• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

بابك خرمدين - دكتر سعيد نفيسي

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
سلام خدمت دوستان عزيز

بالاخره اين كتاب پس ازسالها ممنوعيت دوباره تجديد چاپ شد .
در مورد بابك خرمدين قهرمان ملي ايران 2 اثر ارزنده به زبان فارسي موجود است .
1 - بابك نوشته جلال برگشاد كه توسط انتشارات نگاه مدام تجديد چاپ ميشود .
2 - بابك خرمدين نوشته دكتر سعيد نفيسي كه به دلايلي سالها ممنوع چاپ بود اما در سال 1384 تجديد چاپ شده با تيراژ 5000 جلد . از دوستاني كه به قهرمان ملي ايران علاقه مند هستند دعوت ميشود اين دو كتاب را خريداري و مطالعه كنند . مخصوصا روايت دكتر نفيسي را كه ممكن است دوباره سالها تجديد چاپ نشود .

با سپاس
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
سلام خدمت دوستان نازنين .

بالاخره اين كتاب را خواندم و تمام كردم . آنهم دو بار متوالي . بسيار زيباست . اميدوارم دوستاني هم كه اين كتاب را مطالعه كرده اند نظريات خود را در اينجا مطرح سازند و راجع بع اين قهرمان ملي ايران صحبت كنيم .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
عكس هايي از قلعه بزرگ بابك خرم دين
دلاور و قهرمان ملي ايران
 

فایل های ضمیمه

  • 002000.jpg
    002000.jpg
    53.7 KB · نمایش ها: 79
  • Babak_Castledelaavar_e_Azarbaijan3.jpg
    Babak_Castledelaavar_e_Azarbaijan3.jpg
    396.9 KB · نمایش ها: 90

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
براي طنز و همچنين دور شدن از فضاي خشك بحث تاريخي بد نيست نظرات آيات عظام را هم در مورد اين قهرمان ملي بشنويد :


اين درحالي است كه به گواهي تاريخ , بابك خرم دين , فرد فاسدي بود كه اردبيل را تاراج كرد و مردم آن منطقه را قتل عام نمود و عناصر مساله دار و مزدوران قدرتهاي خارجي در سالهاي اخير با مطرح كردن وي و برگزاري مراسم در منطقه كليبر , تلاش مي كنند مقاصد شوم سياسي خود را دنبال و افكار تجزيه طلبي را ترويج نمايند. در مواجهه با همين تحركات انحرافي , تاكنون سه تن از مراجع تقليد در پاسخ به سئوال مردم مطالبي درباره بابك خرم دين اعلام نموده اند. آيت الله موسوي اردبيلي گفته اند : « بابك , كسي بود كه اردبيل را تاراج كرد و در منطقه عرشه اردبيل بقدر موي سر به كشتار مردم اقدام كرد و اينكه در سالهاي اخير بابك خرم دين توسط عده اي به عنوان يكي از مفاخر آذربايجان و اردبيل مطرح مي شود , جاي تاسف و تاثر دارد » . آيت الله صافي گلپايگاني نيز در پاسخ به سئوالي كه از ايشان شد اعلام كردند : « شبهه اي در كفر و الحاد بابك خرم دين نيست . ترويج افكار و دفاع از مواضع او ترويج باطل و معارضه با اسلام و براي تضعيف هويت اسلامي جامعه است و صرف بيت المال و مال شخصي در جهت اشاعه نام و ياد او همه حرام است . بايد مسئولين امور جدا از اين گرايش ها جلوگيري نمايند » . آيت الله مكارم شيرازي نيز در پاسخ به سئوال مشابهي اعلام داشتند : « شك نيست كه شخص مزبور داراي انحرافات روشن ديني و اخلاقي بوده است و برادران و خواهران عزيز نبايد به خاطر قوم گرايي چنين شخص فاسد و مفسدي را ترويج كنند چيزي كه مصداق مسلم ترويج باطل است . مسئولين محترم نيز بايد آگاهي هاي لازم را در اين زمينه از طريق رسانه ها به مردم بدهند و از صرف بيت المال در اين راه جلوگيري نمايند »
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
قلعه بابك، قلعه جمهور يا دژ بد؛ قلعه اي است كه به قلعه بابك خرم دين سردار بزرگ ايراني معروف است. سرداري كه براي مبارزه با استيلاي خلافت بغداد بر سرزمين ايران به جنگ با آن پرداخت و طبق روايات اين قلعه را براي مبارزه انتخاب كرد.
در همين قلعه بود كه بابك خرم دين و يارانش به مدت 20 و چند سال **** عرب را كه به قصد محاصره و سركوب جنبش بابك به آن نقطه لشكركشي كرده بودند در كوه ها و كتل ها سرگردان و با شبيخون هاي خود آنها را از دم تيغ گذرانده و به عقب نشيني وادارشان كرد.
ابوعلي بلعمي در تاريخ طبري سكونتگاه بابك را كوه هاي ارمنيه و آذربايجان دانسته و مي نويسد: «در ميان آن كوه ها حصاري كرده بود كه آن را «بذ» خواندندي او ايمن در آنجا نشسته بود... و در آنجا همي بود تا روزگار بسيار برآمد و بدين جملت بيست سال بماند و آن مردمان كه در آن كوه ها بودند از دهقانان، همه متابع او بbr>به هر حال طبق گفته بسياري از مورخان و گواه نوشته هاي آنان، قلعه جمهور كه نامش را از كوه هاي آن حوالي وام گرفته است همان قلعه اي است كه بابك با ياران اندك اش سال ها به مقاومت پرداخت و تن به زير يوغ استيلاي بيگانه نداد.
اما قلعه جمهور يا قلعه بابك در 50 كيلومتري شمال شهرستان اهر و در ارتفاعات غربي شعبه اي از رود بزرگ قره سوو در سه كيلومتري جنوب غربي كليبر واقع است. اطراف اين قلعه را از هر طرف دره هاي عميقي با 400 تا 600 متر عمق فراگرفته است و تنها از يكسو به اين قلعه راهي باريك و در اصطلاح بزرو وجود دارد. مسافت كليبر به قلعه با اين كه از 3 كيلومتر تجاوز نمي كند ولي صعب و دشوار است و به هنگام عبور مي بايست از گردنه ها و كتل ها گذر كرد تا پس از 3 ساعت كوه پيمايي و با كوفتگي حاصل از اسب سواري خود را به پاي باروهاي استوار دژي برساند كه عظمت اش از فراز ستيغ دره ها و كوه ها خود را به رخ مي كشاند.
علي اكبر تقي زاده مدير ميراث آذربايجان شرقي درباره قلعه بابك مي گويد: پيشينه اين قلعه به قبل از اسلام و حداقل دوره ساساني بازمي گردد. گواه اين مدعا نيز ساختمان و نوع معماري است كه قلعه را شكل بخشيده است. نوع معماري قلعه بابك دقيقا به سبك معماري مجموعه تاريخي تخت سليمان در آذربايجان غربي است كه آن هم در زمان ساسانيان ساخته شده است.
وي ادامه مي دهد: پس از اسلام اين قلعه توسط بابك خرم دين مورد استفاده قرار مي گيرد مي دانيد كه اين سردار ايراني در مقابل خلفاي عرب ايستادگي كرد تا اين كه با دسيسه اي كشته مي شود. اين قلعه را عوامل طبيعي و انساني دسخوش تخريب كرده بود تا اين كه ما از 6 سال قبل كار مرمت را آغاز كرده و استحكام بخشي بنا را شروع نموديم.
وي در مورد شخصيت بابك مي گويد: او يك سردار شيعه و بزرگ ايراني است كه مخالفت اش با خلافت بغداد فقط به دليل عشقي است كه او به استقلال ايران، دارد.
او مي افزايد: از اين نوع شخصيت ها در تاريخ ما كم نيستند. كساني كه با تسلط بيگانه بر خاك اين سرزمين همواره مخالف بوده اند و براي استقلال آن از جان خود مايه گذاشته اند.
پس از عبور از راهي صعب العبور قبل از اين كه به دروازه قلعه برسيم از معبري عبور مي كنيم كه به صورت دالاني از سنگ هاي منظم شكل گرفته است. معبر فقط گنجايش يك نفر را دارد و تا باروي قلعه در حدود 200 متر فاصله دارد. از همين نقطه است كه سختي راه و جلال و ابهت خاص اين قلعه رفيع و موقعيت خيره كننده آن بيننده را به اعجاب واداشته و دچار حيرت غرورآميزي مي نمايد.
براي نفوذ به داخل بنا بايستي حتما از دروازه بگذريم و از كوهستان راهي براي ورود وجود ندارد. جهازات جنگي كهن از قبيل قلعه كوب، منجنيق، آتش افكن و نظاير آن را به اين جا راهي نبوده و نه كارگر مي افتاده است. هنگامي كه بارو را پشت سر مي گذاريم براي ورود به دژ از راهي باريك تا حدود يك صد متر ارتفاع از صخره بايستي صعود كنيم، از اين گذرگاه فقط يك نفر مي تواند پايين يا بالا برود و زير اين معبر و بر گرد اين ستيغ، دره اي است يا جنگلي تنك و ژرفايي تا 400 متر كه به صورت تيغه و ديواره تا قعر دره ادامه دارد.

