• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

باران ...

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ضد حال :

اتفاقا اصلا اینجوری نیست . همین الان داره بارون میباره . شیشه ی اتاقم هم داره ترق توروق میکنه از شدت بارون . کلا نسبت به بارون / روزهای بارونی حس خوبی ندارم . شاید به دلیل اینکه زیاد بارون دیدیم . دریا رو هم که اصلا حرفش رو نزن . آخر حال گیری ه . من الان مدت هاست که دریا نرفتم در حالیکه فقط 6 - 7 کیلومتر باهاش فاصله دارم

- - -

اون شعر " باز باران با ترانه " هم از شعرهای بارونی ای هست که برای همه خاطره انگیزه .
- - -
(حالا یه ضد حال هم به تاپیک بزنیم) میگم میشه یه تاپیک زد که توش همه ی موضوعات رو جمع کرد . مثلا در مورد شرم , حسادت , نصیحت , بارون و ... همه رو هم دسته بندی کرد . بانک شعری خیلی خوبی میشه . نمی دونم یه همچین تاپیکی وجود داره یا نه ولی ایده ی خیلی خوبیه :D . نترس با تاپیک تو کاری ندارم اگه هم چنین تصمیمی گرفته بشه حق زدن تاپیک از طرف من مال توئه

عجب !
garfield.gif


اره ممکنه که تو خوشت نیاد به همون دلیل زیاد دیدن بارون ...
ولی خوب اینجا ( جنوب ) سالی دو سه روز میاد بارون ... توقع داری من نپرم زیر بارون ؟
cleverman.gif


دریا هم بازم من معتقدم ( من تنها معتقد نیستم چند نفر دیگه رو هم میشناسم که معتقدن به این :دی) که دریای جنوب یه صفای دیگه ای داره;)

البته من اینو بگم که هر دوتاش هم دریا هم بارون رو باید تو موقعیتش باشی تا لذت ببری ( پس اینم یه نکته ای واسه خودش )

مثله همین امشب که من رفتم تو حس بارون و بعد مدتها دلم برا بارون تنگ شد و این تایپیک رو زدم ! که یخورده خودم ارضا کرده باشم !
راجع به ایده هم : خوبه حمایت میشه
4fxc683.gif


پ ن : عجب
wassat.gif
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
این شعر از مرحوم مشیری ه که استاد شجریان توی آلبوم بوی باران خونده با آهنگ سازی آقای یوسف زمانی .
این شعر خیلی قشنگه و خیلی هم عالی خونده شده..

...........

حبیب جان عکس پست 16 خیلی عالی بود...

............

منم خیلی خیلی روزهای بارونی رو دوست دارم..واقعا حس خیلی خوبی بهم دست میده..عاشق روزای بارونی هستم منم...بوی خاک..

ایده ی تاپیکی برای دسته بندی شعر ها هم خیلی خوبه..خیلی قشنگ و مفید میشه..

............

پس از باران

گل از طراوت باران صبحدم لبریز
هوای باغ و بهار از نسیم و نم لبریز
صفای روی تو ای ابر مهربان بهار
که هست دامنت از رشحه کرم لبریز
هزار چلچله در برج صبح می خوانند
هنوز گوش شب از بانگ زیر و بم لبریز
به پای گل چه نشینم دریندیار که هست
روان خلق ز غوغای بیش و کم لبریز
مرا به دشت شقایق مخوان که لبریز است
فضای دهر ز خونابه لبریز
ببین در ایینه روزگار نقش بلا
که شد ز خون سیاووش جام لبریز
چگونه درد شکیبایی اش نیازارد
دلی که هست به هر جا ز درد و غم لبریز
 
Last edited:

Angel_es

کاربر فعال سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
4
محل سکونت
Lost in my own little world!
http://img27.picoodle.com/img/img27/3/9/28/f_4218786800Fm_09a1062.jpg
حبيب جان تاپيك جالبي شده و شعرهايي كه گذاشتي عالي و زيبا هستند



Walking In The Rain Of Paris


Oh baby I tell I never say never
I know you deserve what love just can do
And this is the final call for you angel
This is the final call to you


I'm not walking in the rain of Paris
I don't promise, that I'll die for you
And I never said I wanna marry, that is true
But baby I swear you, my love is true


Tonight oh I miss you like I miss the sunshine
Babe, you and I - we can fly - one mile high
Oh don't tell a lie about me, my angel
And I won't tell the truth on you

f_Laie93m_9aec037.gif





مدتهاست يك بارون درست و حسابي نباريده
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حبیب جان عکس پست 16 خیلی عالی بود...

