1. انسانهای بزرگ، وقتی پیروز میشوند، هرگز مغرور و خودباخته نمیشوند. بزرگی ِ آنان، از پیروزیشان، بزرگتر است. انسانهای بزرگ، پیش از پیروزی نبز، بزرگاند و بعد از پیروزی، بزرگتر. و وقتی شکست میخورند، هرگز پرخاشگری و فرافکنی و توجیه نمیکنند. ویژگی ِ بزرگ ِ انسانهای بزرگ این است که بعد از شکست، کمتر در نظر، و بیشتر، در عمل، در پی ِ بلندشدنی دوبارهاند. و اگر کسانی هم در پی ِ تخریبشان باشند، سکوت میکنند و بیش و پیش از هرکار، در میدان ِ عمل، پاسخی دندانشکن به آنان میدهند. بزرگان، اگر شکست هم بخورند، بزرگ هستند و بزرگ باقی میمانند. و دقیقاً به همین علت، بزرگاند. به سخنی دیگر، شکست ِ انسانهای بزرگ نیز، از نوعی دیگر، پیروزی است. انسانهای بزرگ، بزرگیشان، دقیقاً و اصولاً، در نحوهی برخورد با شکست و پیروزی، اثبات میشود...و آیا آقای قلعهنوعی، در این مدت، چنین بود و چنین کرد؟!
2. انسانهای بزرگ، چندان در بند ِ اثبات ِ خود نیستند. به سخنی دیگر، خیلی زور نمیزنند که زود، خود را با هزار حرف و ادعا و فرافکنی و توجیه، اثبات کنند و بنمایانند. انسانهای بزرگ، خود، نمایاندنیاند؛ خود، تماشاییاند؛ خود، اثبات شدهاند. انسانهای بزرگ، هرگز "بزرگی" را گدایی نمیکنند. چرا که گدا، طالب ِ چیزی است که ندارد. و بزرگان، بزرگی را در درون دارند (چه شکست بخورند و چه پیروز شوند)؛ برای همین، نه فرافکنی میکنند، نه پرخاشگری و هارت و پورت دارند، و نه حرفهای شگفتانگیز و بیسابقه میزنند. آیا آقای قلعهنوعی، در این مدت ِ کوتاه، با اینهمه مصاحبه و حرف و فرافکنی و حمله به این و آن و عصبانیتی که داشت، اینگونه بود که گفته شد؟! آیا شکست و حذف ِ تیم ملی، اینهمه توجیه و مصاحبه و عصبانیت و حرفهای عجیب و غریب دارد؟! آیا حذف ِ تیم ملی، نیاز به این دارد که تمام ِ لحظات ِ بازیکنان را، چه در تمرین، چه در اردو، و چه در وسط ِ زمین و بازی، توجیه کنیم و بگوییم هیچ و هیچ اشکالی وجود نداشت؟! آیا پذیرفتن ِ مسئولیت ِ باخت، فقط یک تعارف است؟! پس لابد مسئول ِ بیتعارف ِ شکست، جنها و شیاطین بودهاند!!
عدهای میگویند که این دیگران بودند و هستند که قلعهنوعی را با تخریب ِ خود، به لج انداختهاند، وگرنه، خودش، در باطن ِ خودش، به تقصیراتش معترف است!! عجب سخنی!! مگر قلعهنوعی، بچه است؟! مگر ایشان بازیکن است که لج کند؟! بازیکنان، ممکن است از روی جوانی و عصبانیت، و اینکه بههرحال، بازیکناند، لج کنند. اما و هزار اما، ایشان مربی ِ تیم ِ ملی ِ ایران ِ بزرگ، با مردمی بزرگ است!! آقای قلعهنوعی، بیاید و مصاحبه کند؛ حرفی نیست. اما اینگونه؟؟!! با حملههای تند و شدید به این و آن؟؟!! با تحقیر ِ دیگران؟؟!! با حرفهای عجیب و غریب؟؟!! [بازی کره و ایران، بهترین بازی تاریخ رقابت دو تیم بود!!!]. یک مربی ِ بزرگ، که بر سر ِ یک تیم ِ بزرگ، در کشوری بزرگ است، باید اینچنین یقه پاره کند و اینگونه، بیصبر و بیظرفیت باشد و به این و آن، پاسخهای تند و تیز بدهد و آنان را تحقیر کند؟!!
