برگزیده های پرشین تولز

اخبار ، مقالات و دانستی های نجوم و فضا

behroya

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2013
نوشته‌ها
999
لایک‌ها
265
محل سکونت
neyshabur
دارا صباحی بوچوان می خواست نویسنده داستان های علمی – تخیلی و فضایی باشد اما دست سرنوشت او را به یک سازمان علمی واقعی برد، سازمانی که موشک های واقعی به ماه و مریخ می فرستد. دارا صباحی، حالا بعد از گذشت این همه سال یکی از مهندسان توانمند «JPL» از زیرمجموعه های ناسا در آمریکاست.

به گزارش آخرین به نقل از همشهری سرنخ، همه چیز از یک عکس فضایی پشت ویترین مغازه ای در اهواز شروع شد. «دارا» 9 ساله، دست مادرش را گرفته بود و در خیابان های تفتیده اهواز راه می رفت که یک عکس فضایی ساختگی روی جلد مجله کیهان بچه ها. نگاهش را به خود جلب کرد. از آنجا بود که دارا عاشق داستان های علمی – تخیلی شد. بعد از آن رفت سراغ خواندن کتاب های ژول ورن و بقیه کتاب های علمی – تخیلی که در بازار کتاب جا خوش کرده بودند



162236_938.jpg


برای شروع می خواهیم درباره خودتان و گذشته تان بیشتر بدانیم. یعنی زمانی که در ایران بودید؟

- من دارا صباحی هستم و در سال 1337 به دنیا آمدم. ما تا 15 سالگی من یعنی سال 1352 خورشیدی در ایران بودیم اما بعد از آن، چون پدرم می خواست دکترایش را بگیرد به آمریکا رفتیم و من ادامه درس هایم را در آمریکا گذراندم. دو سال آخر دبیرستان را در کالیفرنیا بودم و در سال 1360 خورشیدی لیسانسم را در رشته راه و ساختمان از دانشگاه UCLA گرفتم. همیشه در ذهنم می گذشت که روزی نویسنده داستان های علمی – تخیلی خواهم شد. هنوز هم دوست دارم داستان های علمی – تخیلی بنویسم چرا که آشنایی ام با دانش فضایی بیشتر از راه داستان های علمی – تخیلی بود و خودم هم فکر می کردم یک روز نویسنده بشوم اما راستش هیچ وقت فکر نمی کردم روزی در سازمانی کار کنم که خودش سفینه به فضا می فرستد!

چه شد که با داستان های فضایی آشنا شدید؟ نخستین برخوردتان باا فضا چه زمان اتفاق افتاد؟

- خوب یادم می آید، بچه بودم.حدود 8 یا 9 سال داشتم. دست مادرم را گرفته بودم و با هم در خیابان های اهواز راه می رفتیم که رسیدیم به یک مغازه. پشت ویترین یک جلد از مجله کیهان بچه ها بود که روی جلدش یک عکس فانتزی از فضانوردان در کره ماه را کار کرده بودند. این عکس را که دیدم به فضا و داستان های فضایی علاقمندش دم. آن زمان زیاد کتاب در دسترس نبوداما شروع کردم به خواندن کتاب های ژول ورن و به مرور، علاقه ام به موضوعات علمی بیشتر شد.

نخستین پرتاب انسان به کره ماه هم باید یادتان مانده باشد؟

- آن شب را خیلی خوب یادم مانده. کلاس پنجم دبستان را تمام کرده بودم و داشتم کلاس ششم را جهشی می خواندم. در نتیجه تمام تابستان را مشغول درس خواندن بودم. آن زمان 11 ساله بودم و آپولو 11 به وقت ایران حدود 2 یا 3 بامداد به روی ماه می نشست. از مادرم اجازه گرفتم که آن شب را بیدار بمانم و فیلم فرود انسان به ماه را ببینم. یادم هست کیفیت تصویر خیلی بد بود و وقتی آرمسترانگ پایش را روی ماه گذاشت، ما فقط یکسری نور و سایه می دیدیم اما همین هم برایم جالب بود.

پس چه شد سر از ناسا درآوردید؟

- واقعا بخشی از این اتفاق شانسی بود. من مهندسی راه و ساختمان خوانده ام و برای یک شرکت مهندسی که آشیانه هواپیما می ساخت کار می کردم. در همین شرکت روی پروژه ای مربوط به تونل تست هوا کار می کردیم که دو تا سه سال زمان برد. در این پروژه از تکنیک پیشرفته ای استفاده کردم که ناسا در آن زمان به کار می برد. در حال اجرای پروژه بودیم که کسی از JPL، از سازمان های وابسته به ناسا، آمد سراغم و گفت این کاری که انجام می دهی خیلی جالب است، درباره اش یک مقاله بنویس من هم یک مقاله نوشتم و قرار بود در همایش انجمن مهندسی مکانیک آمریکا که در سال 1989 میلادی (1368 خورشیدی) بر پا شده بود، از آن دفاع کنم.


162237_888.jpg



پس شما از آن مقاله دفاع کردید، ایده تان پذیرفته شد و ناسا به شما پیشنهاد همکاری داد، درست است؟

- درست برعکس. من هیچ وقت از آن مقاله دفاع نکردم. راستش اصلا سر جلسه دفاع حاضر نشدم. در آن زمان خیلی ذهنم مشغول بود. از یک طرف درگیر کار بودم و از طرف دیگر، پدرم با سرطان دست و پنجه نرم می کرد. همه چیزم به هم ریخته بود. به هیچ وجه به فکر دفاع نیفتاده بودم. به جای اینکه بروم به همایش انجمن مهندسان مکانیک، به «کانزاس» رفتم تا به یکی از پروژه هایم برسم. نتیجه اینکه مقاله روی زمین ماند و اسپانسرم عصبانی شد. هنوز دو هفته از این جر و بحث نگذشته بود که با کارفرمای شرکت حرفم شد و کارم را رها کردم. همه چیز به هم ریخته بود. در عرض دو هفته، هم دفاع مقاله ام را فراموش کرده بودم و هم کارم را از دست داده بودم. حالا باید با یک عالمه خرج و قسط خانه و گرفتاری دنبال کار می گشتم. در همین گیر و دار بود که یاد آن مهندس در JPL افتادم.

پس شما به وسیله او به ناسا راه پیدا کردید؟

- به طور مستقیم نه. او چند شماره به من داده بودم و گفته بودم با اینها تماس بگیر شاید بتوانند کمکت کنند. من هم زنگ زدم. نمره های درسی ام را که می پرسیدند به من طعنه زدند که ناسا کسی را با چنین نمره هایی نمی پذیرد و گوشی را می گذاشتند. طوری برخورد می کردندکه انگار جسارت بزرگی کرده ام که با ناسا تماس گرفته ام. من هم بی خیال شدم و باز دنبال کار گشتم اما چند روز بعد، در ماه سپتامبر 1989 (شهریور 1368) یک نفر از JPL زنگ زد و گفت بیا کارت داریم. تعجب کردم اما رفتم و استخدام شدم. باورتان می شود اگر بگویم غیبت من سر جلسه ارائه مقاله باعث استخدامم در ناسا شده بود؟

یعنی سردرگمی شما در آن روزها باعث شد که بزرگترین شانس زندگی تان به شما رو کند؟ چطور ممکن است؟ بیشتر توضیح می دهید؟

- وارد دفتر که شدم مردی را دیدم که پشت میز نشسته مقاله من هم روی میزش بود. خیلی آرام گفت، تو زنگ زده بودی اینجا و دنبال کار می گشتی؟ آرام سرم را پایین گرفتم و گفتم بله، من بودم. گفت: «مقاله ات را خوانده ام. جالب است. در آن همایش که کنگره مهندسان مکانیک برگزار کرده بود، نشسته بودم که دفاعت را ببینم اما تو نیامدی. چند بار هم صدایت کردند اما پیدایت نشد.» این آقا نام مرا از همانجا یادش مانده بود و برای همین هم دعوتم کرد که به JPL بروم و مشغول کار شوم.

مقاله تان درباره چه چیزی بود؟ به هر حال حتما موضوع جالبی بوده که یک نفر از خود JPL تماس می گیرد و شما را دعوت به کار می کند.

- ایده جالبی داشتم که تا آن روز کسی انجامش نداده بود و قرار شد ناسا از این طرح در بخشی از ایستگاه فضایی بین المللی (ISS) استفاده کند. البته این ایده زمانی به کار می آمد که کامپیوترها یک مگابایت ظرفیت داشتند و مفهومی به اسم شبکه هنوز به وجود نیامده بود.

احساستان چه بود وقتی گفتند می توانید در یکی از زیرمجموعه های ناسا کار کنید؟

- آنطور که فکر می کنید احساس شگفتی نمی کردم. فقط به چشم یک کار تازه به این شغلم نگاه می کردم. واقعیت این بود که بیکار شده بودم و باید با قسط ها و حرج هایم کنار می آمدم. در واقع برایم صرفا مهم بود که کار گیر بیاورم، هر جای دیگر به جز JPL هم بود، می رفتم. اصلا در این فکر نبودم که اینجا ناسا هست یا جای دیگر. البته برایم کمی جالب وبد اما نه آنقدرها.

اولین مسئولیت شما در JPL چه بود؟

- اولین کاری که به من دادند، مهندسی ساختمان سفینه بود که با نیروهایی که به بدنه فضاپیما وارد می شوند، مرتبط است. این کار کمی با رشته ام مرتبط بود.

شما با نمره هایی متوسط در یکی از زیرمجموعه های ناسا مشغول به کار شده اید. این را یک خوش شانسی می دانید؟

- واقعیتش این است که فرصت را داشتم که ناسا قبولم کرد. در واقع اولین فرصتم این بود که در اینجا مشغول به کار شدم. فرصت دوم هم این بود که زیر دست یکی از بهترین مهندسان JPL کار می کردم کسی که اگر نبود، نه من آنجا می ماندم نه اینکه اینقدر کار برایم جالب می شد. 10 سالی برای او کار کردم و پیشرفت هایم را مدیون او هستم، مردم عادی او را نمی شناسند. اما او طراح تمام سفینه های معروف ناسا از جمله ووی جر – Voyager – است، سفینه هایی که هنوز هم بعد از گذشتن چند دهه به کار خودشان در فضا ادامه می دهند. بدون شک تمام چیزهایی که یاد گرفتم به خاطر وجود او بوده است.

بگذارید دوباره برگردیم به نخستین روزهایی که در JPL کار می کردید. آیا کار در ناسا را دوست داشتید؟

- تا 3-2 سال اول، روی پروژه های مختلف کار می کردم از جمله روی پروژه ای که مربوط به شاتل های فضایی می شد اما هیچ کدام برایم جذابیت چندانی نداشتند. کارهای اداری که من از آنها متنفر بودم، زیاد بود و کارهای فنی که من دوستشان داشتم کم، یواش یواش داشتم دلسرد می شدم که شانس دیگری به من رو کرد. سال 1993 میلادی (1372)، همزمان با راه اندازی پروژه فضاپیمای رهیاب (Path finder) یکی از بهترین همکارانم به من گفت آیا می خواهی روی این پروژه کار کنیم؟ من هم دقیقا نمی دانستم جریان چیست اما قبول کردم. همین پروژه مقدمه ای شد برای اینکه من مسئول فرود تمام پیماهایی باشم که قرار بود در آینده روی مریخ فرود بیایند.

