پایگاه پویای شعر کلاسیک

[Cya]

وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی
کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی

سعدی

 

[MrDollar]

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی ..... غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
مولوی - دیوان شمس


شرمنده! شعر قبلی مربوط به یه بخش دیگه بود! امکان ویرایش هم نداره!!!!

ای سـرو بـالـای سـهـی کـز صـورت حـال آگـهـی ..... وز هـر کـه در عـالـم بـهی ما نیز هم بد نیستیم...
سعدی

 

[somayeh60]

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم و شمع
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

حافظ

 

[Cya]

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

حافظ

 

[sh*m]

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدارا با که این بازی توان کرد

حافظ

 

[ibest]

در آن وحدت چرا پیوند جویم
توی مطلوب و طالب، چند جویم

عطار نیشابوری

 

[Cya]

ما را همه شب نمی‌برد خواب
ای خفته روزگار دریاب

سعدی

 

[ibest]

با چون خودی درافکن اگر پنجه می‌کنی

ما خود شکسته‌ایم چه باشد شکست ما

سعدی

 

[cheshayer]

اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود

مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود

شهریار

 

[حنانه55]

شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجب است اگر توانم که سفر کنم ز کویت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد...


سعدی

 

[manuela89]

شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجب است اگر توانم که سفر کنم ز کویت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد...


سعدی

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می سرود............. گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
حافظ

دوست گرامی این تاپیک به صورت مشاعره اس، و امکان دوتا پست پشت سر هم وجود نداره.

 

[ibest]

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی ++خیام

 

[ali 74]

انچه از سر گذشت شد سرگذشت
حیف که بی دقت گذشت
تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم
بر در خانه نوشتند در گذشت

 

[mOorteza]

تا تو از در نیایی

از دلم غم کی شود؟

عطار نیشابوری

 

[designeru.ir]

چو گفتـــــار بيهــوده بسيــار گشت سخنگوي در مردمي خوار گشت

به نايـافت رنجه مـكن خـــــويشتن كه تيمـار جان باشد و رنج تـن

 

[designeru.ir]

همــــان گنج و دينار و كاخ بلنـــــد ===نخواهــــد بدن مرترا ســـودمند

فــريــدون فــرّخ، فرشته نبـــــــود ===بــه مشك و به عنبر، سرشته نبود

چنان گفت فردوسی پاک دامن که از این تربت پاک ایران سزمین چیزی نماند بر تن

 

[AmirBaharvand]

گویند بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر دست ازان نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است
خیام

 

[AmirBaharvand]

چون در گذرم به باده شویید مرا
تلقین ز شراب ناب گویید مرا

خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جویید مرا
خیام