• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

به یاد قیصر

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


خسته ام از این کویر


خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر
ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر !
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح !
مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر !
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر !
این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !​
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241

درد واره ها


درد های من
جامه نیستند
تا ز تن درآورم
" چامه و چکامه " نیستند
تا به " رشته ی سخن " در آورم
نعره نیستند
تا ز " نای جان " برآورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا ؟
درد دوستی کجا ؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم ؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم ؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم ؟
درد ، حرف نیست
درد ، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم ؟

 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
دوستان اگه موافق باشید در مورد مفاهیم شعر های قیصر هم کمی صحبت کنیم:دی

قیصراز شعرای مورد علاقه ی من هست که واقعا کم ازش خوندم،خیلی خوبه که شعر هاش رو میذارید...
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
دوستان اگه موافق باشید در مورد مفاهیم شعر های قیصر هم کمی صحبت کنیم:دی

قیصراز شعرای مورد علاقه ی من هست که واقعا کم ازش خوندم،خیلی خوبه که شعر هاش رو میذارید...

ساغر جون من موافقم قبلا یکی از شعراش بررسی شد ولی چون مورد استقبال قرار نگرفت دیگه ادامه پیدا نکرد.:(
بررسی کردن شعرا خیلی بهتر از اینکه فقط شعرا گذاشته بشه.
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
ساغر جون من موافقم قبلا یکی از شعراش بررسی شد ولی چون مورد استقبال قرار نگرفت دیگه ادامه پیدا نکرد.:(
بررسی کردن شعرا خیلی بهتر از اینکه فقط شعرا گذاشته بشه.

اشکالی نداره دوباره شروع میکنیم:دی
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
حسرت همیشگی

حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود !
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
قاف

و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز می شود !
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سرود صبح

حنجره ها روزه ی سکوت گرفتند
پنجره ها تار عنکبوت گرفتند
عقده ی فریاد بود و بغض گلوگیر
هت فصیح مرا سکوت گرفتند
نعره زدم : عاشقان گرسنه ی مرگند
درد مرا قوت لایموت گرفتند
چون پر پروانه تا که دست گشودم
دست مرا لحظه ی قنوت گرفتند
خط خطا بر سرود صبح کشیدند
روشنی صفحه را خطوط گرفتند
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سطرهای سفید

واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید می شوند
همچنانکه سطر سطر
صفحه های دفترم سیاه می شوند
خواستی که با تمام حوصله
تارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دستهای مهربانی ات
در ابتدای راه
خسته می شوند
گفتمت که راه دیگری
انتخاب کن :
دفتر مرا ورق بزن !
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
هنوز

هنوز
دامنه دارد
هنوز هم که هنوز است
درد
دامنه دارد
شروع شاخه ی ادراک
طنین نام نخستین
تکان شانه ی خاک
و طعم میوه ی ممنوع
که تا تنفس سنگ
ادامه خواهد داشت
و درد
هنوز دامنه دارد ...
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بی قراری

ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است "
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سبز

خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه سهمی از نور
لب هر پنجره گلدانی از سبز
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
فصل تقسیم

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها
دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها
با گل زخم سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما ، جای چراغانیها
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بی سر و سامانیها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها
سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحیه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
رفتن ، رسیدن است

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما ، از کال چیدن است
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
اگر دل دلیل است ....

سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
اتفاق

افتاد
آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد -
می افتد
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
خورشید روستا

در شعر های من
خورشید
از موضع مضایقه می تابد
خورشیدهای زرد مقوایی
و آسمان سربی
با بادهای سر
در شعر های من جریان دارد هر چند
این برگهای کاهی
با این حروف سربی سنگین
بر بالهای باد سفر می کنند
اما
خورشید های شعر من ، اینجا
خورشید نیستند اینجا
خورشیدهای شعر مرا باد می برد
این درد کوچکی نیست
در روستای ما
مردم
شعر مرا به شور نمی خوانند
گئیا زبان شعر مرا ، دیگر
این صادقان ساده نمی دانند
و برگهای کاهی شعرم را
- شعری که در ستایش گندم نیست -
یک جو نمی خرند
از من گذشت
اما دلم هنوز
با لهجه ی محلی خود حرف می زند
با لهجه ی محلی مردم
با لهجه ی فصیح گل و گندم
گندم
خورشید روستاست
وقتی که باد موج می اندازد
در گیسوی طلایی گندمزار...
خورشید های شعر من آنجاست !
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
نیایش

مبادا آسمان بی بال و بی پر
مبادا در زمین دیوار بی در
مبادا هیچ سقفی بی پرستو
مبادا هیچ بامی بی کبوتر
 
بالا