<
اين جايگاه در تكيه گاه هاي طبيعي اين ديواره ها و چهار جهت بنا چهار جايگاه براي ديده بان ها به صورت نيمه استوانه ساخته شده اند. اين جايگاه مقر كوهبانيه ها و سربازاني است كه تا گردن خود استتار كرده و جنبنده را تا كيلومترها دورتر از فراز كتاب ها، دره ها و كوهپايه ها زير نظر مي گرفته اند. پس از صعود از مدخل ديگري با پلكان هايي تقريبا نامنظم عبور مي كنيم. ابتدا به بناي دژ كه دو طبقه و سه طبقه است برمي خوريم طرفين مدخل دژ به وسيله دو ستون كاذب مشخص شده است و پس از آن تالار اصلي است كه اطراف آن را هفت اطاق فراگرفته است، اطاق ها به تالار مركزي مربوط مي شوند. در جبهه شرقي دژ تأسيسات ديگري مركب از اطاق ها و آب انبارها ساخته شده اند. سقف آب انبارها با طاق جناغي و گهواره اي استوار شده اند. محوطه داخلي آب انبارها به وسيله نوعي ساروج غيرقابل نفوذ گرديده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان و هنگام مضايق و محاصره ها از آب آنها استفاده مي شده است. در جبهه شمال غربي دژ از پلكان هايي سرتاسري كه اكنون ويران شده و قسمت هايي از آن بيرون از خاك است به بخش رفيع بنا صعود مي كنيم كه مدخل آن را رديف پلكان ها با دو ستون كاذب مشخص مي كنند. در قسمت علياي اين نيمه ستون ها محلي براي ديده بان ها جاي سازي شده و محدوده پس از آن كه از چند بخش تشكيل شده احتمالا جايگاه سربازان محافظ بوده كه به همه چيز و همه جا تسلط كامل داشته اند.
از لحاظ سوق الجيشي، موقعيت استقرار بنا بر فراز قلعه بسته طوري است كه بيست نفر سپاهي قادر بوده اند هجوم يك **** چند هزار نفري را مانع شوند و تلفاتي هم نداشته باشند، چراكه تير و كمان و اسلحه معمول زمان بر سربازان و محافظت كنندگاني كه بر بلندي موضع مي گرفته اند به خاطر بعد مسافت كارگر نمي افتاده است. درواقع موقعيت مستحكم قلعه و دژ موصوف، آن چنان اعجاب انگيز است كه از نبوغ نظامي و بصيرت كامل بنيان گذار آن حكايت مي نمايد.
ساختمان دروني اين قلعه از يك تالار اصلي، 4 اتاق كه با تالار اصلي وصل مي شوند، مدخل ورود به جايگاه و جايگاه سربازان تشكيل شده است. در يكي از اين اتاق ها پلكاني در طي حفاري ها پلكاني كشف شد كه به تالار اصلي قصر كشيده شده است. در اطاق ديگر نيز سكويي در وسط تعبيه گرديده و پلكاني به طور اريب به سالن مركزي كشيده شده است. در اين محل تكه هايي از آلات و ابزار جنگ كه به مرور زمان پوسيده شده اند به دست آمده است.
پاشايي مسئول مرمت و حفاظت قلعه بابك درباره كارهاي پژوهشي و مرمتي اين قلعه مي گويد: به جز پژوهش انجام يافته در قبل از انقلاب توسط سازمان انجام شد، هم اكنون مدت كوتاهي است كه كار پژوهشي جدي بر روي اين قلعه آغاز شده است. هر سال با اختصاص يافتن مبلغي از بودجه سازمان به اين قلعه ما به كار مرمت و استحكام بخشي آن مشغول مي شويم. وي يكي از مشكلاتي را كه بر سر راه ترميم قلعه وجود دارد سختي راه و در دسترس نبودن بناي قلعه مي داند و مي گويد: براي رساندن مصالح به قلعه بابك كلا از چارپايان استفاده مي شود چراكه اتومبيل به خصوص ماشين آلات سنگين به هيچ وجه نمي توانند به قلعه نزديك شوند. به همين خاطر است كه مصالح رساني به قلعه معمولا چند برابر قيمت معمول براي ما تمام مي شود و وقت زيادي مي برد.
وي در اين ميان به مردم محلي و كمك هاي آنان اشاره مي كند و مي گويد: اگر كمك مردم ناحيه نبود شايد ما نمي توانستيم كار مرمت قلعه بابك را آغاز كنيم و ادامه دهيم.
آنان با در اختيار قرار دادن چارپايان خود و ياري رساني در امر حمل و نقل مصالح كمك مضاعفي به ما مي كنند.
اما در مورد اشياء و ابزاري كه از قلعه بابك به دست آمده بايد گفت كه نخستين اشيايي كه از قلعه به دست آمده سفالينه هايي منقوش و لعاب خورده بود كه يك دوره استقرار تا اوايل قرن هفتم هجري را نمايش مي داد. همچنين تعدادي سكه هاي مسي كشف شدند كه برخي از آنها به علت ساييدگي و زنگ فراوان غيرقابل خواندن است و در بين اين سكه ها بعضي مربوط به اتابكان آذربايجان و هزاراسبيان (قرون ششم و هفتم هجري هستند بررسي و تحقيق در كيفيت ساختمان نشان داد كه بخش هاي فوقاني بنا يك بار دستخوش ويراني شده و تعمير و ساختمان مجدد آن در قرون چهارم و پنجم هجري انجام شده است. ساكنان اين قرون براي اولين بار در كف بندي اطاق ها آجر به كار برده اند، اما در بناي اصلي جز سنگ مصاحل ديگري به كار نرفته است و علاوه بر كف در تعمير و مرمت بنا از آجر استفاده شده است. ولي ساختمان قديمي آن قدر استوار است و آن چنان ملاط سختي سنگ ها را به يكديگر پيوند داده است كه اگر قرار باشد خرابي به وجود آيد يك ديوار از پايه مي افتد و به همين دليل آجرهايي كه در اين قرون به كار برده شده، اندك است. قسمت هاي تعمير شده و دوباره ساز به علت خيز و افت، كاملا خود را نشان مي دهند.
بديهي است ساكنان جديد كه از كليه قسمت هاي اين بنا استفاده كرده اند بر روي آثار قبلي مستقر شده و در نتيجه بيشترمدارك سلف خود را از بين برده اند به دليل كشف مداركي از قرون دوم و سوم هجري در دو اطاق بنا قسمتي از كف آجري برداشته شد و در زير آن به تنورهاي متعددي برخورد شد. با حفظ گمانه هاي آزمايشي در اطاق هاي ديگر همين نوع تنورها در زير كف آجري آشكار شدند و مسلم شد، باز هم تعداد ديگري از اين نوع تنورها در تأسيسات ديگر وجود داشته و بديهي است در محاصره ها و مضايق اين كوره ها همواره گرم بوده اند. در جوار دو تنور در يكي از اطاق ها وجود دارد كه سفالينه هاي بسيار زيبايي كه به ظروف لك دار نوع نيشابور معروف هستند، در آنها قرار داده شده اند در اين نوع سفالينه ها كه بشقاب ها و كاسه هايي را القاء مي كنند در كناره هاي لبه سوراخ هايي دارند كه سربازان با ريسماني به ترك اسب خود مي بسته اند. با كشف اين نوع سفالينه ها و همچنين مقدار ديگري كه مربوط به قرن سوم هجري است و همچنين شواهدي كه از نظر جغرافيايي و محل و اقوال نويسندگان و مورخان تازي و پارسي در دست است مسلم گرديد كه بناي موصوف «دژبذ» يكي از جايگاه هاي اصلي بابك خرم در آذربايجان است.
نقل كرده اند هنگامي كه معتصم خليفه بغداد سرانجام توانست با دسيسه و نيرنگ بابك را به اسارت خود درآورد، دستور داد ابتدا در بغداد دست و پاي او را قطع كنند و سپس او را به طرز وحشيانه اي بكشند. معروف است هنگامي كه يكي از دست هاي بابك را قطع كردند او با بقاياي دست بريده خون به چهره اش ماليد و وقتي معتصم علت اين كار او را جويا شد، پاسخ داد: چهره خود را به خون مي آرايم تا پريدگي و زردي رويم را كه به سبب خونريزي زياد چنين شده است حمل بر وحشت و ترس نكني.
اگر جمعه ها يا روزهاي تعطيل در اطراف قلعه بابك باشيد، كوهنورداني را مي بينيد كه مصالح و سنگ هاي لازم براي ترميم قلعه بابك حمل مي كنند. آنان با اين كار خود مي خواهند نام و خاطره سردار بزرگي را بياد بسپارند كه عشق به وطن را از نياكان خود به ارث برده بود و هرگز نمي توانست تحمل كند كه خاك مقدس سرزمين اش در تاخت و تاز بيگانگان به تاراج رود.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
بابك خرمدين چه كسي بود؟
بابک خرم دين بزرگ مرد اصيل ايراني ، شيرمردي که 22 سال در برابر تجاوز ننگين اعراب به خاک ميهن، مردانه مقاومت و ايستادگي کرد و در نهايت با غدعه و نيرنگ از پا در آمد. او راه ابومسلم را پيمود و انديشه هاي مزدک را در سر داشت، بابک ادامه دهنده قيام خرمدينان اصفهان بود که در سر سوداي عظمت دوباره ايران را داشت ، با کشته شدن او پيروانش در سراسر ايران به مبارزه با سلطه اعراب ميجنگدند،افسوس که قيامش به انجام نرسيد.بابک متعلق به همه ايرانيان است،
هيچ گروهي نميتواند اورا منتسب بخود نمايد

بابک در جنوب آذربایجان در محلی بنام بلال آباد زاده شده و ولایت آذربایجان را گشته و از نزدیک وضعیت اسفبار زندگی مردم و جنایات خلفای عباسی را بر ملت و وطن خود دید.پس از آشنایی با جاویدان و شنیدن نظرات آنان به جرگه خرمیان درآمد و پس از مرگ جاویدان ***** خرمیان را به عهده گرفت و در سال 201 ه.ق بر علیه اشغالگران قیام کرد و توانست در طول 22 سال،چهل و دو حملهء بزرگ دشمن را دفع و چندین ارتشبد و سپهبد دشمن را شکست داده و اسیر نماید.

نویسنده کتاب مروج الذهب مسعودی می گوید:1

نزدیک بود خلیفه را ازپیش بردارد،چون سپاهیان بابک لباس سرخ بر تن می کردند به«قیزیل گئیم لر»مشهور شده و از طرف اعراب(خلفای عباسی)،«الحمراء» نامیده می شدند..

در باره اتهام مزدکی بودن بابک «ابن حوقل» در کتاب صورة الارض،که خود در کوههای آذربایجان و بذ گشته به صراحت می گوید:در قریه های ایشان(سرخ جامگان) مساجدی است و قرآن می خوانند.2


خواجه **** الملک طوسی با تنفر از شیعیان جهان می نویسد: بهر وقت که خرمدینان خروج کردند،باطنیان با ایشان یکی شدند و ایشان را قوت داده و هر گاه که باطنیان خروج کردند،خرمدینان با ایشان یکی شدند و به تن و مال قوت دادند که اصل هر دو مذهب یکی است.

برای اینکه بدانیم اتهام مزدکی بودن چقدر پوچ است بهتر است بدانیم سرخ جامگان باقی مانده چهار هزار سپاهی اعزامی از آذربایجان در جنگ قادسیه با سعد بن ابی وقاص بودند که پس از شکست **** ایران در کوفه ساکن شدند که در اثر برخورد محبت آمیز خاندان علی(ع) به دین اسلام ایمان آوردند و تحت نام «الحمراء» به طرفداری از حضرت علی(ع) پرداختند وحتی از آنها مثل مسلم بن عوسجه آذربایجانی از یاران وفادار بسیار نزدیک به حضرت علی (ع) شد که آن حضرت او را برادر خطاب می کرد و همین جنگجویان آذربایجانی در جنگهای مختلف حضرت علی (ع) را همراهی کرده اند و بعد از فاجعه کربلا نیز که حدود 10 الی 12 نفر ترک در رکاب امام حسین بود،برای انتقام از قاتلان امام حسین قیام مختار ثقفی پیوستند و درآن زمان با افزایش جمعیت آنها بیست هزار نفر از این شیر زنان آذربایجانی در قشون مختار ثقفی حضور داشتند و زبان ترکی آذربایجانی در اردوگاه مختار ثقفی به دلیل اکثریت آذربایجانیها حاکم بود.بطوریکه «دینوری» مولف کتاب معروف «اخبار الطول» از قول عمیره بن حباب که از لشگر شام به **** مختار ثقفی پناهنده شده بود،نقل می کند،که در دیدار با ابراهیم بن مالک اشتر،فرمانده ارتش مختار می گوید:

هنگامیکه وارد اردوگاه تو شدم اندوهم شدت یافت و این به آن جهت است که تا هنگامیکه پیش تو رسیدم هیچ سخن عربی نشنیدم4(یعنی در اردوگاه قیام کنندگان بر علیه امویان، زبان ترکی رواج داشت)و بدین جهت است که اقسام کمکهای مادی و معنوی از سوی آذربایجان به مختار ثقفی ارسال می شد و پس از شکست مختار نیز بیشترین ضربه را آذربایجان متحمل شد وپس از آن همین جنگجویان قیامی دیگر به نام خرمیان را ترتیب دادند و چنان رعب و وحشتی بر جان خلفای عباسی انداختند که علی بن هشام قاتل امام رضا را برای ***** قیام آذربایجان با لشگری عظیم بسوی آذربایجان روانه کرد.ابو منصور بغدادی مولف کتاب« الفرق بین الفرق» که دشمن خونی شیعیان بود،مجبور به اعتراف می شود که بابک خرمدین، مسلمانی را که در میان اتباع او بودند در اقامه شعائر دینی منع نمی کرد و حتی بابکیان ایشان را در ساختن مساجدشان کمک می کردند.5.

جالبتر اینکه خواجه **** الملک که عاقبت به دست شیعیان کشته شد و برمزدکی بودن بابک اصرار داشت،ناخودآگاه در مورد جلسات مهم سرخ جامگان می نویسد:خرمدینان هرگاه مجمعی سازند یا به مهمی نشینند و به مشاورت پردازند،به ابومسلم و مهدی و فیروز پسر فاطمه که او را کودک دانا خوانند،صلوات دهند.6

از اینجا نیز به صراحت معلوم می شود که صلوات فرستادن به مهدی در جلسات مهم نشانگرپوچی اتهامات **** سیاهپوش عباسی و جیره خواران و مزدوران درباری آنها می باشد.

علامه دهخدا در لغتنامه دهخدا جلد سوم درباره بابک خرمدین پس از بیان نظرات کلی تاریخ نگاران درباری تحت حمایت خلفای سفاک عباسی و تقبیح این مزدوران درباره بابک خرمدین چنین اعلام نظر می نماید،روی هم رفته مورخین ایرانی و عرب که در دوره های اسلامی تالیفاتی کرده اند در هر موردی که یک از پیشوایان ملت ایرانی بر پای کرده و بر تازیان بیرون آمده است و نتوانسته اند که مقصود و حقیقت نهضت را بدست آورند و به همین جهت جنبش بر پای کرده و بر تازیان بیرون آمده است و کافر و بدنام خوانده اند ونام شریف و خاطره گرامی او را به تهمت و افترا آلوده اند و درباره بابک خرمدین نیز همین معامله را می نگریم و بر ما آشکار می شود که این مردان بزرگ را اندیشه ای جز رهایی از بیگانگان نبوده و این همه طغیان های پی در پی که مخصوصأ در 300 سال اول دستبرد تازیان بر ایران و آذربایجان در تاریخ نیاکان خویش می بینیم،جز برای نجات ملت آذربایجان نمی بینیم و به نقل از سیاست نامه خواجه **** الملک در ص3866 می نویسد: روزی معتصم به مجلس شراب برخواست و در حجره ای شد،زمانی بود بیرون آمد و شرابی خورد باز برخواست و در حجره ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی خورد و غسل کرد و مصلی شد و دو رکعت نماز شکر بکرد و به مجلس باز آمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟!معتصم گفت این نماز شکر نعمتهایی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت این سه دختر را دختری ببردم که هر سه دختر دشمن است.یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک و دیگری دختر مازیار.8


دکتر شریعتی درباره بابک می گوید:از میان رهبران دو قرن اول اسلامی،بابک تنها شخصی است که از میان توده مردم برخاسته است9.باز

می گوید،سازش قهرمانان طرفدار خلافت یعنی اشراف عرب و ایرانی (طاهریان،سامانیان،افشین و...) فرزندان نامشروع ازدواج این دو اشرف بودند و فقط بابک را که درست می گفت بر پای خلیفه ذبح کردند10.

