ایول جالب بود خیلی سخته که بخوای مستقل فکر و عمل کنی همواره از طرف اطرافیانت و جامعه مورد فشار قرار میگیری جالبه وقتی کسی بخواد مستقل باشه معمولا از طرف کسایی که هویت شخصی ندارن و در جهت جامعه حرکت میکنن و اصطلاحا عضو حزب باد هستن به بی هویتی متهم میشن یعنی کسایی که تحمل فشار مستقل بودن رو ندارن برای اینکه عقده های شخصی خودشون رو بپوشونن بقیه رو به بی هویتی متهم میکنن . کسی که بخواد مستقل عمل کنه و درگیر عرفهای جامعه نشه و ساختار شکن باشه به شدت مورد فشار جامعه قرار میگیره و معمولا این افراد شخصیتی قوی دارن به خاطر همینه که اصولا افراد بزرگ افرادی ساختار شکن و مستقل هستن
می دونی یه چیزه جالبی رو من خوب فهمیدم بعده یه عمر زندگی تو اجتماع و به طور کل تو اجتماعات ...
مردم یا سیاست مدارا یا هر کسه دیگه ای یا شرکتای بازرگانی و تجاری صب تا شب دارن حرف چرت به خورده مردم می دن و مردم رو توری مغز شوویی می کنن که خودشون با رقبت تمام تن می دن به کارایی که اونا دوس دارن ...
چیزی که متوجه شدم اینه که حرفتو چطوری بیان کنی ... تو دنیای امروز مزخرفترین چیزها رو با دلایل قانع کننده مندرآوردی و تخیلی و کمک گرفتن از سفسطه و زبون بازی می تونی به بقیه بقبولونی و خودتو یه عقله کل نشون بدی ...
این مهم نیست که شغله من کشیدن فاضلاب از زمینه ، این مهمه که چطور جلوش می کنم تو دنیا ...
چرت ترین چیزا که در مقام صحبت و عمل قابله حمایتن چه برسه به مسائلی که ذاتن درستن مثله خیلی ارزش های انسانی و اصول ... این روزا اگه من دغدغه داشته باشم این نیست که ملت چی
نظر می دن درباره کارای من ، چون همیشه منه نوعی تونستم هر عقیده ای رو که داشتم درستو غلطو با سفسطه یا از راه درست بشون بقبولونم این بیشتر برا من مطرحه که بتونم با اصولم یه زندگی درست و عملی تو جامعه داشته باشم ... مطمعنا من با آدمه حزب اللهی که می شینم از خودش بهتر از خودش حزب اللهی می شم ، با شیشه ایش که می شینم ساقی می شم با دختر بازشم من فلانی می شم و خودمو با زبون بازی معقول جلوه می کنم ... صحبته بنده اینه که بعدا که به خلوت می رم و آن کاره دیگر می کنم و طبقه نظره خودم زندگی می کنم آیا در این جامعه و پارامتراش این کار برام عملی و باعثه رضایت می شه یا نه که معمولا همونطور که در پست قبل گفتم زندگی برای یه آدمه با اصول خیلی سخت می شه ...
عمو مایکل جان..!!
اینکه یکی مثل مثن از صفر شروع بکنه.. تراشیده بشه و خودشو بکشه بالا..
که چی؟!! که وقتی 30 سالش شد پا جای پای یکی دیگه بذاره که تو سن 23 سالگی تمامی اون شرایط و امکلانات رو داشته!!؟ چه بخوای چه نخوای محل تولد و رشدت تاثیر زیادی روی سقف موفقیتت میذاره!!
کسی که از صفر شروع کرده دلش رو به این خوش کرده که هروقت توی زندگیش زمین بخوره میتونه خودش رو جمع بکنه ولی اون یکی درجا میزنه..این خودش یه امیده.. امید اون بچه شهرستانی که یه روزی هم نوبت اون بشه و اون بچه شهریه توی میدون بچه شهرستانیه بیوفته و متوجه خیلی چیزا بشه!! ذهنتون سمت خدمت سربازی نره!! اون یه نمونه کوچیکه که ارزش مثال زدن نداره.. ولی بچه شهری جون (حتی خودم) یه روزی هم نوبت تو میشه... اونوقته که میفهمی که متغیر های ارزیابی آدم ها ..اون چیزایی که فکر میکردی نیستن!!!
اما مثن جان..
همیشه این جمله چند ماه پیشت توی گوشم هست و میمونه >>>> "جغرافیا ما رو به گاج داده"
همونطور که گفتم سقف موفقیتت تا یه حدی..محدوده!! اینجاست که بازهم به شخماتیک بودن سیستم دنیا میرسیم..
پس بهتره که یکم زوم اوت کنیم و فلسفه انسان و زندگی رو کلی تر ارزیابی کنیم..
پ ن : همین الان تو سایت pic4everداشتم توی لیست اسمایل هاش دنبال یه اسمایل میگشتم که بابام اومد تو اتاق .. یه نگاه به مانیتور کرد.. یه نیگاه سنگین و افسوس انگیز بهم کرد و رفت. :|
تو چی میگی ایین وسط؟!! اینهمه نوشتم حالا بیام جواب تورو هم بدم؟!! اصن که پست تو رو کوت کرد؟! :دی
جواب بنده به شما و خودم اینه : همینه که هست ...
ببین عزیزم تو رو نمی دونم ولی از من دیگه گذشت اینکه دیگه بخوام نق بزنم یا خودمو اسفالت بکنم که چرا فلان چیز اینطوره چرا فلان تور ... این از همینی هم که هستم عقب ترم می ندازه ...
