- تاریخ عضویت
- 2 فوریه 2004
- نوشتهها
- 3,971
- لایکها
- 30
- سن
- 48

اگر مى خواهيد فيلمى بامزه، ديدنى و جذاب درباره خلافكارهاى خرده پا ببينيد، «ما فرشته نيستيم» پيشنهاد خوبى است. اين نخستين فيلم آمريكاييِ «نيل جوردن»، هرچند به پاى فيلم هاى بعدى اش نمى رسد و در قياس با اين فيلم هاى تازه، ضعف هايى دارد، اما فيلمى است سرراست و سرگرم كننده درباره آدم هايى كه مى خواهند هرجور شده، زنده بمانند. البته در تاريخ سينما تعداد فيلم هايى كه الگوى اصلى شان همچو چيزى است، كم نيست اما تفاوت ما فرشته نيستيم با آن فيلم ها، در اين است كه موقعيت تازه اى به شخصيت هايش مى بخشد و با قراردادن شخصيت ها در يك موقعيت به خصوص، آنها را امتحان مى كند. داستان فيلم ما فرشته نيستيم، در سال ۱۹۳۵ اتفاق مى افتد؛ در زندان ايالتى كه تا مرز كانادا فاصله زيادى ندارد. يك قاتل روانى (بابى) در اين زندان هست كه به زودى اعدام مى شود. بابى كه علاقه اى به مردن ندارد، دو خلافكار خرده پا (ند و جيم) را شير مى كند كه سه تايى با هم فرار كنند. در راه فرار، بابى دوتا نگهبان را مى كشد. وقتى راه آنها از هم جدا مى شود، ند و جيم به شهر كوچكى مى روند كه عملاً مرز كانادا است. موقع ردشدن از پل، مى بينند كه پليس آنجا ايستاده و راهى براى دررفتن نيست. اين است كه گذرشان به يك مغازه مى افتد و همين جور كه آنجا نشسته اند، سر و كله يك كشيش پيدا مى شود. او فكر مى كند كه اين بنده هاى خدا هم كشيش هستند. براى همين هم آنها را به كليساى كوچكى مى برد كه مجسمه مريم گريان را آنجا نگهدارى مى كنند. چند روز كه مى گذرد، جيم فكر مى كند اين هم يك جور زندگى است و بايد از آن لذت برد. اما ند، علاقه اى به ماندن ندارد. اما ناخواسته، مى شود كشيش اقرارنيوشِ يك پليس و كاملاً از سر اجبار به خانه محبوب پليس مى رود. مالى در جا همه چيز را رد مى كند و مى گويد به هيچ چى اعتقاد ندارد. مدتى بعد كه جيم و ند مى خواهند با لباس كشيشى از روى پل رد شوند، مى بينند كه رئيس زندان دارد دربه در دنبال فرارى ها مى گردد. ند و جيم فكر مى كنند بهترين راه فرار اين است كه در يك راهپيمايى، با مجسمه از روى پل بگذرند… و تازه، اين پايان ماجرا نيست.
كارگردان: نيل جوردن، بازيگران: رابرت دونيرو، شان پن، دمى مور، محصول: آمريكا، ۱۹۸۹