چه چیزی شما را عاشق هنر سینما کرد ؟

[H-C]

من کلا از فیلم و سینما خوشم نمیومد !

فقط فیلمه تخیلی دوست داشتم. بعد حدودای سال 2003 بود که به شدت منتظر قسمت سوم ارباب حلقه ها بودم. بعد رفتم تو یه مغازه ای (یادمه تو انزلی هم این اتفاق افتاد) به جایه ارباب حلقه ها بهم آخرین سامورایی رو داد. من هم دیدمش و خیلی هم حال کردم. بعد زدم تو خط تام کروز و همینجوری شاخه به شاخه پریدیم تا فهمیدم با چه دنیایی طرفم !

الان هم حداقل روزی 1 فیلم میبینم .

 

[Geronimo]

اینکه تصویری از دل تاریخ رو بهم نشون داد تصویری که شاید من هرگز نمیتونستم تصورش رو بکنم

اینکه یه احساسات پاک و زیبا رو در قالب فیلم با افتادن یه برگ از روی درخت دیدم و حس کردمش

اینکه گاهی باید اینم درک کنیم که لذتی هست درون این فیلم دیدن که هیچ جای دیگه یافت نمیشه

اینکه بعضی وقتا یه تجاربی رو میتونی از این فیلم ها به دست بیاری که هیچ جا پیدا شدنی نیست

و اینکه های زیاد دیگه ای که شما بهتر از من میدونید باعث شد که من علاقه مند بشم بهش .

 

[F A R A M A R Z]

یه خاطره یا هر چیزی دیگه تو مجله 40چراغ خوندم گفتم اینجا بزارم شما بخونید خوبه

سینما چی تربیت می کند ؟

زمانی فکر می کردم اصلا سینما به چه دردی می خورد ؟ این فیلم هایی که با سر و صدای زیاد ساخته می شوند ، دنبال چه جیزی اند . چه فرقی می کند این فیلم ها را ببینیم یا نه . می دانستم چیزی غیر از دو ساعت وقت گذاشتن ، لذت بردن و شاید فقط سرگرم شدن ، پشت این ماجراست ، اما چه چیزی ؟ پیدایش نمی کردم .
دلیل نوشتن نقد های طولانی را نمی فهمیدم . تا این که اتفاقی ساده ، شد جواب این سوال ها .
توی فرودگاه هستیم . مشغول تعارفات و یک خداحافظی کشدار . بین آن همهمه یک ردیف صندلی خالی گیرمان می آید . گوشی یکی از بچه ها زنگ می خورد شماره را نمی شناسد و کمی معطل می کند . Ringtone موبایلش موسیقی فیلم پاپیون است .
آقایی کنارمان نشسته . از دوستم می خواهد اگر می شود آهنگ را برایش Play کند . یک بار ، دو بار ، سه بار و ... و هر بار بیشتر از قبل خودش را رها می کند و اشک هایش را هم . بعد انگار که سیراب شده باشد ، ماجرا را برایمان تعریف می کند . ((زنم ، پدرم ، مادرم و خواهرم .... همه رو تو تصادف از دست دادم . دیگه برای زندگی و بودن چیزی نداشتم . کم آورده بودم . تنهای تنها ، دیگه نمی خواستم دنیام باشه ... تا این که پیش یکی از دوستام ، پاپیون رو دیدم ، دنیام عوض شد . شروع کردم به جنگیدن واسه زندگی ام . ))
شاید این یکی از همان چیز هایی باشد که سینمای واقعی به دنبال آن است .
حالا دیگر ((سینما آدم تربیت می کند )) خنده ام نمی اندازد . دلیل بعضی اتفاقات را می فهمم . قدرت سینما را باور کرده ام و به آن احترام گذاشته ام و ...
من جواب سوالم را همین قدر راحت گرفتم ، هر فیلم شاید فقط برای یک نفر شاخته شده باشد . همین کافی نیست ؟

 

[Hoomaan]

همیشه از فیلم دیدن لذت میبردم،اما اون فیلمی که باعث شد من جدی برم سراغ فیلم،فکر کنم سینما پارادیزو بود!

آه .آلفردو و توتوی دوست داشتنی. :happy: مطمئنا این فیلم زیبا خیلی رو عاشق سینما کرده.

من به خاطر عشق پدر و مادرم به سینما و فیلم ، وبالطبع زیاد فیلم دیدن اونها از دوران خردسالی تا نوجوانی ام به فیلم علاقه مند شدم...
هنوزم پدر و مادرم از من بیشتر فیلم می بینند
خلاصه اینکه خونه ی ما شبیه سالن سینماست و همیشه فیلمی در حال پخشه.

از شخصی با این همه پشتوانه توقع میره بیشتر در بخش سینما فعال باشه. منتظریم

من کلا از فیلم و سینما خوشم نمیومد !
فقط فیلمه تخیلی دوست داشتم. بعد حدودای سال 2003 بود که به شدت منتظر قسمت سوم ارباب حلقه ها بودم. بعد رفتم تو یه مغازه ای (یادمه تو انزلی هم این اتفاق افتاد) به جایه ارباب حلقه ها بهم آخرین سامورایی رو داد. من هم دیدمش و خیلی هم حال کردم. بعد زدم تو خط تام کروز و همینجوری شاخه به شاخه پریدیم تا فهمیدم با چه دنیایی طرفم !
الان هم حداقل روزی 1 فیلم میبینم .

کلا این عزیزان کلوپی و فیلم فروش نقش زیادی در ساختن سلیقه مردم دارن. من اینو به تجربه قاطع می گم.

یه خاطره یا هر چیزی دیگه تو مجله 40چراغ خوندم گفتم اینجا بزارم شما بخونید خوبه
سینما چی تربیت می کند ؟
[/COLOR][/SIZE]

من هم اینو خوندم. این 40 چراغ خیلی وقت ها متن های کوچک زیبایی توش پیدا میشه. یه بار یه مطلب جالبی در مورد تاثیر موبایل در روابط عاشقانه نوشته بود که اگر وقت شد می ذارم اینجا.