• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

دانشکده فني دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران جنوب

nini-joon

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2011
نوشته‌ها
410
لایک‌ها
0
این عکسی که ملاحظه می فرمایید فکر می کنید برای کجا باشه؟
لابی هتل شرایتون؟ لابی هتل شایگان کیش؟
دانشکده هنر؟
....
نه! به بالای عکس، گوشه سمت راست دقت کنید! آهان همون جا!!! بلللللللللللهه!
دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب!
این هفت سین گوگولی رو گذاشتن توی ورودی ساختمون ایرانشهر!
می پرسید پس ما چی؟!!! ما هیچی!!! دانشجو موجودی بی ارزشه! اصلا موجود نیست! یک مفهوم انتزاعیه!!!!
(همه دانشگاه ها این موقع سال توی دانشکده هاشون هفت سین می چینند! مال ما هم می چینند! ولی برای کارمندا و مدیرا!!!! خوبه حالا خودشون توی حیاط زدن که بهترین دانشکده فنی هستیم!!! هفت سین مهم نیست! فکری که پشت این حرکتشون خوابیده مهمه!!!)
 

فایل های ضمیمه

  • Untitled.jpg
    Untitled.jpg
    442.2 KB · نمایش ها: 33

smfgol

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژوئن 2010
نوشته‌ها
842
لایک‌ها
36
با با نزدیک شدن به فصل بهار این شعر رو گذاشتم که فضای فروم بهاری بشه امیدوارم که خوشتون بیاد

بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار



خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب]گوشه حصار[

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ



شعر از فریدون مشیری
 
Last edited:

nini-joon

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2011
نوشته‌ها
410
لایک‌ها
0
با با نزدیک شدن به فصل بهار این شعر رو گذاشتم که فضای فروم بهاری بشه امیدوارم که خوشتون بیاد

بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار



خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب]گوشه حصار[

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ



شعر از فریدون مشیری

خیلی شعر قشنگیه! همیشه حس های خوب بم دست میده موقع خوندش!:rolleyes:
---------------------------------
چقدر اینجا خلوت شده! همه اش با پستای خودم یه قل دو قل بازی می کنم! احساس می کنم دارم خودمو مسخره می کنم!
چه عجیب!!!
 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran
بهار آمد و شمشادها جوان شده اند... :دی

پ.ن: حیــفم اومد تو این صفحه پست ندم :happy:
 

zibayeh.penhan

Registered User
تاریخ عضویت
3 مارس 2011
نوشته‌ها
47
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر كجا هستم باشم ، آسمان مال من است
جغدي روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود.
زندگي را تماشا ميكرد.
رفتن و ردپاي آن را.
و آدمهايي را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي بندند.
جغد اما مي دانست كه سنگ ها ترك مي خورند، ستون ها فرو مي ريزند، درها مي شكنند و ديوارها خراب مي شوند.
او بارها و بارها تاجهاي شكسته، غرورهاي تكه پاره شده را لابلاي خاكروبه هاي كاخ دنيا ديده بود.
او هميشه آوازهايي درباره دنيا و ناپايداري اش مي خواند و فكر مي كرد شايد پرده هاي ضخيم دل آدمها، با اين آواز كمي بلرزد.

روزي كبوتري از آن حوالي رد مي شد، آواز جغد را كه شنيد، گفت: بهتر است سكوت كني و آواز نخواني.
آدمها آوازت را دوست ندارند.
غمگين شان مي كني.
دوستت ندارند.
مي گويند بديمني و بدشگون و جز خبر بد، چيزي نداري.

قلب جغد پير شكست و ديگر آواز نخواند.
سكوت او آسمان را افسرده كرد.
آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان كنگره هاي خاكي من! پس چرا ديگر آواز نمي خواني؟ دل آسمانم گرفته است.

جغد گفت: خدايا! آدمهايت مرا و آوازهايم را دوست ندارند.

خدا گفت: آوازهاي تو بوي دل كندن مي دهد و آدمها عاشق دل بستن اند.
دل بستن به هر چيز كوچك و هر چيز بزرگ.
تو مرغ تماشا و انديشه اي! و آن كه مي بيند و مي انديشد، به هيچ چيز دل نمي بندد.
دل نبستن سخت ترين و قشنگ ترين كار دنياست.
اما تو بخوان و هميشه بخوان كه آواز تو حقيقت است و طعم حقيقت تلخ.

جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره هاي دنيا مي خواند و آنكس كه مي فهمد، مي داند آواز او پيغام خداست.