آری بابک نهایتأ در اثر خیانت افشین اشراف زاده و وطن فروش که فرمانده **** خلیفه را بر عهده داشت و با نیرنگ سهل بن سنباط حاکم ارمنستان به دام خلیفه افتاد و با خون خود آزادی را به بشریت هدیه داد.آری بابک فریاد گر دردها و رنجهای مظلومان و بیچارگان بدبخت و خشمی است بر سر حاکمان زر و زور و تزویر و موشهای سکه پرست و زالوهای چاق و روبهان بد سیرت و هزار چهره خوش صورت و مظلومی است که در طول تاریخ فرزندان قابیل با تمام بی شرمی در هتک حرمت او کوشیده اند،چرا که او اشراف زاده و سایه پرورده نبود،بلکه از میان مردم زحمتکش و غیرتمند بود که می خواست خودش و ملتش آزاده و سر بلند زندگی کنند. با این تواصیف متاسفانه حرکتهای شوونیستی از دیر باز بر علیه تاریخ و فرهنگ آذربایجان وجود داشته و متاسفانه با تمام امکانات و بیت المال در جهت محو و تحریف و تخریب تاریخ و هویت ما و قهرمانان ما که پشتوانه ملی ما هستند،اقدام نمودند و همه اینها حاصل سیاست ترک ستیری است و این پروسه در مقاطع مختلف زمانی با القاب و مارکهای مختلف بر علیه فعالین حرکت ملی آذربایجان وجود داشته و دارد و طی مرور زمان به ستارخان و خیابانی و پیشه وری و شریعتمداری و بابکها چه نسبتهای ناروایی داده نشده و چه ظلمها و تهمتهایی روا نداشته اند.آیا مبارزه با خلفای عباسی که تاریخ از جنایات آنها شرمگین است آنقدرگناه نابخشودنی است که دستگاههای دولتی با استفاده از بیت المال بابک را با عناوینی شرم آور خطاب کنند و به فرهنگ و هستی این مردم غیور اهانت نمایند پس ما دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟!!

تا کی باید حقیقت قربانی مصلحت شود و حقیقت و ماهیت یک ملت انکار گردد!از کجا معلوم به دلاوران معاصر آذربایجان من جمله باکری ها و...

در آینده چنین القابی داده نخواهد شد؟!همه این سیاستهای مزدورانه از دیر باز بصورت پیدا و پنهان وجود داشته که حتی حاضر شده اند از روسیاهان تاریخ بشریت در مقابل راه آزادی و حقیقت ستایش نمایند و متاسفانه آنقدر در سیاست ترک ستیزی و ترک زدایی مشغول شدند که حتی با حمایت مادی و معنوی از افراد معلوم الحال و تروریست،خود را گرفتار نمودند و آب در آسیاب دشمن ریخته اند و وضعیت حاکم در منطقه و مرزهای آذربایجان غربی خود گویای حال است که البته دود این هم به چشم مردم آذربایجان خواهد رفت و برای چندمین بار گوشزد می نماییم اسلام و ایران مساوی فارس بودن نیست و ترکها از نظر قدمت تاریخی از ساکنان اولیه و اصلی این آب و خاکند و با ذبح شرعی نمودن حقیقت نمی توان اصل مسئله را پاک نمود.

ما بارها ثابت کرده ایم،نمی گذاریم به تاریخ و فرهنگ که میراث و خون بهای نیاکان ماست،دهن کجی شود و در مقابل این توطئه ها با تمام وجود ایستاده ایم و بهتر است تا دیر نشده برای یکبار هم که شده واقع بینانه با مسائل آذربایجان برخورد شود که این خواسته همه مردم آذربایجان است.


«آنکس که حقیقت را نمی داند،نادان است ولی آنکس که حقیقت را می داند و آنرا پنهان می کند،تبهکار است» برتولت برشت

(متن فوق با ذکر منابع و ماخذ،توسط یکی از فعالین خستگی ناپذیر حرکت ملی آذربایجان جنوبی،آقای جواد عباسی به عنوان جواب مردم به متن **** پاسداران متعصم نوشته شده و در هفته نامه آوای ماکو به چاپ رسیده بود)

بابک هر که بود و هر مذهب و مسلکی که داشت فرقی نمی کند بابک بزرگ مرد ترکی بود که هر آنچه داشت در راه آزادی و شرف و غیرت نهاد. ترک بود - ترکی صحبت میکرد و مینوشت. من و هر ترک اصیلی افتخارمان این است که او بزرگ پدر ما بود.
اگر پدر ما کافر بود پس ما هم کافر هستیم
مهم این است که اصالت خود را از دست نخواهیم داد
مرگ سرخ عزیز است برای همه ما ملت ترک
چون که ما سرخ جامگانیم
در تمام طول تاریخ زندگی ما مملو از افتخار بوده و است و خواهد بود.
تا کور شود هر آنکه نتواند دید.


بابك


دست هايش
بسته بود از پشت
اما مشت
جامه اش از جنس خون و
جام اش از خمخانه زرتشت



خسته تن- جان در خطر- آزرده دل- خاموش
مهر را در سينه مى پرورد
كينه را در خويشتن مى كشت

***


ارغوان ديدگانش
با شفق ها و شقايق هاى ميهن
گفتگو مى كرد
تيرباران نگاهش بارگاه معتصم را
زير و رو مى كرد
دل
به فرمان دليرى داشت
ترس را
بى آبرو مى كرد


***


اهرمن
از خشم مى لرزيد
دژ دل و دژ خو و دژ آهنگ
بانگ زد، با واژه هائى زشت و بى فرهنگ...
اى سگ، اى زنديق
كام ات چيست؟
اى موالى اى عجم
سوداى خام ات چيست؟
پس چرا از ما نمى ترسى؟
پس چرا بر خود نمى لرزى؟


***


بابك اما
رأى ديگر داشت
كشتى ى انديشه در درياى ديگر داشت
در نگاهش مرگ آسان مى نمود اما
زندگى در ذهن او معناى ديگر داشت
زير لب
نجواى ديگر داشت


***


زنده بايد بود و شادى كرد
مام بوم خويش را بايد نگهبان بود
با پيام راستى
با مردمان بايست رادى كرد
اهرمن فرياد زد
افشين
چه مى گويد؟
و افشين- آه افشين- واى افشين
آن گنهكار پريشان روزگار شرمسار از برگ برگ خونى ى تاريخ
آن همان آكنده از هر گند
آن همان بى ريشه بى پيوند
شرمسار از كرده خود-
سر به زير افكند


***


اهرمن با تيزخندى گفت
البابك هراسانا؟
و بابك آن گو نستوه
آن ستوه سبلانكوه
آن اسطوره بيگانه با اندوه
آن آئينه دار مزدك و مانى
آن دلخسته از تزوير و نيرنگ مسلمانى
چشم در چشم ستم فرياد زد
بسيار آسانا!!
اهرمن فرياد زد
جلاد...
و آن دژخيم...
همان آينه دار مكتب بيداد
با يك ضربه از پهلو
چنان زد تا كه خون فواره زد از مقطع بازو
تهمدل درهم كشيد ابرو
سهمدل خر خنده زد بر او


***


آسمان كى مى برد از ياد
آندمى كه شيون شمشيرها
پيچيد در بغداد


***


و بابك- آه بابك- باز هم بابك
تا نبيند اهرمن سرخى ى او را زرد
تا نخواند از نگاهش درد
تا نه پندارد كه پايان يافت اين آورد
چهره را
با خون ناب و تابناكش
ارغوانى كرد


***


و آنگاه...
تا نيفتد پيش پاى اهرمن
خود را به پشت انداخت
چشم ها را بست
شهپر انديشه را واكرد
بال در بال هماى عشق
گشت و گشت و گشت تا جان را
بر فراز كشور جانانه پيدا كرد


***


هر طرف هر سو نگه افكند
يك طرف كورش- سياوش- كاوه چون خورشيد
سوى ديگر رستم و گرد آفريد و آرش و جمشيد
و با نورافكن اميد
پيرتوس و خيزش يعقوب را هم ديد
و ديگر گاه...
بر لبانش خنجر لبخند
چشم در چشم هزاران بابك آزاد يا دربند،
با آسودگى جان باخت


***


او روانش را ز ننگ بندگى پرداخت
تا ز خشت جان پاك خويش
ايران ساخت
ايران ساخت
ايران ساخت
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
عكس هاي ديگري از قلعه بابك
 

فایل های ضمیمه

  • 0005.jpg
    0005.jpg
    33.1 KB · نمایش ها: 57
  • 0010.jpg
    0010.jpg
    26.8 KB · نمایش ها: 60
  • BabakCastle6b.jpg
    BabakCastle6b.jpg
    29 KB · نمایش ها: 68

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
توضيحاتي در مورد قلعه بابك
*****************************

قلعه جمهور معروف به قلعه بابك در 50 كيلو متري شمال شهرستان اهر و در ارتفاعات غربي شعبه اي از رود بزرگ قره سو قرار دارد ؛ منطقه اي كه به نام كليبر معروف است. بناي جمهور مركب از قلعه و دژي است بر فراز قله كوهستاني در حدود 2300 تا 2700 متر بلند تر از سطح دريا. اطراف اين قلعه را از هر طرف دره هاي عميقي با 400 تا 600 متر عمق فرا گرفته است و تنها از يك سو راهي باريك و صعب العبور جهت دسترسي به اين قلعه وجود دارد.
مسافت راه كليبر به قلعه با اينكه از 3 كيلومتر تجاوز نمي كند ولي بسيار دشوار است و به هنگام عبور بايد گردنه ها و گذرهاي خطرناكي را پشت سر گذاشت. قبل از رسيدن به دروازه قلعه و ورود به بناي مستحكم دژ بايد از معبري عبور كرد كه به صورت دالاني است شكل گرفته از سنگهاي منظم طبيعي و تنها گمجايش عبور 1 نفر را دارد و دو نفربه سختي مي توانند از آن بگذرند. فاصله اين معبر تا باروي قلعه در حدود 200 متر است و مقابل آن قرار دارد. از همين نقطه است كه صعوبت راه و ابهت خاص اين قلعه رفيع و موقعيت خيره كننده آن بيننده را به اعجاب وا مي دارد. امتداد بصري معبر در نهايت به دروازه قلعه ختم مي شود و دقيقا" در راستاي آن قرار دارد كه باعث مي شود ورود هر تازه وارد و سپاهي و غيره از طريق دو برج ديده باني در سمت دروازه ورودي قابل رويت باشد.
براي نفوذ به داخل تنها راه ورود دروازه اصلي است و از كوهستان امكان وارد شدن به قلعه وجود ندارد. با گذر از دروازه ورودي و پشت سر گذاشتن بارو ، جهت رسيدن به دژ اصلي بايد از گذرگاهي باريك كه حدود 100 متر صعود از ارتفاع را نيز به همراه دارد گذشت تا به مدخل ورودي قلعه رسيد ، مسيري صعب العبور كه از يك سمت مشرف به دره اي است با جنگلهاي تنك و ژرفايي در حدود 400 متر كه به صورت تيغه و ديواره تا قعر دره ادامه دارد.
در تكيه گاههاي طبيعي اين ديواره ها و چهار جهت بنا چهار جايگاه براي ديده بانها به صورت نيمه استوانه ساخته شده اند. اينها مقر كوهبانيه ها و سربازاني است كه هر جنبنده اي را تا كيلومترها دورتر ، از فراز دره ها و كوهپايه ها زير نظر مي گرفتند. پس از صعود ، براي ورود به دژ اصلي از مدخل ديگري با پلكانهايي نامنظم بايد عبور كرد. طرفين مدخل دژ بوسيله دو ستون كاذب مشخص شده . بناي دژ كه دو طبقه و سه طبقه مي باشد پس از ورودي قرار گرفته است و پس از آن تالار اصلي وجود دارد كه اطراف آن را هفت اطاق فرا گرفته است، اطاقهايي كه به تالار مركزي را دارند. در قسمت شرقي دژ تاسيسات ديگري مركب از اطاقها و آب انبارها ساخته شده است؛ سقف آب انبارها با طاق جناغي و گهواره اي استوار شده اند. محوطه داخلي آنها نيز بوسيله نوعي ساروج غير قابل نفوذ گرديده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان و هنگام مضايق و محاصره ها از آب آنها استفاده مي شده است. در سمت شمال غربي دژ پلكانهايي سرتاسري وجود داشته كه اكنون ويران شده و قسمتهايي از آن بيرون خاك است و تنها راه صعود به بخشهاي مرتفع تر بناست.
از آثار معماري و برخي از سنگهاي زبره تراش و روش چفت و بست سنگها و ملات ساروج و اندود ديوارها از نوعي گچ و خاك مي توان به يقين اظهار داشت كه ساختمان اين دژ و قلعه در روزگار اشكانيان و بخصوص ساسانيان ساخته شده است. در قرون دوم و سوم و تاچند قرن پس از آن مورد تعمير و مرمت قرار گرفته و تغييراتي در آن بوجود آمده و الحاقاتي در بنا ايجاد شده است. در مورد اشيا و ابزاري كه از قلعه بابك به دست آمده بايد گفت كه نخستين اشيا بدست آمده سفالينه هاي منقوش و لعاب خورده بود كه يك دوره استقرار تا اوايل قرن هفتم هجري را نمايش مي داد. همچنين تعدادي سكه هاي مسي كشف شدند كه برخي از آنها به علت ساييدگي و زنگ خوردگي فراوان غير قابل خواندن است و در بين اين سكه ها برخي مربوط به اتابكان آذربايجان و هزارسيبان ( قرون ششم و هفتم هجري ) هستند.
به لحاظ سوق الجيشي موقعيت استقرار بنا بر فراز قله به گونه ايست كه بيست نفر سپاهي قادر بوده اند هجوم يك **** صد هزار نفري را مانع شود و تلفاتي هم نداشته باشند، چه تيرو كمان و اسلحه معمول زمان را به سربازان و مستحفظاني كه بر بلندي موضع مي گرفتند به جهت بعد مسافت كارگر نمي افتاده است. بدون اين كه قصد اغراق در بين باشد موقعيت مستحكم قلعه و دژ، آن چنان اعجاب انگيز است كه از نبوغ نظامي و آگاهي كامل بنيان گذار آن حكايت مي نمايد. از همين جا بوده است كه بابك خرم دين و يارانش به مدت بيست و چند سال لشكريان عرب را كه به قصد محاصره و سركوب جنبش او آمده بودند در كوهها سرگردان و با شبيخون هاي خود آنها را از دم تيغ گذرانده و وادار به فرار مي كردند.
ابوعلي بلعمي در ترجمه تاريخ طبري راجع به مكان بابك مي نويسد :
" ماويگاه او در كوههاي ارمينه و آذربايجان بود ، جايهاي سخت و دشوار ، كه **** آن جادر نتوانستي رفتن ، كه صد پياده در گداري بيستادندي ، اگر صد هزار سوار بودي بازداشتندي و كوهها و دربند ها سخت بود اندر يكديگر شده ، در ميان آن كوهها حصاري كرده بود كه آن را >> بذ<< خواندندي و او ايمن در آنجا نشسته بودي، چون لشكري بيامدي گرداگرد آن كوهها فرود آمدندي و بديشان راه نيافتندي و او آنجا همي بود تا روزگار بسيار برآمد، چون امن يافتندي يك شبيخون كردندي و خلقي را هلاك كردي و **** اسلام را هزيمت كردي تا دگر باره سلطان به صد جهد دگر باره لشكر گرد كردي و بفرستادي و بدين جملت بيست سال بماند و آن مردمان كه درآن كوهها بودند از دهقانان ، همه متابع او بودند گروهي از تتبع و گروهي از بيم ... "
جهت تطابق محل بابك خرم دين با بناي جمهور اشاره اي به چند نمونه از منابع تاريخي خواهيم داشت. بسياري از مورخين جايگاه بابك كوهستان "بذ" نام برده اند و برخي نيز آن را بذين ناميده اند. در كتاب معجم البلدان آمده است ؛ " بذ ناحيتي است در ميان آذربايجان كه بابك خرمي در زمان معتصم از آن برخاست" . احمد كسروي نيز در كتاب شهرياران گمنام از قول يعقوبي مي نويسد : " شهر بذ كه سپس به جهت خروج بابك خرمي در آنجا معروف گرديد در كنار رود ارس از اين سوي نهاده بود ... از روي تحقيقي كه ما كرده ايم بذ در خاك " قرجه داغ " كنوني در شمال و بالاسر شهر اهر يا اندكي مايل به شرق نهاده بوده است " مكاني را كه كسروي از قول خود و يعقوبي ذكر كرده با موقعيت فعلي كليبر تطبيق مي كند.
بدين ترتيب مي توان گفت قلعه جمهور كه از دوران قديم همچنان محكم و استوار بر رفيع ترين قله هاي آذربايجان خودنمايي مي كند به عنوان جايگاه بابك خرمدين و يكي از نمودهاي استقامت و پايداري ايرانيان جزو بزرگترين نمونه هاي معماري ايران محسوب مي شود.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دو عكس از قلعه
برگرفته از سايت ميراث فرهنگي
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نمي دانم چرا عكس ها پيوست نشد .
دوباره اينجا مي گذارم .
 

فایل های ضمیمه

  • g1.jpg
    g1.jpg
    35.7 KB · نمایش ها: 59
  • g2.jpg
    g2.jpg
    33.6 KB · نمایش ها: 71

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
فرقه بابك خرم دين


اينان از ياران و پيروان بابك اند كه معروف به بابكيه و فرقه اى از غلاة شيعه هستند. بابك بزرگترين پيشواى فرقه خرم دينان بود كه در زبان پهلوى او را پاپك مى خواندند و در زبان عربى او را بابك مى گفتند.
ابن نديم در كتاب فهرست خود مى نويسد: پدر بابك از مردم مداين و پيشه اش روغن فروشى بود كه به آذربايجان مهاجرت كرد و در قريه بلال آباد كه يكى از روستاهاى ميمنه بود سكونت نمود در آن محل دلباخته زنى يك چشم شد و او را به عقد خود درآورد و بابك از آن زن به دنيا آمد. پدر بابك را در يكى از سفرهاى خود به كوه سبلان شخص ناشناسى در پشت سر بر وى خنجرى زد و او را كشت .
پس از مرگ وى مادر بابك به دايگى اقدام نمود تا اينكه بابك ده ساله شد و به كار گاوچرانى مشغول شد، و در خدمت شبل بن منقى ازدى درآمد و در اسطبل اسبان به كار تيمارگرى مشغول شد. در اين موقع بود كه از غلامان همكارش طنبور زدن را فراگرفت و پس از مدتى از آنجا به تبريز رفت و دو سال نزد محمد بن رواد ازدى بود، آنگاه به پيش مادرش ‍ برگشت ، در اين موقع بابك در سن 18 سالگى بود.
طبرى مى گويد: بابك در جوانى با شروين بن رجاوند رئيس فرقه مزدكيان طبرستان ملاقات كرد. در بيان الاديان آمده است : چون زندگى كردن از نظر اقتصادى در شهر اردبيل بر بابك و مادرش بسيار سخت شد، آن دو از شهر اردبيل راهى منطقه ديگرى شدند و در قريه اى كه محمد بن رواد ازدى بود، سكنا گزيدند. مردم آن ده از فرقه مزدكيان و خرم دينان بودند كه پيشواى آن قوم ، جاويدان بن شهرك بود. بابك در اين ده به خربزه فروشى مشغول شد و جاويدان از او خربزه مى خريد و چون دانست كه بابك در طنبور زدن زبردست و تواناست و اين فن را خوب مى داند، او را خوش آمد و بابك را پيش خود نگه داشت .
و نيز طبرى مى گويد: در سال 201 هجرى بابك خرمى از كيش ‍ جاويدانيه دست كشيد و دعوى كرد كه روح جاويدان پيشواى مزدكيان و خرم دينان در او حلول كرده است و شورش و فتنه اى را آغاز نمود.
ابن نديم مى گويد: ميان جاويدان و ابوعمران كه هر دو از خرم دينان بودند جنگ درگرفت . جاويدان ، ابوعمران را به قتل رساند، و خود مجروح گرديد و چون به محل خود بازگشت ، بر اثر آن زخم پس از سه روز درگذشت . زن جاويدان دلباخته و عاشق بى تاب بابك شد و گفت : من مرگ شوهرم را پنهان مى دارم و فردا در ميان مردم آبادى اعلان خواهم كرد كه جاويدان دوش گفت كه من امشب خواهم بدرود حيات گفت و روح من چون از پيكرم برون آيد، در پيكر بابك مكان گيرد و با روان او يكى گردد و بابك پروردگار و خداى روى زمين شود و دين مزدك را ديگر باره زنده كند.
چون صبح شد آن زن مردم محل را گرد آورده گفت : جاويدان به من خبر داد كه امشب من مى ميرم و جان و روح من در تن بابك جوان منزل مى كند. مردمى كه از ياران و پيروان جاويدان بودند سخنان آن زن را قبول كردند، آنگاه آن زن فرمان داد تا گاوى را كشتند و پوست آن گاو را پهن كردند و طشتى از شراب بر آن نهادند و مقدارى نان در اطراف پوست گاو گذاشتند و مردم را يك يك آواز مى داد و مى گفت : بر پوست گاو گرد آييد و پاره اى از نان را برداريد و در شراب زنيد و آنگاه آنرا بخوريد و بگوئيد: اى روان پاك بابك به تو گرويديم ، همچنانكه به روان جاويدان گرويده بوديم . و سپس مردم دست بابك را بوسيدند، و آن زن هم بر بستر خود بنشست و بابك را نيز بر بستر خود جاى داد. و مردم پس ‍ از نوشيدن شراب دسته هاى گل بر بابك تقديم نمودند، و بابك آن گلها را برمى داشت و اين عمل آئين ازدواج اين گروه شمرده شد. ابومنصور بغدادى مى گويد: فرقه بابكيه ، ياران و پيروان بابك خرمى بودند كه در كوههاى اطراف آذربايجان ، مردم را به آئين خود فراخواند و در آنجا گروه فراوانى گرد او جمع شدند. آنان كارهاى زشت و ناروا انجام مى دادند، و گروه فراوانى از مسلمانان آنجا را به خاك و خون كشيدند. خليفه عباسى سپاهى را به فرماندهى افشين حاجب و محمد بن يوسف ثغرى و ابى دلف العجلى جهت سركوبى آنان گسيل نمود. تا مدت بيست سال اين نبرد به طول انجاميد. سرانجام بابك و برادرش ، دستگير و در عصر حكومت معتصم در سرمن راى به دار زده شدند، و افشين نيز به اتهام همكارى با بابك ، به دستور خليفه كشته شد.
در ترجمه فرق الشيعه نوبختى آمده است كه : خرم دينان از دسته هاى كيسانيه و عباسيه و حادثيه پديد آمدند و گزافه گويى را اين دسته آغاز نمودند و اصطلاح خرم دين ، مركب از دو كلمه خرم و دين است كه به معنى دين خوب و نيك مى باشد. اينان فرقه اى دينى و سياسى بودند كه پس از كشته شدن ابومسلم خراسانى به وجود آمدند و اينها آغاز شورش ‍ و حركتشان در سال 192 هجرى بود، و نخستين طرفداران اين گروه را ((محمره )) لقب دادند، زيرا پرچم ايشان سرخ رنگ بود. و مراكز آنان ميان آذربايجان و ارمنستان و نيز اطراف همدان و اصفهان بود. **** اين گروه در ابتداء، جاودان بن سهل بود كه بابك را به جانشينى خود منصوب نمود .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
اين هم اتوبيوگرافي خليفه مسلمانان كه بابك با ايشان در جنگ بود .

معتصم بالله پس از فرو نشاندن آتش انقلاب خرم دينان و اسارت و اعدام بابك ، از شادي در پوست خود نمي‌گنجيد و مثل پدرش هارون الرشيد، شب و روز در منجلاب لهو و لعب غوطه‌ور بود. عمال عرب در سرتاسر امپراطوري خليفه، كه از آفريقاي شمالي و خاورميانه تا حدود هند و چين گسترده شده بود، به زور و ديكتاتوري مردم را غارت نموده، بيت المال خليفه را از طلا و نقره پر مي‌ساختند.

اما بيت المال، ديگر متعلق به مسلمين نبود، بلكه بمثابه گنجينة شخصي خلفاي عباسي بشمار مي‌رفت، چنانكه فقط براي خريد كنيزان موطلائي رومي براي حرمسراي خليفه معتصم بالله همه ساله چند صد هزار دينار طلا خرج مي‌شد. بابك خرم دين با چنين خليفه‌اي به ستيز پرداخت.

باز هم از خليفه عباسي معتصم بالله:

معتصم چندين تن بازرگان مخصوص داشت كه كارشان تجارت كنيز و خريد و فروش برده بود. اين بازرگانان در مقابل تهيه و تسليم كنيزكان زيباي رومي به حرم معتصم بالله، علاوه بر دريافت پاداش‌هاي فوق العاده از بيت المال مسلمين! مستمري گزافي ميگرفتند و لابد از حق ماموريت‌هاي ويژه برخوردار مي‌شدند!! بابك خرمدين با چنين خليفه مستبد و شهوتراني سرناسازگاري داشت.

باز هم از خليفه عباسي معتصم بالله:

خليفه عباسي براي مغنيان و مطربان، مخصوصا خوانندگاني كه سرودهاي ركيك و مهيج روح حيواني و احساسات شهواتي تهيه مي‌كردند ، پاداش‌هاي بسيار ميداد؟! و مستمري مدام از بيت المال مسلمين براي ايشان اختصاص داده بود.

باوجود نهي صريح و و منع اكيد مذهب اسلام از شرب مسكرات، معتصم بالله گروهي از يهوديان را استخدام كرده بود كه براي دستگاه خلافت شرابها و مسكرات مخمر مخصوص تهيه كنند!

اشخاصي كه شراب‌هاي بسيار كهنه و سنگين براي خليفه هديه مياوردند از بيت المال مسلمين هزاران دينار سرخ پاداش دريافت مي‌كردند.

بطور كلي در دستگاه حرم خلفه عرب، در شهر سامره بيش از سه هزار زن زندگي مي‌كردند، ولي معتصم بالله با اين همه اقناع نمي‌شد!بدستور معتصم ، حكام عرب؟! در هر يك از ممالك وسيع اسلامي دوشيزه زيباروئي را مي‌يافتند، في الفور او را به زور و عنف ازآغوش پدر و مادرش و يا صاحبش جدا كرده، توسط پيك‌هاي مخصوص بدربار خلافت اعزام مي‌داشتند. بابك و بابكيان با چنين خليفه‌اي به مقابله برخاستند.

يك صحنه از زندگي معتصم بالله را بنمايش مي‌گذاريم تا معلوم گردد بابك و بابكيان با چه حيوان مرداري به مقابله و ستيزه و جنگ برخاسته بودند:

روزي در دربار سامره گروهي از اعيان و اشراف پايتخت براي عرض تهنيت و تبريك ولادت «هارون فرزند نو رسيده! معتصم بالله با هداياي بي‌شماري شرف حضور يافته بودند.

مراسم جشن و سرور با شكوهي هرچه تمام تر در كاخ خلافت برگزار شده بود. مغنيان و مطربان، نغمات ركيك و بسيار زننده‌اي كه محرك روح حيواني و مهيج احساسات شهواني و مطلوب شخص خليفه بود، مي‌خواندند.

معتصم بالله مشغول شرب مدام بود، و پياله‌هاي زرين را پشت سر هم خالي ميكرد. اعيان و اشراف سامره نيز با خضوع و خشوع تمام مشغول نظاره پايكوبي رقاصه‌هاي طناز و سماع آهنگ‌هاي محرك نوازندگان چيره دست بودند.

در اين حين ناگهان معتصم بالله بپا خواست و به اندرون رفت و بعد از چند دقيقه بازگشت . خليفه باز مشغول خوردن و نوشيدن شد. بعد از گذشتن ساعتي، خليفه براي بار دوم باز به اندرون رفت و چند دقيقه‌اي بعد بازگشت. ساعاتي ديگر اين كار براي سومين بار تكرار شد.

تمام اعيام و اشراف كنجكاو شده بود تا سرّ اين رفت و آمدهاي خليفه را بدانند. معتصم بالله كه همچنان مشغول شرب مدام بود خطاب بحضار مجلس اظهار داشت:

« در اين سه باري كه به اندرون رفتم، در حرم خويش سه بكارت زايل كردم!...

= در دفعه اول دختر بابك را ...

ـ در دفعه دوم دختر مازيار گبر را

ـ در نوبت آخر دختر بطريق روم را ازاله بكارت كردم!»

آري بابك و بابكيان با چنين خليفه مستبد و شهوتراني به رويارويي پرداختند. آيا ما حق نداريم نام و ياد بابك و بابكيان را گرامي بداريم؟

اگر هنوز هم هستند كساني كه با عوامفريبي مي‌‌خواهند نام بابك و بابكيان را زنده ! به گور كنند. ما نام و ياد و راه بابك را به دلهايمان مي‌سپاريم تا براي هميشه زندگي شرافتمندانه‌ را سرلوحه خودمان قرار بدهيم. همان بابكي كه در پيشگاه خصم، مشت خون به صورت خود زد تا وضوي نماز پايداري بجا بياورد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نهضت سرخ جامگان

كوهستان در تاريخ مبارزات نحله اى اين سرزمين، همواره پاى ثابت بوده است، مامنى براى مبارزان گريخته از نيش زهردار حكومت كه به صخره هاى سنگى و ابهت ماندگار كوهستان، پناه آورده اند، قلعه اى ساخته اند و غارى كنده اند و ماوايى گرفته اند. كوهستان تنومند البرز، پناهگاه سترگ علويان مازندران بوده است و قله هاى سنگى و بستر الموت قزوين، ماواى فداييان اسماعيليه.

اما در نواحى كوهستانى ايران و ارمنستان، آنجا كه رود ارس مى خروشد، كوهى است كه هر سال دوستداران «بابك خرم دين» را در آغوش سنگى خود پناه مى دهد، كوه «البذ» يادگارهاى نهضت خرميه را در سكوت كوهستان پژواك مى دهد.بابك خرم دين، در ميان انبوهه چهره هاى تاريخى، برجستگى هاى خاص خود را دارد. نهضت خرميه، با نام اوست كه تشخص تاريخى و شناسنامه حقيقى پيدا مى كند حتى بابك از جاويدان بن شهرك، بنيانگذار و **** واقعى نهضت هم نام آورتر مى شود.

نهضت خرميه از نگاهى تتمه سلسله جنبش هاى خونخواهى ابومسلم است و بدين جهت «مسلميه» لقب گرفته است. تلنگر خيزش خرميه، خبر قتل ابومسلم خراسانى است. مسعودى در كتاب خود «مروج الذهب» مى نويسد: «وقتى خبر قتل ابومسلم به خراسان و نواحى جبال رسيد، خرميان برآشفتند. اينان گروهى بودند كه مسلميه عنوان داشتند و قائل به امامت ابومسلم بودند و پس از وفات وى در اين باب اختلاف كردند. بعضى از آنان مى گفتند ابومسلم نمرده و نخواهد مرد تا ظاهر شود و زمين را پر از عدالت كند. فرقه ديگرى مرگ او را محقق شمردند و به امامت فاطمه، دخترش قائل شدند و اينان فاطميه عنوان يافتند.» (مروج الذهب، جلد دوم، ص ۲۹۷) كه بنا بر برخى شواهد تاريخى اين فرقه بيشتر به بابك منتسب اند.۱ چنين از هم گسيختگى هايى در قالب نهضت ها و نحله هاى فكرى و مرامى در فراز و فرود تاريخى تكرار شده است. وقتى هسته اصلى از هم مى پاشد، حلقه هاى درهم تنيده زنجيره، رها مى شوند و هر يك خود، زنجيره تازه اى مى بافند. زنجيره اى كه بابك خرم دين بافت، نگره هاى متناقضى از پى خود آفريد، وابستگان به دستگاه پرشكوه خلافت عباسى، آن را حركتى شورشگرانه و خرابكارانه و منتسب به كفر و زندقه تعبير كردند و مورخان ناسيوناليست، حركتى ملى گرايانه و در راستاى روح دميدن به ايرانيت خفته تاريخى.۲

نحله نخست از بابك چهره اى منفور و متهمى هميشه محكوم ساخته و گروه دوم، قهرمانى ملى و به يادماندنى كه گاه لابه لاى نوشتارها، جسته و گريخته، جلاى اسطوره اى نيز پيدا كرده است.

نهضت خرميه پيش از رهبرى بابك نيز حيات تاريخى داشته است. شاكله اصلى نهضت را هواخواهان ابومسلم خراسانى پى افكندند كه در خراسان همچون توده اى به هم گره خوردند و از ميان اين توده درهم تنيده، سبنفارنامى از نيشابور، پرچم قيامى سراسرى را برافراشت. **** عظيم خود را به سوى رى و قومس جارى كرد، **** مبارز، خزائن ابومسلم را بلعيدند، نهضت آرام آرام قوام پيدا كرد. جمهور بن مرار عجلى، مامور دفع شورش نوخاسته اى شد كه مى رفت قلمرو پهناور خلافت را عرصه خودختارى و سركشى كند. حكومت و نهضت اپوزيسيون در برابر هم صف آرايى كردند، نبرد پا گرفت و **** خرميه، سبنفار، كشته شد، سپاهيانش گريختند و جمعى دربند شدند. مسعودى چنين واقعه اى را به سال ۱۳۶ چند ماه پس از كشته شدن ابومسلم، منسوب مى كند. چنين خاموشى اى، مسلماً سكوت مرگبارى بود در گستره سرزمينى كه سال ها و سده ها مى كوشيد به هر دستاويزى كه شده سكوت را بشكافد. با سركوب جنبش خرميه، نهضت از هم نپاشيد. در زمان حاكميت بلامنازع مامون عباسى بود كه اين بار نه در پهنه خراسان كه در سرحدات شمال غربى فلات ايران، جنبش محكمى از نو پروپا گرفت، جنبشى كه از سوى ته مانده خرميان خونخواه ابومسلم، پيكره پيدا كرده بود.

اين نهضت پهناور، بيست سال طغيان و شورش را هدايت كرد، بى آن كه ذره اى بلغزد. رهبرى محكم و مدبرانه بابك، نهضت را از گزندها مصون نگه مى داشت، دستگاه خلافت در برابر اين دوباره خيزش خرميان، به ستوه آمده بود. حمايت هاى شاهزادگان ارمنستان و قفقازيه كه از حيطه نظارت خلافت دور بودند و همچنين دخالت ها و حمايت هاى بيزانس و در راس آنها قيصر تئوفيلوس، در قوام بخشيدن به نهضت شورشگر نوپا اما ريشه دار، حكومت را بيشتر از پيش به زانو درآورد. اين حمايت هاى بى دريغ ظاهراً نتيجه ارتباط و خويشاوندى سببى بابك با فرمانروايان محلى ارمنستان بود.۳

ظاهراً عقايد جنبش خرميه كه اين بار در شمال غربى ايران قد برافراشته بود، از عقايد و انديشه هاى نهضت هاى زنجيره وار خراسان مايه مى گرفت. انگار كه خراسان به آذربايجان كوچ كرده بود و پناه تازه اى يافته بود. مامون به فرمانرواى تبريز و مرند، محمد بن البعيث، دستور داد جنبش بابك خرم دين را از صفحه قلمرو خلافت بزدايد، اما محمدابن البعيث در نبردى بدون حصول به نتيجه مطلوب متوقف شد. خلافت از اين استحكام برافروخته شده بود. مامون، محمد بن حميد طوسى را اين بار براى سركوب سراسرى جنبش مامور مبارزه كرد، اما پيوستن فوج فوج مردم آذربايجان كه از ستم كارى هاى حاكم دست نشانده خلافت به ستوه آمده بودند، جنبش را قوى تر از قبل مى كرد.

البته پيش از طوسى كسان ديگرى از سوى مامون براى فروخواباندن شعله هاى آتش خرميه به آذربايجان رفته بودند و دست خالى بازگشته بودند كه نامشان در منابع و از آن جمله در تاريخ يعقوبى مسطور است. مامون عباسى كه در رويارويى با نهضت هماره شكست خورده بود، كوشيد از ترفندهاى ديپلماسى براى از بين بردن پشتوانه هاى نهضت بهره برد، وى توانست روم شرقى را از حمايت بابك دور كند. اما به راستى نهضت پاپك روز به روز مستحكم تر و كوبنده تر مى شد.

اما بابك كه بود؟ بابك فرزند مردى به نام مرداس و در برخى منابع عبدالله نامى از اهالى مدائن است كه پدرش را در سپيده دم زندگى از دست داد و در پناه مادرش بزرگ شد و «از همان آغاز، نشانه هاى اعجاز آميزى اهميت آينده وى را خبر مى داد. در جوانى در كوهستان ها به گاوچرانى و در تبريز به پيشه ورى اشتغال داشت و در اين بين كم وبيش به طور اتفاقى باخرميان و رهبرآن جاويدان آشنا شد.»(برتولد اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى، ج دوم، ص ۳۶۶).

بعدها، ادعاهاى زن **** مقتول خرميان مبنى بر اينكه پاپك مردى است كه روح جاويدان در كالبدش حلول كرده است، منجر به حمايت طيف هاى گسترده خرميه از رهبرى بلامنازع بابك شد، اينكه در برخى منابع، باورهاى خرميان در اين دوره به نوعى زرتشتى گرى و يا نزديكى به نگره هاى مزدكى جلوه مى كند، به جهت اصولى است كه خرميان از آن تبعيت مى كردند و باورهايى كه سرلوحه قرار داده بودند، از آن جمله مى توان به ايمان خرميان به دو اصل نور و ظلمت اشاره كرد و يا تقديس آتش، عقيده به وجود فرشتگان، ايمان به تناسخ كه حتى در انتخاب رهبرى پاپك هم نمود برجسته دارد و همچنين اجازه ازدواج با محارم «به طور كلى خرم دينان مانند مزدكيان پيرو ثنويت بودند يعنى به وجود دو مبداء جهانى كه عبارت از روشنايى و تاريكى باشد معتقد بودند و همچنين عقيده داشتند سازمان اجتماعى كه شالوده آن بر عدم تساوى مالى و ظلم و اجحاف نهاده شده باشد، آفريده مبداء تاريكى است يا به ديگر سخن اهريمن است و تبليغ مى كردند كه بايد با تمام قوا بر ضد چنين سازمان ظالمانه اى مبارزه كرد.

گذشته از اين ريشه بى عدالتى را در وجود مالكيت خصوصى زمين و عدم تساوى اجتماعى مى دانستند و شعار مالكيت عمومى اراضى يعنى واگذارى تمام زمين هاى مزروع را به گروه كشاورزان تبليغ مى كردند.» (تاريخ ايران از ظهور اسلام تا ديالمه، ص ۲۳۳) و اينها همه، مهر تائيدى بر نگره هاى مزدكيستى نهضت خرميه است و البته به جز اينها اصولاً خرميان متاثر از همه اديانى بودند كه منشاء وحى آميز داشت چرا كه معتقد بودند اديان مختلفى كه از وحى منشا گرفته اند با هم برابرند. «صرف نان و شراب در چهارچوبه جشن همراه با مراسم مذهبى و دست بوسى و اقرار به ايمان شايد دليل تاثير دين مسيحيت بوده است.» (اشپولر، پيشين، ص ۳۶۶).

