1- اگه بتونی برگردی به یه لحظه از زندگیت که اون رو تغییرش بدی ، به کجاش بر میگردی که چی رو تغییر بدی ؟!
2- اگه بری لب دریا ، دوست داری کنار آتیش بشینی یا لب ساحل رو پیاده تا جایی که میتونی بری ؟
3- تا حالا شده یه دختری رو یه جا دیده باشی و بگی این همونیه که میخوام ؟! ( از دستت در رفته یا رفتی جلو ؟ )
4- تاحالا شده خوابی رو دیده باشی و اونقدر بی نظیر بوده باشه که از اینکه بیدار شدی ، تمام روز اوقاتت تلخ باشه و از بیدار شدن پشیمون شده باشی ؟
5- اگه بخوای واسه ی پدر یا مادرت ، یک ذره از زحمتاشونو جبران کنی ، چیکار میکنی ؟
6- تاحالا رفتی مسافرتی رو که از شدت عصبانیت ، خارج از برنامه ت برگردی ؟!
7- چه کسی رو الگو قرار دادی ؟
8- اگه قرار باشه بری یه جایی که از یکی از افرادی که اونجاست ، بدت بیادخیلی ، میری و واسه طرف قیافه میگیری یا اصلا" نمیری ؟
9- آدم خیال پردازی هستی ؟! واسه خودت توی ذهنت خونه و دار و درخت و باغچه ای تصور میکنی ؟!
10- ار آشناهات ، کسی بوده که بخوای همیشه ازش بالاتر باشی ؟ ( به هر قیمتی )
11- روحیاتت طوری هست که میتونستی خلبان بشی ؟!
12- اگه امکاناتت توی جنگل با امکانات بالای یه برج 30 طبقه یکی بود ( فقط امکانات زندگی یعنی برق و پی سی و تی وی و گاز و آب و برق و اینها ، و نه آدم و ماشین و اجتماع و ... ) کدوم رو واسه زندگی انتخاب میکردی ؟
13-دوست داری توی اتوبان با سرعت بالا حرکت کنی یا توی لاین وسط و آروم ؟
14- کدوم آهنگه که جدا" از گوش دادنش خسته نشدی هیچ وقت ؟!
15- دوست داری ایشالله وقتی بچه دار شدی ، اولیش دختر باشه یا پسر ؟
16- توی زندگی بیشتر از چی میترسی ؟!
17- از زوجی که میخواد باهات باشه چه انتظاراتی داری ؟ ( از الانیه راضی هستی ؟ )
18- اگه توی رابطه ت با طرف مقابلت مشکلی باشه ، اول خودت رو عوض میکنی یا سعی میکنی اون عوض بشه ؟ ( شعاریشو نگو ، اون اتفاقی رو که در واقعیت میافته رو بگو )
19- از دسته آدم هایی هستی که خودشو مدیون پدر مادرش میدونه یا اینکه میگی وظیفه ی هر پدر و مادریه که این کارارو بکنن ؟!
20- اگه بری استخر ،بیشتر میری شنا یا میری سنا یا میری جکوزی ؟
21- میتونی تنهایی بری خرید ( پوشاک )؟!
22- از حیوانات خوشت میاد ؟! اگه بگن یکیشو میتونی داشته باشی ، کدوم رو انتخاب میکنی ؟!
23- شده تا حالا از دوستت چیزی رو بخوای ولی روت نشده باشه که حرفش رو پیش بیاری با اینکه میدونستی با کمک دوستت خیلی چیزا عوض میشدن ؟!
24- اگه ازدواج کنی ، میذاری همسرت با دوستاش اینور اونور برن ؟ ( خودت چی ، همون کار رو با دوستات میکنی یا نه ؟ )
25- نظرت راجب به این یوگا و مدیتیشن و جینگول بازی هایی که توی ایران بین خانم ها موجوده چیه ؟! چه برخوردی در قبالش با خواهر ، مادر یا طرف مقابلت میکنی اگه به سمتش برن ؟!
26- اگه توی تاکسی یکی سیگار بکشه ، بهش میگی خاموش کن یا میگی بذار اونم توی دنیای خودش باشه
27- فکر میکنی پدر خوبی باشی یا شوهر خوب ؟
28- کسی هست توی زندگیت که بخاطر چیزی که قبلا" پیش اومده همیشه ازش شرمنده باشی ؟! ( اگه مقدوره بگو )
29- وقتی خیلی عصبانی میشی چیکار میکنی ؟!