:)
 

nini-joon

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2011
نوشته‌ها
410
لایک‌ها
0
دوستان یه پیشنهاد!
کتاب هایی که خودتون ٬٬خوندین٬٬ رو معرفی کنید که تو عید بخونیم! نفری دو سه تا!
فقط اگه این کارو کردید ژانرشو هم بگید بی زحمت!
 

nini-joon

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2011
نوشته‌ها
410
لایک‌ها
0
کسی اینجا نیست .. نیست .... نیست...؟ (اینا پژواک صدام بود!:) از بس اینجا خلوته!!!)
صرفا جهت اطلاع! امروز برای اینکه دوستان توی خونه بمونند، تا شب می خوان کارتون نشون بدن!:)
داستان اسباب بازی سه (Toy story)
چگونه اژدهای خود را برانیم! (How to train your dragon)
هرچند که کیفیتش إچ دی نیست و به درد نمی خوره، اما یکیش همون جور که می دونید اسکار گرفته و قشنگه! ببینید! و نرید بیرون کارهای خطرناک بکنید!
امضا: مادر بزرگ مهربون!؛)
 

dma

Registered User
تاریخ عضویت
18 جولای 2010
نوشته‌ها
836
لایک‌ها
57
محل سکونت
tehran
جغدي روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود.
زندگي را تماشا ميكرد.
رفتن و ردپاي آن را.
و آدمهايي را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي بندند.
جغد اما مي دانست كه سنگ ......

هرچی من میخوام پست ندم نمیشه!!!

عزیز خیلی خیلی پستت به دلم نشست...:confused:
جغد قصه رو دوست داشتم و درکش کردم...به نظرم داستان خیلی تلخی بود.
راستی نویسندش کیه؟
 
Last edited:

Belgheis

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2011
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
9
:)دوستان پیشاپیش سال نوتون مبارک:)


سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری مستدام و پر دوام
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
 

nini-joon

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2011
نوشته‌ها
410
لایک‌ها
0
کار فرهنگی می کنی ؟:blink:

دقیقا! موردی داره؟ (من تا حالا کادویی به غیر از کتاب به کسی ندادم! سرانه مطالعه در ایران 2 دقیقه است و از افغانستان هم پایین تره!!!)
-------------------------
خودم شروع می کنم!
چون از خط فکری بچه ها آگاهی ندارم، یه کتاب طنز و خاطره معرفی می کنم!
کتاب ٬ عطر سنبل عطر کاج٬ نویسنده: فیروزه جزایری دوما
با خوندن این کتاب از بین طنزش می تونین از تبدیل ایرانی به آمریکایی و سبک زندگی آمریکایی آگاه بشید!
کتاب دوم یه کتاب تاریخیه!
کتاب دو قرن سکوت آقای زرین کوب که به دویست سال اول پیدایش اسلام در ایران می پردازه!
اگه واکنشتون مثبت بود و مایل بودید بازم معرفی میکنم!:)
 

Elfin

Registered User
تاریخ عضویت
9 جولای 2006
نوشته‌ها
798
لایک‌ها
4
دوستای گلم !
چهارشنبه سوری تون مبارک باشه !:):):)
امیدوارم امشب غصه هاتون رو بسوزونید و سال جدید رو با خاطراتی شاد از امسال شروع کنید !:heart:
پیشا پیش سال جدید رو بهتون تبریک میگم !
امیدوارم این سال برای همتون بهتر از امسال باشه !
و یک دعا :
خدای مهربون !
توجه کن عنایت کن بذار امسال آقامون ظهور کنه و چشای گناه کارمون به جمال مبارکش روشن بشه !
خدایا امسال رو سال ظهور مولامون قرار بده !
الهی آمین !
326176-6gbcgic.jpeg

 

hamkelasi

Registered User
تاریخ عضویت
23 فوریه 2010
نوشته‌ها
563
لایک‌ها
153
بچه ها راستی امروز انتخابات انجام شد و فخریلو با 49 رای از مجموع 66 رای اول شد:
lol::p
خوب،خداروشکر حق به حق دار رسید :)
این عکسی که ملاحظه می فرمایید فکر می کنید برای کجا باشه؟
لابی هتل شرایتون؟ لابی هتل شایگان کیش؟
دانشکده هنر؟
....
نه! به بالای عکس، گوشه سمت راست دقت کنید! آهان همون جا!!! بلللللللللللهه!
دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب!
این هفت سین گوگولی رو گذاشتن توی ورودی ساختمون ایرانشهر!
می پرسید پس ما چی؟!!! ما هیچی!!! دانشجو موجودی بی ارزشه! اصلا موجود نیست! یک مفهوم انتزاعیه!!!!
(همه دانشگاه ها این موقع سال توی دانشکده هاشون هفت سین می چینند! مال ما هم می چینند! ولی برای کارمندا و مدیرا!!!! خوبه حالا خودشون توی حیاط زدن که بهترین دانشکده فنی هستیم!!! هفت سین مهم نیست! فکری که پشت این حرکتشون خوابیده مهمه!!!)
:( :eek:
با با نزدیک شدن به فصل بهار این شعر رو گذاشتم که فضای فروم بهاری بشه امیدوارم که خوشتون بیاد

بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار



خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب]گوشه حصار[

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ



شعر از فریدون مشیری
دست گلت درد نکنه،محظــوظ شدیـــم ;) :happy:
عید همه پیشاپیش مبارک
امیدوارم تو سال جدید بیشتر خودمون باشیم
ممنون،سال نو شما هم مبارک :)

دقیقا! موردی داره؟ (من تا حالا کادویی به غیر از کتاب به کسی ندادم! سرانه مطالعه در ایران 2 دقیقه است و از افغانستان هم پایین تره!!!)
-------------------------
خودم شروع می کنم!
چون از خط فکری بچه ها آگاهی ندارم، یه کتاب طنز و خاطره معرفی می کنم!
کتاب ٬ عطر سنبل عطر کاج٬ نویسنده: فیروزه جزایری دوما
با خوندن این کتاب از بین طنزش می تونین از تبدیل ایرانی به آمریکایی و سبک زندگی آمریکایی آگاه بشید!
کتاب دوم یه کتاب تاریخیه!
کتاب دو قرن سکوت آقای زرین کوب که به دویست سال اول پیدایش اسلام در ایران می پردازه!
اگه واکنشتون مثبت بود و مایل بودید بازم معرفی میکنم!:)

کار جالبیه،خیلی ممنون ;) :)
 

hamkelasi

Registered User
تاریخ عضویت
23 فوریه 2010
نوشته‌ها
563
لایک‌ها
153
من دیگه حاضر نیستم توی تاپیکی که چنین آدمایی‌ میانو میرن پست بدم.

میرم و در بقیهٔ فروم فعالیت می‌کنم

شما بمونید با یه سری آدم عقده ای که فقط میخوان یه چیزی توی تاپیک گیر بیارنو به بقیه گیر بدن که خودشون خالی‌ بشن

به قول یکی‌ عزیزترین کسی‌ که دارم : لحظه‌های خوب رو می‌شه راحت ساخت اما خیلی‌ سخته یکی‌ بتونه لحظه ها و جمع ‌های خوب رو به کام بقیه زهر کنه،اما بعضیا هستن توی این چیزا ماهرن،کار آدمای‌ سالم نیست

خداحافظ بچه ها:)

دردری جان به نظر من حضور شما در این تاپیک بسیار مفید بوده و من به شخصه از راهنمایی هات بسیار استفاده کردم راستش من نبودم و نمیدونم دقیقا جریان چیه !! ولی ازت میخوام زود تصمیم نگیری،فک میکنم اگه سعی کنی مدارا کنی تا این که صورت مسئله رو کلا پاک کنی بهتر باشه،حداقل به خاطر دوستات و جو خوبی که اینجا داره،البته هر جور صلاح میدونی!!
امیدوارم سال خوبی داشته باشی
 

smsh64

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 مارس 2011
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
مرتضی نوری برندار بدبخت میشی

سلام دوست عزیز
من از دوستان استاد شما، مرتضی نوری، هستم که در حال حاضر خارج از ایران زندگی میکنم و سالهاست که ازش خبر ندارم، هر چقدر سعی کردم تلفن یا ای میل ازش پیدا کنم ، نشد.
لطفآ ممکنه به من کمک کنین که بتونم باهاش تماس بگیرم.
با سپس از شما
مهدی هاشمی
 

zibayeh.penhan

Registered User
تاریخ عضویت
3 مارس 2011
نوشته‌ها
47
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر كجا هستم باشم ، آسمان مال من است
لطفا كليك كنيد ...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت٬همه از کینه پر است...
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را
گرم ٬پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلود عمر
قدمی راه محبت پوید
خطِ پیشانی هر جمع ،خطِ تنهاییست
همه گلچین ِ گل امروزند
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیله ی پنهانیست
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست
هر کجا مرد ِتوانایی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق
هر زمان بر رخ تو هاله زند ، گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
خنده ها میشکفد بر لبها
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد ِ کسان مینگرند
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
از وفا نام مبر٬آنکه وفا خواست کجاست؟؟؟
ریشه ی عشق فسرد
واژه ی دوست گریخت
سخن از دوست مگو٬عشق کجا؟دوست کجاست؟
دست گرمی که ز مهر
بفشارد دستت
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ
بر تو لبخند زند
بنگرش لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق
ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه
سخنی که سر راز
زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگو
چاه هم با منو تو بیگانه است ....................................... :(:(:(:(
نی ِ صد بند ، برون آید از آن
راز ِ تو را فاش کند
درد دل اگر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی ....
درد ، اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن
درد ِخود را به دل چاه مگو
استخوان ِ تو اگر آب کند آتش ِ غم
آب شو <آه> مگو
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه ی نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و توست
سکه ی صد رنگ است
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه ی زرد
و همین سکه ی سیمین سپید
میفریبد ما را ...
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند
گفته ام با دل خویش
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش !!!
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه :(
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه ...
<خویش>در راه نفاق
<دوست>در کار فریب
<آشنا> بیگانه
شاخه عشق شکست:(
آهوی مهر گریخت
تار پیوند گسست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
( مهدي سهيلي )
 