بابك بعد از ازدواج با همسر جاويدان و رهبرى نهضت كوشيد نهضت را تداوم بخشد. آغاز قيام بابك در حدود سال ۲۰۱ هجرى بود. دكتر زرين كوب درباره حركت خرميه در زمان بابك مى نويسد: «قيام بابك، ادامه يك نهضت مقاومت آميز نيمه مخفى بود كه از مدت ها پيش به وسيله جاويدان بن شهرك و ديگران در حدود آذربايجان و جبال رهبرى مى شد و ظاهراً چيز هايى از مقاومت و مبارزه بقاياى اتباع مزدك را از همان اواخر عهد ساسانيان در اين نواحى حفظ كرده بود. بابك خرم دين كه يك نوع نهضت انقلابى اشتراكى را با ويژگى هاى آنكه مولود محيط اجتماعى تازه و مقتضاى شرايط و احوال ناشى از تسلط بيگانه بر اراضى بوميان بود، رهبرى مى كرد.

ظاهراً براى آنكه بقاياى هواخواهان ابومسلم را با بقاياى اتباع مزدك كه نهضت وى ادامه انقلاب بود، آشتى دهد و نهضت خود را به كلى از رنگ اسلامى عارى نشان ندهد، خويشتن را مظهر و تجسم مزدك و ابومسلم خواند و حتى اجازه داد تا شايعه سازان وى را گهگاه نواده ابومسلم معرفى كنند» (تاريخ مردم ايران از پايان ساسانيان تا پايان آل بويه، عبدالحسين زرين كوب، جلد ۲ ص ۶۸) و اينگونه است كه نهضت بابك خرم دين در صفحات كاهى كتاب تاريخ، هماره با نهضت ابومسلم خراسانى، پيوندى ناگسستنى دارد و شايد اين پيوند ناشى از شباهت هاى اين دو خيزش باشد با اين تفاوت كه ابومسلم خود حامى و به كرسى نشاننده خلافت عباسى بود و بابك خواهان براندازى خلافت!

در واقع با روى كار آمدن خلافت عباسى، هيچ يك از مدعاهاى دوران تبليغ، جامه عمل نپوشيد و جامعه دوباره در همان منجلاب سابق و گاه حتى بدتر و متعفن تر از قبل دست و پا مى زد. حتى وضع به آنجا كشيده بود كه برخى آرزوى باز آمدن امويان را در سر مى پروراندند.

بسيارى از جنبش هايى كه بر ضد خلافت عباسى، نضج يافت در اعتراض به عملى نشدن وعده هاى طلايى دوران تبليغ بود. اكنون در پهنه قلمرو خلافت با اهتزاز پرچم سياه عباسيان، آب از آب تكان نخورده بود. اينها همه مجوزى بود براى خيز ش هايى نظير خرميان!

درباره وجه تسميه خرميه، مورخان مختلف نظرات متفاوتى ارائه كرده اند، برخى چنين استنباط كرده اند كه «خرم دين اسم عامى است براى پيروان مذهب جديدى كه در قرن دوم هجرى در ايران ظاهر شده اند و چه بسا بازماندگان مزدكيان و ساسانيان در دوره هاى اسلامى بدين نام خوانده شده باشند.» (عزيزالله بيات، تاريخ ايران از ظهور اسلام تا ديالمه ص ۲۳۳) برخى از مورخان معتقدند خرمه نام زن مزدك بوده است و نهضت خرميه نام خود را از وى وام گرفته است. از سوى ديگر باورى هست كه معتقدات خرمه نام يكى از قراء نزديك اردبيل است و از آنجا كه جنبش خرميه در آن حوالى پا گرفته است، بدين نام مشهور شده است. قول ديگرى هم در تاريخ هست كه مى گويد خرميان و نهضت خرم دينان بسيار به خرسندى و دلخوشى به زندگى مى انديشدند و در نتيجه چنين نامى را براى خود برگزيدند كه البته اين تعبير عاميانه اى است.

نهضت خرميه تا دوران خلافت جانشين مأمون يعنى معتصم عباسى تداوم داشت. در واقع سنگلاخ هاى مسير، زخم برپايشان زده بود اما به زانو نينداخته بودشان. معتصم عباسى از اينكه يك نهضت مقاومت محلى تا بدين پايه پيشرفت كرده و خلافت را به تسليم فرامى خواند، سخت سردرگريبان و خشمگين بود و سرانجام «حيدر بن كاووس» را كه به خاطر فرمانروايى بر اسروشنه به نام «افشين» ملقب بود، مأمور سركوبى قطعى جنبش بابك كرد. خليفه براى حصول هر چه زودتر نتيجه دلخواه كه مسلماً قلع وقمع جنبش خرميه بود، افشين «را بر هر ناحيه اى كه از آن عبور كند فرمانروا ساخت و سلاح ها و خزينه هاى اسلحه به وى فرستاد.» (تاريخ يعقوبى، جلد دوم، ص ۴۹۹).

دو **** كه در رأس هر دوى آنها دو ايرانى ايستاده بودند، در برابر هم قرار گرفتند. افشين در پشت ذهنش، نيتى فزون تر براى درآوردن سرزمينش از زير يوغ خلافت نداشت و مسلماً چنين قدرت شگرفى در گرو مبارزه اى مردانه با **** بابك و شكست او بود. صحنه نبرد بدين جهت صحنه اى تراژيك بود.۴

محلى كه دو **** در برابر هم قرار گرفتند در تاريخ به «برزند» معروف است كه در شمال آذربايجان و ناحيه اى به نام مغان واقع است. نبرد در برزند به نتيجه قطعى نرسيد. افشين و لشكريانش كوشيدند با حمله اى دوجانبه به ستاد اصلى بابك كه در كوه معروف «البذ» قرار داشت كار خرميه را تمام كنند اما برف و بوران، **** حكومتى را به عقب نشينى به سوى مراغه مجبور كرد اما اين شكست ها تنها يك روى سكه بود. پيوستن مجاهدانى كه به سبب ايمان مذهبى داوطلب چنين جهادى شده بودند همچون نيرويى تازه نفس، قدرت رو به اضمحلال **** بابك را تهديد مى كردند و نهايتاً با تصرف البذ بود كه كفه ترازو به سود **** افشين سنگينى كرد. افشين چنين پيروزى را با توسل به ترفندهاى سياسى خاصى به دست آورد: «افشين كه حيله سازى يك ديپلمات حرفه اى را با استعداد نظامى يك سردار جنگ ديده توام داشت در عين آنكه آشكارا با شدت و خشونت در مقابل بابك مى جنگيد پنهانى با وى بناى مكاتبه خصوصى گذاشت و توانست بعد از سه سال جنگ در آذربايجان، قلعه بابك را با وعده هاى دروغ و پيام تصرف كند.» (تاريخ مردم ايران، ص ۶۹)

مسعودى صحنه نبرد را به دقت ترسيم كرده است: «كار بابك خرمى در ديار اران و بيلقان بالا گرفت و سپاهيان وى در اين نقاط تاخت و تاز كردند و او **** ها تار و مار كرد و لشگر ها شكست و حكام را بكشت و مردم را نابودكرد.معتصم سپاهى به سالارى افشين به دفع او فرستاد و جنگ هاى پياپى شد و بابك در قلمرو خود به مضيقه افتاد و يارانش پراكنده شدند و كسانش كشته شدند و به كوهستان معروف به «بدين» پناه برد كه جزء سرزمين اران و قلمرو بابك بود و هنوز هم به نام وى معروف است و وقتى بابك خود را تباه ديد بگريخت و با برادر و فرزند و خويشان و خواص ياران خويش به طور ناشناس در لباس مسافرت و اهل تجارت به يكى از نقاط ارمنستان در قلمرو سهل بن سنباط، به طريق ارمنى، فرود آمد.» (مروج الذهب ص ۴۶۸)

بابك هنوز به حمايت هاى فرمانروايان سرزمين هاى شمالى فلات ايران دلخوش بود، غافل از آن كه در پس پرده توافقى ميان آنها و دستگاه خلافت درباره تحويل دادن بابك و يارانش صورت گرفته و وعده هايى هم نثارشان شده بود. ياران و همسفران بابك حين خريد گوسفندى از يك چوپان، ماهيت خود را فاش كردند، چوپان بلافاصله سهل بن را از قضيه آگاه كرد. بابك به همراه تنى چند از يارانش به دل كوهستان گريخت اما در نهايت دستگير و به پايتخت جديد عباسيان يعنى سامرا منتقل شد.

در سامرا اين دو برادر را بر فيل سوار كردند و با صداى هلهله و تكبير به گرد شهر و در ميان مردم گرداندند و به قصر خليفه بردند. معتصم دستور داد ابتدا دست هايش را ببرند و سپس پاهايش را و اين گونه وى را با شكنجه هاى سخت هلاك كردند. معروف است كه بابك براى آن كه زردى رخسارش پيدا نباشد، دست بريده خون آلودش را به گونه ها مى ماليد، چنين داستانى هم شايد ساخته و پرداخته ذهن نويسندگان رويا پردازى باشد كه مى كوشند براى غنى كردن پشتوانه هاى ملى آثارشان، شواهد برجسته ترى در تاريخ بيابند اما به هر حال، مبارزه پى گير بابك و يارانش در افت و خيز تاريخى اين سرزمين همچون سندى درخشان ماندگار است و البته صحنه اى از صحنه هاى ملموسى كه تاريخ اين سرزمين را ساخته و پرداخته اند. بعدها دستگاه خلافت، افشين را هم كه روزگارى جامه زربفت هديه اش مى كرد و تاج طلا بر سرش مى افراشت، از دم تيغ گذراند.

افشين نيز به جرم خيانت به معتقدات و پيدا كردن نوشته هاى الحادى و تصويرى مزين به جواهر كه نشانى از زرتشتى گرى دانستندش، به زندان افكنده شد و بعدها به قتل رسيد و در واقع تاريخ تكرار شد. پيروان بابك كه در تاريخ به سرخ علمان و سرخ جامگان معروف شدند، بعدها به قسطنطنيه كوچيدند و نيمچه بقايى يافتند اما بذر انديشه هايشان در ميان جنبش هاى پس از آنها هماره مى روييد، برخى از مورخان باطنيه و اسماعيليه را نيز ته مانده نگره هاى خرميه مى انگارند، نهضتى كه خود رفته رفته لغزيد و مضمحل شده. تغيير نام خرميه به حرميه (مشتق از حرام) نشانه اى از اين انحراف تدريجى است. واقعيت تلخى كه هر نهضت و نحله اى در تاريخ را گرفتار خود كرده است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دستگيري بابك خرم دين و نگاهي كوتاه به اوضاع آن زمان


بابك خرم دين صاحب يك فرضيه اجتماعي تازه و عقيده مذهبي ديگر و **** يك جنبش انقلابي كه در آذربايجان و مناطق شمالغربي ايران بر ضد خلافت عباسي به پا خاسته بود و دردسر بزرگي براي خليفه وقت ايجاد كرده بود، سوم اوت 837 ميلادي در حال فرار، در ارمنستان دستگير شد.
بابك در جنگ با نيروهاي خليفه كه فرمانده آنان افشين پسر كاووس بود شكست خورده و فرار كرده بود. بابك در جنگ سال 835 در مراغه، افشين را شكست داده بود ولي بعدا در جنگ ديگري شكست خورده و فرار كرده بود.
بابك پس از انتقال به سامرا پايتخت تازه معتصم خليفه عباسي، چهارم ژانويه سال 838 پس از تحمل شديدترين شكنجه ها كشته شد. به دستور معتصم، سر بابک را براي ترساندن ايرانيان استقلال طلب به خراسان فرستادند و جسدش در سامرا به دار آويخته شد و مدتها همچنان بر سر دار ماند.
معتصم برادر مامون كه پس از مرگ برادرش در سال 833 خليفه عباسي شده بود سه سال بعد پايتخت را از بغداد كه شديدا نا آرام شده بود به سامرا منتقل كرده بود و كار حفاظت از شهر را به سربازان ترك خود كه آنان را از تماس با سربازان عرب منع كرده بود سپرده بود. مامون كه مادرش ايراني بود و با كمك ايرانيان به خلافت رسيده بود، 20 سال خليفه بود و با تدبير ايرانيان كه امور اداري، سياسي و فرهنگي را به دست داشتند دوران خلافت او همراه با شكوفايي فرهنگي و گسترش بازرگاني با سرزمين هاي دور دست بود.
همزمان و در جريان جنبش بابك، در نقاط ديگر ايران بپاخيزيهاي استقلال طلبانه متعددي به چشم مي خورد.
در مازندران(طبرستان يا تپورستان) مازيار حاكم اين ايالت، در سال 834 ميلادي بر ضد معتصم بپا خاست و دست به بسيج نيرو زد كه در جنگ با نيروهاي اعزامي معتصم شكست خورد، اسير شد و به سامرا انتقال يافت كه در آنجا زير تازيانه كشته شد و جسدش را در كنار استخوانهاي بابك به دار آويختند. از نظر خليفه زمان براي نابود كردن افشين فرا رسيده بود زيرا ديگر به وجود او نياز نبود. خليفه از آغاز هم به او اعتماد نداشت و وي را در باطن يك ناسيوناليست ايراني مي دانست. بنابراين اعتراف مازيار را كه با افشين تماس محرمانه داشت بهانه قرار داد و دستور دستگيري افشين را به اتهام خيانت به خلافت صادر كرد. خليفه افشين را كه روزگاري بزرگ مي داشت در زندان با گرسنگي و تشنگي دادن بكشت و جسدش را پس از مرگ (درسال 840 ميلادي) در همان نقطه كه بابك و مازيار به دار آويخته شده بودند بر دار زد.
بدين ترتيب خليفه عباسي سه ايراني دلاور و ميهن دوست را به دست يكديگر نابود كرد. تاريخ نشان داد كه معتصم موفق نشد و از هر قطره خون يك ايراني مقتول، چندين ميهن دوست ديگر به وجود آمد. بايد دانست که عباسيان به دست ايرانيان بر سر کار آمده بودند.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
مروري بر نهضت هاي ايراني در برابر خلفاي عباسي

نيمه تيرماه هر سال يادآور يكى از حماسه هاى تاريخى ايرانيان است كه توسط بابك خرم دين سردار ايرانى در خطه آذربايجان به وقوع پيوسته و در تاريخ ايران ثبت و ضبط شده است.دژ بذ يا قلعه بابك در سال هاى آغازين استيلاى اعراب بر ايران، يكى از پايگاه هاى مهمى بود كه ايرانيان در گوشه گوشه سرزمين پهناور ايران جهت دفاع از حقوق خود به كار گرفتند.بابك خرم دين با يارى بسيارى از ايرانيان خطه آذرآبادگان به دادخواهى از ستم هايى كه به مردم ايران رفته بود، سال ها خواب خوش را بر چهره خلفاى عباسى و دست نشاندگان آنها حرام كرد.

