mori.54 جان من همیشه گفتم که از لحاظ فوتبالی کسی رو مثل دایی نداریم که این افتخارات رو آورده هست حالا به هر نحو با گل زدن به ... و غیره
ولی اصلا بحث من یک چیز دیگه هست
درست تو خیلی از کشور های دیگه اگه نصف این رو داشته باشند رو سرشون می گذارند ولی در ایران چطور
می خواهم بدونم چرا الان محبوبیت امثال خداداد یا مهدوی کیا یا باقری و عابدزاده و .... خیلی های دیگه در صورتی که نصفه افتخارات دایی رو دارند بیشتر از دایی است ( البته اگه محبوبیت دایی آنقدر باشه

) ببین می دونی برای چی هست برای اینکه تقصیر خود دایی هست و لا غیر و اگه مردم ازش بدشون می آیند ( منظورم همه نبود به نظر من تعداد زیاد

) تقصیر مردم نیست پس نمیشه این را تقصیر مردم گذاشت
ببین یکی از دوستان مارادونا را مثال زد ولی مارادونا کجا و دایی کجا ( منظورم بحث اخلاقی هست ) البته من نمی دونم که مارادونا به غیر از این کار های اعتیاد و امثال هم کار دیگه ای هم کرده مثلا به یکی از مردمان آرژانتین گفته "پخ" یا نه حالا بگذریم
من یه سوال دارم درست هست که دایی پر افتخار ترین بازیکن ما در جهان هست ولی من می خواهم بدونم که ایشون با بازی کردن تا عهد پیری و رفتن به جام جهانی و راه رفتن در زمین بازی روی اعصاب چند میلیون ایرانی رفت ایشون بعدش چکار کرد تازه اومد ایران طلبکار هم شد که شما قدر من رو نمی دونید
من می خواهم بدونم ایشون کی اخلاق درستی داشته و یا اینکه درست حرف می زده هنوز یادم هست که وقتی گوینده اخبار توی یک برنامه زنده ازش یک سوالی کرد چه طور جوابش رو داد و خیلی مثال میشه زد
اومد تو نود گفت من فرق کردم با قدیم و غیره و ذالک و الان هم داریم می بینیم فرقش را
به اینها اضافه کنید خیلی از چیز ها رو
ولی من می دونم که باید در این بخش صرف از فوتبال حرف بزنیم ولی کار ما از فوتبال گذشته ،من نمی گم که دایی باید فرشته باشه که من ازش خوشم بیاد نه ولی باید حداقل این رو بفهمه که نباید به یک قوم توهین کنه ( این رو بگم من اهل تبریز یا آبا و اجدادم اهل اونجا نبوده اند ) یا اینکه به این عقیده برسه که همه یک شهر ... هستند و هر وقت این خصوصیاتی که دایی داره رو می زارم تو کفه ترازو نمی دونم چرااعصابم خورد میشه
با خودم میگم که واقعا چقدر یک افتخار 100 تا گل زده بیشتر می تونه برای من ارزش داشته باشه که بخواهم یک نفر رو از روی اون درباره اش قضاوت کنم هر چند که خیلی مهم باشه
آیا اینقدر مهمه که سرپوش بزارم روی تمام کارهایش زندگی اش
و حالا می بینم که به واسطه لابی با خدا شده مربی ملی تیم کشورم بعد از اون همه روی اعصاب راه رفتنش
با خودم میگم که الان نه دیگه راه پیش دارم نه پس نه می تونم که آرزوی نا موفقیت براش بکنم نه چیزه دیگه
همیشه وقتی صحبت از تیم ملی میشه با خودم فکر میکنم باید کجای معادله واسطم از خودم می پرسم که من هر وقت بازی تیم ملی رو می دیدم هزار بار قلب تو سینه ام وای می استاد حالا چرا هیچ احساس خاصی در موردش ندارم بعضی مواقع به خودم میگم چرا با خودت کلنجار می ری ولش کن اما نمی دونم چرا نمیشه
اما در کل منظورم اینه که من که اینقدر تیم ملی رو دوست دارم نمی تونم ببینم که یک نفر با تمام افتخاراتی که داره ولی فاقد ارزش های هست که من درباره آنها پافشاری دارم ، خود به خود دلسرد میشم
موفق باشید