Last edited:

jojotala

Registered User
تاریخ عضویت
22 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
1,435
لایک‌ها
183
محل سکونت
Iran-Tehran
لطفا كليك كنيد ...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت٬همه از کینه پر است...
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را
گرم ٬پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلود عمر
قدمی راه محبت پوید
خطِ پیشانی هر جمع ،خطِ تنهاییست
همه گلچین ِ گل امروزند
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیله ی پنهانیست
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست
هر کجا مرد ِتوانایی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق
هر زمان بر رخ تو هاله زند ، گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
خنده ها میشکفد بر لبها
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد ِ کسان مینگرند
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
از وفا نام مبر٬آنکه وفا خواست کجاست؟؟؟
ریشه ی عشق فسرد
واژه ی دوست گریخت
سخن از دوست مگو٬عشق کجا؟دوست کجاست؟
دست گرمی که ز مهر
بفشارد دستت
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ
بر تو لبخند زند
بنگرش لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق
ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه
سخنی که سر راز
زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگو
چاه هم با منو تو بیگانه است ....................................... :(:(:(:(
نی ِ صد بند ، برون آید از آن
راز ِ تو را فاش کند
درد دل اگر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی ....
درد ، اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن
درد ِخود را به دل چاه مگو
استخوان ِ تو اگر آب کند آتش ِ غم
آب شو <آه> مگو
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه ی نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و توست
سکه ی صد رنگ است
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه ی زرد
و همین سکه ی سیمین سپید
میفریبد ما را ...
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند
گفته ام با دل خویش
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش !!!
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه :(
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه ...
<خویش>در راه نفاق
<دوست>در کار فریب
<آشنا> بیگانه
شاخه عشق شکست:(
آهوی مهر گریخت
تار پیوند گسست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
( مهدي سهيلي )

قشنگ بود
 
Last edited:

masoud7

Registered User
تاریخ عضویت
15 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
209
لایک‌ها
6
سلام
پنج شنبه ساعت 4 فنی بازه؟
 

nini-joon

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2011
نوشته‌ها
410
لایک‌ها
0
لطفا كليك كنيد ...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت٬همه از کینه پر است...
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را
گرم ٬پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلود عمر
قدمی راه محبت پوید
خطِ پیشانی هر جمع ،خطِ تنهاییست
همه گلچین ِ گل امروزند
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیله ی پنهانیست
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست
هر کجا مرد ِتوانایی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق
هر زمان بر رخ تو هاله زند ، گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
خنده ها میشکفد بر لبها
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد ِ کسان مینگرند
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
از وفا نام مبر٬آنکه وفا خواست کجاست؟؟؟
ریشه ی عشق فسرد
واژه ی دوست گریخت
سخن از دوست مگو٬عشق کجا؟دوست کجاست؟
دست گرمی که ز مهر
بفشارد دستت
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ
بر تو لبخند زند
بنگرش لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق
ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه
سخنی که سر راز
زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگو
چاه هم با منو تو بیگانه است ....................................... :(:(:(:(
نی ِ صد بند ، برون آید از آن
راز ِ تو را فاش کند
درد دل اگر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی ....
درد ، اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن
درد ِخود را به دل چاه مگو
استخوان ِ تو اگر آب کند آتش ِ غم
آب شو <آه> مگو
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه ی نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و توست
سکه ی صد رنگ است
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه ی زرد
و همین سکه ی سیمین سپید
میفریبد ما را ...
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند
گفته ام با دل خویش
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش !!!
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه :(
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه ...
<خویش>در راه نفاق
<دوست>در کار فریب
<آشنا> بیگانه
شاخه عشق شکست:(
آهوی مهر گریخت
تار پیوند گسست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
( مهدي سهيلي )

إی وای خیلی قشنگ بود!
(کاش این سایت ٬پسندیدم٬ داشت! که یه پست حروم نمیشد! البته من یه ایده دارم! یه کاربر به نام پسندیدم درست کنیم که همه رمزشو داشته باشن، بعد از چیزی که خوشمون اومد یکی اونو بنویسه و با اسمش، بعد دیگران هم اگه خواستن ادیتش کنند و نظر بدن بیان اسمشونو بنویسن با نظرشونو (فقط پسندیدم و نپسندیدم ). تنها ایده ایه که به ذهنم میرسه:blush: )
 
بالا