امروزه با توجه به كم توجهى مشهودى كه نسبت به شناخت رخدادهاى تاريخى و مفاخر ملى ايرانيان وجود دارد، دو ديدگاه متفاوت درباره بابك، چهره واقعى و قيام او را در اذهان مخدوش كرده است. گروهى او را به عنوان قهرمان انحصارى مردم آذرى زبان معرفى مى كنند و عده اى ديگر اين چهره تاريخى را به عنوان فردى بى دين، لامذهب و ... مورد شديد ترين انتقادها قرار مى دهند.واقعيت امر بر مبناى كنكاش هاى بى طرفانه تاريخى اين را نمايان مى سازد كه بابك خرم دين از يك سو نه متعلق به قومى خاص و از سوى ديگر نه يك چهره ضددين بلكه به عنوان يك ايرانى آزادى خواه با فداكارى و رشادت هاى بسيار به عنوان نماينده طيف گسترده اى از مردم ايران عليه حكومت جبار زمان، به پا خاست.

او در طول بيش از بيست و دو سال دامنه گسترده طرفداران خود را تا خراسان، مازندران، اصفهان و همدان هم گسترش داد و در راستاى احياى هويت ملى ايرانى كوشش بسيار كرد.بررسى اوضاع تاريخى ايران در دو سده آغاز اسلام و عملكرد ايرانيان علاوه بر اينكه سبب برجسته شدن نقش قيام هاى مردمى در استقلال هويتى ايرانيان است بلكه بخشى از تاريخ پرفراز و نشيب اين مرزو بوم را كه متاسفانه به دلايل گوناگون كمتر به آن پرداخته شده است نيز آشكار مى سازد. از سويى ديگر معرفى چهره هايى نظير بابك خرم دين، ابومسلم خراسانى، مازيار و ساير سرداران ايرانى و رنج هايى كه ملت ايران جهت حفظ استقلال فرهنگى و سياسى خود متحمل شده اند، مى تواند به عنوان الگويى براى دستيابى به وفاق ملى بين تمامى اقوام ايرانى تلقى شود.

در اين مقاله فضاى حاكم بر ايران در سده هاى نخستين ورود اعراب و نيز عملكرد سرداران ايرانى به ويژه بابك و طرفدارانش را به اجمال تشريح خواهيم كرد، تا بخشى از خلأهاى اطلاعاتى كه از گذشته ما وجود دارد، به ويژه براى جوانان جبران شود.

•اوضاع ايران در دو سده نخست هجرى

پس از آخرين نبرد **** عرب با ايرانيان در نهاوند كه در سال ۲۱ هجرى قمرى يا ۶۴۲ ميلادى با شكست ايران پايان يافت، ساير مناطق ايران از جمله همدان، آذربايجان و به دنبال آن كاشان، رى، اصفهان و استخر هم به تسلط اعراب درآمد و از اين روى اعراب اين پيروزى را به عنوان «فتح الفتوح» ناميده اند.اعراب پيش از اين به عنوان بخشى از مردم امپراتورى بزرگ ساسانى در گستره جغرافيايى مرزهاى ايران حضور داشتند.

بنى اميه بر مبناى گرايش هاى عربى جاهلى و نه بر مبناى تعاليم مبين اسلام پايه حكومت خود را بر اصل سيادت اعراب نسبت به ساير اقوام بنا نهاده بود و ساير مردم و حتى مسلمانان غيرعرب را موالى مى ناميد كه اين افراد از حقوق ساده شهروندى در آن روزگار از جمله ساخت و به كارگيرى سلاح و حتى نشستن بر اسب محروم بودند. (دو قرن سكوت، عبدالحسين زرين كوب)

اعراب با اين بهانه كه پيغمبر اسلام از ميان عرب ها برخاسته و زبان قرآن عربى است، ادعا مى كردند، مردم عرب بر همه اقوام جهان برترى دارند، بدون توجه به اينكه نص صريح قرآن كريم به صراحت مى فرمايد: «گرامى ترين شما در نزد خداوند آن كس است كه پرهيزگارتر باشد.» و يا در آيه ۱۳ سوره الحجرات آمده است: «اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شعبه ها و قبيله ها كرديم تا يكديگر را بشناسيد.» و پيامبر گرامى اسلام هم گفته بود: «عربى بر عجمى هيچ برترى نيست مگر به پرهيزگارى.»

از سويى با گسترش نهضت شعوبيه كه براساس آيه پيش گفته سوره حجرات در ميان ايرانيان شكل گرفت مردم ايران به شدت در برابر مظالم خلفا ايستادگى مى كردند و به مخالفت برمى خاستند. با علايق زيادى كه مابين ايرانيان و خاندان نبوت ايجاد شده بود، قيام مختار ثقفى كه به خونخواهى از شهادت سالار شهيدان امام حسين(ع) صورت گرفت فرصت مناسبى بود براى زورآزمايى ايرانيان در برابر دستگاه خلافت.

از سويى ديگر قيام هاى مذهبى زيدبن على بن حسين (نوه امام حسين(ع)) و يحيى بن زيد فرزند ايشان توسط ايرانيان به شدت حمايت شد و مردم خراسان با رهبرى ايشان توانستند ضربات سختى را به پيكره حكومت ظالم وارد آورند. اين در حالى بود كه هركس در برابر جفاى خلفا نفس بر مى آورد به عنوان كافر و زنديق متهم و خونش حلال شمرده مى شد. به دنبال اين وقايع خروج سياه جامگان به رهبرى ابومسلم خراسانى به عنوان نقطه عطفى در قيام عمومى مردم ايران تلقى مى شود كه البته با خيانت حاكمان عباسى كه با كمك ايرانيان جايگزين بنى اميه شده بودند همراه شد و خون ابومسلم پس از پيروزى و استقرار **** جديد به ناحق ريخته شد.

سنباد ديگر سردار ايرانى از دوستان ابومسلم بود كه به خونخواهى از او برخاست. همچنين از سرداران ديگر ايرانى مى توان به سپهبد خورشيد اشاره كرد كه در سال ۱۴۱ هجرى قمرى در طبرستان علم شورش و مخالفت با بيگانگان را برافراشت كه خلفا با خشونت و قساوت آن را سركوب كردند. در سال ۱۵۰ هجرى هم بهافريد و استادسيس در خراسان و شهرهاى هرات، بادغيس و سيستان قيامى را آغاز كردند كه با همراهى سيصدهزار نفر از مردم ايران همراه بود. همچنين در سال ۱۶۰ هجرى مردم اميدوار كوه مازندران با فرماندهى ونداد هرمز و سپهبد شروين و مصمغان و لاش بر ضد حكومت به پا خاستند...

•بابك و قيام خرم دينان آذرآبادگان

در سال هايى كه تمامى مناطق ايران تحت سلطه خلفا بود آيين خرمى به عنوان شاخه اى از دين مزدكى در مناطقى از ايران از جمله گرگان، ديلمان، آذربايجان، ارمنستان، همدان، دينور، رى و اصفهان پيرو داشت. خرم دينان ايرانى در طول بيش از ۶۱ سال از سال ۱۶۲ تا ۲۲۳ هجرى قمرى عليه حكومت جابر عباسى سر به شورش برداشته و با يكى از طولانى ترين و مهم ترين قيام هاى ملى ايرانيان منطقه تاريخى آذرآبادگان را كه به آذربايجان تغيير نام داده شده بود، براى دشمنان ستمگر مردم ايران ناامن كرده بودند.

بابك خرم دين كه در سال ۲۰۰ هجرى جانشين جاويدان بن شهرك شد، سردارى شجاع و هوشمند بود كه طى سال ها شورش و آشوب مزدكيان و خرم دينان را برعليه حاكمان ستمگر رهبرى كرد.به گونه اى كه در كتاب «اخبار الطوال» دينورى آمده است، بابك از فرزندان «مطهر» دخترزاده ابومسلم خراسانى بوده است.۲۲ سال جنگ هاى نامنظم و پارتيزانى مابين ايرانيان منطقه آذرآبادگان، با رهبرى بابك و لشكريان خليفه، موجب شد، بنى عباس شش بار والى آذربايجان را به دليل شكست هاى پى درپى تغيير دهند كه اين افراد عبارت بودند از:

۱- حاتم بن هرثمه بن امين (۲۰۳ قمرى)

۲- عيسى بن محمد بن ابى خالد (۲۰۵ قمرى)

۳- على بن صدفه (۲۰۹ قمرى)

۴- ابراهيم بن ليث بن فضل (۲۱۱ قمرى)

۵- على بن هشام (۲۱۴ قمرى)

۶- عجيف بن عنبسه (۲۱۷ قمرى)

• موقعيت جغرافيايى قلعه بابك

مركز استقرار بابك و طرفداران او «دژ بذ» بوده است كه با نام هاى قلعه جاويدان، قلعه جمهور و قلعه بابك نيز مشهور است. اين دژ با ۲۳۰۰ تا ۲۶۰۰ متر ارتفاع از سطح دريا در ۱۶ كيلومترى جنوب غربى شهرستان كليبر واقع شده است. اين دژ تسخيرناپذير دره هايى پرشيب به عمق ۴۰۰ تا ۶۰۰ متر در اطراف دارد و تنها از يك سو با يك راه دالان مانند باريك به طول ۲۰۰ متر قابل عبور است. دژ بذ يا قلعه بابك كه احتمالاً در دوره ساسانيان ساخته شده در سه طبقه از يك تالار اصلى و هفت اتاق در اطراف آن تشكيل شده است.

شرايط طبيعى منطقه و كوه هاى سخت گذر كه در زمستان، سرما، برف و كولاك شديد را به همراه داشت همزمان با حمايت گسترده نهضت مردمى و دهقانى منطقه از بابك به شدت روحيه سپاهيان خليفه را تضعيف مى كرد.سرداران مامون و بعد معتصم عباسى در طول ۲۲ سال ۳۹ بار به سركردگى زبده ترين سرداران جنگى خود به قلعه بابك تاختند ولى تمامى اين حملات ناكام ماند و اين جنگ هاى فرسايشى كشته هاى زيادى را براى آنان به دنبال داشت. در اين مدت زمان طولانى، حاكمان ظالم عباسى به رغم تعويض پى درپى فرماندهان و سربازان و تعلق مزد و پاداش هاى خوب به آنها نتوانستند در سرنوشت جنگ تغييرى ايجاد كنند.

براساس نوشته كتاب سياستنامه خواجه **** الملك طوسى، «خرم دينان در سال ۲۱۲ در منطقه اصفهان، كرج و برخى جاهاى ديگر خروج كردند و باطنيان هم به آنها پيوستند. قيام بى سابقه اى در ايران و به ويژه مناطق اطراف آذربايجان شكل گرفت كه دامنه آن به همدان، ارمنستان و اران هم كشيده شد.»اين همه به اين دليل بوده است كه ماموران خليفه ظلم هاى زيادى را در تمامى مناطق ايران عليه مردم مرتكب مى شدند.در سال ۲۱۸ قمرى مبارزه و جنگ به اوج خود رسيد و پارس، اصفهان، آذربايجان، جبال (مناطق مركزى ايران) و داغستان منطقه جنگى اعلام شد و از سوى ديگر در سال ۲۱۹ در بخشى ديگر از ايران، مازيار هم در طبرستان سر به شورش برداشت و عليه حاكمان جور قيام كرد.