3. انسان ِ بزرگ، در بحث و جدل و گفتگو و دعوایی که با کسی دارد، ممکن است تند و عصبانی شود، اما هرگز طرف ِ مقابل را تحقیر نمیکند. تحقیرکردن، مال ِ انسانهای حقیر است. کسی تحقیر میکند که خود، حقیر است. این سخن، یک تعارف نیست؛ قانون ِ روانشناسی است. اصلاً انسان ِ بزرگ، نمیتواند تحقیر کند؛ نیازی ندارد تحقیر کند. او، خود، بزرگ است و بزرگ بین. همچنان که مسخره است که انسانی بزرگ، حسادت کند. اصلاً او نمی تواند حسادت کند. حسادت و تحقیر، ذاتاً، از آن ِ انسانهای کوچک است. حال، وقتی مربی ِ تیم ملی ِ کشوری بزرگ و اصیل و ریشهدار، در یک رسانهی ملی، دست به تحقیر ِ مجری میزند، بیهیچگمانی، نشانهی آن است که او، برای جایگاه ِ بزرگ ِ مربیگری ِ تیم ملی، کوچک است. وقتی در بین ِ بحث و جدل و دعوا و درگیری، آقای قلعهنوعی ناگهان با لحنی زشت و لبخندی تمسخرآمیز، به مجری میگوید: "شما که کارشناس نیستید، شما فقط یک مجری هستید. این بحث رو بگذارید که کارشناسان بکنند" (نقل به مضمون)، این فقط و فقط، نشان از کوچکی ِ روح ِ او دارد. مجری، اگر شیطنت هم بکند، (که میکند)، مربی ِ تیمملی ِ کشور ِ بزرگ و باعظمتی چون ایران، نباید تحقیرش کند. یک مربی ِ بزرگ، شیطنت ِ یک (بهقول خودش) مجری را باید با متانت، پاسخ دهد نه با تحقیر! چراکه (تکرار میکنم) او، اولاً، مربی است؛ ثانیاً، مربی ِ تیم ِ ملی است؛ ثالثاً، مربی ِ تیم ِ ملی ِ کشوری بزرگ است. مگر حق دارد واژگان و ادبیات و لحن و نحوهی برخوردش، تحقیرآمیز و پرخاشگرانه و سطح ِ پایین باشد؟! یک مربی ِ تیم ِ باشگاهی، و یا یک مجری و یک نویسنده، اگر چنین کند، باز شاید جای توجیهکی داشته باشد (هرچند که آن نیز، درجای خود، غلط است)، اما مربی ِ تیم ِ ملی ِ یک کشور ِ بزرگ و باعظمت، چی؟!!
4. انسانهای بزرگ نیز، گاهی، موج سواری میکنند؛ اما چگونه؟! و کدام موج؟! یک انسان ِ بزرگ، نخست اینکه، خود، موجسواری ماهر است و بارها و بارها، موجسواری کردهاست و بر موجهایی بزرگ و موجهای بزرگی، نشستهاست؛ دوم اینکه، تنها و تنها، بر موجی سوار میشود که، یا خود نیز در ایجادش نقش داشته، و یا اگر موجی ناخواسته ایجاد بوده، خودش، با لیاقت ِ خودش، سوار بر آن میشود، نه اینکه سوار بر موجش بکنند!!!! آیا آقای قلعهنوعی، اینگونه عمل کرد و اینگونه بود؟! آیا آقای قلعهنوعی، وقتی در ابتدای مسئولیت ِ مربیگری ِ تیم ملی گفت که آقای دایی باید ریکاوری شوند و نیاز به استراحت دارند (یعنی مثلاً دایی را دعوت نکرده!!!)، صادقانه چنین گفت؟! یعنی آیا واقعاً دایی را، خود، با ارادهی خود، دعوت نکرد یا به علت ِ موج ِ سنگین علیه ِ دایی، جرأت کرد دعوتش نکند؟! آیا اگر شرایط، عادی بود، جرأت ِ دعوتنکردنش را داشت؟! آیا اصلاً اگر شرایط، عادی بود، کسی جرأت میکرد قلعهنوعی را مربی کند؟! آری؛ نحوهی مربی ِ تیم ملی شدن ِ قلعهنوعی نیز بیگمان، موجسواری بود؛ اما و هزار اما، دراین موجسواری، نه موجسوار ِ آن، موجسواری بزرگ بود، نه موج، موجی کوچک بود که موجسوار ِ کوچک ِ خود را به زمین نزند، و نه خود، با ارادهی خود، سوار بر موج شد. به سخنی دقیقتر: این دیگران بودند که موجسوار ِ کوچکی را بر موجی بزرگ نشاندند!
5. از این نکته غافل نشویم که آقای قلعهنوعی نیز مربیای است که در حد ِ خود، محترم و بزرگ است. وی نیز مثل ِ همهی آدمها، اشتباه میکند. من هرچه در این مقاله آوردم، تنها و تنها، از سر ِ تحلیل بود و حقیقتگوی. من، تنها و تنها، در مقام ِ تحلیل هستم و بس؛ و قضاوتم دربارهی کوچکی یا بزرگی ِ ایشان، قضاوتی نسبی است. یعنی، ایشان، نه به طور ِ کل، بلکه نسبت به تیم ملی، خیلی کوچک است. کاش ایشان همان موقع که بر موجی بزرگ، سوارش کردند، میفهمید که لقمهی بزرگ ِ تیم ملی، برایشان خیلی بزرگ است! وگرنه، نه هرگز برآنم که ایشان، از هرلحاظ ، کوچکاست، و نه معتقد به خدایینکرده، تخریب ِ ایشان هستم. آقای قلعهنوعی، جا دارد و میتواند دوباره بلند شود و سر ِ پا بایستد و از این مرتبه که هست، بالاتر رود؛ به شرطی که روزبهروز، خصلتهای انسانهای بزرگ و بزرگتر از خویش را، بیشتر و بیشتر، جذب ِ روح و ضمیر و جان ِ خویش کند.
6. مقصود از "بزرگ" و "بزرگی" در این نوشته، لزوماً، بزرگوار نیست. هر بزرگواری، البته، بزرگ است، اما، هر بزرگی، لزوماً بزرگوار نیست. به سخن ِ دیگر، بحث ِ من، اصلاً بحثی اخلاقی نیست؛ هرچند اخلاق را نیز دربر میگیرد. تعبیر ِ "بزرگوار"، یک تعبیر ِ اخلاقی است، و تعبیر ِ "بزرگ"، یک تعبیر ِ روانشناختی و انسان شناختی.
سید هادی جعفری
منبع:
www.parsfootball.com