maryam_1000
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 10 فوریه 2005
- نوشتهها
- 57
- لایکها
- 2
دين هم كارش همينه اصلاح اجتماعبه نقل از iranvig :زرتشت هرگز دين نياورد - زرتشت خودشو يك مصلح اجتماعي ميدونست مثل بودا و كنفسيوس.
دين هم كارش همينه اصلاح اجتماعبه نقل از iranvig :زرتشت هرگز دين نياورد - زرتشت خودشو يك مصلح اجتماعي ميدونست مثل بودا و كنفسيوس.
متاسفانه بايد برم ولي انطور تصور ميكنم كه تعريف از عرفان قانعت كرده .به نقل از maryam_1000 :دين هم كارش همينه اصلاح اجتماع
جالب بودبه نقل از iranvig :تعريف عرفــــان
در تعريف عرفان نيز هم چون فلسفه آراي زيادي موجود است، اما در نهايت از همهي آنها چنين برميآيد كه عرفان برخلاف فلسفه، عقل را در خور رسيدن به حقيقت نميداند؛ بلكه اين مهم را به كشف و شهود و اشراق محول ميكند و براي دستيابي به آنها نيز شروط و مراتبي قائل ميشود
عرفان نيز نوعي هستيشناسي است؛ يعني گونهاي نگرش به جهان دارد كه مبتني بر كشف و شهود و اشراق است. عرفان جهانبينيِ شهودي و اشراقي است، از آن جهت كه شهودي و اشراقي است؛ يعني شهود و اشراق فصل مقوم عرفان است.
http://www.bashgah.net/modules.php?name=News&file=article&sid=10541
-------------------------
به زبون ساده در عرفان عقل حق تصميم نداره و فقط دل و الهام و يا بقول معروف كشف شهود هست كه ميتونه تصميم بگيره و نظر بده(چيزي كه جديدا خارجيها بهش علاقمندشدن) كشف شهود رفتن به حالت خلسه و تصميم گيري و حصول نتيجه از قدرت دروني هست شما در عرفان ناب حق نداري بر اساس عقل تصميم بگيري و بايد حتما در حالت خلسه و كاملا ناآگاهانه و فقط از روي الهام درون تصميم بگيري كاري كه مولوي انجام ميداد يعني حتي براي گفتن شعر هم متوسل به الهام دروني ميشد(نواخت موسيقي و رقصيدن سما دور آتش اونو به حالتي ميبرد كه هيچ اراده اي در گفتن اشعار نداشت بلكه خود اشعار بنوعي به اون الهام ميشد براي همينه كه چنين آهنگين و پر جذبه هست) اگه اشعار مولوي رو خونده باشيد بسيار آهنگين و پر طنين و با صلابت هست بخصوص بعضي از اين اشعار براحتي ميشه با ريتم تند خوند.
متاسفانه عرفان محض باعث شد كه عقل كم كم از دور خارج بشه و ايران بجاي رسيدن به عصر خرد ورزي به دوري از خرد روي بياره.
درصورتي كه ايران پيش از اسلام (در جاي جاي شاهنامه ميتوان ديد) خرد بعنوان بهترين هديه خداوند بوده كه به آدمي داده شده .
ايرانيان عرفان رو با خرد همراه داشتند شما در شاهنامه و يا داستانهاي ايراني وقتي نگاه كنيد عارفان ايران همه ار دانشمندان بودند يعني خرد هميشه همراه عرفان بود .
عرفان نخستين بار توسط جمشيد پادشاه ايراني بكار گرفته شد و اين پادشاه گروهي از مردمان(كاتوزيان) را گرد كرد و به كوها و غارها فرستاد تا به تذكيه نفس بپردازند.
خيلي زيبا نوشتينبه نقل از iranvig :متاسفانه بايد برم ولي انطور تصور ميكنم كه تعريف از عرفان قانعت كرده .
اما دين آره كسي منكر اين نيست كه دين يكي از هدفهاش همينه ولي اين تنها هدف نيست بلكه هدف اصلي رسوندن آدم به خداست.
اما مصلح اجتماعي كاري به خدا نداره(منكرش هم نيست اما به آدم نميگه تو بايد به خدا برسي) فقط ميگه زندگي زيباست و تو بايد بر اساس يه سري روشهايي كه بهش ميگن اخلاق حركت كني تا در جامعه پويايي و نشاط باشه و بشه مردم در كنار هم زندگي كنن.
هدف مصلح خدا نيست بلكه جامعه هست
اما هدف دين خداست.
