به عنوان کسی که اعزام شهریور بوده و یکی دو روز پیش دوره آموزشی رو تموم کرده با همه نوشتههای ایشون موافقم
نظر خودم رو هم در مورد این موارد مینویسم که امیدوارم به درد دورههای بعدی بخوره
- خضرایی نسبت به بقیه پادگانها خیلی بهتره و جو صمیمیتری بین سربازها و فرماندهها وجود داره. هم فرماندهها هوای سربازها رو دارن و هم اغلب قریب به اتفاق بچهها حرف فرمانده رو گوش میدن که باعث میشه کار راحتتر جلو بره. مخصوصا توی گروهان ما (شهید لشکری) که فرمانده خوبی هم داشتیم و بچهها هم از فرمانده حساب میبردن. همه به همدیگه احترام میگذارن و با الفاظ محترمانه همدیگه رو خطاب میکنن. حسابی هوای شما رو که مدرک دانشگاهی دارید دارن و سعی میکنن کمتر از پادگانهای دیگه از شما بیگاری بکشن. اما به هر حال علافی و بیگاری و جارو زدن و نظافت محوطه و حمالی و خالی کردن انبار و ... وجود داره و از این نظر هتل نیست
- تنبیه جدی صورت نمیگیره. نهایت تنبیهی که شما رو ازش خیلی میترسونن اینه که پنجشنبه و جمعهها که همهمیرن مرخصی شما باید بمونید و از پادگان خالی نگهبانی بدید. خبری از تنبیهات بدنی شدید نیست مگر برای افرادی که سر صف بینظمی کرده باشن و اون هم به شکل بدو بایست یا حالت شناست که همون طور که leadertime گفت بیشتر شبیه جوک میمونه تا تنبیه
- کیفیت غذای سلف چندان جالب نیست. اما شما حق دارید غذای سلف رو نخورید و برید از بوفههای مختلف پادگان غذا بخرید. همهشون ساندویچهایی مثل همبرگر و کالباس و بندری و ... دارن و از نظر نوشیدنی هم انواع دلستر و آبمیوه و نوشابه خنک همیشه فراهمه
- از نظر مرخصی به دوره ما خیلی کم مرخصی دادن. کلا به من که مجرد بودم در کل دوره بیشتر از ۳-۴ بار مرخصی روزبرگ ندادن. این نکته رو اگه با پادگان ۰۱ که هرروز روزبرگ میده مقایسه کنید متوجه مزیتهای اونجا میشید. ضمنا دوره ما خبری هم از مرخصی میان دوره نبود. فقط یک روز قبل از عید قربان چون بینالتعطیلین بود ما هم تعطیل شدیم ولی دیگه هیچ روز غیرتعطیلی رو تعطیل نکردند. حتی برای روزهایی که به ظاهر تعطیل بود هم بچهها باید نگهبانی میدادن که خیلی زور داشت و حتی کسانی که هیچ تخلفی انجام نداده بودن هم باید نگهبان روز تعطیل میشدن. من خودم دو بار نگهبان روز تعطیل شدم که دفعه دومش دیگه برام غیرقابل تحمل بود و حالم خیلی گرفته شد
- همون طور که leadertime گفت اکثر کاری که شما تو خضرایی میکنید درس خوندن و سر کلاس رفتنه. یعنی از هفته دوم تا آخر دوره دیگه پادگان تبدیل میشه به یک دانشگاه عقیدتی/نظامی و همون جوی که سر کلاسهای دانشگاهتون برقراره توی کلاسهای پادگان هم وجود داره. اما یکی از عواملی که باعث میشه شما ترجیح بدید کلاسها رو بپیچونید اینه که اکثر کلاسها چرت و پرت و بیفایده و مزخرف و خواب آور هستن ولی اساتید اجازه نمیدن که شما سر کلاس بخوابید. مخصوصا اگه شب قبلش نگهبان بوده باشید همین قضیه تبدیل میشه به زجرآورترین بخش ماجرا. سر همه کلاسها باید حضور/غیاب انجام بشه و سرهنگهایی که میان بهتون درس بدن معمولا تعداد بچههای سر کلاس رو میشمرن که یه وقت پارتی بازی نکرده باشید و اسم دوستانتون که کلاس رو پیچوندن به عنوان غایب رد نکرده باشید. این غیبتها هم آخر دوره محاسبه میشه و اگه کسی بیشتر از ۴-۵ بار سر کلاسها غیبت داشته باشه به دفتر فرماندهی احضار میشه