این طرح چه ویژگی خاصی داشت که شما را دوباره جذب کرد؟

- این پروژه من را با یک چالش جدید روبرو می کرد. پروژه ای شبیه به این 20 سال قبل و زمان طراحی فضاپیماهای وایکینگ اجرا شده بود و حالا بعد از این همه سال، خیلی از آن آدم ها یا بازنشسته شده یا فوت کرده بودند، برای همین دوباره باید همه چیز را طراحی می کردیم و این چالش بزرگی بود. در نتیجه من اولین کسی بودم که طرز فرود آمدن سفینه «راهیاب» (Paht finder) را طراحی کردم و همانطور که گفتم این پروژه باعث شد بعدها در بخش فرود فضاپیماهایی که مقصدشان مریخ است، مهندس ارشد باشم.

سفینه های مریخی دیگری که فرودشان را برنامه ریزی کرده اید، کدام ها بوده اند؟

- من نشستن 5 سفینه را دیده ام و مسئول فرود همه آنها و مهندس ارشد بخشی از فرودشان بوده ام در «رهیاب» و «فونیکس» مهندس ارشد فرود بودم. در سفینه های «روح» و «فرصت» هم مهندس ارشد بخش مکانیکی بودم. در پروژه فضاپیمای «کنجکاوی» هم مهندس ارشد کل سفینه بودم.

جالب ترین پروژه از نظر خودتان کدام بوده؟

- جالب ترین پروژه برای من، «رهیاب» بود چون اولین کارم به حساب می آمد و خیلی هم سخت بود، چون کسی تا به حال انجامش نداده بود. پیش از «رهیاب» چنین پروژه ای در فضاپیماهای وایکینگ پیاده شده بود ولی کسانی که آن پروژه را راه اندازی کردند، دیگر در دسترس نبودندو من در این راه تنها بودم. هیچ کس نمی دانست چطور باید این کار رات انجام دهد و من باید خودم با چنین چالشی روبرو می شدم. پر از ترس و هیجان بودم اما مهم این بود که در طی این پروژه اصول فرود آمدن سفینه بر سطح مریخ را یاد گرفتم.

جالب ترین بخش پروژه «رهیاب» برای شما چه زمانی بود؟

- جالب ترین قست این پروژه برای من زمانی بود که باید انتظار می کشیدیم تا اولین عکس ها از مریخ فرستاده شود. در آن لحظات، پر از هیجان بودم. نمی دانستم دقیقا چه چیزی را خواهم دید. همانطور که گفتم من 5 فرود را دیده ام و هر کدام احساس هیجان و وحشت خاص خودش را داشت. وحشت به این خاطر که مدام با خودت فکر می کنی اگر این پروژه درست کار نکند ممکن است کارم را از دست بدهم و ... اینقدر احساسات زیاد است که نمی شود توضیح داد ولی اگر بخواهم خلاصه اش کنم، می گویم در زمان فرود یک سفینه بر سطح مریخ، همه مان پر از هیجان و ترس هستیم. هر چقدر بیشتر با سفینه ات اخت باشی و بهتر آن را بشناسی، بیشتر هم می ترسی چون می دانی که صد راه برای شکست پروژه وجود دارد. این احساسات تا ماه ها درونت می ماند. باور بکنید یا نه، تا 6 ماه بعد از اینکه «کنجکاوی» یا موفقیت بر سطح مریخ نشست، هنوز من خواب می دیدم که ما در اتاق فرمان نشسته ایم و مشغول انجام دادن یکی از کارهای عقب افتاده مان هستیم.

ایرانی هایی که در JPL کار می کنند را می شناسید؟

- یک بار با یکی از دوستان درباره ایرانیانی که در ناسا کار می کنند صحبت می کردیم و او گفت که حدود 100 ایرانی در JPL مشغول هستند. البته من همه شان را نمی شناسم. با بعضی دوست صمیمی هستیم و با برخی دیگر هم رابطه مان صرفا در حد همکار است. ایرانی هایی که اینجا هستند دو گروهند. یک گروه که در آمریکا به دنیا آمده و همینجا بزرگ شده اند که سخت می شود پیدایشان کرد چون لهجه ای آمریکایی دارند و یک گروه هم بقیه ایرانیان مهاجر که پیدا کردنشان خیلی راحت تر است. آخرین پروژه ای که درباره مریخ داشتیم، پروژه کنجکاوی بود که چند ایرانی در آن حضور داشتند.

از روزهای پرخاطره تان بگویید. از ترس ها و شکست ها، از اشک ها و لبخندهایتان در اتاق فرمان.

- یکی از روزهای سرد ژانویه 2003 که سفینه «روح» داشت روی مریخ فرود می آمد را خوب به یادم مانده. من مسئول بخشی از پروژه بودم که نیاز به خلاقیت بالایی داشت و نرم افزاری برایش طراحی نشده بود، یعنی باید همه کارها را خودمان دستی انجام می دادیم، برای همین، کار سخت شده بود.

روز فرود «روح» بر سطح مریخ، درست در میانه پروژه فرود، ما برای چند دقیقه سیگنال سفینه را از دست دادیم. در آن شرایط، تنها کاری که از دستمان برمی آمد، صبر کردن بود. یادم هست که در آن چند دقیقه، هیجان و تمرکز شدیدی داشتم و با جدیت دنبال یک سیگنال، هر چند ضعیف می گشتم. وقتی دست آخر سیگنال را دوباره دریافت کردیم به دستم نگاه کردم و دیدم از بس ناخن را روی دستم فشار داده ام از چند جا بریده است اما خوبی اش اینجا بود که کار با موفقیت به پایان رسید.

خاطره بدی هم در ذهنتان مانده؟

- خاطره های بد مربوط به شکست هاست. یادم هست پروژه ای داشتیم که قرار بود سفینه روی یک دنباله دار فرود بیاید اما شکست خوردیم. این خاطره، خیلی برایم تلخ بود.

چندی است یک پروژه پر سروصدای مریخی راه اندازی شده که هدفش فرستادن چند نفر به کره مریخ تا چند سال دیگر است. فکر می کنید چنین ایده ای یعنی فرستادن فضاپیمای سرنشین دار به مریخ چقدر عملی باشد؟

- زمان های مختلفی را برای راه اندازی این پروژه شنیده ام. یکی می گوید 2018، دیگری باور دارد 2020 و در جایی هم می خوانیم که سال 2030 اولین سری انسان ها به مریخ می روند. این نظم نداشتن نشان می دهد که برنامه ریزی دقیقی برای این پروژه وجود ندارد. از طرف دیگر بودجه مورد نیاز برای اجرای چنین ایده ای بسیار زیاد و چیزی حدود 50 میلیارد دلار است که برای فراهم کردنش باید سراغ شخصیت های حقیقی بروند و من فکر می کنم تنها کسانی مثل بیل گیتس بتوانند هزینه اجرای چنین پروژه ای را فراهم کنند.

به نظر من چنین دستاوردی تا سال 2030 به دست خواهد آمد به این شرط که تکنولوژی تا آن زمان پیشرفت خوب و قابل توجهی داشته باشد. بگذارید یک مقایسه بکنم. در وضعیت کنونی و با تکنولوژی که امروز در اختیار داریم، ما می توانیم سفینه های بدونس رنشین با وزن یک تن را به مریخ بفرستیم اما برای اینکه فرستادن انسان به مریخ عملی باشد، باید یک محموله 5 تنی را به فضا فرستاد و این مستلزم دست یافتن به تکنولوژی پیشرفته تر و به دست آوردن سرمایه بیشتر است. می دانید مشکل چنین ایده هایی چیست؟ سازمان هایی که این ایده ها را مطرح می کنند، تجربه خیلی کمی دارند و به خاطر همین، همه چیز را خیلی ساده و کم خرج می بینند ولی بعد که داخل گود می روند، تازه می فهمند جریان از چه قرار است.


اگر بر فرض، چنین پروژه ای موفقیت آمیز باشد، شما حاضرید جزو نخستین مسافران مریخ باشید؟

- در این سن نه. اگر جوانتر بودم قضیه فرق می کرد اما الان نه. چون در سنی که من هستم آدم درد و مشکلاتی دارد که اجرای چنین سفری را دشوار می کند.

کسی که در یک سازمان فضایی بزرگ کار می کند باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟

- غیر از این که درسش باید عالی باشد و در شته های مرتبط با علومفضایی مثل فیزیک، هوافضا و ... تحصیل کرده باشد، باید هنرمند قابلی هم باشد. من مهندسان زیادی را تربیت کرده ام اما موفق ترین آنها کسانی هستند که هم مهندس هستند، هم همرمند. یعنی باید از هر دو حیث توانایی داشته باشند.

برای آمدن به ناسا باید شجاع بود

هنر شیوه آفرینش و اختراع را به آدم یاد می دهد و این همان کاری است که ما در ناسا انجام می دهیم. کسی که نقاشی می کند دارد یک اثر هنری را اختراع می کند و کسی که مشغول نواختن یک موسیقی است، دارد آن را بازآفرینی می کند. کار ما در JPL یا بخش های دیگر ناسا، آفرینش و اختراع کردن است. در خیلی از رشته های مهندسی، کار بر اساس یک سری کد و قانون انجام می شود اما در کار ما هیچ قانونی وجود ندارد و همه چیز براساس اختراع و ابتکار جلو می رود. در نتیجه هنر، بخش مهم و اولیه کار ماست. بهترین مهندسانی که دیده ام نقاش، موزیسین و هنرمندان قابلی بوده اند که کار مهندسی را هم به خوبی انجام می داده اند.

ویژگی دیگری که یک مهندس سازمان فضایی باید داشته باشد، اراده قوی و تمرکز زیاد روی کار است. در ضمن هر کسی که اینجا کار می کند باید به موفقیت باور داشته باشد. افراد منفی باف و نگران و کسانی که دایم فکر می کنند هیچ چیز درست پیش نمی رود، معمولا موفق نمی شوند چون کار سخت است. در کار ما خطرپذیری حرف اول را می زند. آدمی که توی این کار می آید باید اهل ریسک کردن باشد. خیلی از پروژه ها شکست می خورند و این موضوع به آدم ها صدمه می زند اما باز هم ریسک کردن مهم است. بگذارید یکی از حرف های دوستم در این زمینه را نقل کنم. همیشه وقتی از رئیس مهندسان بخش فرود سفینه های وایکینگ می پرسیدند چه آدم هایی می توانند به ناسا بیایند می گفت: «این کار برای آدم هایی که ترسو هستند مناسب نیست، برای آمدن به ناسا باید شجاع بود.»

 

Shayan.Ariyana

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2013
نوشته‌ها
180
لایک‌ها
5
سن
37
محل سکونت
Tehran
درود خسته نباشید، اگر ممکن هست از تایتان مطالبی بگذارید، شرایط آن خیلی به 4 میلیارد سال پیش سیاره خودمون هست و احتمال شکل گیری حیات در انجا بسیار بالاست. ممنون
 

nimazeo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 مارس 2014
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
1
سن
34
ناسا زمين را جابجا مي‌كند!
گروهي از دانشمندان سازمان فضايي آمريكا با ارائه برنامه اي شگفت انگيز اعلام كردند به منظور نجات زمين از گرماي جهاني و افزايش طول عمر آن مي توان اين سياره را به مداري دورتر انتقال داد.
به گزارش خبرگزاري مهر، دانشمندان به منظور جلوگيري از افزايش حرارت زمين شيوه اي غير طبيعي را كشف كرده اند: حركت دادن زمين به نقطه اي خنك تر از منظومه خورشيدي. تنها ابزاري كه براي انجام اين انتقال نياز خواهد بود چند ستاره دنباله دار در نزديكي زمين است و پس از آن سياره زمين در منطقه اي ايمن و خنكتر از منظومه خورشيدي قرار خواهد گرفت.


ايده حركت دادن زمين به منظور بهبود دادن موقعيت بين سياره اي زاييده افكار گروهي از دانشمندان ناسا و اخترشناسان آمريكايي است كه معتقدند با انجام چنين كاري مي توان 6 بيليون سال ديگر به عمر مفيد زمين افزود.


گرگ لاگلاين از مركز تحقيقاتي امز در اين باره معتقد است تغيير مدار زمين نيازمند فناوريهاي دور از ذهني نيست، براي انجام چنين كاري مي توان از شيوه اي كه اكنون براي منحرف كردن شهاب سنگها و ستاره هاي دنباله دار استفاده مي شوند كمك گرفت.


برنامه اي كه توسط اين محققان ارائه شده است هدايت كردن يك شهابسنگ يا ستاره دنباله دار است به شكلي كه از نزديك ترين فاصله ممكن از زمين عبور كند در اين صورت بخشي از نيروي گرانشي آن به زمين منتقل شده و در نتيجه سرعت مداري زمين افزايش پيدا خواهد كرد. به اين شكل سياره زمين به مداري بالاتر از موقعيت كنوني خود و در فاصله اي بيشتر از خورشيد قرار خواهد گرفت.


به گفته دانشمندان ناسا چنين راه حلي در كوتاه مدت مي تواند براي جلوگيري از بحران گرماي جهاني بسيار موثر باشد. براي هدايت اجرام كيهاني بايد از راكتي شيميايي استفاده كرده و در زمان مناسب به شهاب سنگ يا ستاره دنباله داري ضربه زد.






بر اساس گزارش گاردين، با اين حال براي انجام چنين برنامه اي محاسبات بسيار دقيقي لازم است زيرا يك اشتباه بسيار كوچك مي تواند منجر به برخورد جرم كيهاني هدايت شده با زمين شود كه بر اساس تخمينها، برخورد جرمي با قطر 100 كيلومتر با زمين با سرعتي در مقياس سرعتهاي كيهاني مي تواند زمين را از حيات تهي كند.






















 

mogol

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 ژانویه 2012
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
1
آخرش مشخص نشد زمین چجوری بوجود اومده ؟؟
 

Areno

Registered User
تاریخ عضویت
28 آپریل 2012
نوشته‌ها
2,041
لایک‌ها
778
سن
33
محل سکونت
IR IRAN - BUSHEHR
سلام
سایتی هست که زمان بارش های شهابی رو بهم بده؟!
یا کلا پدیده هایی که بشه با چشم غیر مسلح هم دید.
 

Mostafa360

Registered User
تاریخ عضویت
3 آپریل 2013
نوشته‌ها
110
لایک‌ها
102
محل سکونت
برمودا

_professor_

Registered User
تاریخ عضویت
28 فوریه 2014
نوشته‌ها
393
لایک‌ها
1,224
یادش به خیر چند سال پیش هر شب(از غروب آفتاب) حدود 1 2 ساعت با تلسکوپ یا بعضا الکی به آسمون نگاه میکردم بلکه یه چیز عجیب ببینم:D

از دیدین شهاب سنگ و حرکت ماهواره گرفته تا دیدن نور های عجیب غریب...

اگه هم چیز عجیب میدیدم تو آسمون به کسی نمیگفتم که فکر نکنن خیالاتی و متوهم هستم!والا همین چند روز پیش هم با رفیقم تو خیابون بودیم یه چیز خیلی عجیب تو آسمون دیدیم بصورت افقی و خیلی آروم حرکت میکرد شکل خاصی هم نداشت

اون موقع عجیب عشق نجوم و موجودات فضایی داشتم...یادمه انقدر سرمو رو به آسمون نگه میداشتم همیشه با گردن درد برمیگشتم تو خونه!:general711:

رشته ی دانشگاهیم هم یه جورایی به نجوم ربط داره ولی الان دیگه اون عشق و حال قدیم رو ندارم!!
:(
 

3dpe.ir

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2017
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
3
محل سکونت
تهران
%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D8%B3%D9%87-%D8%A8%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D9%81%D8%B6%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%88%DB%8C%DB%8C%D9%86%DA%AF.jpg

خبر فضایی:

پرینت سه بعدی 600 قطعه از تاکسی فضایی پیشرفته بویینگ!
بویینگ، غول هوانوردی جهان از طرح ساخت کپسول فضایی سرنشین‌دار خود با نام CST-100 Starliner رونمایی کرد. نکته جالب این فضاپیما استفاده از پرینتر سه بعدی برای تولید اکثر قطعات پیچیده آن است.

بویینگ اعلام کرده است که فضاپیمای CST-100 Starliner، پرچم‌دار برنامه‌های فضایی این شرکت خواهد بود. این فضاپیما دارای یک کپسول سرنشین‌دار قابل استفاده مجدد است. قرار شده از طرح این فضاپیما در برنامه توسعه تجاری سرنشین‌دار ناسا استفاده گردد. تلاشی برای عمومی کردن مسافرت‌های فضایی خارج از محدودیت‌های حمایتی دولت‌ها. کمپانی هواپیماسازی بویینگ برای ساخت این فضاپیما از بیش از ششصد قطعه فوق پیشرفته استفاده خواهد کرد که روند ساخت آن با فناوری پرینتر سه بعدی است، بدین منظور آنها یک شرکت کوچک اما مطرح در این حوزه را به خدمت گرفته‌اند: شرکت OPM (Oxford Performance Materials). یکی از نمایندگان بویینگ به خبرگزاری Cnet چنین اعلام کرده است: کمپانی بویینگ از سال 2003، عمیقا فناوری پرینت سه بعدی را در برنامه کاری خود لحاظ کرده است. هم‌اکنون بیش از 50 هزار قطعه از هواپیماهای ما با دانش چاپ سه بعدی تولید می‌شوند. در پروژه جدید CST-100 Starliner نیز شرکت OPM قطعات تجدیدپذیر، پوشش‌های حفاظتی و برخی از قسمت‌های موتور پیشران را با پرینتر سه بعدی تولید می‌کند.
بهینه‌سازی وزن و کاهش چشمگیر هزینه تولید ارمغان پرینت سه بعدی

نه تنها تمامی قطعات درون کپسول سرنشین‌دار با چاپگرهای سه بعدی فلز (روش EOS) تولید می‌شود بلکه شرکت OPM از یک پلیمر خاص بنامPolyetherketoneketone (PEKK) نیز برای قسمت‌های دیگر فضاپیما بهره می‌برد. این پلیمر نوعی پلاستیک مستحکم است که ساخت آن در دمای بسیار بالا امکان‌پذیر است. کاربرد این پلیمر، مقاومت بسیار بالا در برابر حرارت، تشعشع و طیف وسیعی از مواد شیمیایی است. Larry Varholak رئیس بخش تجارت هوانوردی کمپانیOPM در اینباره می‌گوید:

مزیتی که پلیمر ویژه PEKK برای ناسا به ارمغان خواهد آورد، استحکام بالا در حد آلمینیوم و وزن بسیار کمتر آن است.

کمپانی بویینگ نیز این امر را تصدیق می‌کند:

بر اساس برآوردهای ما با استفاده از متریال‌های پرینت سه بعدی کاهش وزنی حدود 60 درصد نسبت به روش‌های سنتی تولید خواهیم داشت که این برای ما بسیار چشمگیر است. در صنعت هوانوردی یک اصل بنیادی وجود دارد، هر گرم وزن که به فضا پرتاب کنید برایتان خرج بر می‌دارد!
فضاپیمای استایلاینر (CST-100 Starliner) قابلیت حمل هفت سرنشین با محموله را به مدار پایین کره زمین دارد، جایی که ایستگاه فضایی بین المللی مستقر شده است. پایان تست‌های پروازی و پرتاب نهایی برای سال 2018 برنامه‌ریزی شده است.
منبع مقاله فضاپیمای تجاری بویینگ: 3dpe.ir و مشاهده عکسهای بیشتر
 

omid_vanpersie

Registered User
تاریخ عضویت
22 آگوست 2016
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
32
سن
34
آخرش مشخص نشد زمین چجوری بوجود اومده ؟؟
تکامل کیهانی... همین الان سرچ کنید orion nebula چندین منظومه مثل منظومه شمسی در حال شکل گیری ان جلوی چشمتون! اگه کسی ترجیح میده یسری اعتقادات رو به چیزی که جلوی چشمش داره رخ میده ترجیح بده مشکل خودشه... مثل این flat earther ها که جدیدا دارن تصاعدی زیاد میشن!
 

woodkid

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2013
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
495
محل سکونت
تهران
STS-109.jpg

نهایتِ فرار از زندان
بندیکت سینگلتون _ ترجمه اختصاصی


سفر به فضا تولیدکنندۀ برخی از تصاویرِ تعیین‌کنندۀ قرن بیستم بوده است: اسپوتنیک، آپولو، لباسِ‌ فضانوردی، آرمِ ناسا، شکل‌وشمایلِ اسباب‌بازی‌مانندِ فضاپیماها، پرتاب‌شان به فضا با آن شمارش‌های معکوس و حال‌وهوای خاص‌اش، تصاویرِ سرشارِ از سکون و آرامش از زمین که زمین را همچون یک تکه طلق سفید در زمینه‌ای به سیاهیِ زغال نشان می‌دهند، کیفیتِ غریبِ فیلمی که در جاذبۀ پایین و انگار زیرِ آب فیلمبرداری شده، پرچمی بی‌حرکت روی ماه. این تصاویر قادر بودند مخاطب را در سراسر دنیا مسحورِ خود سازند؛ آغازِ به‌اصطلاح مسابقۀ‌ فضایی نیز، که در حکمِ یک مسابقۀ‌ ورزشیِ بین‌المللیِ چندده‌ساله بود، تأثیرِ این تصاویر را قوّت می‌بخشید. اما بعد ناگهان انگار همه چیز متوقف شد. البته کارِ هر روزۀ رفتن به مدارِ نزدیکِ زمین، برای تعمیر و نگهداریِ ماهواره‌های مخابراتی و آزمایش‌های بی سر و صدایی که در ایستگاهِ فضاییِ بین‌المللی انجام می‌گرفت، همچنان ادامه داشت، اما به نظر می‌رسید که آن تصاویر (تصاویری که می‌توانستند سفرهای فضایی را بی چون‌وچرا پروژۀ‌ عصر ما در قوۀ خیالِ مردمان جلوه‌گر سازند) دیگر از نا و رمق افتاده‌اند؛ شاید آخرین تصویری که از قدرتِ جذابیت برخوردار بود تصویرِ طاقی از دود بود که به‌دنبال فضاپیمای ناپدیدشدۀ چلنجر بر فراز دماغۀ کاناورال از هم می‌پاشید و البته قابل فهم است که چرا این تصویر به شور و شوقِ به این پروژه مهرِ پایان زد. (دیگر ذکری از تحقیقاتِ پرزحمتی به میان نمی‌آوریم که پس از این ماجرا صورت گرفت تا مشخص شود که دلارهای مالیاتی را با چه متر و معیاری با عوایدِ مورد انتظار و ریسکِ قابل قبولِ این پروژه محاسبه و خرجِ آن کرده بودند.)

اما حالا به نظر می‌رسد که این اقدامات صرفاً برای مدتی جنبۀ مخفی پیدا کرده بودند و این عقب‌نشینی عقب‌نشینی‌ای کوتاه‌مدت برای تجدید قوا و ارزیابیِ دوباره بوده است. اکنون آن مجموعۀ نظامی - صنعتی که این تصاویر را تولید و پخش می‌کرد به چیزی تبدیل شده که بهتر است آن را شبکۀ امنیتی - سرگرمی توصیف کنیم. آن استراتژیِ عظیم («برنامۀ فضایی») هم جای خود را به تاکتیک‌های گوناگون داده است. حالا مریخ‌نوردِ کیوریاسیتی (کنجکاوی) میلیون‌ها فالوور را به حسابِ توییترش جذب می‌کند (تا اولِ ماه مه ۲۰۱۳ این رقم به ۱ میلیون و ۳۳۸ هزار و ۷۹۴ رسیده است). در این حساب، این افراد می‌توانند تصاویرِ مناظرِ بیگانه و اطلاعاتِ زنده را مشاهده کنند. همین اواخر بود که دنیس تایتوی میلیاردر، با چشمانی که برق می‌زد، اعلام کرد که در نظر دارد زوجِ میان‌سالی را به ماه‌عسلی در مدار مریخ بفرستد تا گشتی بزنند،کمدیِ موقعیتی محصولِ ذهنِ‌ فیلمنامه‌نویسی الکلی. برنامۀ مارس وان پا را از این هم فراتر می‌گذارد: طرحِ تستِ هنرپیشگانِ تازه‌کار را برای سفرِ یک‌طرفۀ برنامۀ‌ تلویزیون واقع‌نما به سیاره‌ای آغاز کرده است که نامِ برنامه از آن گرفته شده است.

برنامه‌های شرکت‌هایی مثل ویرجین گالاکتیک جذابیتِ کمتری برای عامۀ مردم دارند و، با استفاده از بروشورهایی که سفرِ توریستی به فضا را تبلیغ می‌کنند، تمرکزشان بر جلبِ نظرِ کسانی است که پول‌شان از پارو بالا می‌رود؛ پلنتری ریزورسز هم نقشه‌های روبات‌هایی کانی‌یاب را برای اکتشافِ فلزات در فضا رو کرد، همراه با صفحاتِ گسترده‌ای که در آن‌ها نسبتِ هزینۀ پرتاب به ازای هر کیلو وزن به دلار و پیش‌بینیِ قیمت‌ِ فلزاتِ گرانبها در بازار آورده شده بود. مخاطب‌شان هم سرمایه‌گذارانی بود که مشتاقِ حمایتِ مالی از این برنامه بودند. و این یعنی هجومِ جویندگانِ طلا به مرزهای عمودی. با پیوستنِ چین و هند به بازیِ فضایی، خودِ فناوری‌های اعزام به فضا نیز ارزان‌تر می‌شوند (و دور نیست که بحث‌های دفاعِ فضایی در کشورهایی که سابقۀ بیشتری در این زمینه دارند دوباره داغ شود). شاید غریب‌‌تر از همه این باشد که اشتیاق برای پروژه‌هایی که از پیشرفته‌ترین فناوری‌ها برخوردارند راهِ خود را به اردوگاهِ خصم باز می‌کنند: فعالانِ محافظه‌کارِ محیطِ زیست رفته‌رفته نغمه‌ها را ساز کرده‌اند که حالا که قرار است این «مرزهای سیاره‌ای»‌ را در نوردیم و عملاً هم داریم این کار را می‌کنیم (دیگر از خطر اخترک‌ها و ابرآتشفشان‌ها و سایرِ پیشامدهای غیرمترقبۀ برآوردنشدنی ذکری به میان نمی‌آوریم)، شاید [جابجایی به] سیاره‌ای دیگر برای محکم‌کاری بد نباشد.

2013_06_1-Columbia-reconstructionWEB.jpg,2000.jpg
بقایای فضاپیمای کلمبیا در آشیانه‌ای در مرکزِ فضاییِ کندی، فلوریدا، ۲۰۰۳. حقِ نشر: ناسا - مرکزِ فضاییِ کندی.
درکِ تازه از نزدیکیِ فضای بی‌کرانِ بالای سر فعلاً سکۀ رایج است. تمامِ این تحولات جالب هستند و پشتِ همگی‌شان هم به استدلال‌هایی کاملاً ستبر گرم است‌. این واقعیت هم که هیچ کدام‌شان رقیب یکدیگر نیستند (تمام‌شان کم و بیش، مثلِ مکعب‌های بازیِ تتریس، مکمل هم هستند) باعث شده که تک تکِ آن‌ها توجیهِ بسیار نیرومندتری پیدا کنند. اما انگیزه‌های پشتِ تمامِ این پروژه‌ها، پروژه‌هایی که در هر حال در ظاهر متفاوت‌اند، چیزی نیست که در یک قرنِ گذشته به گوش‌مان نخورده باشد: استفاده از فضا برای کسبِ سود، پیشرفتِ علم، دلارهای حاصل از صنعتِ سرگرمی، غرورِ ملی، دفاعِ جمعی و امثالهم. هنوز جوابِ این پرسش معلوم نیست که آیا قادر به این هستیم یا نه که ایده‌هایی به‌راستی تازه خلق کنیمِ، ایده‌هایی در بابِ امکان‌پذیر کردن تمامِ این‌ موارد: درکِ ما از این پروژه‌های عظیمِ اجتماعی - فنی چگونه ممکن است تغییر کند؟ فضا چگونه می‌تواند عاملی باشد که ما را وادار به تجدیدِ نظر در امورِ ناچیزِ زمینی‌مان کند و نه‌ این‌که صرفاً به یک صحنۀ عظیمِ تبدیل شود که دغدغه‌های زمینیِ خودمان را بی کم‌وکاست به روی آن منتقل می‌کنیم؟ می‌توانیم کارمان را در ترسیمِ چنین موقعیت بدیلی با برگرداندنِ تاریخ و رفتن به سراغِ کارهای یکی از مهم‌ترین مهره‌های پشتِ تمامِ این بلندپروازی‌های غیرزمینیِ قرنِ بیستمی شروع کنیم،‌ کسی که در کارِ خود می‌کوشید پرواز از سیارۀ زمین را توجیه کند (و این تازه مربوط به زمانی می‌شود که هنوز پرواز با بال‌های ثابت به تحقق نرسیده نبود). بر آن نیستیم که از معنای تمام این داستان برداشتی اصیل و منزه به دست بدهیم، صرفاً می‌خواهیم از جایی دمِ دست شروع کنیم.

***
مسکو، اواخر دهۀ ۱۸۸۰: نیکلای فِدوروف بعدازظهرها را به نگارشِ مقاله‌هایش می‌گذراند، کاری که در تمامِ این چند ده سالِ گذشته مشغولِ آن بوده است. مقاله‌هایش هم سرانجام در مجموعه‌ای تحتِ عنوانِ فلسفۀ وظیفۀ مشترک منتشر می‌شوند. فدوروف فرزندِ نامشروعِ شاهزاده‌ای رده پایین است و به کتابداری اشتغال دارد. پیش از آن‌که واردِ کتابخانه شود هم مدتی معلمی کرده است. معدود افرادی که او را می‌شناسند می‌گویند که آدمی مهربان اگرچه اندکی خشک و به‌ویژه ساده‌زیست است: غذایش اندک است و به ندرت شیرینی می‌خورد یا اصلاً نمی‌خورد؛ حتی در زمستان هم بالاپوشی به تن نمی‌کند. در مجموع، شکل و شمایلش برای این‌که پدرِ مسابقۀ فضایی باشد مناسب نیست. اما در وظیفۀ مشترک است که نخستین برنامۀ سیستماتیک و دلیلِ اسکان دائمیِ بشر در خارج از زمین دیده می‌شود و می‌توان پیوند مستقیمی میان این برنامه و تکوینِ سفرهای فضایی در چند دهۀ بعد ترسیم کرد.

وظیفۀ مشترک اثرِ دشواری است، نه به این دلیل که نثرش دشوارفهم است، بلکه کاملاً برعکس: هدفِ واحدِ این کتاب لحظه‌ای از خود انعطاف نشان نمی‌دهد. به گفتۀ جورج یانگِ مورخ، فدوروف «متفکری با یک ایده بود» اما دقیقاً به همین دلیل «ایده‌اش بسیار پیچیده و جامع بود.» این ایده چیزی نبود مگر همان «وظیفۀ مشترک» که عنوانِ کتاب است، طرحِ برنامه‌ای برای کلّ بشر، پروژه‌ای که به بهترین شکل در این شعارها خلاصه می‌شود: به آسمان‌ها بتازید و بر مرگ چیره شوید.

بهتر است با نکتۀ دوم آغاز کنیم که، به نوعی، نکتۀ‌ اساسی‌تر است. فدوروف می‌دانست که یگانه پایانِ محتوم برای تمامِ انسان‌ها مرگ است و این‌که رها شدن از چنگالِ مرگ می‌تواند به مثابۀ ریسمانِ مشترکی باشد که تمامِ نوعِ بشر می‌تواند به آن چنگ بزند و بر سر آن به توافق برسد. البته مرادمان مرگ به معنای واقعیِ کلمه است، مرگ آن‌گونه که افراد تجربه‌اش می‌کنند (اگر بشود گفت که «تجربه کردن» کلمۀ مناسبی باشد). اما نیز مرگ آن‌طور که در ناپدید شدنِ فرهنگ‌ها و به خاک افتادنِ تمدن‌ها رخ می‌نماید و باز به شکلی عام‌تر: مرگ همچون فعلِ نیروهای «طبیعتِ کور» ضدّ حیات‌ِ اندام‌وار، حیاتی که تقلایی است در دلِ تاریکی و ضدّ تاریکی. طبیعت همچون نیروی ضرورت رخ می‌نماید، نیرویی که بشر را (همچنان که کلّ حیات را) محدود و در نهایت مقهور می‌سازد. وجهِ مشخصۀ‌ این نیرو بی‌اعتناییِ تام و تمامِ‌ آن است و به‌راستی که در بی‌اعتنایی نمونه‌ای تمام‌عیار است. طبیعت، که فاقدِ آگاهی است، نه «صلاحِ کار» را می‌داند و نه «ستمکار» است؛ اگر هم تصادفاً نقشِ آموزگار را بازی می‌کند در مواقعی است که می‌خواهیم مهارش کنیم و نه بیش.

فدوروف برای این بیانیه‌های آدم‌ها ، بیانیه‌هایی که می‌گویند باید «طبیعت را دوست داشت»، وقت ندارد. از نظرِ او، این آسان‌گیری‌ها ویژۀ کسانی است که، از سرِ تحقیر، «فضلا» می‌خواندشان، نخبگانی که وقتِ این را داشتند که سرودِ بزرگداشت طبیعت سر دهند چون اصولاً زندگیِ هر روزه‌شان تا حدّ زیادی از طبیعت جدا بود و این جداافتادگی را دقیقاً همان انواعی از فناوری (از فناوریِ کشاورزی گرفته تا پزشکی) باعث شده بود که برای مقابله با «امرِ طبیعی» به کار گرفته می‌شدند. آن بیرون در میدان (میدان هم به معنای واقعیِ کلمه و هم استعاری) این تعارفات محلی از اعراب نداشتند. البته معنای این حرف آن نیست که فدوروف مروّجِ پروژۀ «غلبه» بر طبیعت بود (غلبه به معنای «انهدامِ» طبیعت یا حتی «تسلطِ» بر آن). او آگاه است که همان فرایندهایی که حیات را تباه می‌سازند عمیقاً در فحوای خودِ حیات ریشه دارند، حتی اگر، به گفتۀ یکی از دستیارانِ فدوروف، سرگئی بولگاکفِ اقتصاددان، «حیات ظاهراً نوعی تصادف باشد، نوعی نادیده‌انگاری یا آسان‌گیری از سوی مرگ.» ۲ در عوض، رسالتِ فدوروف آن است که امرِ طبیعی را عوض یا متحول کند، آن را عقلی سازد، برای حیات محیطی بزرگ‌تر و پذیراتر به وجود آورد.

این کار پروژه‌ای عمیقاً فناورانه است، امتدادِ همان چیزی است که از پیش (همان‌طور که در بالا دیدیم) فعال است تا طبیعت را بی‌خطرتر سازد، هر چند که فدوروف زیر بارِ این نمی‌رفت که کلمۀ «پیشرفت» را ضمیمۀ چشم‌انداز خود سازد. پیشرفت، پیشرفت به معنای تولیدِ دستگاه‌های پیچیده‌تر، به خودیِ خود کافی نبود. به‌راستی هم پیروی از چنین روشی خطرناک بود، فرایندی بدون سامان و منحرف‌کننده بود که کیفیتِ زندگی را بهتر نمی‌کرد، سهل است، آن را منحط‌تر می‌ساخت. در برابرِ پیشرفت، فدوروف وظیفه را مطرح می‌سازد، تعهدی عقل‌باورانه ضدّ مرگ. بی‌شک این کاری است خودمدارانه، کاری که در آن «تضادّ میان امرِ بازاندیشانه و امرِ غریزی به نفعِ امر معقول پایان می‌پذیرد (در امر غریزی نیروهای کورِ طبیعت از طریقِ انسان در کار هستند و امر بازاندیشانه همان ساز و کارهایی است که امر غریزی از طریقِ آن‌ها بررسی و به مسیری سازنده‌تر هدایت می‌شود). مثلاً از نظرِ فدوروف، پرداختن به امور جنسی انحرافی نابخردانه در کار و عملِ ماست، تسلیم شدن در برابرِ امیالِ سبک‌سنگین نشده است. او حس می‌کرد که اگر به دنبالِ شالوده‌ای عقلی‌تر برای تبدیل کردنِ انسان‌ها به جمع هستیم، این شالوده همان خویشاوندی است. پس شاید جای شگفتی نباشد که خصوصیاتی که فدوروف از وظیفۀ معقول به دست می‌دهد همان وظیفۀ والد و فرزندی است که سرشار از شور اما سخت مهذب است. او امید داشت که این حسّ خویشاوندیِ وظیفه‌شناس بتواند اشکال اجتماعی‌ای مثل دموکراسی را، که به راحتی به انحراف دچار می‌شوند، از دور خارج و جای‌شان را بگیرد. بدین‌ ترتیب، کارکردِ سازمانِ جامعه به طورِ کل عوض خواهد شد: این تغییر از خلقِ رحمِ‌ مصنوعی شروع می‌شود و سپس به ساختِ کلّ بدنِ مصنوعی امتداد می‌یابد؛ کارِ تولید و سازمان دادنِ جامعۀ بشری از خاستگاه‌های غریزی‌اش فراتر می‌رود و جایش را طرحِ عقل‌باورانۀ کنترلِ مسیرِ جمعی می‌گیرد؛ تلاش برای طولانی‌تر ساختن مدتِ عمر تا رساندن آن به نقطۀ جاودانگی، در تار و پودِ متحول‌سازیِ کارکردهای اساسیِ بشر تنیده خواهد شد و سرانجام این وظیفۀ والد و فرزندی‌ به احیای دوبارۀ تمامِ انسان‌هایی ختم می‌شود که زمانی روی زمین زندگی کرده‌ و مرده‌اند. و این است فدوروف آن‌طور که امروز شناخته می‌شود: پیامبرِ غریبِ جاودانگیِ بشر؛ و نه فقط این، بلکه پیامبرِ زنده ساختنِ مردگان.

اما پروژۀ او از این هم فراتر و لاجرم رو به بالا می‌رود و البته توقعی کمتر از این هم نمی‌رود، چرا که نوعِ بشر، که جمعیتش رو به فزونی می‌رود، به فضای بیشتری برای رشد نیاز خواهد داشت. رهایی از مرگ به رهایی از خودِ زمین تسرّی پیدا می‌کند و این کار به شیوه‌هایی کاملاً عملی صورت می‌گیرد. فناوری‌ها باید قبضۀ جاذبۀ زمین را سست‌تر کنند. منظور آن نیست که کلاً جاذبه را حذف کنند، بلکه طوری شود که دیگر مجبور به اطاعتِ بی‌چون و چرا از آن، بندۀ ضرورت‌اش، نباشیم. خلاقیتِ دورنمای ترسیمیِ فدوروف، که عظیم و دور از انتظار است، به جزییاتِ امور هم توجه می‌کند:

[فدوروف] پیش‌بینی می‌کند که بشر روزی می‌تواند با ساختنِ مخروط‌های غول‌پیکر روی سطحِ زمین بر میدانِ مغناطیسیِ زمین تسلط پیدا کند، به نحوی‌ که می‌تواند کلّ سیارۀ زمین را به سفینه‌ای در یدِ اختیارِ بشر تبدیل کند. دیگر ناچار نیستیم که برده‌وار در مدار خورشید بچرخیم، بلکه می‌توانیم آزادانه فرمانِ زمین را به هر کجا که دوست داریم بچرخانیم، همانطور که از عبارتی که در دهۀ ۱۸۷۰ به کار رفته مشهود است: «ناخدا و خدمۀ سفینۀ زمین».

2013_06_2-241-Germania-orbitWEB.jpg,2000.jpg
تصویری که استرناک، شرکتی که تخصصش داشتن و حفظ «یک پایگاهِ دادۀ علمی و اقتصادی از بیش از ۶۰۰ هزار اخترک» است، از مدار جرمانیا ۲۴۱ ارائه داده است. ارزشِ موادِ خامِ جرمانیا ۲۴۱ حدودِ ۱۰۰ تریلیون دلار تخمین زده می‌شود.
این مجموعۀ پیچیده از ایده‌ها، که در اوائلِ قرنِ بیستم «کیهان‌باوری» نامیده شد، توانش را داشت که در افرادی که در معرضِ این باور بودند نوعی سرسپردگیِ غریب در راهِ آن بر انگیزد. (در واقع، از آن‌جا که فدوروف علاقۀ چندانی به نشرِ نوشته‌هایش نداشت، ایده‌هایش عمدتاً از طریقِ پیروانِ پراکنده‌اش بود که اصلاً به چاپ می‌رسیدند و این‌جا و آن‌جا بدونِ نام، و یا با نامِ مستعار، در طولِ دورانِ حیاتِ فدوروف (و اغلب با برانگیختنِ عصبانیتش) در محافلی کوچک دست به دست می‌شدند. تازه پس از مرگش بود که این آثار با گستردگیِ بیشتر به چاپ رسیدند.) در وهلۀ‌ نخست، برخی از غول‌های ادبی روسیه در آن زمان (از جمله تولستوی و داستایفسکی) مسحورِ ‌عظمتِ قوۀ‌ تخیلِ فدوروف و نیز مسیحیتِ او شده بودند که به‌نحوی غریب مسیحیتی احیاشده و پیشگویانه بود. امید داشتند که این مسیحیت بتواند سدّی باشد در برابرِ جنبش‌های آنارشیستی و کمونیستی‌ای که در آن زمان در حالِ نضج گرفتن بودند. این دین‌گراییِ غریبِ او همه نوع پیروانِ غیرعادی را جذبِ خود می‌کرد. دستِ رد زدنِ زاهدانۀ فدوروف بر سینۀ اعمالِ جنسی و دموکراسی و نیز مصرف‌گراییِ نوظهورِ آن زمان به مذاقِ همه نوع افرادِ فرقه‌گرا و عارف‌مسلک خوش می‌آمد، مخصوصاً بر کسانی که حتی در راهِ هموارسازیِ مسیرِ خود به دنیای سیاست سودای علمی‌سازیِ باورهاشان را داشتند و نیز به‌ویژه با توجه به این‌که پروژۀ او متضمنِ این بود که «جای اعمالِ عرفانی و نمادین» را، از دعای باران گرفته تا آموزۀ مسیحیِ رستاخیزِ عیسی، «اعمالی مؤثر خواهد گرفت و در این راه «علم روشِ کار» خواهد بود.

2013_06_3-TsiolkovskyWEB.jpg,2000.jpg
طرحی که کنستانتین تسیولکوفسکی از درونِ یک سفینه کشیده است. اعتقاد بر این است که این طرح نخستین بازنماییِ بشر از بی‌وزنی است، ۱۸۷۸.
اما این شور و شوق به کارِ علمی، این‌که «مسائلِ سیاسی و فرهنگی به مسائلِ فیزیکی و اخترفیزیکی تبدیل خواهند شد»، علاقه‌مندانِ خود را بیشتر در بینِ خداناباوران و کسانی در روسیۀ پس از انقلاب پیدا کرد که گرایشِ علمی - پرومته‌ای داشتند (حتی با وجودِ این‌که عادتِ فدوروف در نقلِ قول از کتابِ مقدس کارِ این افراد را به هیچ وجه آسان نمی‌کرد). اگر بخواهیم به یک نمونه اشاره کنیم، کارهای فدوروف الهام‌بخشِ ولادیمیر ورنادسکی بود، کسی که مفهومِ «زیست‌کره» را خلق کرد و از برداشت‌های اخترفیزیکی‌اش از تاریخِ زمین یکی این بود که انسان‌ها و سایرِ مخلوقاتِ زمینی را «زمین‌شناسیِ متحرک» می‌دید. در گفته‌ای که درکِ امروزیِ ما از آنتروپوسین را پیش‌بینی کرده، ورنادسکی خاطرنشان ساخت که عقلِ بشری، که از رهگذرِ طراحی جلوه‌گر می‌شود، در پایانِ قرن نوزدهم به جایگاهِ مهمِ یک نیروی زمین‌شناختیِ سیاره‌ای دست یافته است. بدونِ شک، تأثیرِ فنی - علمیِ مستقیم‌تر و بارزترِ وظیفۀ مشترک در شکل‌گیریِ فضانوردیِ روسی جلوه‌گر شد. یکی از کسانی که خود را وقفِ تفکراتِ فدوروف کرده بود شاگردش،‌کنستانتین تسیولکفسکی، است. او که در اوانِ نوجوانی مرتب به کتابخانۀ فدوروف سر می‌زد کسی بود که بعدها شالودۀ ریاضیِ سفر به فضا، از یک سری معادلاتِ موشکیِ بسیار مهم گرفته تا سنجشِ اوجِ [سرعتِ] صعود و سقوط و خطِ سیرِ فضاپیماها در مدار، را محاسبه کرد. کسی بود که از تمامِ مواردی که ذکر شد در طراحیِ نخستین پیش‌رانۀ چند مرحله‌ایِ راکت‌ها بهره گرفت و این فقط یکی نوآوریِ فنیِ خارق‌العادۀ او بود، نوآوری‌هایی که طراحیِ هوابند و پایگاه‌ در ماه از جملۀ آن‌هاست.

***
گفتن ندارد که ما، در فضا، به سطحِ زمین و، در زمان، به طولِ مدتِ عمرمان محدود هستیم. دستاوردِ قوۀ تخیلِ فدوروف حولِ این محور می‌چرخید که این محدودیت‌ها را، با تمامِ عظمت‌شان، همه‌شمول نمی‌دانست و قبول نمی‌کرد که این‌ها ضرورت‌هایی گریزناپذیر هستند که ناگزیر از پذیرفتن‌شان هستیم. محدودیت‌هایی که به وسعتِ عظیمِ زمین و کلیّتِ تاریخِ حیاتِ روی این سیاره ارجاع می‌دهند ([از نظر فدوروف] این‌ها چیزی جز نزدیک‌بینی و محلی‌گریِ زننده نیست‌). به خودیِ خود، این وجهِ مشخصۀ کیهان‌باوری است، چیزی که می‌توان آن را «سائقۀ کیهان‌باورانه» خواند: این‌که زمین را دام دانست و پروژۀ‌ مشترکِ فلسفه و اقتصاد و طراحی به مثابۀ هستی را ساختِ اسبابِ گریز از این دام قلمداد کرد؛ این‌که فرار از زندان را در نهایی‌ترین حدش متصور شد، سرقتی که طیّ آن خودمان را از گاوصندوق می‌دزدیم.

اگر کارِ فدوروف را این‌گونه بازتعریف کنیم، می‌توانیم کیهان‌باوری را به شیوه‌هایی دور از انتظار دوباره پیکربندی کنیم. با این کار، علی‌الخصوص، نقشِ ممتازِ طراحی در تلاش‌مان برجسته می‌شود. دلیلش صرفاً این نیست که سائقۀ کیهان‌باورانه موجدِ برنامۀ فناورانه‌ای می‌شود که خود متضمنِ طراحی است. اگر دغدغۀ ما بیشتر گریز باشد،‌ گریز به مثابۀ یک رویدادِ فیزیکیِ واقعی و نه واقعیت‌گریزی (عزلت‌ گزیدن در پناهگاهِ درونیِِ روان‌شناختی، خواه این پناهگاه فردی باشد یا جمعی)، پس همان‌طور که فدوروف هم نیک آگاه بود، نقشه‌های ما مستلزمِ ایجادِ نوعی داربستِ مادی است (یک مثالِ روشنِ آن فناوری‌های گوناگونِ مربوط به دانشِ هوانوردی است). او مرتب و با رضایتِ‌ خاطر از تحولاتِ روزگارِ خود در زمینۀ توپخانه و بالون‌سازی و پروژه‌های عظیمِ ساختمان‌سازی و طب نام می‌برد و خواستارِ دگرگون‌سازیِ ریشه‌ایِ پروژه‌های بزرگ‌تری می‌شود که نشانه‌هاشان را در دلِ این تحولات می‌بیند.

2013_06_4-Escape-towerWEB.jpg,2000.jpg
برجِ آموزشِ فرار از زیردریایی، فورد آیلند، پرل هاربر. در این‌جا خدمۀ زیردریایی از طریقِ انجامِ مکررِ گریز از ستونِ آبِ ۳۰ متری یاد می‌گیرند که رفتارهای غریزی‌شان را ***** کنند.
اما ارتباطی که در این‌جا قصدِ ترسیمش را داریم، اگر بی‌واسطه آشکارتر نباشد،‌ مستقیم‌تر است. یعنی این سخن‌ گفتن‌ها از دام و گریزِ از دام‌ به درکی بسیار کهن از ساختِ دام به مثابۀ یک مدل‌واره اشاره می‌کند، مدل‌واره‌ای که امروزه آن را طراحی می‌نامیم. ارتباط دادنِ چیزی است که حتی در زمانی که فدوروف مطالبش را می‌نوشت هم تا حدّ زیادی به بوتۀ‌ فراموشی سپرده شده بود، اما ارتباطی است که اگر دوباره به کار بسته شود هم این سنتِ کهن و هم کیهان‌باوریِ فدوروف را به تحرک و شتاب وا می‌دارد و به چیزی نو بدل می‌سازد. سنتی که اگر کارِ فدوروف را در چارچوبِِ آن قرار دهیم هم خودش را تغییر می‌دهد و هم کیهان‌باوری را...

***
طراحی چه ارتباطی با دام دارد؟ این ارتباط بدون تردید ارتباطی است که ظاهراً به‌طور مستقل در بسیاری از زمان‌ها و مکان‌ها به وجود می‌آید. این پیوند بیشتر به چیزی مرتبط است که ساختارِ دام را راجع به نحوۀ عملکردِ عمومیِ بشر آشکار می‌سازد و نه به کارکردِ علنیِ دام‌های شکار یا دام‌های خانگی (به مثابۀ وسایلی برای یافتنِ غذا یا از بین بردنِ جانوران موذی و امثالهم). آلفرد جِلِ انسان‌شناس، در مقاله‌ای کوتاه و جالب تحت عنوان «تورِ وُگل»، به طرحِ این نکته می‌پردازد که اگر دام از جنگل یا، فی‌المثل، از گوشۀ انبارِ غلّه بیرون و به گالری آورده شود، آن‌وقت آن دام چگونه درک می‌شود. او نیاتِ شومِ پنهان در ساختارِ فیزیکیِ دام را این‌گونه توصیف می‌کند: «در دام می‌توانیم ذهنِ سازنده‌اش را بخوانیم» و نیز «الگویی از قربانیِ دام را» و مخصوصاً شیوه‌ای که این الگو «غیرمستقیم و ناملموس، پارامترهای رفتارِ طبیعیِ حیوان را جلوه‌گر می‌شود و این پارامترها را استحاله می‌کند تا حیوان را به دام اندازد»؛ دام‌های شکار «نقیضه‌‌هایی قتّال» از رفتارِ صید خود هستند.

از این نظر، سازندۀ دام «متخصصِ غریزه و اشتها»ست و خطّ سیرهایی را که در محیط در کار هستند مشخص می‌کند و آن‌ها را در جهاتِ تازه تغییرِ مسیر می‌دهد. ممکن است در ساخت و نحوۀ کارِ دام از زور هم استفاده شده باشد، اما این استفاده از زور با کارکشتگی همراه است و بهره‌گیری از گرایش‌هایی قلمداد می‌شود که از پیش در محیط وجود دارند. آدمیزاد باید خوش‌اقبال باشد که بتواند خیلی از پستاندارانِ دیگر را بدونِ کمک گرفتن از دیگران شکار کند، اما می‌توان این نقص را با به‌کارگیریِ استراتژیِ غیرمستقیم برطرف کرد، استراتژی‌‌ای که از مشاهدۀ خلق‌وخوی حیوانات بهره‌برداری می‌کند (مثلاً، در موردِ دام‌گذاری، تمایلِ حیوان به خوردنِ یک غذای خاص؛ یا این‌که یک تلۀ خوب چگونه می‌تواند از استیصالِ حیوان استفاده کند و وقتی شکار برای فرار تقلا می‌کند آن را خفه کند).
هوشی را که در ساختِ دام به کار می‌رود به‌بهترین شکل با یک کلمه می‌توان توصیف کرد: مکر. مکر شاملِ تمامِ فعالیت‌هایی می‌شود که آن‌ها را به‌طورِ کلی «فنی» می‌خوانیم. کم نیستند مشاهده‌گرانی که نقشِ گسترده‌ترِ مدل‌وارۀ مهارت را در این امر دیده‌اند، مهارت به معنای توانایی در استخراجِ آثارِ دلخواه از دنیا و نه تحمیل این آثار به آن با استفادۀ صرف از زور. بررسیِ بافتارِ چوب، شناختِ نقاطِ ذوبِ کانی‌های گوناگون، سخت‌کاریِ فلز با آب دادنِ آن، هیچ‌کدام‌ دقیقاً استراتژی‌های سلطه‌گر نیستند، بلکه موقعیت‌هایی هستند که «در آن‌ها هوش می‌کوشد، با ترکیبِ تجاهل و تعارض، با اشیاء از طریقِ مواجهه با آن‌ها و در کسوتِ رقیب تماس برقرار کند.» از محیطی که درست به این شکل چیده شده باشد و ترکیبی از همکاریِ تمامِ اجزایش باشد پدیده‌هایی بروز پیدا می‌کند که به‌نحوی باورنکردنی غیرممکن می‌نمودند (مثلاً تواناییِ یک نفر در بلند کردن یک صخره با استفاده از اهرم). و به همین دلیل است که ژان‌پیر ورنان مصنوعات هنری را «دام‌هایی» توصیف می‌کند «که در جاهایی گذاشته شده‌اند که خودِ طبیعت اجازه داده در آن جاها بر او غلبه شود.» همچنین به یادمان می‌آورند که برای به دام انداختنِ چیزی (منظورمان دقیقاً برخلافِ چیزی است که بلافاصله از مفهومِ دام و شکار به ذهن متبادر می‌شود) باید رفتارِ هدف را سامان داد، نه این‌که لزوماً نابودش کرد یا طوری تغییرش داد که باز شناخته نشود.
این نوع از مهارت که با حیله‌گری ممزوج می‌شود (و زمینه‌سازِ پیوندِ‌ تاریخیِ میانِ این دو کلمه می‌گردد) طراحی را با توطئه‌های درباری، با تدابیرِ نظامی، با فورانِ موفقیت در کارآفرینی پیوند می‌زند، یعنی تمامِ مواردی که در آن‌ها کشتیِ مراد از دریاهای ناآرام و نامطمئن به ساحلِ امنِ کامیابی رسانده شده،‌ مواردی که در آن‌ها، از طریقِ کاربستِ استراتژی‌های غیرمستقیم و زمان‌بندیِ کاملاً دقیق، توانایی در بیرون کشیدنِ آثارِ خارق‌العاده از مواد و اسبابی که به هیچ وجه نویددهنده نبوده‌اند نشان داده شده و ضعیف مجال پیدا کرده که بر فردی که جسماً قوی است چیره شود.

همان‌طور که خوانندگان ممکن است توجه کرده باشند، این‌هایی که گفتیم دقیقاً همان‌قدر که گریز هستند دام‌گذاری نیز هستند. هر دو حولِ محورِ هم می‌گردند و یک برگشت‌پذیریِ غریب را از خود به نمایش می‌گذارند. علم به دام و چگونگیِ عملکردِ دام است که فردی را که درونِ دام افتاده قادر به خنثی کردنِ دام می‌سازد؛ شمّ گریز بر همان هوشی استوار است که در تله‌گذاری به کار می‌رود. به‌راستی هم در موردِ دام‌هایی که افراد برای یکدیگر پهن می‌کنند آشکارا می‌توان گفت که،‌ به قول هاید، «علاجِ مکر فقط مکرِ بیشتر است.» برای این‌که در حقه و کلک دستِ بالاتر را پیدا کنیم باید فکرِ بازتری داشته باشیم، درز و شکافِ موجود در نقشه را بیابیم، کاردی را وارد آن بکنیم و برای کاربردی جدید بازش کنیم. افزودنِ طرحی تقابلی به محیط بهترین وسیله برای گریز از دسیسه‌هایی است که اسیرشان شده‌ایم؛ این کار تبدیلِ محدودیت‌ها به فرصت‌های تازه برای داشتنِ آزادیِ عمل است، استفاده از پیشرفتِ فناوری همچون شتاب‌باوریِ مورد نظر هاید است. همان‌طور که چوانگتسی در حوالی ۴۷۵ پیش از میلاد نوشته:

مردمان را هرگاه اراده بر این قرار گیرد که از انبان و خورجین و صندوق‌هاشان در مقابلِ دست‌اندازیِ شب‌روان حفاظت کنند، از بند و رسن بهره می‌گیرند و گره‌هایی سخت و قفل‌هایی محکم به کار می‌برند و معمولاً گفته شود که با این کارها آنان خردِ خود را نشان داده‌اند. لیکن شب‌روِ چیره‌دست صندوق را به دوش گرفته، خورجین را بلند کرده، انبان را هم با خود می‌برد، یگانه دغدغه‌اش هم این باشد که مبادا بند و رسن و قفل‌ها به حدّ کفایت محکم نباشد. در این جاست که معلوم می‌گردد آن‌چه خردِ خداوندان متاع خوانده می‌شد چیزی جز گردآوریِ خواسته برای شب‌روِ چیره‌دست نبوده است.

***
این‌که حتماً چیزی باید وجود داشته باشد که هیچ تنابنده‌ای را از آن گریزی نیست... این‌که باید آن را کشف کرد و شناخت یا مشاهده کرد از لوازم درکِ ما از خودمان و شیوه‌هایی است که با یاری آن‌ها از کیستیِ خود سؤال می‌کنیم. وقتی می‌توان محدودیت را چیزی دیگر توصیف کرد (وقتی گِردیِ زمین برای آن است که از روی آن نیفتیم، وقتی انگارۀ گناه به چشم یکی از اشکالِ انحرافیِ مراقبتِ اجتماعی دیده می‌شود و الخ) ما در واقع داریم جایگاه‌مان را در دنیا تغییر می‌دهیم.
کیهان‌باوری، در مقامِ رویدادی در این تاریخِ بدیل از طراحی، واردِ گود می‌شود تا اصول مبنایی‌اش را به‌طورِ مطلق به پروژۀ گریزشناسیِ عام تبدیل کند. گرایشی است که می‌توان سایه‌اش را کم و بیش در هر طراحی، تا هر کجا که تعمیم یافته باشد، دید. اگر طراحی یک حقۀ [کوتاه‌مدت] است،‌ پس کیهان‌باوری یک فریبِ بلندمدت است (یا شاید، اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، پر زرق‌وبرق‌ترینِ نشانۀ طولانی‌تر کردنِ فریب است؛ صرفاً تجمیعِ تعدادی حقه نیست (یک سلسله شامرتی‌بازی نیست که هر کدام خودبسنده باشد و ربطی به شامرتیِ بعدی نداشته باشد) بلکه فرایند درهم کردنِ حقه‌ها و تبدیل‌شان به تمهیدی پخته یا نقشه‌ای است که دم به دم گسترده‌تر می‌شود، طوری که هر ترفند زمینه‌سازِ ترفندِ بعدی می‌شود).

این امر چشم‌اندازی از نقاط مرجعِ تازه را در برابر چشمان‌مان می‌گشاید که همان‌قدر زیباشناختی هستند که فلسفی و سیاسی و می‌توان انواع تمهیداتِ به‌شدت بلندپروازانۀ اجتماعی‌ - فنی را درون‌شان قرار داد، تمهیداتی که سفر فضایی از نمونه‌های نمادینش است. شاید هنوز نتوانیم بگوییم که پیامدهای این امر چه چیزهایی ممکن است باشد (چه معنایی دارد این‌که مثلاً ایستگاه‌هایی را روی مریخ متصور شویم که برای بشر به پا شده و به خوبی استقرار پیدا کرده و در‌ آن‌ها بزرگسالان به کودکان، از رهگذرِ تاریخی که هری هودینی و فرانک ابیگنیل را در جمعِ اخترفیزیک‌دانان و تیم‌ آپولو جا زده،‌ رابطۀ دنیای جدید را با دنیای کهن آموزش می‌دهند، ایستگاه‌هایی که یک سری جای پای جایگزین برای صعود به دلِ تاریکی هستند).
اما تغییری وجود دارد که می‌توانیم آن را پیش‌بینی‌ کنیم، یک پیامدِ گسترده‌ترِ قرار دادنِ کیهان‌باوری در حیطۀ این تاریخ. کیهان‌باوریِ فدوروف در نهایت پروژه‌ای برای آزادی است، تدارکِ حمله است به یاریِ عقلِ عملی به چیزهایی که، فارغ از حضورِ فراگیرشان در تاریخ، بند بر پاهامان می‌نهند؛ درکی از حیات که می‌گوید «باید لاجرم تابع ۱ g نیروی گرانش بود» یکی از قربانی‌های این پروژه خواهد بود. دریافتی از دنیا که دنیا را میدان دام‌های تودرتو می‌بیند باعث می‌شود که این تصویر از آزادی کمّی شود؛ آزادی تبدیل به یک سری دستاوردهای عملی می‌شود که یکی پس از دیگری می‌آیند (اول از دستِ این یکی آزاد می‌شویم و بعد آن یکی و بعد این و الخ و بدین ترتیب با مقصدهای تازه‌ای روبرو هستیم که ظهور می‌کنند و نه نقاطِ پایانی‌ای که از پیش معلوم شده باشند و وقتی در آن‌ها از خطّ پایان گذشتیم می‌توانیم لختی بیاساییم و از فراغِ بالی راستین متمتع شویم). جای این پرسش باقی است که،‌ به غیر از افق‌های (نسبتاً) کوتاه‌مدتی که در فرایند شتاب‌گیری روی‌شان متمرکز می‌شویم، سایرِ اهدافِ بلندمدت، مثلاً اهدافی که فدوروف از استعمارِ کائنات مدّ نظر داشت،‌ چقدر با این موضوع سازگار هستند. اما این شاید جرح و تعدیلی کم‌اهمیت باشد.

2013_06_5-Harry-Houdini-press-shot-WEB1.jpg,2000.jpg
تصویر هری هودینی برگرفته از مطبوعات سال ۱۸۹۹.
چیزی که خیلی بدتر است این است که در آثارِ فدوروف (و نیز در آن بخش‌های منحط اندیشۀ‌ او، بخش‌هایی که زمانی چهرۀ خود را عیان می‌کنند که به سفر به ورای مرزهای جاذبۀ زمین به چشمِ فرصتی برای سوداگری، برای سرگرمی، یا برای استخراجِ منابع به منظور بهره‌گیریِ انسان نگریسته می‌شود) خطّ قرمزی ترسیم می‌شود مبادا که چهرۀ مقدسِ بشر تخریب شود. فدوروف می‌نویسد:‌ «مرگ یک خصیصه است، یک شرط، اما کیفیتی نیست که بشر بدون آن دیگر نتواند آن چیزی باشد که هست و باید باشد.»

Fedorov300.jpg
در کیهان‌باوریِ نو یا نوشده اتخاذِ چنین موضعی پذیرفتنی نیست. همان‌طور که پیش‌تر دیدیم،‌ در گریز از دام هم همان هوشی به کار می‌رود که در گذاشتنِ دام به کار رفته است. راستی هم این است که برای خلاصی از دام، برای به‌دام‌افتاده بهتر این است که به ساز و کارِ دامِ خود پی ببرد تا این‌که به فکرِ گزینشِ راهی مقدس برای آزادی باشد. همان‌طور که اشاره کردیم، پرداختنِ به موردِ دوم چیزی جز واقعیت‌گریزی نیست. اصولاً مقدس‌سازیِ این محدودیت با منطق دام و گریز از دام، با نیروی ناملموس و با عصیانگریِ‌ دخیل در این کار، بیگانه است. با این همه،‌ جنبۀ ناراحت‌کنندۀ‌ این پروژه در این نیست که آن‌چه از آن آزادیم چه کمّ و کیفی دارد (و این چیزی است که تا حدی با پروژۀ فدوروف آشتی‌پذیر است). در عوض،‌ جنبۀ ناراحت‌کننده در کیفیت فرسایندۀ هوشی است که باید به کار گرفته شود. سنگ بنای این هوش چیزی است که گرگوار شامایو نامش را «علمِ فیزیکِ قدرت» نهاده است «و نه الهیاتِ قدرت»، هر چند که «علمِ مکانیک» شاید واژۀ بهتری می‌بود.

اجازه دهید توضیح ‌دهیم: اگر دام‌گذاری و گریز از دام هر دو تابعِ یک منطق باشند، پس برای اجتناب از صید شدن باید چگونگیِ کارکردِ صید را آموخت. شامایو می‌نویسد: «انسانِ شکارشده، برای این‌که واکنش‌های تعقیب‌کنندگانش را پیش‌بینی کند، باید کنش‌های خود را از دیدِ صیاد ببیند...؛ باید خود را از چشمِ شخصی ثالث ببیند و توجه کند که هر کدام از اعمالش چگونه ممکن است ضدّ خودش به کار گرفته شود. بعداً می‌توان این اضطراب را به استدلال تبدیل کرد.» این چنین است که هدف می‌تواند پی به راز شیاد ببرد و آن‌گاه فرایندِ برگرداندنِ ورقِ بازی شروع می‌شود. این فرایند دیدی از «خود» را می‌پرورد که در آن خود به مثابۀ شیء دیده می‌شود و سپس این معرفت را به منبعی فعال تبدیل می‌کند. پس تعجبی ندارد که «بردگان در مستعمراتِ فرانسه نامی روی این فرایند گذاشته بودند؛ آن‌ها فرار از دستِ ارباب را ”سرقتِ جسدِ خود“ می‌نامیدند.» این امر موجبِ پدید آمدن یک مسافرِ قاچاقِ خطرناک در تک تکِ پروژه‌های اومانیستیِ کیهان‌باور برای آزادی می‌شود. ری برزی‌اِی می‌نویسد: «تفکر منافعی دارد که همسو با منافعِ زیستن نیست؛ منافعِ تفکر حقیقتاً می‌تواند در برابرِ منافعِ زیستن قد علم کند و این کار را هم کرده است.» این گفته‌ در هیچ‌ ‌کجا بیش از این‌جا صدق نمی‌کند.

