فكرشو بكن من ديناميك ماشين رو مثل خر بنگلادشي خونده بودم از بس استرس داشتم سر امتحان گند زدم به امتحان . اصلا نتونستم مديريت زمان داشته باشم و براي سه تا سئوال اول كه جمعا 5 نمره داشت كل وقت امتحانم رو تلف كردم بعد از يه عمر امتحان دادن اين اشتباه بچه گانه شديدا اعضايي از بدن ادم رو ميسوزونه... دارم ديونه ميشم .اين همه تلاش كردم اون وقت به خاطر اين اشتباه بچه گانه دارم درسي رو كه حتي ميتونم الان تدريس كنم بيوفتم . لعنت به هر چي امتحانه كه من به خاطرش ناراحتي اعصاب گرفتم و طبق تجويز دكتر دارم قرص ضد اضطراب ميخورم . رفتم پيش استاد و شرايط بحرانيم رو از نظر **** وظيفه و همين طور استرس جلسه امتحان براش تشريح كردم مرتيكه پوفيوز ميگه به من چه .. ميگم همين الان هر سئوالي بگي برات حل ميكنم كه بفهمي بلدم باز ميگه به من چه ... بهش ميگم مگه امتحان ماله اين نيست كه معلوم بشه درس رو بلد هستم يا نه ؟ ميگه نه امتحان ماله اينه كه بتوني توي شرايط استرس درس رو پاس كني ... بعد ميگه اگه ميخواي مشكلت حل بشه بايد ظرف مدت يك هفته يه ربات بسازي به خدا اگه حرمت موي سفيدش نبود زده بودم تو كلش ... يكي نيست بگه خود الاغت بعد از يه عمر تدريس تو دانشگاه ميتوني يك هفته كه سهله سه ماهه يه ربات اصولي بسازي كه تمام حركت هاشو بتوني ضابطه مند كني و رابطه منطقي ديناميكي و رياضي براش بنويسي ؟ به خدا ديگه خسته شدم بس كه الكي تو اين دانشگاه خراب شده در جا زدم . زندگيم داره به خاطر اين مدرك ليسانس لعنتي تباه ميشه . به فكر انصراف دادن افتادم . حساب كه ميكنم تا برم ليسانس بگيرم و برم سربازي سي سالمه .. ديگه كجا به يه مهندس سي ساله ي بدون سابقه كار ، كار ميدن ... به نظرتون براي يه پسر سي ساله بدون سابقه كار ، ديگه جايي كار پيدا ميشه ؟؟ ....خسته ام .. خسته ...
ای بابا ...
توکلت به خدا درست میشه انشاالله. امتحانای بعدیت رو بهش فکر کن.حوصله درس اخلاق دادن ندارم چون خودم هزار تا درد و گرفتاری دارم ولی فقط زمانی میتونی از شر ناراحتی های این دنیای مزخرف تا حدودی راحت شی که توکل واقعی کنی به خدا و سرنوشتت رو بسپاری بهش.تو تلاشت رو بکن عاقبتش رو بسپار دست اصلیه.اگه اون بخواد و صلاحت باشه امثال یه استاد داغون نمیتونن مانع رشد زندگیت بشن.اگه هم زندگی جوری رقم زد که باب میل تو نبود بدون که اون بالایی برات اینطور خواسته و صلاحت این بوده.
باور کن همین من تو زندگیم انقدر مشکلات داشتم و دارم که اگه میشد از زندگی انصراف داد مطمئن باش اولین نفر انصراف میدادم ولی یه روزی گفتم خدایا این منم ، این توانایی هامه، بقیش خوب و بد دست خودت... حداقلش اینه که میدونی یکی هواتو داره....
دو بیت شعر هم از حافظ برات مینویسم که خودم باهاش زندگی میکنم
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اين ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده اين دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
اين همه شهد و شکر کز سخنم مي ريزد
اجر صبريست کز آن شاخ نباتم دادند
این همه نوشتم یعنی اینکه پاشو برو امتحانای دیگتو خر بزن...منم برم سوالای دینامیک جزوه استاد حسی...هاش...(!) رو حفظ کنم!!!!