درستهآدمهاي امروزي با اين همه پيشرفت و غيره بازم بيان عقل رو بذارن كنار و دنبال اين بگردن يكي دستشون رو بگيره و ببره به جايي كه حالا خودشون بايد زحمت بكشن و برسن! چطور ما كه مخلوق هستيم براي استفاده از جديدترين پيشرفتها اينهمه تلاش ميكنيم بعد نوبت خدا كه ميشه يو هويي فيلمون ياد ...ميكنه و برميگرديم به ....سال قبل و همون روشهاي قبلي
اينم درستهمتاسفانه عرفان محض باعث شد كه عقل كم كم از دور خارج بشه و ايران بجاي رسيدن به عصر خرد ورزي به دوري از خرد روي بياره
براي بحث حقيقت بگم.به نقل از maryam_1000 :جالب بود
اما بازم تعريف كاملي ار عرفان ندادين تصميم گيري بدون دخالت دادن عقل و منطق براي چه هدفيست؟
در عرفان هدف چيست؟درك شهودي انسان رو به چه حقايقي ميرسونه؟ و حقيقت يعني چه؟
خواهش ميكنم اگر اشاره اي تاريخي ميكنيد همراه با مدرك باشه
فكر نميكنم عرفان توي اجتماع بي معني باشه - منظورت رو واضح تر بگو چون عرفان هدفش كشف حقيقته و جامعه هدف اوليش رسيدن به تعاليه كه تعالي در نهايت رسيدن به حقيقت .عرفان در اجتماع معني نداره در جامعه بايد با واقعيت رندگي كرد اما در عرفان از واقعيت خارج ميشي و تنها به حقيقت فكر ميكني و حتي جرئي از حقيقت ميشي ( در عرفان ناب)
به نظر من ایرانیا فلسفه یونان رو با اسلام پیوند زدند و ازش عرفان درست کردنبه نقل از aaber_piade :موضوع جالبي است. با اينکه عرفان نزد ايرانيان است و بس به هيچ وجه موافق نيستم، عرفان به نظر من هدف معيني نداره، واژه عرفان يعني شناخت، همين .. يعني شناخت يک سري موارد يه سري چيز ها يه سري نکته ها.. مي تونه بسته به تمايلات عارف به خدا مربوط باشه و مي تونه هم نباشه، مي تونه به عشق مربوط باشه، به زندگي مربوط باشه و خيلي قصه ها و حکايت هاي ديگه، عرفان الزاما توي مثنوي خلاصه نشده ولي اگر خيلي به مثنوي (مثل خود من) علاقه دارين بگين که فرضا داستان پادشاه و کنيزک چه ربط مستقيمي به شناخت و ادراک خداوند داره؟ البته بي ربط هم نيست، شاه مجبور ميشه با اون پزشک عجیب غريب آشنا بشه و براي حل مشکل کنيزک با اون حکيم دمخور بشه و :
گفت معشوقم تو بودستی نه آن --- ليک، کار از کار خيزد در جهان..
مگه فايده اي هم داره؟به نقل از iranvig :تعداد زياد پستها در راستاي افزايش رقم كه نيست
موافقم عرفان يك راه متفاوته هدف يكيست اما اينكه عرفان چه راهيه و چطور راهيه بحثهبراي بحث حقيقت بگم.
چند تا سوال هست كه اگه بشر بدونه جوابشو ديگه دنبال هيچ موضوعي نميره .
1- از كجا آمده ايم
2- كي و چي هستيم
3- به كجا خواهيم رفت
تمام كارهايي كه آدمي انجام ميده فقط و فقط راهيه براي رسيدن به جواب اين سوالها (چه فلسفه و چه رياضيات و چه تاريخ و .... همه اين دانشها راهي هستن براي رسيدن به جواب اين سوالها يا به عبارت ديگه حقيقت)
عرفان هم فقط راه رسيدن به هدف رو عوض كرده ولي در واقع اونم هدف واقعيش كشف حقيقته
خيلي زرنگيدرباره تاريخ هم ببخشيد تاريخ دانها بهتره بگن من اگه اشاره تاريخي ميكنم هدفم گفتن تاريخ نيست .
توي جامعه بايد واقعگرا بود نه آرمانگراي محضفكر نميكنم عرفان توي اجتماع بي معني باشه - منظورت رو واضح تر بگو چون عرفان هدفش كشف حقيقته و جامعه هدف اوليش رسيدن به تعاليه كه تعالي در نهايت رسيدن به حقيقت .
عرفان ناب يعني خالي از هرگونه آثار ماده!خوب حالا شما راجب اين كلمه توضيح بديد "‘عرفان ناب" و اينكه عارف ميشه جزيي از حقيقت ؟؟؟ معني اين كلمه براي من نامفهومه ، مگه ميشه جزيي از حقيقت شد ؟