30- میخوای به چی برسی ؟!
ممنون مجتبی جان
1-به دورانی که قبل از یه شروع یه تخول تو زندگیم بود؛ای کاش که این تحول زود تر صورت می گرفت؛
2-ترجیح می دم رو به دریا بشینم،از صبح تا شب،و البته ساحل دریا خلوت باشه؛چه آرامشی
3-نه اینطوری نبوده؛یه سری مشخصات ظاهری تو ذهنم هست،ممکنه بگم این نزدیک به اون مشخصات بوده؛اما هیچ وقت اینطور نبوده که بگم این همونیه که می خوام؛چون قبلش باید بشناسمش؛اینطوری بگم که کسایی بودن که دوست داشتم بشناسمشون اما نشده؛
4-آره؛اما نمی تونم تعریف کنم؛(از اون خوابا هم نیستا:lol

5- والا چی بگم؛فعلا" که من مزاحم و دردسر اونام؛اونا به من همیشه می گن که تو خودتو برای زندگی آماده کن؛ما هیچ وقت به غیر از دیدنت و اینکه داری راحت زندگی می کنی؛به چیزی احتیاج نداریم؛ولی اگر کمکی باشه؛من کوتاهی نمی کنم؛
6-نه؛
7- والا در سطحی بالا و به لحاظ نوع دیدگاه؛خوب همه می دونن؛که روانشناس معروف رو؛اما به لحاظ تخصصی؛یکی از اساتید دانشگاه که عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی هست؛جناب دکتر محمود محمدیان که از دید بنده واقعا" شخصیت کم نظیری داره؛البته ایشون در یکی از وبلاگها هم فعالیت می کنن؛به بنده هم خیلی لطف داشتن؛به وبلاگ بنده سر زدن؛شاید باورتون نشه؛من تا جایی که وقت داشتم(چون همزمان هم درس می خوندم و هم کار می کردم)سر کلاسهایی که ایشون برگزار می کردن؛به عنوان مهمان حاضر می شدم؛ایشون هم با بزرگواری اجازه می دادن؛حیف که به لحاظ علمی نتونستم دوباره علامه قبول بشم و از محضرشون استفاده کنم

؛امیدوارم هر جا که هستن موفق باشن و سلامت؛

8- سعی می کنم نرم؛مگر اینکه مجبور باشم؛اگر هم برم سعی می کنم زیاد اونجا نمونم؛دوست ندارم معذب باشم و حتی طرفم رو معذب کنم؛
9-خیال پرداز به اون معنا که همیشه اینطور باشم؛نه؛اما برای هدف گذاری خیال پردازی لازمه؛چون بعد یه مدتی اکثرا" به واقعیت می پیونده؛البته اگر اعتقاد واقعی به اونها داشته باشم و روشون زوم کنم؛
10-نه؛اما زندگی طوری هست که دوست دارم همیشه پیشرفت کنم؛
11-فکر نمی کنم؛راستش نمی دونم روحیات خلبانها چطوری هست که جواب بدم؛
12- هر جفتشو؛بعضی مواقع اولی و بعضی مواقع دومی؛
13-همیشه رانندگی با دقت و حوضله رو دوست دارم؛اگر هم تند برم تا حد منطقی این کار رو می کنم؛دوست دارم از رانندگی لذت برم؛
14-آهنگ واژه یا شب گریه از کارای ابی؛چند کار ازاین خواننده هست که واقعا" هیچ وقت سیر نمی شم از شنیدنشون؛
15-دوست دارم یکی باشه و دختر؛
16-راستش فکر نکردم؛ولی از عذاب خدا تو اون دنیا؛اینجا هم از دست دادن عزیزانم؛
17-راستش انتظارات زیاده؛شاید در معنای کلی خوب بودن؛با وفا بودن؛اینکه اون هم در کار خودش موفق باشه؛داشتن یک دیدگاه مشترک و ....؛ والا خیلی از خصایصش اینگونه هست؛واقعا" دختر خوبی است؛دیگه بهتره از اینجا به بعد ادامه ندم؛:lol:
18-همیشه با طرف مقابلم یه شرطهایی می گذارم؛یکی از اونها اینه که به انتقادات از همدیگه در خلوت خودمون بدون تعجیل در پاسخ دادن فکر کنیم؛و بعد با هم صحبت کنیم؛دلایلی رو بیاریم؛وقتی متقاعد شدیم طبق اون عمل کنیم؛واقعیت اینطور هست؛البته شاید یه کم حساسیت من بیشتر بوده و من بیشتر انتقاد کردم؛اما واقعا" طرف مقابلم طبق اون چیزی که گفتم عمل کرده؛
19-من خودم بع این اعتقاد دارم که اگر پدر و مادری احساس می کنن که از عهده بچه بزرگ کردن بر نمی آن؛بهتره به خاطر حرف دیگران این کار رو نکنن؛از دید فرزند هم باید بگم هیچ پدر و مادری بد فرزندشون رو نمی خوان و تا جایی که امکانات داشته باشن سعی می کنن از لحاظ روحی و جسمی به فرزندشون برسن؛بنابراین این خصلت در وجود پدر و مادرهاست؛و نمی شه گفت که وظیفه هست؛چون به طور طبیعی وجود داره؛
20-بیشتر می رم شنا؛البته مسابقه دو تو یه متری:lol: (چون شنا بلد نیستم)
21- آره؛
22-اسب،و البته بعدش سگ؛من دوران نوجوانی سوارکاری می کردم؛واقعا" اسب حیوان بی نظیری است؛به هر دونفر یه اسب می دادن که همون دو نفر مسئول اون اسب بودن و باید آخر کار اسب رو غشو می کشیدن و بهش می رسیدن تا عرق اسب خشک بشه و ...؛اسب بعد از چند دفعه اول به خوبی با سوارکارش ارتباط برقرار می کنه؛خوب یادمه جلسات اولی که اسبم رو عوض کردم چقدر دردسر کشیدم؛می گفتن اسب زیاد خوبی نیست؛راحت سواری نمی ده؛اما بعد سه جلسه خیلی راحت سواری می داد؛آخرین روزهای سوارکاریم رو یادم نمی ره؛رفتم یه گوشه گریه هم کردم؛:blush:چون اون اسب رو از اونجا بردن؛منم دیگه از اون به بعد نرفتم؛اسمش هم نوشین بود،قهوه ای رنگ؛
23-بله؛
24-بله من اجازه می دم؛البته تو کتابهای باربارا خوندم که بیشتر مردها دوست دارن اینگونه باشن و تا حدی طبیعی است باید اجازه داد؛
25-مدیتیشن رو تو بهرش نرفتم؛اما واقعا" کارهایی فیزیکی هست که رو روحیه انسان تاثیر می گذاره،طرز نشستن،صحبت کردن و ... روی روحیه اثر داره،والا اطرافیان زیاد دنبال اینجور مسائل نبودن؛
26- تا جایی که بشه تحمل می کنم؛تا برسیم به مقصد؛اما اگر ببینم که دیگه نمی تونم تحمل کنم حتما" بهش می گم؛حتی اگر اون هم لجبازی کنه؛من ازش جدا می شم؛(مثلا" از ماشین پیاده می شم)
27-دوست دارم هر جفتش؛اما فعلا" هیچ کدوم که نیستم؛اما همیشه اعتقاد داشتم که داشتن رابطه عاشقانه با همسر،روی برخورد با فرزند هم تاثیر می گذاره؛بچه ها هم رفتنی هستن و می رن سراغ زندگی خودشون؛اما زن و شوهر تا آخر عمرشون کنار هم می مونن؛
28-بله؛از پدر و مادرم به خاطر اذیتهایی که در زمان نوجوانی به اونها وارد کردم؛و چند مورد دیگه؛
29-عصبانی شدن من خیلی کم به وجود میاد؛اما من سعی می کنم که محل رو ترک کنم؛به کارهای مورد علاقه ام بپردازم؛اما اگر در محیط بمونم چهره و فرم بدنم به خوبی نشون می ده که عصبانی هستم؛سرخ می شم؛تا حدی لرزش می گیرم؛و البته زیاد صخبت نمی کنم؛
30-به آرامش ابدی؛
خواهش می کنم پارسا جان؛
تا حالا موز خوردی !؟ :blink:
نه؛:blink:اولین بار اسمش رو می بینم؛تلفظش چه جوریه؟ مووووووووووووز؟:lol: