون تو بازار باشه

اين يه شعرازاليوت
دست هايم را درآتش گرم كرده ام
با هيچكس درنياويختم زيرا كسي شايسته ي ستيز من نبود
به طبيعت عشق ورزيدم وزان پس هنرپرست بودم
دردست بر آتش عمر گرم مي افروختم واكنون نيز فزون ترميشود
ومن آماده ي رفتنم

ممنون نگین جان
کاش بتونی کتابی رو ازش معرفی کنی!
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
مرجان تاپیکه خوبی زدی
آفرین
آفرین:دی
پ.ن:هلند سوراخه

آینه های ناگهان:قیصر امین پور
سه دفتر(ابر و کوچه-گناه دریا-بهار را باور کن) فریدون مشیری
گزینه اشعار -شفیعی کدکنی
تا صبح تابناک اهورایی - فریدون مشیری
کتابایی که خودم دارم و خوندم و خوشم اومده را گفتم
فعلاً اینارو داشته باشید تا کتابامو نگاه کنم بازم بهتون میگم:دی
 

pppdar

Registered User
تاریخ عضویت
14 می 2004
نوشته‌ها
130
لایک‌ها
0
ممنون نگین جان
کاش بتونی کتابی رو ازش معرفی کنی!

از تي . اس . اليوت الان کتاب" سرزمین هرز"ش را جلوی دانشگاه می شه پیدا کرد مال انتشارات نیلوفره
این کتابو تا حالا چند نفر ترجمه کرده اند
حسن شهباز
بهمن شعله ور
....
ای بوکشون هم سرچ کنید پیدا می شه
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مرجان تاپیکه خوبی زدی
آفرین
آفرین:دی
پ.ن:هلند سوراخه

آینه های ناگهان:قیصر امین پور
سه دفتر(ابر و کوچه-گناه دریا-بهار را باور کن) فریدون مشیری
گزینه اشعار -شفیعی کدکنی
تا صبح تابناک اهورایی - فریدون مشیری
کتابایی که خودم دارم و خوندم و خوشم اومده را گفتم
فعلاً اینارو داشته باشید تا کتابامو نگاه کنم بازم بهتون میگم:دی

پردیس جانم
کتابی که معرفی می کنی کامل باشه لطفا و چندتایی از شعرهاش رو بزار تا سبک کتاب دست بچه ها بیاد
قیمت/انتشارات حتما ذکر بشه
با تشکر
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
خوب من كتاب شعرهم دارم ولي چيز خاصي نيست
اين يكيش گزيده ي اشعار مهدي اخوان ثالث
ازمجموعه ي شعرزمان ما محمدحقوقي انتشارات نگاه
قميت 3200 تومان (البته چاپ 1385 قيمت الانش رونميدونم)
ديگه اخوان ثالث فكرنكنم نيازبه معرفي داشته باشه
گزيده ي اشعارفروغ فرخزاد ازمجموعه شعرزمان ما محمدحقوقي انتشارات نگاه قميت 2800 (اينم مال سال 1384 دوباره قيمت الانو نميدونم ولي فكرنكنم خيلي تغيير كرده باشه)
فروغ هم كه معرف حضورتون هست
البته اين كتابا علاوه براشعار .نقدوبررسي وتحليل اونا روهم داره
كتاباي ديگه اي مثل اشعارمريم حيدرزاده روهم داشتم ولي متاسفانه چند وقتيه گم شده نه اسمش يادم مونده نه انتشارات
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
پردیس جانم
کتابی که معرفی می کنی کامل باشه لطفا و چندتایی از شعرهاش رو بزار تا سبک کتاب دست بچه ها بیاد
قیمت/انتشارات حتما ذکر بشه
با تشکر
چشم!


سه دفتر فریدون مشیری(ابر و کوچه-گناه دریا-بهار را باور کن)
چاپ بیست و ششم
نشر چشمه
قیمت:4500(وقتی من خریدم)

شعر :
دلم می خواست بند از پای جانم باز می کردند



که من تا روی بام ابرها پرواز می کردم

از آنجا با کمند کهکشان٬ تا آستان عرش می رفتم

در آن درگاه٬ درد خویش را فریاد می کردم

که کاخ صد ستون کبریا لرزد

مگر یک شب ازین شب های بی فرجام

ز یک فریاد بی هنگام

به روی پرنیان آسمان ها خواب در چشم خدا لرزد

دلم می خواست دنیا رنگ دیگر بود

خدا با بنده هایش مهربان تر بود

از این بیچاره مردم یاد می فرمود

دلم می خواست زنجیری گران٬ از بارگاه خویش می آویخت

که مظلومان خدا را پای آن زنجیر

ز درد خویشتن آگاه می کردند

چه شیرین است وقتی بی گناهی داد خود را از خدای خویش می گیرد

چه شیرین است اما من٬

دلم می خواست اهل زور و زر٬ ناگاه

ز هر سو راه مردم را نمی بستند و زنجیر خدا را بر نمی چیدند

دلم می خواست دنیا خانه ی مهر و محبت بود



دلم می خواست مردم٬ در همه احوال با هم آشتی بودند

طمع در مال یکدیگر نمی کردند

کمر بر قتل یکدیگر نمی بستند

مرادِ خویش را در نامرادیهای یکدیگر نمی جستند

ازین خون ریختن ها٬ فتنه ها٬ پرهیز می کردند

چو کفتاران خون آشام٬ کمتر چنگ و دندان تیز می کردند


و



از همان روزي که دست حضرت قابيل
گشت آلوده به خون حضرت هابيل
از همان روزي که فرزندان آدم
صدر پيغام آوران حضرت باري تعالي
زهر تلخ دشمني در خون شان جوشيد
آدميت مرد
گرچه آدم زنده بود.
از همان روزي که يوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزي که با شلاق و خون، ديوار چين را ساختند
آدميت مرده بود
بعد دنيا هي پر از آدم شد و اين آسياب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
اي دريغ،
آدميت بر نگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانيت است
سينه ي دنيا ز خوبي ها تهي است
صحبت از آزادگي، پاکي، مروت ابلهي است
صحبت از عيسي و موسي و محمد نابجاست
من که از پژمردن يک شاخه گل
از نگاه ساکت يک کودک بيمار
از فغان يک قناري در قفس
از غم يک مرد، در زنجير
حتي قاتلي بر دار!
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرين ايام، زهرم در پياله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن يک برگ نيست
واي! جنگل را بيابان مي کنند
دست خون آلود را در پيش چشم خلق پنهان مي کنند
هيچ حيواني به حيواني نمي دارد روا
آنچه اين نامردمان با جان انسان مي کنند
صحبت از پژمردن يک برگ نيست
فرض کن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض کن يک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بيابان بود از روز نخست
در کويري سوت و کور
در ميان مردمي با اين مصيبتها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانيت است..
 

nothing at all

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 جولای 2010
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
1
سلام
اگه ممكنه يه كتاب شعر انگليسي معرفي كنيد
ترجيحا برگزيده اي از اشعار شاعر هاي مختلف باشه!
 

ocarina4

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2007
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
25
محل سکونت
مشهد
گزیده اشعار آقای شمس لنگرودی با عنوان " مرا ببخش خیابان بلندم" ، ناشر شاملو... ، کتاب خوبی هست از منتخب شعرهای آقای لنگرودی.

اگه عاشقانه میخوای ، گزیده شعری با عنوان " خاطره ای در درونم است " از آنا آخماتورا شاعر اهل شیلی به ترجمه آقای احمد پوری رو هم توصیه میکنم.

یک کتاب شعر هم از الیاس علوی (شاعر افغانستانی) هم توصیه میکنم که واقعاً شعرهای زیبایی داره ، عنوانش هست "من گرگ خیالبافی هستم" از انتشارات آهنگ دیگر

نمونه شعر:

ناتالیا

ای زن روسی

با سایه ی عمیق ِپلکت

تو را چنین چشمی باید

تا " ولادیمیری"*

در کوچه های لایعقل ِمسکو

شراب شراب

شعر بنوشد

- - - - - - - - - - - - - -

در کل بستگی به سلیقه شعری هم داره ، و البته اگه شعرهای بعضی بزگان شعر نو و معاصر رو اگه هنوز هم نخوندی توصیه میکنم از دست ندی ، کسانی مثل فروغ فرخزاد و یا مهدی اخوان ثالث ، که جایگاهی جدا و بی مثال دارند.
 

radium

Registered User
تاریخ عضویت
24 جولای 2009
نوشته‌ها
392
لایک‌ها
4
فقط شعر های خارجی !!!
یا ایرانی هم می شه
فروغ فرخزاد قیمت الانش رو نمی دونم


فردا اگر ز راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو می ماندم
من تا ابد ترانۀ عشقم را
در آفتاب عشق تو می خواندم

در پشت شیشه های اتاق تو
آن شب نگاه سرد سیاهی داشت
دالان دیدگان تو در ظلمت
گوئی به عمق روح تو راهی داشت

لغزیده بود در مه آئینه
تصویر ما شکسته و بی آهنگ
موی تو رنگ ساقۀ گندم بود
موهای من،خمیده و قیری رنگ

رازی درون سینۀ من می سوخت
می خواستم که با تو سخن گوید
اما صدایم از گره کوته بود
در سایه،بوته،هیچ نمی روید ...
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
يكي ديگه ارشعراي خارجي كه خيلي دوسش دارم وتاسفانه هميشه يادم ميره اسمشو ببرم شاعره ي فرانسوي بانو مارسلين دبر دوالمور هست متاسفانه اثارشو دركتاب فروشي نديدم البته شايدهم ترجمه شده من خبرندارم كه احتمالش زياده من بعضي ازآثارشوباترجمه استاد شجاع الدين شفا خوندم كه چاپ قبل ازانقلاب بوده .احساسات لطيف وكلمات دل انگيزوساده اي كه به كارميبره ونشئت گرفته ازقلب شكستش وشكست بزرگ عشقيي وسختيهايي كه درزندگي واقعيش داشته شعراشوفوق العاده كرده وجالب اين كه ارادت خاصي هم به شيخ بزرگ شيرازسعدي داشته وازاون هم الهام ميگرفته .دركشورش خيلي محبوبه يكي ازاشعارش به نام من يك بالشت كوچولو دارم كه اونو براي دختركوچكش گفته بوده سالهادركتاب درسي بچه هاي فرانسوي جاي داشته
قطه ي زيركه شاعراونو تحت تاثيريكي ازحكايات سعدي گفته وجزو لطيف ترين اثارش هم هست گل هاي سعدي نام داره وخيلي قشنگه

گل هاي سعدي
بامدادان به باغ رفتم تابرايت دامني گل سرخ ارمغان آرم اما آنقدرگل دردامنم انباشتم كه بند فشرده ي آن تاب نياورد,گسست وگل ها همه بادست بادراه دريا درپيش گرفتند همراه آب رفتندوديگربازنگشتند,فقط موج آب برنگ قرمزدرآمد وگويي لحظه اي آب وآتش بهم آميخت .امشب هنوزجامه ام ازگل هاي بامدادي معطراست,اگرميخواهي آن ها را ببويي سربه دامان من گذار
مارسلين دبردوالمور.شجاع الدين شفا
 

shahrnoosh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2010
نوشته‌ها
15
لایک‌ها
4
محل سکونت
بهشت
منظومه آبی، خاکستری، سیاه(۱۳۴۳)از حمید مصدق
متاسفانه من از چپ جدید این کتاب اطلاعی ندارم، در نت هم جستجو کردم در هیچ انتشاراتی ندیدم ولی‌ کتاب مورد علاقه من هست .