- امتحانهایی که ازتون میگیرن بیشتر حالت فرمالیته داره و کسی اونها رو جدی نمیگیره. عمدتا هم بدون اعلام قبلی برگزار میشه و فرصتی برای آماده شدن برای اونها ندارید. صرفا حضور شما سر جلسه امتحان مهمه نه نمرهای که گرفتید. اساتید معمولا سوالهایی که ممکنه تو امتحان بیاد رو میگن ولی گول حرفهاشون رو نخورید چون حداقل ۵۰ درصد سوالهای امتحان خارج از هر گونه مباحث کلاسی و یا نمونه سوالهای امتحانی هست و اونها رو باید با معلومات عمومی خودتون جواب بدید
- مثل بقیه پادگان ها خضرایی هم رژه و تمرینات بدنی داره اما از دید من و اغلب بچههای گروهانمون تمرین رژه خیلی جذاب و مفرح بود چون رژه خیلی شبیه اجرای یک نمایش دسته جمعی هست و شما انگار که برای یک تئاتر نظامی دارید آماده میشید
- طول دوره حدودا ۵۷ روز هست که میشه یک روز بیشتر از هشت هفته کامل. و بر خلاف اصراری که فرماندههانتون دارن از روزی محاسبه میشه که شما در پادگان پذیرش شدید نه از روزی که با لباس و تجهیزات کامل اومدید. همیشه یک هفته اول دوره رو به شما مرخصی میدن تا خودشون به کار ترخیص سربازهای دوره قبلی برسن و به همین دلیل دیگه معمولا میاندورهای در کار نیست. این نکته به ضرر خیلی از بچههای شهرستانیه ولی خب برای تهرانیها خیلی فرق نمیکنه. البته اغلب بچههای گروهان ما هم یا تهرانی بودن یا بستگانشون توی تهران بودن
- دقیقا روز اول اعزام اگه بچه تهران هستید مستقیما به پادگان خضرایی مراجعه کنید و به هیچ وجه خودتون رو علاف نکنید که برید میدون ****. علاوه بر برگه سبز و سفیدتون و کپی کارت ملی و شناسنامه حتما خودکار هم با خودتون ببرید چون باید کلی فرمهای مختلف رو پر کنید. حتما آدرس و کدپستیتون یادتون باشه. مهمترین چیزی هم که ازتون میخوان شماره حسابیه که توی بانک سپه باز کردید و چند بار این نکته رو تذکر میدن که شماره حساب نه شماره کارت عابربانک. نیازی به کوتاه کردن موهاتون نیست ولی بعد یک هفته مرخصی اگه کوتاه نکرده باشید جریمه میشید و اولین نگهبانی پنجشنبه جمعه به شما میخوره. حتما روز اول و کلا هفته اول برای خودتون خوراکی ببرید چون تا مقسمها کارشون رو شروع کنن و غذا درست توزیع بشه یکی دو روز طول میکشه
- روز اولی که از مرخصی برمیگردید و کلا همه صبحهای شنبه، حتی اگه توی برگه مرخصیتون نوشته باشه ساعت ۶ شما باید حدودا یک ساعت زودتر دم در دژبانی باشید تا ساکتون رو بگردن و به خط شید تا سمت گروهانتون حرکت کنید. اگه از آمار صبح جا بمونید هم نهست میخورید و هم آخر هفته اجازه مرخصی ندارید. در مورد دژبانهای دم در هم کلا رفتارشون رندومه. گاهی ساکها رو دقیق میگردن و یه میز میارن که وسایلتون رو اون رو خالی کنید اما در اغلب موارد فقط ساک و بدنتون رو چک میکنن که سیگار جاساز نکرده باشید
- مهمترین کسی که باید ازش حساب ببرید فرمانده گروهانتونه. فقط ایشون میتونه شما رو نگهبان تنبیهی کنه. بقیه اراشد فقط حق دارن شما رو بشین/پاشو و ازجلونظام بدن و حرکات نظامی رو به شما یاد بدن. اما اغلب وقت شما با همین اراشد میگذره و بیشترین خاطراتی که از خدمت خواهید داشت مربوط به همین اتفاقاتی میشه که با اراشد داشتید
- اگه یه وقت تنبیه عجیبی شدید بدونید دستور تنبیه از مقامات بالاتر مثل سرهنگها رسیده. کلا فرماندهانتون علاقه ندارن شما رو بیجهت تنبیه کنن اما اگه سرهنگها یا فرماندهها احساس کنن شما بینظم شدید اون وقته که تنبیههای سخت و بدنی انجام میشه
