• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

به یاد قیصر

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241

شعر بعدی که بررسیش میکنیم این شعره:


حسرت همیشگی


حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود

واقعا نمی شه توضیح اضافه ای داد.....همین دیر جنبیدن هایمان و اینکه تا به خودت میای تموم شده و از دست رفت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!هر چه که بود..........:(
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241

حرفهای ما هنوز ناتمام...

حرف های ما زندگی ماست که هنوز ناتمامه و هنوز فرصت تموم شدن پیدا نکرده ناتموم باقی می مونه .

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !


تا نگاه میکنی ، وقتی متوجه میشی می بینی که باید بری و فرصت زندگی تو تموم شد و باز هم همون حکایت همیشگی و همیشه در جریان زندگی.

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

آی...


همیشه همین طوریه طوری تو زندگی غرق میشیم که قبل از اینکه بفهمیم فرصتی که بهمون داده شده همیشگی نیست تموم میشه و لحظه عبور ما آغاز میشه.

ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!

__________________

ناگهان چقدر زود همه چی تموم میشه و چقدر زود همه چی دیر میشه و ما تموم میشیم.
 

shamim64

Registered User
تاریخ عضویت
15 اکتبر 2008
نوشته‌ها
275
لایک‌ها
4
محل سکونت
در آغوش خدا
اول از همه ،ممنون از شمیم عزیز :rolleyes:
خواهش میکنم ساغر جان قابلی نداشت
w8s1eqmtb7179wmuuma9.gif


ندا جان این شعر اصلش تقدیم به تو بود:D

حسرت همیشگی


حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ناگهان
چقدر زود
دیر می شود


چقدر این شعرو من دوست دارم زبان حال منه
cray.gif

ممنون ندا جون​
 
Last edited:

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise

حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ناگهان
چقدر زود
دیر می شود

فکر کنم این شعر یکی از معروف ترین های قیصر باشه ! و واقعا به زیباترین نحو ،اون حسرت همیشگی از گذر زمان رو بیان کرده.حسرتی که همه ی ما تجربه ش رو داریم،با چشم به هم زدنی وقتمون تمام میشه...

 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran
حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

آه...

ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود


نظر من :

یکی از دلایل وِیژه بودن این شعر ملموس بودنش برای همه ی ماست, چون زودگذر بودن عمر دغدغه و حسرت همیشگیه آدماست ... غفلت و حسرتی که بعد از اون میاد حس قریبیه برامون ...

نگاه یه شاعر و یه عاشق نمیتونه عاری از عشق و غم و حسرت ناشی از اون باشه ... چنین نگاهی رو هم میشه تو این شعر جستجو کرد......

و در نهایت زودگذر بودنِ همه ی بودن های دنیوی ....
164.gif

 

Sadeq_121

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
0
سلام
این باره اول نباشه پنج بار بیشتر نیست که نظر می دم. برای 1 لینک مجبور به ثبت نام شدم. اسم تایپ که دیدم قلقلکم داد.
اول یک قدردانی و سپاس بی انتها برای توجهتون به فرهنگمون وشعرا.
با پوزش از پرگوییم فقط چندتا نکنه که می دونم می دونید
نحوه و جایگاه نگاه ما به یک موضوع توی برداشت ما نسبت به اون تاثیر و نقش مهمی داره.( سنجش از دیدگاه عقل و عشق)
وقتی دیوان اشعار یا آثار(فیلم- نقاشی) یک نفر رو به طور کامل در دست بررسی قرار می دیم در واقع سیر صعودی و یا نزولی بودن تفکر و کمال گرایی آدمه مشخص می شه.
تمام نوشته ها و نظراتتون رو خوندم. بازم شادباش و خسته نباشید به همه.
حالا که داریم یه کاری رو انجام می دیم بهترهر شعر با تاریخ باشه. اینجوری می تونیم با هنرمند و روند شکل گیری تفکرش همراه باشیم.
بازم ببخشید.​
 

Sadeq_121

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
0
حسرت همیشگی از دفتر گلها همه آفتابگردانند
بهمن 1369 . از اسم دفتر مشخص که نگاه شاعر نسبت به قبل یه جورایی عوض شده. توی همین دفتر شعر بی رنگی اشاره به عدم قضاوت و ساده دیدن داره. مثل صدای پای آب سهراب (...چشمها را باید شست.. گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد و چرا در قفس ...)تفاوتها و تناقضها حاصل اختلاف بینش ماست.آفتابگردان به دنبال نور می گرده. فرق نمی کنه به چپ یا راست. مهم خواستن خورشید که نماد نور و آگاهی. در ادبیات ما آگاهی به نور تشبیه شده. (شرحش طولانی مثال ساده : دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند. سحر : شروع روز و آگاهی . دوش: تاریگی و ناآگاهی سپری شده قبلی.)
حرفهای ما: شنیده های ما از زندگی و کلمه جمع حروف تنهاست که به تنهایی معنی خاصی ندارن ولی در کنار هم معنی پیدا می کنند. ما جمع من و توست. وقتی یکی بره دیگه ما نیست . هرکس من تنهاست.
تا نگاه می کنی با واقعیت رو برو می شیم. همیشه مرگ رو از خودمون دور می بینیم و فراموش کردیم که تنها حقیقت موجود این دنیا مرگ. برای همین عمر بگذشت به بیهودگی و بوالهوسی(حافظ) وقت بازی تمام شده و بدون به و جود آوردن ما کل ( تن واحد بشریت) که بنی آدم اعضای مختلف اون به حساب می یانند.
جدایی بودن مادی من و تو, حاصل جدا دیدن معنوی ماست. وقتی ما باشه من و تو در ما حل شده.(حکایت مثنوی معنوی) دیگه خط و مرزی انسانها رو از هم جدا نمی کنه. دیگه جنگ معنی نمی ده. دیگه حرص و آز, خودبینی و تکبر, ظلم و فشارو.... اتفاق نمی افته. مساوات, برابری و برادری معنی پیدا می کنه.
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگراین چند روزه دریابی سعدی همین موضوغ رو گوشزد می کنه که شاید برای فهمیدن این موضوع دیر شده. اما آدما همیشه برای من می بینند, برای من می شنوند, برای من می خواهند. نتیجه رو هم که داریم می بینیم.
با پوزش فراوان برای زیاده گویی​
 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran
درود

به عنوان کوچکترین عضو اینجا خدمت شما استاد عزیز خیر مقدم عرض میکنم ... :)

درسته, شرایطی که یک شاعر در زندگیش در حال تجربه اونهاست بطور مستقیم روی اشعارش تاثیرگذار هستند ... هرچند مضامین کلی مورد استفاده, شناخته شده هستند ...مثلا نمیدونم چرا هیچگاه نمیتونم یک شاعر رو (خصوصا شعرایی رو که پرشور شعر میگن) عاشق و سرگشته تصور نکنم حتی اگر در آخرین روزهای زندگیشون باشند ...

ضمن تائید فرمایشات شما تصور میکنم شعرای بزرگ ما معمولا فراتر از شرایط شخصیشون شعر میگن و کمتر محدودیتی رو به اندیشه و کلامشون وارد میکنن! این هنر یک شاعره که بتونه جوری شعر بگه که نگاه های مختلف رو درگیر کنه و کاری کنه که خواننده های مختلف با طرز تفکرهای مختلف نقاط مشترکی با شعر بیابند ... بنابراین فکر میکنم بد نباشه ما هم در مقام خواننده اجازه بدیم فکرمون به پرواز در بیاد و در کنار بررسی معنا و مفهوم اصلی هر شعر به اون شعر با نگاه های متفاوتی هم بنگریم ... از دریچه نگاه یک دختر بچه 10 ساله روستایی, یک خانم جوان و عاشق پیشه شهری, یک استاد ریاضی, یک مادر و .... شاید اینطوری به تمام اون شاعرهم بهتر برسیم ... البته اینا برداشتهای جانبی و آزاد هستند ... لطفا اگه ناشیانه قضاوت میکنم راهنمایی بفرمایید ..

واقعا از تفسیر استادانه ای که روی شعر داشتید لذت بردم ... امیدوارم همیشه اینجا رو با حضورتون گرم کنید ... :happy:
 

Sadeq_121

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
0
سلام
با سپاس و تشکر از لطفتون. نظر درست همینه که ما برای دیدن و بررسی یک موضوع از زوایای مختلف و جایگاههی متفاوت, بدور از هرگونه تعصب و قضاوت ذهنی حاضر با شیم .
بزرگمهر میگه: از تعصب دوری کنید که چشمهای بینا رو کور و گوش های شنوا رو کر می کند. بررسی و نگاه یک موضوع انها از یک زاویه, باعث سطحی نگری و جمود فکری و غفلت از اصل و برخورد سطحی می شه.
در مورد شعرای پور شور هم کاملا درست می گید. خود شعرا همین موضوع رو تایید و گوشزد می کنند. مثلا مولانا می گه: تو مپندار که من شعر ز خود می گویم تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
یا حافظ : بارها گفته ام و بار دگر می گویم که من دلشده ای ره نه به خود می گویم
در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند آنچه سلطان ازل گفت بگو می گویم
یا در جای دیگه: دلنشین شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد
قیصر هم به نوع دیگه شعری که قبلا دوستان زحمت کشیدن : و قاف حرف آخر عشق است آنجا که نام کوچک من آغاز می شود.
یا در شعر انکار که اولین اثر همین دفتر شعر, قیصر عقل و عشق رو و انتخاب خودش رو میگه.
این بر میگرده به به تفاوت دیدگاه عقل و عشق و تعاریف مختلف ما از یک موضوع واحد. که عشق فنای عاشق در معشوق و محو من عاشق در مای معشوق. مثل داستان مولوی. عشق موجب کمال انسان می شه. چون یاد میگیریم کسی رو از خودمون بیشتر دوست داشته باشیم . منیت خودمون رو کنار بزاریم. که گناه اول منیت بود. طبق روایات اسلامی دلیل شیطان برای عدم اطاعت امر پروردگار منیتش بود که گفت انا خیرو من هو( من از او بهترم)
عرفا و شعرا ازابتدا تا نسل معاصر مثل قیصر و سهراب همه یک داستان رو به روایات گوناگون که فراخور گویش و زبان و جامعه و زمان داره تعریف می کنند که در عین یگانگی, مفهوم تسهیل شده و ساده تر بیان می شه.
با پوزش به خاطر پر گویی​
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
سلام خدمت صادق و محمد عزیز ممنون از نظراتون.

نحوه و جایگاه نگاه ما به یک موضوع توی برداشت ما نسبت به اون تاثیر و نقش مهمی داره.( سنجش از دیدگاه عقل و عشق)

من کاملا با حرفتون موافقم هرکس برداشت خودشو از شعر مینویسه که اون برداشت هم به نگاه هر فرد بستگی داره.

حرف محمد عزیز رو هم تایید میکنم که تفاوت نگاه ها و دیدگاه ها دربررسی شعر زیباست.

منم باهاتون موافقم که کارارو با تاریخ بررسی کنیم اما متاسفانه من تاریخ نگارش شعر ها رو ندارم.

منم فک میکنم اگه به ترتیب از اولین شعر بزاریم تغییرات فکری و روحی شاعر هم مشخص تر میشه ولی چون من این

تاریخ ها و ترتیب ها رو ندارم نمیتونم به ترتیب هم بزارم اگه شما لطف کنید و یه راهنمایی بکنید و ترتیب نه شعرها فقط

کتاب ها رو بزارید من ممنون میشم ازتون.

بررسیتونم خیلی جامع و خوب بود، خوشحال میشیم از نظراتون استفاده کنیم.
 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran
سلام
با سپاس و تشکر از لطفتون. نظر درست همینه که ما برای دیدن و بررسی یک موضوع از زوایای مختلف و جایگاههی متفاوت, بدور از هرگونه تعصب و قضاوت ذهنی حاضر با شیم .
بزرگمهر میگه: از تعصب دوری کنید که چشمهای بینا رو کور و گوش های شنوا رو کر می کند. بررسی و نگاه یک موضوع انها از یک زاویه, باعث سطحی نگری و جمود فکری و غفلت از اصل و برخورد سطحی می شه.
در مورد شعرای پور شور هم کاملا درست می گید. خود شعرا همین موضوع رو تایید و گوشزد می کنند. مثلا مولانا می گه: تو مپندار که من شعر ز خود می گویم تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
یا حافظ : بارها گفته ام و بار دگر می گویم که من دلشده ای ره نه به خود می گویم
در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند آنچه سلطان ازل گفت بگو می گویم
یا در جای دیگه: دلنشین شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد
قیصر هم به نوع دیگه شعری که قبلا دوستان زحمت کشیدن : و قاف حرف آخر عشق است آنجا که نام کوچک من آغاز می شود.
یا در شعر انکار که اولین اثر همین دفتر شعر, قیصر عقل و عشق رو و انتخاب خودش رو میگه.
این بر میگرده به به تفاوت دیدگاه عقل و عشق و تعاریف مختلف ما از یک موضوع واحد. که عشق فنای عاشق در معشوق و محو من عاشق در مای معشوق. مثل داستان مولوی. عشق موجب کمال انسان می شه. چون یاد میگیریم کسی رو از خودمون بیشتر دوست داشته باشیم . منیت خودمون رو کنار بزاریم. که گناه اول منیت بود. طبق روایات اسلامی دلیل شیطان برای عدم اطاعت امر پروردگار منیتش بود که گفت انا خیرو من هو( من از او بهترم)
عرفا و شعرا ازابتدا تا نسل معاصر مثل قیصر و سهراب همه یک داستان رو به روایات گوناگون که فراخور گویش و زبان و جامعه و زمان داره تعریف می کنند که در عین یگانگی, مفهوم تسهیل شده و ساده تر بیان می شه.

با پوزش به خاطر پر گویی​

robq0oisq6ghh6abdgu1.gif


سپاسگذارم ... بهرحال باید زندگی نامه ی زنده یاد قیصر امین پور رو تهیه و مطالعه کنم ... علاقه زیادی به ایشون دارم و با اشعار ایشون بیشتر از اشعار بقیه ی شعرای معاصر ارتباط برقرار میکنم :blush:... اگه بررسی ای هم صورت میگیره خیلی بهتره تخصصی و با در نظر گرفتن همه جوانب باشه:happy:

چه جالب! قسمت آخر صحبتهاتون دقیقا در زمینه موضوع امضای حقیره ...

در سکانس پایانی فیلم وکیل مدافع شیطان, شیطان که آلپاچینو نقشش رو بازی میکنه, رو به نقش اول شکست خورده فیلم, کوین میکنه و دلیل مشکلات پیش اومده و از دست دادن عشق ایشون رو اینطور بیان میکنه :

Vanity…
is definitely my favorite sin
Kevin it’s so basic.
Self-love
The all-natural opiate
.
It’s not that you didn’t care for marry Ann, Kevin
It’s just that you were a little bit more involved with someone else.
Yourself…

خودبینی و غرور
بدون هیچ شکی گناه مورد علاقه ی منه
خیلی ساده است کوین
خودپسندی
افیون تمام هستیه

اینطور نبوده که مری برایت مهم نبوده باشه, کوین
بلکه شخص دیگری وجود داشت که بیشتر بهش اهمیت میدادی ...
خودت ...

باز هم از مطالب زیباتون تشکر میکنم ...
204.gif


سلام خدمت صادق و محمد عزیز ممنون از نظراتون.

درود ...خواهش میشه:blush:... منتظر شعر بعدی هستیم ... :دی
 
Last edited:

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


اگر مي توانستم


اگر داغ رسم قديم شقايق نبود
اگر دفتر خاطرلت طراوت
پر از ردپاي دقايق نبود
اگر ذهن آيينه خالي نبود
اگر عادت عابران بي خيالي نبود
اگر گوش سنگين اين كوچه ها
فقط يك نفس مي توانست
طنين عبوري نسيمانه را
به خاطر سپارد
اگر آسمان مي توانست يك ريز
شبي چشم هاي درشت تو را جاي شبنم ببارد
اگر ردپاي نگاه تو را
باد و باران
از اين كوچه ها آب و جارو نمي كرد
اگر قلك كودكي لحظه ها راپس انداز مي كرد
اگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را
براي كسي باز مي كرد
و مي شد به رسم امانت
گلي را به دست زمين بسپريم
و از آسمان پس بگيريم
اگر خاك كافر نبود
و روي حقيقت نمي ريخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نمي زد
اگر كوه ها كر نبودند
اگر آب ها تر نبودند
اگر باد مي ايستاد
اگر حرف هاي دلم بي اگر بود
اگر فرصت چشم من بيشتر بود
اگر مي توانستم از خاك
يك دسته لبخند پر پر بچينم
تو را مي توانستم
اي دور
از دور
يك بار ديگر ببينم .


................

اینم شعره بعدی برای بررسی من تاریخشو نمیدونم البته!!

خودم این شعرو خیلی خیلی دوست دارم
.:rolleyes:
 

Sadeq_121

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
0
با درود
در مورد فیلم دقیقا درست اشاره کردید. بعضی از فیلمها در جهت رشد کمال شخصیتی آدمها ساخته می شوند و متاسفانه دسته دیگر که تعدادشون به مراتب خیلی بیشتراز دسته اول, ضد کمال هستند. دسته ای ساخته می شوند تا نکته ای رو به ما نشان دهند که اگر ببینیم, گره چرخه زندگی که بنظر باز نشدنی میاد, خود به خود باز می شود. به خاطر نگاه نکته بینتون شادمانم و صمیمانه به شما تبریک می گم.
اگر از من بیرون نیایم به خاطر اینکه خودمون رو کامل می بینیم, برای آموختن از دیگران هیچ وقت تمایلی نخواهیم داشت. نتیجه حاصل, چیزی جز سکون و انجماد و محدودیت, به اندازه آموخته های شخصیمون نیست.
برای همین در ادبیات فارسی, فروتنی سفارش شده. مثل:
افتادگی آموز اگر طالب فیضی- هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
داستان کتابای مدرسه که یادتون هست؟
یکی قطره باران ز ابری چکید- خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم- ........من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید- صدف در کنارش به جان پرورید
بلندی از آن یافت کو پست شد- در نیستی کوفت تا هست شد
البته متاسفانه ما عادت کردیم که تا نظز مخالف شنیدیم, طرف مقابل رو به نفهمیدن یا عدم درک صحیح, متهم کنیم. شاید برای همین مساله است که هیچک یک از ما میل به آموختن نداریم, چون در ناخودآگاه ذهنمون, این مطلب جا افتاده که آموختن از دیگران, دلیل کوچک شدن ما می شود.
ضمنا کتاب مجموعه کامل اشعار قیصر امین پور برای اولین بار امسال توسط انتشارات مروارید چاپ شده. البته زندگینامه نداره.
با پوزش فراوان جهت زیاده گویی​
 

Sadeq_121

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
0
با درود و عرض ادب
شعر اگر می توانستم سروده در تاریخ بهمن 1372 از دفتر گلها همه آفتابگردانند
قيصر از اگرهايي در شعر یاد می کند, که تقریبا به صورت یک در میان, بیان کننده وقایع, نشان دهنده شرایط موجود و همینطور سازنده, دنیای مادی و فعلی هستند, چه کمال گرا و چه در جهت عکس .
کلمه اگر از قیدهای شرط دستور زبان ماست و بطوریکه می دانید برای شیوایی و زیبایی گاه برای منفی کردن و یا اطلاع دادن نا کامی با بیان دلیل به کار می رود. یک جور گلایه نه شکایت. یا اعلام نارضایتی از وضعیت موجود با بیان علت و راهکار پیشنهادی و نتیجه حاصل از به کار بردن راه حل پیشنهادی. مثل:
شهر ما, شاعر اگر داشت هوا بهتر بود
شقایق از نشانه های سمبلیک فرهنگ پارسی است که حکایت از عشقی سوزاننده دارد. به طوریکه در انتها منجر به محو شدن عاشق می شود.
صنعت ایهام بکار گرفته شده در مورد داغ یک هنرنمایی استادانست. هم سوگواری بازماندگان از رفتن و محو شقایق و هم سوختن خود شقایق. از عشق سوختن و دم درکشیدن کار عاشق واقعیست نه مدعی که به روایت لسان الغیب, : آتش ان نیست که از شعله آن خندد شمع- آتش آنست که در خرمن پروانه زدند و در مورد عدم اعتراض عاشق چنین فرمودکه : لاف عشق و گله از یار, زهی لاف دروغ-عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
خاطره مربوط به اتفاقی معمولا شیرین در گذشته ای دور است
طراوت در فرهنگ عمید, تر و تازگی و شادابی ونشاط معنی شده که اشاره به انسان از بدو تولد, کودکی و نشاط جوانی تا کهنسالی در طی کردن مسیر زندگی بر روی محور زمان دارد.
معنی نهفته از دیدگاه عرفان اشاره به انالله و انا علیه راجعون می کند. گل تازه چیده شده هنوز طراوت خود را حفظ کرده ولی با گذشت زمان شروع به پژمردن می کند. انسان نیز چنین است. با خدا بودیم و شعف درونی و شادی روحانی رو داشتیم . به طور حتم همگی چنین لحظاتی رو تجربه کردیم. در طول تاریخ دستخوش بازی زمان و بازیچه گرداب حوادث شدیم و چنان درگیر ظواهر جهان مادی شدیم که با داشتن تمام دنیا هم احساس شادیمانی با ما بیگانه شده.
خالی بودن ذهن آیینه کنایه از عدم قضاوت و راست نشان دادن نقش ماست بدون اینکه ذهنیتی برای آیینه از قبل وجود داشته باشد و یا برایش باقی بماند. لباس نا مرتب در آینه نا مرتب است اما به محض اینکه ما لباس را مرتب کنیم, لباس ما در آیینه هم مرتب می شود. آیینه به ما نمی گوید تو همانی که دقایقی پیش لباست نا مرتب بود. آیا ما انسانها در برابر هم چنینیم؟ آیا کینه ها قهرها دشمنی ها حسادت وغرور و .... همچون زنگاری بر آیینه دلهایمان نقش نبسته؟
اگر عادت عابران هم حرفهای زیادی برای گفتن داره. ما همه عابران کوچه دنیا در سفر زندگی هستیم. عادت خودش بی توجهی می یاره. مثلا اگر زنگ خونمون شماره 23 باشه هیچ وقتدیگه به آیفون نگاه نمی کنیم. حالا رفتیم مسافرت. در نبود ما آیفون عوض شده . چند درصد زنگ رو اشتباه می زنیم؟ یا مسیرایی که در طول روز می ریم. از خونه به محل کار.معمولا ما شرطی می شیم. همیشه همون مسیر همیشگی. ما به هم عادت می کنیم, بعد یواش یواش همدیگرو تغییرات روحی هم رو نمی بینیم. توی رابطه با جنس مخالف کاملا مشهوده. دوستی ها اول پر هیجان وجذاب ولی بعد از طی زمانی نه خیلی طولانی همه چیز عادی می شه.بعد می گیم سرد شدیم. این اون نبود که می خواستم و ....حاضر نیستیم دست کم قبول کنیم که خود ما خیلی وقته برای دیدن اون آدم حاضر نیستیم. به شناخت قبلیمون بسنده می کنیم. حالا معنی ذهن خالی آیینه بیشتر میشه. همسفرمونو عوض می کنیم . دوباره همین داستانه و حتی به خودمون نگاه نمی کنیم و نمی پرسیم که چرا با همه اینجوری می شه؟ شاید خودم تو رابطه ام کمکاری می کنم. عادت می کنیم و بی خیال سبزی جنگل و سرخی لاله و آبی دریا می شیم.
تا اینجا شرح و تفسیر و توضیح بود.
حالا برای یک لحظه تمام اما و اگرای شعرو در نظر بیاریم و ببنیم وقتی تمام شرایط رو برای زندگیمون بر طبق کمال گرایی فطری آماده کنیم چه چیزی رو می بینیم ؟شاید هم چه کسی را ؟
با پوزش فراوان​
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
اگر مي توانستم
اگر داغ رسم قديم شقايق نبود
اگر دفتر خاطرلت طراوت
پر از ردپاي دقايق نبود
اگر ذهن آيينه خالي نبود


همیشه وقتی میخوان داغ عشق و سوختن رو نشون بدن از گل شقایق تو شعر استفاده میکنن.
دفترخاطرات عبور دقایق و ثانیه هایی که عبور میکنند .