http://www.goodreads.com/book/show/198821._

ابر خاكستری بی باران پوشانده
آسمان را یكسر
ابر خاكستری بی باران دلگیر است
و سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت افسوس سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد كدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاكستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه كسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم
كه در آن دولت خاموشیهاست
من شكوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی كه به من می گوید :
"گر چه شب تاریك است
دل قوی دار ، سحر نزدیك است "
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
سلام دوستان
در بين كتابهاي شعر من يك كتاب خيلي قديمي دارم به نام " راهيان شعر امروز" گرد آوري شده توسط "داريوش شاهين".(جنگی از نو سرایان شعر امروز مجموعه ای از داریوش شاهین )تاريخ انتشار اين كتاب برميگردد به سال 1358 و نشر گنجينه منترش كرده.قديمي هست ولي شعرهاي خوبي از شاعران خوب در آن گردآوري شده.مثل: فروغ-نادر ابراهيي-فريدون مشيري-اخوان-سياوش كسرايي و...

براي نمونه هم قسمتي از منظومه "آرش كمانگير" از "سياوش كسرايي" را مينويسم كه اولين شعري بود از اين كتاب كه خواندم:


" برف مي بارد
برف مي بارد به روي خار و خاراسنگ
كوهها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ
بر نمي شد گر ز بام كلبه ها دودي
يا كه سوسوي چراغي گر پيامي مان نمي آورد
رد پا ها گر نمي افتاد روي جاده هاي لغزان
ما چه مي كرديم در كولاك دل آشفته دمسرد ؟
آنك آنك كلبه اي روشن
روي تپه روبروي من
در گشودندم
مهرباني ها نمودندم
زود دانستم كه دور از داستان خشم برف و سوز
در كنار شعله آتش
قصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز
گفته بودم زندگي زيباست
گفته و ناگفته اي بس نكته ها كاينجاست
آسمان باز
آفتاب زر
باغهاي گل
دشت هاي بي در و پيكر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهي در بلور آب
بوي خاك عطر باران خورده در كهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن ، رفتن ، دويدن
عشق ورزيدن
غم انسان نشستن
پا به پاي شادماني هاي مردم پاي كوبيدن
كار كردن ، كار كردن
آرميدن
چشم انداز بيابانهاي خشك و تشنه را ديدن
جرعه هايي از سبوي تازه آب پاك نوشيدن
گوسفندان را سحرگاهان به سوي كوه راندن
همنفس با بلبلان كوهي آواز خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شير دادن
نيمروز خستگي را در پناه دره ماندن
گاه گاهي
زير سقف اين سفالين بامهاي مه گرفته
قصه هاي در هم غم را ز نم نم هاي باران شنيدن
بي تكان ، گهواره رنگين كمان را
در كنار باد ديدن
يا شب برفي
پيش آتش ها نشستن
دل به روياهاي دامنگير و گرم شعله بستن
آري آري زندگي زيباست
زندگي آتشگهي ديرينه پا برجاست
گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران پيداست
ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست
پير مرد آرام و با لبخند
كنده اي در كوره افسرده جان افكند
چشم هايش در سياهي هاي كومه جست و جو مي كرد
زير لب آهسته با خود گفتگو مي كرد
زندگي را شعله بايد فروزنده
شعله ها را هيمه سوزنده ..."

ببخشيد كلش خيلي طولاني ميشد.
 
Last edited:

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
گزینه اشعار
"حمید مصدق "
انتشارات مروارید
منتخبی از کتاب های :
درفش کاویان ، آبی خاکستری سیاه ، در رهگذار باد، از جدایی ها ، سال های صبوری
قیمت:3400 تومان
چاپ چهاردهم 1387
یک شعر:
تو به من خندیدی / و نمی دانستی، من به چه دلهره از باغچه همسایه ، سیب را دزدیدم





تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال ها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما
سیب نداشت
 
بالا