- در مورد زمانهای به خط شدن معمولا فرماندهها ۵ الی ۱۰ دقیقه فرجه رو برای شما در نظر میگیرن. مثلا اگه بگن ساعت یه ربع به پنج باید به خط شده باشید که برید نماز صبح یعنی این که شما مثلا ساعت پنج دیگه باید توی مسجد باشید. خواهشا به دوستانتون هم بگید که به موقع به خط بشن چون اگه اونها تنبل بازی دربیارن و گروهان دیر به خط بشه همهتون جریمه میشید
- همون طور که leadertime گفت کلا مثبتاندیش باشید و به خودتون سخت نگیرید. این دو ماه با هر اتفاق خوب یا بد و به هر مشقتی بالاخره میگذره و فقط خاطراتش به جا میمونه. اگه مثبتاندیش باشید بیشتر خاطرات خوب خدمت در حافظهتون میمونه که برای بقیه تعریف کنید و دوره همی بخندید ولی اگه منفینگر باشید فقط سختیها و بدشانسیها و بیگاریها رو به خاطر خواهید داشت و تلخکام میشید
- در مورد وسایلی که باید ببرید قضیه کاملا شخصیه. به نظر من فقط چیزهایی رو ببرید که مطمئنید توی این دوماه ازش استفاده میکنید. خیلی بعیده چیز بهدردنخوری توی این دوماه به دردتون بخوره. من اگه دوباره خدمت میرفتم فقط با خودم پول (در حد صدهزار تومان) و قاشق و چنگال و لیوان شیشهای دستهدار و دفتر ۶۰ برگ و خودکار آبی (۲ جفت) و دمپایی آبی و یه کیسه بزرگ مشکی برای قراردادن پوتین و دمپایی میبردم. این چند قلم تنها چیزهایی هست که هر روز به دردتون میخوره و نمیتونید از داخل بوفه پادگان تهیه کنید. همه خوراکیها رو توی بوفه میشه خرید و به همون قیمت پشت جلد با شما حساب میکنن. در مورد لوازم تفریحی مثل کتاب هم خوبه اونها رو ببرید و از هفته چهارم به بعد که وقت آزادتون بیشتر میشه و دیگه با شرایط پادگان آشنا شدید از این وسایل استفاده کنید
- در مورد مسئولیتها نظر من کاملا مخالف نظر leadertime هست. به نظر من کلا خوبه که مسئولیت بپذیرید و حتی بهتره که ارشد بشید. گروهان ما چون یک گروهان منظم بود تعداد تشویقاتش معمولا بیشتر از تنبیهاتش بود و معمولا هم فقط اراشد سلف و مقسمها و ارشد نظافت محوطه و دژبانها تشویق میشدن و مرخصی روزبرگ میگرفتن. اگه کمکاری هم پیش میاومد از ارشد اون بخش سوال میکردن که چه کسی از زیرکار در رفته و فقط اونی که از زیر کار دررفته رو تنبیه میکردن. بنابراین این که کلا مسئولیت قبول کنیم یا نکنیم یا چه مسئولیتی رو قبول کنیم کاملا به دوره خودتون و فرمانده و اراشد خودتون برمیگرده و جواب قطعی نداره. ضمن این که زمان ما بیشتر مسئولیتها به صورت اجباری به افراد داده شد و کسی حق اعتراض یا انتخاب نداشت. این که کلا مسئول هیچ جایی نباشی هم معمولا در فرمانده این شائبه رو ایجاد میکنه که شما آدم اززیرکار در رویی هستی و برای خیلی از بیگاریها مثل شستن اسلحهها، گرفتن اسلحه از اسلحهخونه و پس دادن اون، نظافت محوطه و جارو زدن اون یا حتی نگهبانی عادی و روز تعطیل ... فرمانده همیشه اسم افرادی رو در اولویت قرار میده که هیچ مسئولیتی ندارن. بنابراین پیشنهاد من اینه که در این زمینه هم زیاد سختگیری نکنید و بگید «هر چه پیش آید خوش آید» و «چون میگذرد غمی نیست»
امیدوارم این موارد که حاصل تجربه دو ماه حضور من در پادگان خضرایی بود به درد دورههای بعدی بخوره. همون طور که دورههای قبلی این نکتهها رو به ما گفتن ما هم به شما میگیم تا شما هم به اطلاع دورههای بعدی برسونید و یک دانش جمعی شکل بگیره
این متنم دوست عزیزمون شهاب د ارسال کردن سال گذشته