اگر عادت عابران بي خيالي نبود
اگر گوش سنگين اين كوچه ها
فقط يك نفس مي توانست
طنين عبوري نسيمانه را
به خاطر سپارد


اگر تو این شعر به نظر من حسرت و افسوس شاعرو نشون میده اینطوری نیست و شاعر دوست داشت که ای کاش اینطوری بود عادت عابران عبور کردنشون این که با بی خیالی میگذرن و شاعر میگه اگر عابران این طوری نبودن .
فک میکنم چون گوش و نسبت داده به کوچه میتونه منظورش آدم ها باشن که اگر گوش هاشون سنگین نبود و انقدر این بی تفاوت نبودن میتونستن عبور یه نفس عبور و زندگی رو به خاطرشون بسپارن.

اگر آسمان مي توانست يك ريز
شبي چشم هاي درشت تو را جاي شبنم ببارد
اگر ردپاي نگاه تو را
باد و باران
از اين كوچه ها آب و جارو نمي كرد


شاعر میخواد عظمت اون چشم ها رو نشون بده ، اگر ردپای نگاه تو از خاطر آدم ها و از این کوچه هایی که تو عبور کردی پاک نمیشد.

اگر قلك كودكي لحظه ها راپس انداز مي كرد

و تو تمام قسمت های بعدش باز هم شاعر اگرهایی رو میگه که هیچ وقت رخ ندادن قلک کودکی که لحظه ها رو پس انداز کنه منظور همون حفظ کردن یاده و خاطره هاست به جای اینکه پاک بشن.


اگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را
براي كسي باز مي كرد
و مي شد به رسم امانت
گلي را به دست زمين بسپريم
و از آسمان پس بگيريم
اگر خاك كافر نبود
و روي حقيقت نمي ريخت


فک میکنم اینجا منظورش آفرینش انسان و در انتها ختم شدنش به مرگه
اینکه به رسم امانت یه گل که میتونه انسان باشه از آسمان بگیریم و به زمین بیاریم و بعدش شاعر خاک رو کافر میدونه چون روی حیقیت محض که انسانه بعد از مرگش ریخته میشه.( بعید میدونم برداشتم از این قسمت درست باشه!!)

اگر ساعت آسمان دور باطل نمي زد
اگر كوه ها كر نبودند
اگر آب ها تر نبودند
اگر باد مي ايستاد

...........

اگر حرف هاي دلم بي اگر بود
اگر فرصت چشم من بيشتر بود

اگه حرف های دلمون و بی اگر و بی بهانه راحت میزدیم اگه فرصت ما برای زندگی و فرصت ها چشم هامون برای دیدن بیشتر بود .

اگر مي توانستم از خاك
يك دسته لبخند پر پر بچينم

اگر می تونستیم از خاک یه دست گل بچینم.(باز شاید منظورش برگردوندن آدم ها بعد از مرگه)


تو را مي توانستم
اي دور
از دور
يك بار ديگر ببينم


تو رو می توانستم ای کسی که دوری فقط برای یک بار دیگه ببینم.
نمیدونم برداشت من درسته یا نه ولی ما آدم ها وقتی یکی رو از دست میدیدم کلی اگر میاریم که اگر اینجا بود اینکارو میکردیم شاید هنوز زنده بود و وقتی میره و می میره همیشه این حسرت و داریم که فقط برای یک بار دیگه ببینمش به خاطر همین من فکر کردم شاید منظوره قیصرم همین باشه که وقتی یه چیزی تموم میشه کلی اگر ، حسرت و افسوس و درکنارش ای کاش هست .
.
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
با درود و عرض ادب
شعر اگر می توانستم سروده در تاریخ بهمن 1372 از دفتر گلها همه آفتابگردانند
قيصر از اگرهايي در شعر یاد می کند, که تقریبا به صورت یک در میان, بیان کننده وقایع, نشان دهنده شرایط موجود و همینطور سازنده, دنیای مادی و فعلی هستند, چه کمال گرا و چه در جهت عکس .
کلمه اگر از قیدهای شرط دستور زبان ماست و بطوریکه می دانید برای شیوایی و زیبایی گاه برای منفی کردن و یا اطلاع دادن نا کامی با بیان دلیل به کار می رود. یک جور گلایه نه شکایت. یا اعلام نارضایتی از وضعیت موجود با بیان علت و راهکار پیشنهادی و نتیجه حاصل از به کار بردن راه حل پیشنهادی. مثل:
شهر ما, شاعر اگر داشت هوا بهتر بود

