• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

به یاد قیصر

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
ممنونم از تاپیک جالب....
و من این شعر قیصر رو بیشتر از بقیه دوست دارم
137.gif


دیگر عزیزانی چون صالحی،پناهی،ابراهیمی و ...هم هستند که ارزش بررسی جدا رو دارند
به نظرم اونها هم چون قیصر نوشته های ارزشمندی دارند.
118.gif


راستی بعضی شعرها تکرار شده بود...پیشنهاد میکنم یه دستی به سر روی تاپیک بکشید
blooba_006.gif

قیصر شعرای قشنگ زیاد داره و این شعری که انتخاب کردی یکی از شعرای قشنگشه !!!

بقیه شاعرایی رو هم که اسم بردی آشنایی چندانی باهاشون ندارم ، بهتره یک نفر مثل خودت که میشناسنشون یه تاپیک جدا برای آشنایی بقیه باز کنه !!!

ممنون که درباره شعرا هم تذکر دادی ... چشم یه آب و جارویی میکنیم
broom.gif
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846


http://************/files/5zinsihgue61oafm77je.jpg

چرا مردم قفس را آفريدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چيدند ؟
چرا پروازها را پر شكستند ؟
چرا آوازها را سر بريدند ؟

پس از كشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
كلاف لاله سر در گم فرو ماند
شكفتن در گلوي گل گره خورد

چرا نيلوفر آواز بلبل
به پاي ميله هاي سرد پيچيد ؟
چرا آواز غمگين قناري
درون سينه اش از درد پيچيد ؟

چرا لبخند گل پرپر شد و ريخت ؟
چه شد آن آرزوهاي بهاري ؟
چرا در پشت ميله خط خطي شد
صداي صاف آواز قناري ؟

چرا لاي كتابي ، خشك كردند
براي يادگاري پيچكي را ؟
به دفتر هاي خود سنجاق كردند
پر پروانه و سنجاقكي را ؟

خدا پر داد تا پرواز باشد
گلويي داد تا آواز باشد
خدا مي خواست باغ آسمان ها
به روي ما هميشه باز باشد

خدا بال و پر و پروازشان داد
ولي مردم درون خود خزيدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولي مردم قفس را آفريدند


http://************/files/iwzktq3jah7wmqwp6h4h.jpg

 

pandora7

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2008
نوشته‌ها
132
لایک‌ها
24
محل سکونت
amir abad


http://************/files/5zinsihgue61oafm77je.jpg

چرا مردم قفس را آفريدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چيدند ؟
چرا پروازها را پر شكستند ؟
چرا آوازها را سر بريدند ؟

پس از كشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
كلاف لاله سر در گم فرو ماند
شكفتن در گلوي گل گره خورد

چرا نيلوفر آواز بلبل
به پاي ميله هاي سرد پيچيد ؟
چرا آواز غمگين قناري
درون سينه اش از درد پيچيد ؟

چرا لبخند گل پرپر شد و ريخت ؟
چه شد آن آرزوهاي بهاري ؟
چرا در پشت ميله خط خطي شد
صداي صاف آواز قناري ؟

چرا لاي كتابي ، خشك كردند
براي يادگاري پيچكي را ؟
به دفتر هاي خود سنجاق كردند
پر پروانه و سنجاقكي را ؟

خدا پر داد تا پرواز باشد
گلويي داد تا آواز باشد
خدا مي خواست باغ آسمان ها
به روي ما هميشه باز باشد

خدا بال و پر و پروازشان داد
ولي مردم درون خود خزيدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولي مردم قفس را آفريدند


http://************/files/iwzktq3jah7wmqwp6h4h.jpg


زیبا بود
بهترین دفتر شعر قیصر کدامه ؟
منتخب اشعارش چاپ شده ؟
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241



0اگر عشق نبود

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟
در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


