دوستان خواهش میکنم شوخی بی جا و ... نکنید . مسئله خیلی جدی هست و به آیندم مربوط میشه .
من حدود 2سال و نیم پیش با یه خانومی آشنا شدم و 2 سال پروسه ی منت کشی و ... پیش رفت تا تونستم دل دختر رو به دست بیارم . تو این مدت خاطرات تلخ و شیرین زیادی با هم داشتیم . 1 سال آخر با هم اس ام اسی و تماسی در ارتباط بودیم و هر از گاه بیرونم میرفتیم . اما گذشت و کم کم صدای خواستگارو ... به گوشم رسید . منم چون شرایط سنی و کاری و تحصیلم اجازه نمیداد نمیتونستم برم خواستگاری . دلمو زدم به دریا و رفتم پیش باباش و باهاش صحبت کردم . باباش ازم خوشش اومد ولی چون کار درست حسابی نداشتم و درسم تموم نشده بود گفت خانواده مخالفت کردن !!!
کمتر از 1 هفته بعد دختری که همه ی رویای من بود رو شوهر دادن !!!
حالا از اینا بگزریم . حرف من این نیست !
من یک ماهی هست که با یه خانمی آشنا شدم که با هم قرار ازدواج گذاشتیم . از همه نظر دختر خوب و دوست داشتنی هست و منم خیلی دوست داره . من ماجرای عشق اول رو که بهش گفتم گفت بهت کمک میکنم که فراموشش کنی . خیلی با شعور و فهمیده هست . با خانواده صحبت کردم برای اینکه با هم ازدواج کنیم و ایشالا تا چند وقت دیگه عقد میکنیم . اما مشکلم اینه هنوز که هنوزه نتونستم دختر اولی رو فراموش کنم . به خدا همه ی تلاشم رو دارم میکنم .اما نمیدونم چرا از ذهنم نمیره . شب و روزم شده استرس که نکنه زندگی این دختر رو با یاد عشق اولم خراب کنم .... میخوام که کمکم کنید تا عشق اولم رو فراموش کنم
من حدود 2سال و نیم پیش با یه خانومی آشنا شدم و 2 سال پروسه ی منت کشی و ... پیش رفت تا تونستم دل دختر رو به دست بیارم . تو این مدت خاطرات تلخ و شیرین زیادی با هم داشتیم . 1 سال آخر با هم اس ام اسی و تماسی در ارتباط بودیم و هر از گاه بیرونم میرفتیم . اما گذشت و کم کم صدای خواستگارو ... به گوشم رسید . منم چون شرایط سنی و کاری و تحصیلم اجازه نمیداد نمیتونستم برم خواستگاری . دلمو زدم به دریا و رفتم پیش باباش و باهاش صحبت کردم . باباش ازم خوشش اومد ولی چون کار درست حسابی نداشتم و درسم تموم نشده بود گفت خانواده مخالفت کردن !!!
کمتر از 1 هفته بعد دختری که همه ی رویای من بود رو شوهر دادن !!!
حالا از اینا بگزریم . حرف من این نیست !
من یک ماهی هست که با یه خانمی آشنا شدم که با هم قرار ازدواج گذاشتیم . از همه نظر دختر خوب و دوست داشتنی هست و منم خیلی دوست داره . من ماجرای عشق اول رو که بهش گفتم گفت بهت کمک میکنم که فراموشش کنی . خیلی با شعور و فهمیده هست . با خانواده صحبت کردم برای اینکه با هم ازدواج کنیم و ایشالا تا چند وقت دیگه عقد میکنیم . اما مشکلم اینه هنوز که هنوزه نتونستم دختر اولی رو فراموش کنم . به خدا همه ی تلاشم رو دارم میکنم .اما نمیدونم چرا از ذهنم نمیره . شب و روزم شده استرس که نکنه زندگی این دختر رو با یاد عشق اولم خراب کنم .... میخوام که کمکم کنید تا عشق اولم رو فراموش کنم