بنده با کسی مقایسه و مسابقه ای ندارم تو زندگیم ...
ببین ما اینجا یه مسابقه ای داریم تو زندگی که توانایی هر کسی توش مشخصه ... هیچ وقت لاک پشت نمی تونه بیاد خرگوش یا یوزپلنگو بگیره ولی می تونه با توجه به پتانسیلی که داره روی همون چیزی که هست کار کنه ... برای من مهم نیست که تو 40 سالگی جای پای بچه 13 ساله بزارم یا حتی کمتر ... به نظرم لاک پشت اگه هم نکشه و درس کاراشو نکنه شاید از سرگین قلطان هم که تو این مسابقه ازش ضعیف تره شکست بخوره و این به نظره من بدتر از شکست از کسی هست که خیلی قوی تره ... نهایتا فک می کنی زندگی چیه ؟ ... آدم زورشو می زنه بهترین کارایی رو که از دستش بر می اد می کنه اگه کاری ازش بر نیمد و موفق نشد هم مهم نیست ...
بزرگترین بخش موفقیت آدم از اوون رووزی شروع می شه که به درستی جای خودشو تو اجتماع بشناسه ... اون روزه که دیگه بجای اینکه همش ایراد بگیره می شینه یه طرحو نقشه می ریزه و بهترین هاشو ارائه می کنه ... این مهمه دیگه نه نقشه ... بعضی ها هستن کاری که پدرشون باید انجام می داد و بخشی از راهو براشون می رفت رو مجبورن خودشون برن و این باعث می شه هم از جهتی سود کنن و هم از جهتی ضرر ...
تنها قسمت جالبه این داستان که با وجود لطماتی که می خوری برای من جالبه اینه که این وسط رشد می کنی و قدر خیلی چیزا رو تو چالش ها و با زجری که در بدست آوردنش می کشی می فهمی حالا بچه ای رو که یه ریزه سختی نکشیده و هر چی دمه دستش رسیده بهش دادن رو با بچه ای که مثله یه تندیس تو سختی ها تراش خورده و از یه قطعه سنگ بیرون اومده مقایسه کن متوجه می شی که صد البته اونی که سختی کشیده کاراکتره جذاب تری خواهد داشت ...
در کلامه آخر که خیلی هم طولانی نشه خدمتت عرض شود که من یه بار بالا بت گفتم موفقیت از روزی شرو می شه که جایگاه خودتو شناختی ، اینکه انرژی خودمونو مصرف کنیم تا به خیلیا ، خیلی چیزا رو ثابت کنیم علاوه بر حدر دادن انرژی اتلاف وقت و هزینس ... مثلا من یه بابایی رو یه جایی که دسم می رسه و مایه داره خفتش کنم چی به من می رسه ... مگه یه دونه مایه دار هست ، مگه یه دونه ادم هست تو دنیا که من خفتش کنم ... اینطوری اگه دمبال خفت کردن ملت باشم برای ارضاع خودم تو زندگی این فلسفه شخمی منه که به مروره زمان خودمو خفت می کنه تو زندگی و منو از چیزی که می تونم باشم عقب تر می ندازه ...
فرموله کلی کار اینه که اگه خواستم یه روز موفقی شم باید چند تا قابلیت رو و جهان بینی رو قبلش پیدا کنم ...
یکی شرایط خودمو بفهمم - یکی قدرت صبر برای سالیان طولانی رو داشته باشم - قدرس ریازت کشیدن و حتی گوشه نشینی ...
با اینکه من تو جامعه زندگی می کنم ولی باید بتونم خودم رو از جوه آلوده ای که همیشه داره جدا کنم و از بالا بهش نیگا کنم ...
اونجاس که به سادگی با دیدن هر چیزی درگیر و مفعول نمی شم و می تونم تمرکزمو روی چیزی که می خوام داشته باشم ...
مثله یه مورچه ای که سالیان سال زیره زمین دونه جم می کنه و خبری ازش نیست ولی یه روز که زمینو می زنی کنار نیگا می کنی می بینی تا اونجایی که چشم کار می کنه اندوخته داره ... همون روزه که هر چی داره رو میاره بالا و سالیان سال منو تویی که می دیدیم این با آرامش فرقی تو وضعیتش ایجاد نمی شه و بهش می خندیدیم مفهمیم که آینده نگری و صبر چیزیه که می تونه چنین موجود ضعیفی رو انقدر توانا کنه ... همون مورچه ای که وقتی منو تو می شسیم صب تا شب تو پارک عرق می خوردیم و بهش می گفتم پاشو بیا بشین پای بسات همش باهانه می آورد و می رفت رو چیزایی کار می کرد که احمقانه بود به نظره ما و بهش می گفتیم تو نه حاله الانتو داری و نه با ما می شینی و نه اینکه کاره مفیدی می کنی ولی چیزی که الان داریم می بینیم دیدیم کسی که اشتباه می کرد ما بودیم ...
آقوی عمو مایکل کبیر. آقوی نیما عدد
الان مساله چیه :دی
فلواقع اینکه هی اسممو میارین ینی دارین از من تعریف میکنین یا دارین فوش میدین؟
عزیزم من شما رو دوز دالم :snitch:
والا منم نفهمیدم مایکل داره چی میگه!
شوما ادامه بده ما پشتتیم
مفاهیم سادس چیزه خاصی نیست .... بنده هم نه سواده پیچوندن رو دارم نه علاقشو ...
ما در خدمتیم