حتی اگر نباشی
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را





 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


یادداشت های گم شده
پس کجاست ؟
چند بار
خرت و پرت های کیف بادکرده را
زیر و رو کنم :
پوشه ی مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار
کارتهای اعتبار
کارت های دعوت عروسی و عزا
قبض های آب و برق و غیره و کذا
برگه ی حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامه های طبق قاعده
نامه های رسمی و تعارفی
نامه های مستقیم و محرمانه ی معرفی
برگه ی رسید قسط های وام
قسط های تا همیشه ناتمام...
پس کجاست ؟
چند بار
جیب های پاره پوره را
پشت و رو کنم :
چند تا بلیت تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکه ی سیاه
صورت خرید خوارو بار
صورت خرید جنس های خانگی ...
پس کجاست ؟
یادداشت های درد جاودانگی ؟
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


به آیین دل
برای رسیدن ، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن ، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سرسپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم ، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم ، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم ، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241




فصل تقسیم

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها
دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها
با گل زم سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما ، جای چراغانیها
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بی سر و سامانیها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها
سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحیه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها

 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


0بی رنگی


اگر نه رنگ ،
اگر نه چشمواره های تنگ بود
کدام خاره سنگ بود
که تاب آبگینه دیدنش نبود ؟
کدام کرم پیله بود
که بال ِ در هوای گل پریدنش نبود ؟
کدام خار و سبزه و گیاه زرد بود
که آفتاب گردان
نبود ؟
کدام شبنم و حباب
کدام سایه و سراب
که آفتاب سرمدی نبود ؟
کدام گل
گل محمدی نبود ؟
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846


ترانه ی بارانی (1)


سر زدبه دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته میتراود از این غم ترانه ای

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه ، خدایا بهانه ای !


ترانه ی بارانی (2)

بارانِ بهار ، برگِ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوتر بام تو بود

هر قطره حکایتی شگرف از لب تو
هر دانه ی برف حرفی از نام تو بود


ترانه ی بارانی (3)

باران ! باران ! دوباره باران ! باران !
باران ! باران ! ستاره باران ! باران !

ای کاش تمام شعرها حرف تو بود
باران ! باران ! بهار ! باران ! باران !


ترانه ی بارانی (4)

دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک ، چک چک ... چکار با پنجره داشت ؟



>> قیصر امین پور <<

 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241




اگر دل دلیل است ...



سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خطارات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


آواز عاشقانه

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست









 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846




بفرمائيد فروردين شود اسفند هاي ما
نه بر لب ، بلكه در دل گل كند لبخندهاي ما
بفرماويد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد
همان ، يعني نه مانند من و مانند ما
بفرمائيد تا اين بي چراتر كار عالم ؛ عشق
رها باشد از اين چون و چرا و چندهاي ما
سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري
بيفشان زلف و مشكن حلقه هاي پيوندهاي ما
به بالايت قسم ، سرو و صنوبر با تو مي بالند
بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما
شب و روز از تو مي گوييم و مي گويند ، كاري كن
كه " مي بينيم " بگيرد جاي " مي گويند " هاي ما
نمي دانم كجايي يا كه اي ، آنقدر مي دانم
كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما
بفرمائيد زودتر فردا شود ، امروز
همين حالا بيايد وعده ي آينده هاي ما



 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
دوستان ديروز 1 اردي بهشت تولد 50 سالگي قيصر امين پور بود.
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
اي شما !
اي تمام عاشقان هر كجا !
از شما سوال مي‌كنم :
نام يك نفر غریبه را
در شمار نام‌هايتان اضافه مي‌كنيد؟

يك‌نفر كه تا كنون
ردپاي خويش را
لحن مبهم صداي خويش را
شاعر سروده‌هاي خويش را نمي‌شناخت

گرچه بارها و بارها
نام اين هزارنام را
از زبان اين و آن شنيده بود

يك نفر كه تا همين دو روز پيش
منكر نياز گنگ سنگ بود
گريه‌ي گياه را نمي‌سرود
آه را نمي‌سرود
شعر شانه‌هاي بي‌پناه را
حرمت نگاه بي‌گناه
و سكوت يك سلام
در ميان راه را نمي‌سرود