خواهش میکنم حنا جان
shy.gif


حبيب جان تاپيك جالبي شده و شعرهايي كه گذاشتي عالي و زيبا هستند

مرسی تشکر

Walking In The Rain Of Paris

و باز هم ... اون حس شعف بر انگیز این ترانه

هیچ وقت زمانی که داره بارون میباره گوش دادن این ترانه زیبا رو از دست ندید
wink.gif


منم خیلی این ترانه رو دوست دارم ... ممنون انجل جان بابت متن شعر
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من از نهایت دردم نگفتم
اما فقط بدان
که نگاهم همیشه بارانی ست.


...


9yw24ciq9k9jkbhoecj1.jpg

 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
من نمیگویم در عین عالم
گرم پو تابنده هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی پاک روشن مثل باران
مثل مروارید باش.

 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
این شعر از مرحوم مشیری ه که استاد شجریان توی آلبوم بوی باران خونده با آهنگ سازی آقای یوسف زمانی .

بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته , باران خورده , پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگارا
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از ان می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

یکی دیگه از کارهای استاد شجریان که با بارون ارتباط داره یه شعر از آقای علی معلم هست که استاد در آلبوم شب , سکوت , کویر خوندن (من این آلبوم رو عجیب دوس دارم . هر چند از نظر محبوبیت برای من آستان جانان نمیشه ولی واقعا دوستش دارم) :

ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماه دادن به شبهای تار
ای بارون
ای بارون، ای بارون
ماهو دادن به شبهای تار ای بارون
بر کوه و دشت و هامون ببار ای بارون
ببار ای ابر بهار
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون



پ ن : در مورد شعر قبلی از آقای مشیری : استاد شجریان اون شعر رو به طور کامل نخوندن . یه بخش هایی از شعر توی اون اثر وجود نداره
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
داروگ

خشک آمد کشتگاه
در جوار کشت همسایه.
گر چه می گویند: « می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟

بر
بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد
ـــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟

اینم یه شاعر بارون دار از نیما.........


&&&​

حبیب جان ممنون از این تاپیکی که زدی خیلی قشنگه و بارونی.......منم عاشق روزهای بارونی ام......خیلی وقته که بارون نیومده چقدر دلم بارون میخواد و دلم میخواد بوی بارونو استشمام کنم.



از همگی بابت شعر های قشنگتون ممنون.......



راستی حبیب جان شعره بازای باران ببار از کیه؟؟؟!!
 

Namak_co

کاربر فعال سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 جولای 2007
نوشته‌ها
89
لایک‌ها
46
سن
38
محل سکونت
Cemetery
امشب دوباره دلم گرفته است. گویی ابرهای تیره غم, نوید بخش طوفانی بزرگ است که سیل
آسا خواهد بارید و خانه خشتی دلم را ویران خواهد کرد.


اما مرا ترسی از سیل در دل نیست زیرا خانه دل من جز ویرانه ای ماتم زده و تلی از خاکستر
چیزی نیست.


براستی که ویرانه را چه باک از ویرانی , مشتی خاکستر را چه باک از طوفان و چند تکه سنگ
را چه باک از سیل ...

هوای دلم ابری است , باران خواهد بارید , بارانی شدید و سرد بر پیکر نیمه جان دلم.
ببار ای باران ...

ببار که چتری بر روی دلم نخواهم گرفت

ببار که شاید اندکی از داغ این دل سوخته بکاهی

ببار که ویرانه دل من سقفی ندارد که از قطرات سردت ایمن باشد

ببار که خانه دلم بسی تشنه و ملتهب است

ببار که شاید اندکی غبار غم را از دل تیره ام بزدایی

ببار و سیلی به پا کن و دل مسکین و گوشه نشین مرا با خود ببر ...
ببار ای باران ...
ببار که از بارش تو من شادم

ببار که عطر تو را می طلبم

ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود

ببار و دل عاشق و تب دار مرا اندکی آرامش ببخش

ببار که دلم دلتنگ اوست

ببار که شاید در صدای دلنشین تو طنین صدای او را بشنوم



ببار ای باران . . .


baran.gif


سلام به همه دوستان
حبیب جان تاپیک خوبی داری

به این متن که رسیدم نتونستم تا آخر نخونمش عالی بود
دلم هوای بارون کرده

بدرود
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846



وای باران
باران ! شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من آما
چه کسی نقش ترا خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران
باران!
پر مرغان نگاهم را شست .....