با پوزش فراوان​

ممنون دوست عزیز از نظر خوبتون جدا لذت بردم.
فقط اگه میشه مصرع ها رو هم بزارید بعد نظره خودتونو بگید چون متاسفانه شعر و حفظ نبودم هی مجبور بودم به خوده شعر مراجعه کنم اگه ممکنه خوده شعر رو هم بزارید بعد توضیح بدید درموردش.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
اگر داغ رسم قديم شقايق نبود
اگر دفتر خاطرلت طراوت
پر از ردپاي دقايق نبود
اگر ذهن آيينه خالي نبود
اگر عادت عابران بي خيالي نبود
اگر گوش سنگين اين كوچه ها
فقط يك نفس مي توانست
طنين عبوري نسيمانه را
به خاطر سپارد
اگر آسمان مي توانست يك ريز
شبي چشم هاي درشت تو را جاي شبنم ببارد
اگر ردپاي نگاه تو را
باد و باران
از اين كوچه ها آب و جارو نمي كرد
اگر قلك كودكي لحظه ها راپس انداز مي كرد
اگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را
براي كسي باز مي كرد
و مي شد به رسم امانت
گلي را به دست زمين بسپريم
و از آسمان پس بگيريم
اگر خاك كافر نبود
و روي حقيقت نمي ريخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نمي زد
اگر كوه ها كر نبودند
اگر آب ها تر نبودند
اگر باد مي ايستاد
اگر حرف هاي دلم بي اگر بود
اگر فرصت چشم من بيشتر بود
اگر مي توانستم از خاك
يك دسته لبخند پر پر بچينم
تو را مي توانستم
اي دور
از دور
يك بار ديگر ببينم


همش توی یه اگر و اما بود
توی فرصت های از دست رفته و به دست نیومده
این شعر چیزی شبیه "آه" بود
آه کشیدن های ممتد و بدون فایده
 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran
با درود
در مورد فیلم دقیقا درست اشاره کردید. بعضی از فیلمها در جهت رشد کمال شخصیتی آدمها ساخته می شوند و متاسفانه دسته دیگر که تعدادشون به مراتب خیلی بیشتراز دسته اول, ضد کمال هستند. دسته ای ساخته می شوند تا نکته ای رو به ما نشان دهند که اگر ببینیم, گره چرخه زندگی که بنظر باز نشدنی میاد, خود به خود باز می شود. به خاطر نگاه نکته بینتون شادمانم و صمیمانه به شما تبریک می گم.
اگر از من بیرون نیایم به خاطر اینکه خودمون رو کامل می بینیم, برای آموختن از دیگران هیچ وقت تمایلی نخواهیم داشت. نتیجه حاصل, چیزی جز سکون و انجماد و محدودیت, به اندازه آموخته های شخصیمون نیست.
برای همین در ادبیات فارسی, فروتنی سفارش شده. مثل:
افتادگی آموز اگر طالب فیضی- هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
داستان کتابای مدرسه که یادتون هست؟
یکی قطره باران ز ابری چکید- خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم- ........من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید- صدف در کنارش به جان پرورید
بلندی از آن یافت کو پست شد- در نیستی کوفت تا هست شد
البته متاسفانه ما عادت کردیم که تا نظز مخالف شنیدیم, طرف مقابل رو به نفهمیدن یا عدم درک صحیح, متهم کنیم. شاید برای همین مساله است که هیچک یک از ما میل به آموختن نداریم, چون در ناخودآگاه ذهنمون, این مطلب جا افتاده که آموختن از دیگران, دلیل کوچک شدن ما می شود.
ضمنا کتاب مجموعه کامل اشعار قیصر امین پور برای اولین بار امسال توسط انتشارات مروارید چاپ شده. البته زندگینامه نداره.
با پوزش فراوان جهت زیاده گویی​

درود بر شما

حقیقتا از خوندن پستهای ارزشمنتون لذت میبرم ... در مورد اون بخش آخر صحبتهاتون باید بگم که به نکته خوبی اشاره می فرمایید ... این ممکنه یکی از دلایل موافقت نکردن بعضی از ما باشه. همگی ما ( مخصوصا زمانی که تازه با هم آشنا میشیم ) ممکنه نتونیم دلیل اصلی عکس العمل های همدیگه رو متوجه بشیم ... شاید درست همانند شعر, با توجه به نحوه نگرش و تجربیات قبلی قضاوت میکنیم ... در صورتی که همیشه برای قضاوت مطمئن به اطلاعات کامل , جامع و مطمئن نیاز هست. اطلاعاتی که بعضا ممکنه حتی تصورشون رو هم نتونیم بکنیم. نکته مهمتر فاصله بین دانستن ها و عمل کردنهاست. اینکه علرغم دانستن باز هم شرمنده خودمون میشم! :blush:

ممنون بابت معرفی کتاب :happy:

یک تشکر ویژه هم بخاطر تفسیر زیبایی که روی شعر داشتید ... خصوصا نظراتون در مورد "آینه" و در مورد "عادت" خیلی خوندنی و زیبا بود ... :rolleyes:
 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran

اگر مي توانستم
اگر داغ رسم قديم شقايق نبود
اگر دفتر خاطرلت طراوت
پر از ردپاي دقايق نبود
اگر ذهن آيينه خالي نبود
اگر عادت عابران بي خيالي نبود
اگر گوش سنگين اين كوچه ها
فقط يك نفس مي توانست
طنين عبوري نسيمانه را
به خاطر سپارد
اگر آسمان مي توانست يك ريز
شبي چشم هاي درشت تو را جاي شبنم ببارد
اگر ردپاي نگاه تو را
باد و باران
از اين كوچه ها آب و جارو نمي كرد
اگر قلك كودكي لحظه ها راپس انداز مي كرد
اگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را
براي كسي باز مي كرد
و مي شد به رسم امانت
گلي را به دست زمين بسپريم
و از آسمان پس بگيريم
اگر خاك كافر نبود
و روي حقيقت نمي ريخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نمي زد
اگر كوه ها كر نبودند
اگر آب ها تر نبودند
اگر باد مي ايستاد
اگر حرف هاي دلم بي اگر بود
اگر فرصت چشم من بيشتر بود
اگر مي توانستم از خاك
يك دسته لبخند پر پر بچينم
تو را مي توانستم
اي دور
از دور
يك بار ديگر ببينم .



باز هم حال و هوایی نزدیک به حال و هوای شعر قبلی ... یعنی همون آه و حسرت همیشگی! اینبار آه و حسرت با اگر و اماهایی همراهه که طور مستقیم با مفهوم عشق و از دست رفتن معشوق مرتبط هستند... معشوقی که دیگه در این دنیا نیست ... عاشق ناتوان خودش هم خبره داره که عملا اگرها و گلایه های پرشور و پرسوزش ثمری نخواهد داشت ... این وصال حداقل در غالب قوانین و چهارچوب های دنیای مادی بقدری غیر ممکن و فقط در شرایطی قابل تصوره که زنجیره ای از غیر ممکنهای مرتبط دیگر هم به حقیقت بپیوندند ...

اگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را
براي كسي باز مي كرد
و مي شد به رسم امانت
گلي را به دست زمين بسپريم
و از آسمان پس بگيريم
اگر خاك كافر نبود
و روي حقيقت نمي ريخت


اینکه آسمان با صداقت شروع به درد و دل کردن با کسی کنه فقط میتونه در حد همون "اگر" های دیگر شعر باشه ... ولی در صورت وقوعش میتونیم انتظار داشتیم که چنین آسمانی اونقدر بهمون لطف داشته باشه که گلمون رو که به دست زمین خاکی سپردیم و به آسمانها رفته, بهمون برگردونه ... من هم احساس میکنم معانی عمیق تری در این قسمت نهفته باشه چون کلمات "هفت رنگ" , "امانت" رو نمیتونم به خوبی کدگشایی کنم! کافر بودن خاک رو هم دوستان اشاره کردند...

اگر ساعت آسمان دور باطل نمي زد
اگر كوه ها كر نبودند
اگر آب ها تر نبودند
اگر باد مي ايستاد


احساس میکنم درکنار آوردن 4 اگر غیر ممکن دیگر, مقصود شاعر اشاره به مفهوم زمان و حرکت باشه ... خود زمان مولود حرکت و جاری بودنه ... با ایستادن و جلو نرفتن زمان و شاید هم به عقب برگشتنش میشه انتظار تحقق آرزوی شاعر رو داشت ...

اگر حرف هاي دلم بي اگر بود

یاد سخن یکی از بزرگان افتادم که میگه: "اگر اگر در کار ما نباشد قطعا پیروز خواهیم شد" ... برای نتیجه گرفتن باید قاطع بود و باید به موفقیت ایمان داشت ... استفاده از واژه "اگر" یعنی اینکه خودمون هم تردید داریم!

اما اینجا شاعر خودش واقفه که این اگرها اصلا نمیتونن فراتر از اگر باشن!

اگر مي توانستم از خاك
يك دسته لبخند پر پر بچينم


چیدن لبخند! چیدن لبخند پرپرشده!! چیدن یه دسته لبخند پرپر شده از خاک!!! تا حدود زیادی پیچیده س! :دی

پرپر شدن و خاک مفهموم مرگ رو میرسونن! چیدن لبخند هم فکر میکنم به معنی دیدن و دریافت کردن لبخند باشه! دقیقا نمیدونم منظور شاعر چی بوده! شاید پس گرفتن معشوق از خاک ! و شاید هم تجربه کردن مرگ (حتی برای لحظاتی کوتاه) تا از این طریق وصال معشوق میسر بشه! یه وصال کوتاه و دور شاید ...
 
بالا