نيمه‌هاي شب
نبض ماه را نمي‌گرفت
روزهاي چارشنبه ساعت چهار
بارها شماره‌هاي اشتباه را نمي‌گرفت

اي شما!
اي تمام نام‌هاي هركجا!
زير سايبان دستهاي خويش
جاي كوچكي به اين غريب بي‌پناه مي‌دهيد؟

اين دل نجيب را
اين لجوج ديرباور عجيب را
در ميان خويش
راه مي‌دهيد ؟
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846


رفتار من عادي است
اما نمي دانم چرا
اين روزها
از دوستان و آشنايان
هرکس مرا مي‌بيند
از دور ميگويد:
اين روزها انگار
حال وهواي ديگري داري!

اما
من مثل هر روزم
با آن نشاني هاي ساده
و با همان امضا، همان نام
و با همان رفتار معمولي
مثل هميشه ساکت و آرام

اين روزها تنها
حس ميکنم گاهي کمي گنگم
گاهي کمي گيجم
حس ميکنم
از روزهاي پيش قدري بيشتر
اين روزها را دوست دارم

گاهي
- از تو چه پنهان -
با سنگ ها آواز ميخوانم
و قدر بعضي لحظه ها را خوب ميدانم

اين روزها گاهي
از روز و ماه و سال، از تقويم
از روزنامه بي خبر هستم
حس ميکنم گاهي کمي کمتر
گاهي شديدا بيشتر هستم
حتي اگر ميشد بگويم
اين روزها گاهي خدا را هم
يک جور ديگر ميپرستم


از جمله ديشب هم
ديگرتر از شب هاي بي رحمانه ديگر بود:
من کاملا تعطيل بودم
اول نشستم خوب
جوراب هايم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم
با کفش هايم گفتگو کردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه ها را زيرورو کردم
و سطر سطر نامه ها را
دنبال آن افسانه موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چيزي نديدم
تنها يکي از نامه هايم
بوي غريب و مبهمي مي داد
انگار
از لا به لاي کاغذ تاخورده نامه
احساس مي شد

ديشب دوباره
بي تاب در بين درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جيب هايم را
از پاره هاي ابر پر کردم
جاي شما خالي!
يک لقمه از حجم سفيد ابرهاي ترد
يک پاره از مهتاب خوردم

ديشب پس از سي سال فهميدم
که رنگ چشمانم کمي ميشي است
و بر خلاف سال هاي پيش
رنگ بنفش و ارغواني را
از رنگ آبي دوست تر دارم

ديشب براي اولين بار
ديدم که نام کوچکم ديگر
چندان بزرگ و هيبت آور نيست

اين روزها ديگر
تعداد موهاي سفيدم را نمي دانم

گاهي براي يادبود لحظه اي کوچک
يک روز کامل جشن مي گيرم

گاهي صدبار در يک روز مي ميرم
حتي يک شاخه از محبوبه هاي شب
يک غنچه مريم هم براي مردنم کافي است

گاهي نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنايي مي کند

گاهي دل بي دست و پا و سر به زيرم را
آهنگ يک موسيقي غمگين
هوايي مي کند

اما
غير از همين حس ها که گفتم
و غير از اين رفتار معمولي
و غير از اين حال و هواي ساده و عادي
حال و هواي ديگري
در دل ندارم
رفتار من عادي است

 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
خیلی معرکه بود زهرا
می دونی چی بعدش اومد تو ذهنم؟
:
و آه من بسیار خوشبختم

واقعا شعر معرکه ایه :) خیلی خیلی ازش خوشم اومد ... مخصوصا اون تیکه ای که بولدش کردم رو .
چه حس خوبی پیدا کردی ، خوشحالم :rolleyes:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
جرأت دیوانگی

انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم
هر وقت واستن
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
انگار
این سالها که می گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب تر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد
آنجا که
یک کوذک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گیره دلم تنگ است !
 
بالا