-------------

امروز بلاخره بارون اومد .... چقدر قشنگ بود
ممنون حبیب جان به خاطره تاپیک قشنگت .


 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846




باران

باز باران با ترانه
با گهرهاى فراوان
مى‌خورد بر بام خانه
من به پشت شيشه تنها ايستاده
درگذرها رودها راه اوفتاده
شاد و خرّم يک دو سه گنجشکِ پُرگو
باز هر‌دم مى‌پرند اين سو و آن سو
مى‌خورد بر شيشه و در مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر نيست نيلی
يادم آرد روز باران
گردش يک روز ديرينهٴ خوب و شيرين
توى جنگلهاى گيلان
کودکى ده ساله بودم
شاد و خرّم، چست و چابک
از پرنده، از خزنده، از چرنده
بود جنگل، گرم و زنده
آسمان آبى چو دريا
يک دو ابر، اين جا و آن جا
چون دل من، روز روشن
بوى جنگل تازه و تر
همچو مى مستى دهنده
بر درختان مى‌زدى پَر
هر کجا زيبا پرنده
برکه ها آرام و آبى
برگ و گل هرجا نمايان
چتر نيلوفر درخشان، آفتابى
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشيده تن را
بس وَزَغ آنجا نشسته
دم به دم در شور و غوغا
رودخانه، با دو صد زيبا ترانه
زيرپاهاى درختان
چرخ مى‌زد، همچو مستان
چشمه‌ها چون شيشه‌هاى آفتابى
نرم و خوش، در جوش و لرزه
توى آنها سنگريزه
سرخ و سبز و زرد و آبى
با دو پاى کودکانه
مى‌دويدم همچو آهو
مى‌پريدم از سر جو
دور مى‌گشتم زخانه
مى‌پراندم سنگريزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهرِ چاله
مى‌شکستم "کردِ خاله" (٣)
مى‌کشانيدم به پائين شاخه‌هاى بيد مشکى
دست من مى‌گشت رنگين
از تمشک سرخ و مشکى
مى‌شنيدم از پرنده، داستانهاى نهانى
ازلب باد وزنده، رازهاى زندگانى
هرچه مى‌ديدم در آنجا
بود دلکش، بود زيبا
شاد بودم، مى‌سرودم:
"روز، اى روز دلارا
داده‌ات خورشيد رخشان
اين چنين رخسار زيبا
ورنه بودى زشت و بى‌جان
اين درختان با همه سبزى و خوبى
گو چه مى‌بودند جز پاهاى چوبى
گر نبودى مهر رخشان
روز، اى روز دلارا
گر دلارائى است از خورشيد باشد
اى درخت سبز و زيبا
هرچه زيبائى است از خورشيد باشد"
اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چيره
آسمان گرديد تيره
بسته شد رخسارهٴ خورشيد رخشان
ريخت باران، ريخت باران
جنگل از باد گريزان، چرخ ها مى‌زد چو دريا
دانه هاى گِرد باران، پهن مى‌گشتند هرجا
برق چون شمشير بّران، پاره مى‌کرد ابرها را
تندر ديوانه غرّان، مشت مى‌زد ببرها را
روى برکه، مرغ آبى
از ميانه، از کناره
با شتابى چرخ مى‌زد، بى‌شماره
گيسوى سيمين مه را
شانه مى‌زد، دست باران
بادها با فوت خوانا
مى نمودندش پريشان
سبزه در زير درختان
رفته رفته گشت دريا
توى اين درياى جوشان
جنگل وارونه پيدا
بس دلارا بود جنگل
به چه زيبا بود جنگل
بس ترانه، بس فسانه
بس فسانه، بس ترانه
بس گوارا بود باران
به چه زيبا بود باران
مى‌شنيدم اندر اين گوهر فشانى
رازهاى جاودانى، پندهاى آسمانى:
"بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
زندگانى خواه تيره، خواه روشن
هست زيبا، هست زيبا، هست زيبا


گلچین گیلانی

 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
از تمام خشت های خانه پرسیدم ترا
پرسش پنهان من اما نفهمیدم ترا

باد بر شن های بعد از ظهر می کوبید ومن
بر دهان دوره گرد باد کوبیدم ترا

خون من در پنجه هایم پیر شد تبخیر شد
تا خداوندانه از مرمر تراشیدم ترا

آسمان کوچک شد و افتاد پایین و شکست
آسمان اندوه من شد که باریدم ترا

یک نفر فانوس چشمان مر ا پایین کشید
باورت می شد که خوابم برد و نشنیدم ترا

باد بر شن ها زد و گنجشک ها ویران شدند
باد جور ترسناکی بود ترسیدم ترا

مثل خواب نازک گنجشک ها ویران شدم
خواب می دیدم که در باران پرستیدم ترا

باد چرخی زد، اتاقم پرت شد باران گرفت
چشم من روشن! ترادیدم ترا دیدم، تو را


...