در اين ميان مامون مرد ولى معتصم كه خليفه اى خونريز و بسيار بى رحم و خشن بود جانشين مامون شد و دور دوم جنگ هاى ايرانيان با حكومت خلفا آغاز شد.با توجه به اينكه شكست بابك كار آسانى نبود براى دستگاه خلافت پيروزى بر بابك بزرگ ترين افتخار تلقى مى شد.معتصم به دنبال فردى بود كه بتواند اين مهم را به انجام رساند و در آن شرايط، افشين به عنوان يك اميرزاده ايرانى كه رياست نيروهاى نظامى خليفه را به عهده داشت، بهترين گزينه بود. اجداد افشين از زمان هاى دور بر منطقه اسروشنه در منطقه ورارود حكومت مى كردند و خانواده افشين در دستگاه حكومتى عباسى هم از مناصبى برخوردار بودند. جنگ هاى افشين با بابك كه از سال ۲۲۱ هجرى قمرى شروع شد، حدود سه سال به طول انجاميد.

از نيت واقعى افشين در نبرد با هم ميهنش اطلاعى در دست نيست.برخى مورخان معتقدند با توجه به قدرت روزافزون خاندان طاهريان به ويژه عبدالله طاهر در خراسان و رقابتى كه بين افشين (به عنوان فردى كه اجدادش از فرمانروايان خراسان بوده اند)، و عبدالله وجود داشت، افشين مجبور بود جهت جلوگيرى از گسترش قدرت طاهريان و به دست گرفتن هرچه وسيع تر و سريع تر قدرت جهت جلب اعتماد خليفه، در جنگ با بابك پيروز شود.

•فرجام كار بابك

افشين سردار ايرانى دستگاه عباسى به عنوان آخرين فرمانده خليفه و سردار جنگ با بابك خرم دين در طول سه سال نبردهاى متعدد از انواع راهكارها و حربه هاى جنگى استفاده كرد تا در نهايت در سال ۲۲۳ قمرى توانست، با حيله اى بابك را به خارج از قلعه بذ كشانده و او را دستگير كند و دست بسته در اختيار خليفه قرار دهد.از سوى ديگر مازيار سردار طبرستان هم پس از هفت سال فرمانروايى در طبرستان با خدعه و نيرنگ برادرش كوهيار، دستگير شد و بالاخره در سال ۲۲۴ هجرى به قتل رسيد و عبدالله طاهر حاكم خراسان پس از اينكه او را تسليم خليفه كرد، امارت سرزمين هاى شمالى طبرستان و ديلمان را نيز به محدوده حكومتى خود اضافه كرد.بابك را پس از دستگيرى به امر خليفه بازجويى و محاكمه كردند.

بابك وقتى با معتصم روبه رو شد، در نهايت دليرى، خليفه عباسى را تحقير كرد و معتصم چنان عصبانى مى شود كه دستور مى دهد يك دست بابك را قطع كنند و سپس دست ديگر و پاهاى بابك را به تدريج قطع كردند تا با سخت ترين وضع ممكن جان دهد. معتصم عباسى بعد از اين وقايع با توجه به لياقت هاى افشين و قدرت روزافزون او به افشين بد گمان شد و در نهايت او را هم به زندان انداخت و او نيز بر اثر شدت گرسنگى با درد و رنج فراوان جان داد.خليفه عباسى فرمان داد جنازه هاى افشين و مازيار را همچون بابك در بيرون شهر بغداد به دار بياويزند و سال ها جنازه ها به همين شكل در معرض ديد عموم بود تا در نهايت به اسكلتى تبديل شد.

معتصم عباسى پس از مرگ بابك، مازيار و افشين و بر دار آويختن آنها جشنى به پا ساخت و با دعوت بزرگان، اميران و ديوانيان سرشناس بارعام شكوهمندى ترتيب داد كه در آن شاعران دربارى قصيده هايى در مدح معتصم سرودند و رامشگران و خنياگران، نغمه هاى شورانگيز خواندند... در تذكره سياست نامه خواجه **** الملك طوسى آمده كه «معتصم به قاضى يحيى گفت: امروز خداوند عزوجل نعمت هايى چند به من ارزانى داشته كه اين نعمت ها دختران بابك و مازيار و شاه روم هستند كه هر سه از دشمنان من بودند و اكنون اسكلت آنها در كنيسه در فضا معلق است.»

•بازگشت به ريشه

از آنجا كه ظلم و ستم هيچ گاه پايدار نمى ماند، عاقبت دوران حاكمان ستمگر بنى عباس نيز در ايران به پايان رسيد. از فتح نهاوند در سال ۶۴۲ ميلادى تا فتح همدان توسط «مرداويز» سردار ايرانى در سال ۹۳۱ ميلادى به طور دقيق ۲۸۹ سال طول كشيد. مرداويز سپس كاشان و اصفهان را هم تصرف و اصفهان را به عنوان پايتخت اعلام كرد.

او بلافاصله سنت هاى كهن نظير جشن نوروز، جشن سده و جشن مهرگان را كه بيش از دو قرن ممنوع اعلام شده بود، به رسميت شناخت و در ترويج و گسترش فرهنگ ايرانى همت گماشت. سرانجام خاندان هاى ايرانى نيز دوباره توانستند به تدريج قدرت را در مناطق مختلف ايران از آن خود كنند و حكومت هاى صفاريان و سامانيان به عنوان نخستين حكومت هاى ايرانى پس از حدود دويست سال در خاك ايران مستقر شدند و بدين ترتيب استقلال دوباره ايران براى ملت باستانى ايران شكل گرفت.

•كوتاه سخن اينكه

۱- مبارزات بابك و خرم دينان به عنوان يكى از قيام هاى متعدد ايرانيان از نظر مقياس پردامنه ترين و طولانى ترين و از نظر تاريخى تأثيرگذارترين قيام بر روحيه مردم ايران بود كه عليه دستگاه خلافت در سده هاى نخست هجرى انجام شد و توانست، جنبش هاى پراكنده مردمى را متحد كرده و توده مردم را عليه حاكمان جور عباسى بسيج كند. هدف نهايى اين قيام نه به زعم بعضى افراد غيرملى تنها آزاد كردن منطقه آذرآبادگان (چرا كه آذربايجان همواره بخشى از ايران محسوب مى شده) بلكه رهايى همه ايران از چنگ بيدادگران بوده است.

۲- اغلب مورخان حكومت عباسى بابك را ملحد و كافر و... معرفى كرده اند. واقعيت آن است كه دغدغه خليفه حفظ دين نبود، بلكه به دليل سلطه گرى ها، زراندوزى هاى خود و به بهانه اسلام هر فردى كه برخلاف اين حاكمان برمى خاست، به الحاد و كفر متهم مى گرديد. اين در حالى بود كه اكثر خلفاى اموى و عباسى افرادى عياش، حيله گر و سفاك و خونخوار بودند كه از هرگونه عمل ضدانسانى فروگذار نمى كردند. به گونه اى كه خاندان بنى اميه پس از دوران كوتاه حكومت امام على(ع) با انواع حيله ها، دسيسه ها و پيمان شكنى ها قدرت را به دست گرفت.

اين خاندان طى ۱۱۱ سال حكومت ماجراهاى تكان دهنده اى را رقم زدند كه از آن جمله مى توان به شهادت امام حسن(ع)و تيرباران كردن پيكر مطهر آن بزرگوار و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) اشاره كرد كه تمامى اين اعمال با نام دفاع از اسلام صورت مى گرفت.

خاندان بنى عباس هم در طول سال ها حكومت جهت كسب قدرت و ثروت و عيش ونوش، ساير امامان شيعه را نيز يكى بعد از ديگرى به شهادت رسانده اند.

۳- از ديگرسو برخلاف نظر مورخان مغرض كه بابك و پيروان او را ملحد و كافر، حاصل ارتباط نامشروع و غيره خوانده اند، براساس اسناد تاريخى موجود، حتى برخى مسلمانان و شيعيان ايرانى نيز در كنار خرم دينان گرد آمده بودند و با هدف مشتركى كه اصول آن بر مبناى ميهن دوستى، ظلم ستيزى، آزادى خواهى، عدالت طلبى و مساوات جويى استوار بود عليه بيدادگران مقاومت كرده اند.

۴- با بررسى هاى تاريخى مى توان نكات آموزنده بسيارى را از قيام هاى ملى ايرانيان به ويژه بابك دريافت.

به رغم برخى ديدگاه هاى موجود كه در آنها با تعصبى عجيب سعى شده چهره اى زشت از بابك نشان داده شود و علاوه بر آن در باب اين قيام افسانه هايى جعل شده كه مشخص است غرض و نيت خاصى به دنبال آن بوده است، اين نكته انكارناپذير است كه شعله فرهنگ و تمدن هزاران ساله ايران هيچ گاه به طور كامل خاموش نشده است.

۵- كوتاهى مسئولان فرهنگى و رسانه هاى همگانى در آشنا كردن مردم ايران به ويژه نسل جوان نسبت به مفاخر ملى سبب گرديده بسيارى از مردم ما از وجود چنين چهره هاى فداكارى در عرصه تاريخ سياسى مملكت بى خبر بمانند و در عوض اين بى توجهى موجب شده تا گروه هاى تجزيه طلب قومى از اين خلاء اطلاع رسانى بهره برده و قهرمانان ملى و تاريخى ما را به عنوان قهرمانى قومى جا بزنند. به همان گونه كه تركيه و جمهورى آذربايجان در پناه خلاء فعاليت هاى فرهنگى ايران در باب قيام خرم دينان همه ساله ضمن برگزارى آيين هاى متعدد و مفصل تبليغى براى خود، سعى مى كنند قيام بابك را مصادره قومى كنند.

۶- در پايان بايد اشاره كرد كه عدم توجه كافى به مسائل ملى و عدم سرمايه گذارى مناسب در آشنا كردن ايرانيان با پيشينه خود ضمن ايجاد بحران هويتى در نسل جوان سبب شده اذهان بسيارى از جوانان بدون شكوفايى، به مسيرهاى غلط فكرى و اخلاقى گرايش پيدا كرده و به هرز برود كه شايسته است دستگاه هاى مسئول همان گونه كه به دردهاى مسلمانان تمام دنيا با جديت رسيدگى مى كنند، مسئله پاسداشت هويت و منافع ملى ايران را هم به صورت هاى مختلف در گوشه اى از برنامه هاى خود جاى دهند تا نسل هاى آينده نيز قضاوت مناسبى پيش رو داشته باشند.
 

mbf

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2005
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
7
هنوز نخوندم تازه اینجا رو دیدم
ولی خیلی حال کردم از این حرکتت
بزار بخونم بعد حرف می زنیم
 

mbf

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2005
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
7
behroozsaraعزیز چند تا از مطالبتو خوندم و تا اینجا فقط بگم که با بعضی گقته های شما( نه اونایی که از کتابها آوردی ) به شدت مخالفم ولی هنوز هیچی نمی گم تا برقیشو بخونم ببینم چی گفتی

بهرحال همین که این بحث باز شده و می شه در موردش صحبت کرد جای شکر داره
البته همیشه این موضوعات در جاهای دیگه به حذف تاپیک رسیده ولی امیدوارم اینجا اینجوری نشه.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
من هم علاقه مندم كه با شما و ديگر دوستان در اين زمينه گفتگوي دوستانه و به دور از تعصب داشته باشم .
خوشحال ميشوم كه با هم گفتگويي داشته باشيم و بر اطلاعات و آگاهي من از اندوخته هاي شما افزوده گردد .

با سپاس از شما
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
48
محل سکونت
Persian Empire
الان چند وقت بود ميخواستم اين تاپيکو ببينم ولي شيطنت در تردهاي همسايه مانع ميشد (!!) ولي امروز بالاخره طلسمو شکستم و اومدم و با اجازه شما فعلا صفحه ي اول رو save کردم تا در اولين فرصت (که فکر کنم اواسط هفته ي آينده بشه) به طور کامل بخونمشون.
من هميشه شخصيت بابک خرمدين برايم جالب بوده (هرچند تو کتاب هاي تاريخ دوران مدرسه يادم نميايد که چيز زيادي در رابطه با ايشون و نهضت سرخ جامگان نوشته بودند که البته با توجه به ديدگاه هاي عجيب و غريب -که البته اگر غير از اين بود عجيب بود - آقايون به اصطلاح آيات عظام خيلي هم شگفت انگيز نيست) و مايل بودم که بيشتر با شخصيت او و نهضتش آشنا شوم که به لطف شما ظاهرا اين امر به زودي روي خواهد داد
smile.gif
راستي اشکالي ندارد اگر من پرينتي از اين نوشته هاي شما براي خودم يگيرم و داشته باشمشون؟
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دوست عزيزم

خوشحالم كه تصميم گرفتيد در مورد اين شخصيت بزرگ تاريخ ايران زمين اطلاعات كسب كنيد .
شما به راحتي ميتوانيد از نوشته ها پرينت بگيريد دوست عزيز. در واقع براي همين منظور در اينجا مطرح شده است . حتما كتابهاي پيشنهادي را در اين زمينه مطالعه بفرماييد .
در كتابهاي درسي ما هم جز تاريك نشان دادن اين بخش تاريخ ما كاري نشده است . حتي اجازه بازسازي اين بناي تاريخي صادر نمي گردد و حتي گروهي كه با خواست شخصي و با هزينه شخصي تصميم به بازسازي اين بناي تاريخي گرفته بودند دستگير شدند و پروژه متوقف گرديد . دليلش هم كاملا واضح است .
 
بالا