کیهان‌باوری، تا زمانی که پروژۀ نافرمانیِ‌ طراحی بیشتر آشکار شود، به طراحی شتاب می‌بخشد. آن‌چه آشکار می‌شود این است که طراحی فروکاستنی نیست، به جای برنامۀ یورش در پهنۀ تمامِ مرزها و به تمامِ مرزها، نقضِ تمامِ پیمان‌ها، عصیان در برابرِ نه فقط نیروی جاذبه بلکه در برابرِ تمامِ انسان‌ها، فرایندی که طیّ آن ساختارهای اجتماعی - فنی را دقیقاً همان چیزهایی به گروگان می‌گیرند که خودِ این ساختارها امکان‌پذیرشان کرده‌اند، فرایندِ شالوده‌شکنی به شیوه‌هایی که کمتر آشکار هستند، باری، به جای تمامِ این‌ها نمی‌‌توان انگیزه‌‌های بیان‌شدۀ سودِ سرمایه و پیشرفتِ اجتماعی و یا پیشرفتِ علمی را قرار داد. این کار تزریقِ راستینِ امورِ ازدنیابیرون‌شده به امورِ زمینی است، فرایندی است که طیّ آن آزادی از طریقِ بیگانگیِ مترقی و در درازمدت‌ترین فریب به دست می‌آید.

e-flux
 

marandy

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2018
نوشته‌ها
62
لایک‌ها
69
سن
35
سلام وقتتون بخیر ؛میخواستم از مطالب خوب واموزنده و مفید شما تشکر کنم...
بسیار عالی
 

rezamusic13

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 آگوست 2012
نوشته‌ها
34
لایک‌ها
8
محل سکونت
tehran
همه چیز درباره ماموریت آپولو ۱۸
همه چیز درباره ماموریت آپولو ۱۸
آپولو ۱۸
ناسا در روز چهارشنبه بیست و دوم مهر 1388 ( نهم اکتبر 2009) سیاره ماه را با موشکی به وزن 2هزار و 200 کیلو گرم که سرعت آن دو برابر سرعت گلوله بود بمباران کرد.این موشک به حفره ای در قطب جنوبی ماه برخورد کرد و تمام اجرای این برنامه به گفته ناسا برای یافتن آب صورت پذیرفت با هزینه ای بالغ بر583 میلیون دلار ؛ آمریکا در آن زمان در بد ترین شرایط اقتصادی و نظامی قرار داشت زیرا با عراق و افغانستان در جنگ بزرگی بود اما با این حال حاضر شد به جای صرف این هزینه در امور نظامی و یا اقتصادی کشورش سیاره ای دیگر را که حدود 383000 کیلومتر با ما فاصله دارد را بمباران کند برای یافتن آب .


همه چیز درباره ماموریت آپولو ۱۸

هوگلند نویسنده کتاب جنجالی (( طرح بمباران ماه توسط ناسا در هاله‌ای از اسرار)) اینگونه مینویسد:
چرا باید در نهم اکتبر 2009 ناسا مکانی را مورد هدف قرار دهد که فضانوردان زمینی برای آخرین بار در آنجا پیاده شدند ؟ آپولو 17 چه خبری از ماه برای ناسا مخابره کرد ؟ پروژه آپولو 18 چه شد و سرنشینان آپولو 18 چرا هرگز به زمین بازنگشتند ؟
هوگلند میگوید مارتین تورن در آخرین صحبت های خود به من گفت ما درباره همه چیز دروغ گفتیم ؛ ما اسم ماه را سیاره سیاه گذاشته ایم زیرا ساکنان این سیاره موجوداتی خونخوار و وحشی هستند و خوشبختانه تکنولوژی ندارند که به زمین آیند و مارا نابود کنند.پرایسر در صحبت های خود به صورت رادیویی که به طور مستقیم در مرکز کنترل ناسا در سال 1981 پخش میشد با صدایی لرزان و بریده بریده و نفس زنان که از دویدن مسیر طولانی ایجاد شده بود گفت : نمیدونم این ها چی هستن ولی خیلی زیادن و سریع حرکت میکنن ؛ خدای من الکس ؛ الکس ؛ الکس روی لباسته ؛ خدای من نه …


همه چیز درباره ماموریت آپولو ۱۸


و این آخرین صحبت های آرنولد پرایسر فرمانده و یکی از سرنشینان آپولو 18 بود ؛ در چند کیلومتر دورتر از پرایسر مگی ناروند در مخزن اکسیژن آپولو 18 چنین گفت ؛ مرکز کنترل این موجودات شبیه به عنکبوت هستن اما فرق زیادی دارن تعداد دست و پاهاشون زیاد تر هست و شبیه به سنگ هستند ؛ سنگ ها اینجا حرکت میکنند ؛ مرکز کنترل دارن به سمت من میان ؛ خدایا این ها چی هستند ؟ زیادن ؛‌خیلی زیادن ؛ خدایا… و صدا برای 3 ساعت قطع شد به طوری که مرکز کنترل فکر میکرد مگی ناروند کشته شده است ؛ ولی دوباره صدای مگی در مرکز کنترل پیچید و همه خوشحال شدند ؛

همه چیز درباره ماموریت آپولو ۱۸
ناشناخته
مرکز کنترل حدود 3 ساعت هست دارم میدوم ؛ مرکز کنترل صدام و دارید ؟ -آره مگی صدات رو بلند و واضح میشنویم بگو اونجا چه خبره ؟ حیات را تایید میکنی ؛ اینجا خود جهنمه ؛ پر از موجودات شیطانیه اینجا دیگه نمیتونم بدوم – مرکز کنترل من میترسم من و ببرید خونه – 3 دقیقه است وارد منطقه جنوبی ماه شدم اینجا پر از حفره است ؛ خدایا سنگ ها تکون میخورند ؛ اونا دنبالمن میرم توی حفره ؛ هوگلند به نقل از مارتین تورن میگوید از لحظه ای که مگی وارد حفره شد ارتباط یک طرفه شد و ما فقط این رو شنیدیم ؛ تورو خدا ؛ نه اونا توی لباسم هستن ؛ نه خدایا بدنم و پاره کردن…
و دیگه خبری از مگی ناروند نشد. و ناسا موضوع پروژه آپولو 18 را مخفی نگه داشت .
مارتین تورن در جولای 1983؛ 3 ساعت بعد از صحبت های ترسناکش با هوگلند در تصادفی جان خودش را از دست داد.
هوگلند مینویسد هنوز در شک صحبت های تورن هستم و هرشب به سیاره سیاه نگاه میکنم و به یاد 3 سرنشین آپولو 18 مینوشم .
من قصد نگارش این کتاب را نداشتم تا زمانی که ناسا ماه را بمباران کرد و فهمیدم دقیقا مختصات بمباران همان جایی است که مگی جانش را از دست داده است.

فیلم آپولو
فیلم آپولو
متن پشت جلد کتاب (( طرح بمباران ماه توسط ناسا در هاله‌ای از اسرار)) عده کمی از این موضوع مطلع هستند که برادری‌های سرّی بی سر و صدا بر ناسا سلطه می‌افکنند، و سیاست‌ها بیش از آنکه با علوم منطقی – که این سازمان در 50 سال گذشته ترویج کرده است – همسو باشند با مذاهب باستانی و مکاتب پنهانی همسویی دارند.

فیلم آپولو ۱۸

جالبه پس از این اتفاقات و شایعه ها بعدها فیلمی نیز با نام آپولو ۱۸ ساخته شد البته کارگردان آن گفت ما این فیلم را نساخته ایم بلکه آن را ویرایش کردیم! حالا کارگردان آن چطوری به این فیلم ها دست یافته بود جای خود دارد.

همه چیز درباره ماموریت آپولو ۱۸ و فیلم آپولو ۱۸


«آپولو 18 » بر پایه فرمول آشنایی به نام ” این تصاویر واقعی است! ” ساخته شده است. آغازگر این نوع سینما را باید فیلم « پروژه جادوگر بلر » دانست. فیلمی که در زمان اکرانش سر و صدای بسیاری به پا کرد و خیلی ها را هم دچار وحشت فراوان کرد. دلیل ترس و وحشت مردم از « پروژه جادوگر بلر » به این دلیل بود که سازندگان در هنگام اکران فیلم ادعا کردند که آنها این فیلم را نساخته اند و تنها آن را پیدا کرده و تدوین نموده اند!.

فیلم آپولو ۱۸
فیلم آپولو ۱۸
سالها بعد بار دیگر فیلم « فعالیت غیر طبیعی » با چنین روشی به اکران درآمد و با موفقیت قابل توجه ایی که در گیشه بدست آورد ثابت کرد که این نوع سبک فیلمسازی هنوز هم طرفداران فراوانی دارد.


« آپولو 18» نیز بر پایه فرمول مشابه فیلمهای « پروژه جادوگر بلر » و « فعالیت ماورء طبیعی ” ساخته شده است اما تفاوت عمده ایی با این 2 فیلم دارد. محل وقوع رخدادهای« آپولو 18» برخلاف روال معمول که در یک خانه اتفاق می افتد، در خارج از جو زمین و در کره ماه دنبال می شود!. این فیلم داستان یکی از پروژه های سازمان فضایی ناسا به نام ” آپولو 18 ” را روایت می کند.


در این پروژه یک سفینه فضایی به منظور کسب اطلاعات مفید از کره ماه به این محل اعزام می شود اما مشاهداتی که فضانوردان از سطح ماه و اتفاقات عجیب آن در این سفر بدست می اورند باعث می شود تا سفرهای فضایی به ماه برای همیشه کنسل شود…. منبع:تومار


این فیلم با بودجه ۵ میلیون دلار ساخته شد ولی توانست به فروش ۲۵.۵ میلیون دلار برسد یعنی ۵برابر سود دهی داشت و این نشانگر جذابیت این فیلم برای بیننده ها بود این فیلم به وسیله دی وی دی و به صورت آنلاین در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۱ در دسترس عموم قرار گرفت.


مشاهده آنلاین فیلم آپولو ۱۸


این فیلم را با زیرنویس فارسی در سایت قرار دادم البته کیفیت آن را کم کردیم تا حجم کمتری داشته باشه و راحت بتوانید آن را تماشا کنید البته نگران حجم دانلود خود نباشید زیرا تمامی کلیپ ها را با اینترنت نیم بها میتوانید از سایت سفر را کشف کنید مشاهده نمایید.


نمایشگر ویدیو



مشاهده ویدیو در سفر را کشف کنید
 

Business plan

کاربر فعال کسب درآمد از اینترنت
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
10,750
لایک‌ها
14,025
محل سکونت
❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️
بالا