راستی حبیب جان شعره بازای باران ببار از کیه؟؟؟!!

راستیتش من از سرچ به این شعر رسیدم ... اطلاع دقیقی از شاعرش ندارم شرمنده
shy.gif


حبیب جان تاپیک خوبی داری

به این متن که رسیدم نتونستم تا آخر نخونمش عالی بود
دلم هوای
بارون کرده

بدرود

ممنون حبیب جان به خاطره تاپیک قشنگت .

ممنون بچه ها بخاطر توجهتون
waving2.gif
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باران که می زند دل من لیز می خورد
سمت نگاه تو به پاییز می خورد
حالا فضای غزل ریتمیک می شود
دست قشنگ تو که به این میز می خورد
عمو زنجیر باف...
زنجیر به پشتم یک ریز می خورد
عاشق شدیم و کوچه و صبح و قدم زدن
راهی که می رویم به جالیز می خورد
اینجا نشسته ام که برایم دعا کنی
کارت فجیع به شفای مریض می خورد
زنجیر چرخ دلم را بیا ببر
باران که می زند دل تو لیز می خورد

 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باران كه بزند
تازه آسمان مي‌شود عين اين دل من
بي‌ستاره و مه‌آلود
آنوقت اين دل بي‌همراه
مي‌خواهد كه بخواند
نمناك، چون نواي باران
مي‌خواهد كه آواز در آواز باران بيفكند
چندان كه آسمان هم
نداند اين نوا از كدامين برآمده
به‌گاه رعد اما
سكوت مي‌كند اين دل
كه شهرآشوب نمي‌داند



2632353677_58b8b317dc.jpg
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
خانه ام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من
آی نی زن که تو رو آواز ره برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری است
اما ابر بارانش گرفته است
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باران است
و به ره نی زن که دایم می نوازد نی ،در این دنیای ابر اندود
را خود را دارد اندر پیش


نیما
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
من دراين تاريكي
فكر يك بره روشن هستم
كه بيايد علف خستگي ام را بچرد
من دراين تاريكي
امتداد تر بازوهايم را
زير باراني مي بينم
كه دعاهاي
نخستين بشر را تركرد
من در اين تاريكي
درگشودم به چمنهاي قديم
به طلايي هايي كه به ديوار اساطير تماشا كرديم
من در اين تاريكي
ريشه ها را ديدم
و براي بته نورس مرگ آب را معني كردم




 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
0دوست

بزرگ بود
و از اهالي امروز بود
و باتمام افق هاي باز نسبت داشت
و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد
صداش به شكل
حزن پريشان واقعيت بود
و پلك هاش مسير نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هواي صاف سخاوت را
ورق زد
و مهرباني را
به سمت ما كوچاند به شكل خلوت خود بود
و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را
براي آينه تفسير كرد
و او به شيوه باران پر از طراوت
تكرار بود
و او به سبك درخت
ميان عافيت نور منتشر مي شد
هميشه كودكي باد را صدا مي كرد
هميشه رشته صحبت را
به چفت آب گره مي زد
براي ما يك شب
سجود سبز محبت را
چنان صريح ادا كرد
كه ما به عاطفه سطح خاك دست كشيديم
و مثل يك لهجه يك سطل آب تازه شديم
و بارها ديديم
كه با چه قدر سبد
براي چيدن يك خوشه ي بشارت رفت
ولي نشد
كه روبروي وضوح كبوتران بنشيند
و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصله نورها دراز كشيد
و هيچ فكر نكرد
كه ما ميان پريشاني تلفظ درها
راي خوردن يك سيب
چه قدر تنها مانديم







 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846





ای قطره قطره ات
تکه تکه روح آسمان
باران .....
بر لوح جان من
بازآفرین
راز چهره ات
باران .....


 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ببار اى باران حتى اگر نميخواهى!
حتى اگر دلت تنگ ست ! ببار حتى اگر مجالى نيست
اين همه دل تنگى تو را کسى يک بار حتى
از هجوم شرم هنگام باريدنت لمس کند

ببار

خودخواهى من ست اما ببار
تا بفهمم در اسمان من هنوز رمقى هست براى باريدن!
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846


rkyi2t.jpg


عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!!
عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود
و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد .......


 
بالا