• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

به یاد قیصر

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
ما در عصر احتمال به سر می بریم


در عصر شک و شاید


در عصر پیش بینی وضع هوا


از هر طرف که باد بیاید ...


در عصر قاطعیتِ تردید


عصر جدید


عصری که هیچ اصلی


جز اصل احتمال ، یقینی نیست


اما من


بی نام تو


حتی یک لحظه احتمال ندارم


چشمان تو عین الیقین من


قطعیت نگاه تو دین من است


من از تو ناگزیرم


من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .

قيصر امين پور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
درکتاب چهارفصل زندگی


صفحه هاپشت سرهم می روند


هریک ازاین صفحه هایک لحظه اند


لحظه هاباشادی وغم می روند





خورشیدوماه یک خط درمیان


گاه پیداگاه پنهان می شوند


هریک نیزبرای لحظه ای


برسراین سفره مهمان می شوند





گاه اوج گریه ی ماخنده است


گاه اوج خنده ی ماگریه است


گریه دل راآبیاری می کند


خنده یعنی اینکه دلهازنده است





زندگی ترکیب شادی باغم است


دوست می دارم من این پیوندرا


گرچه می گویند:شادی بهتراست


دوست می دارم گریه بالبخندرا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
غنچه با دل گرفته گفت:

زندگی

لب زخنده بستن است

گوشه ای درون خود نشستن است.

گل به خنده گفت:

زندگی شکفتن است

با زبان سبز راز گفتن است.

گفتگوی غنچه وگل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد؛

تو چه فکر میکنی!

کدام یک درست گفته اند!

من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است

هر چه باشد او گل است


گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است.




*قیصرامین پور*
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
اول آبي بود اين دل، آخر اما زرد شد
آفتابي بود، ابري شد، سياه و سرد شد

آفتابي بود، ابري شد، ولي باران نداشت
رعد و برقي زد ولي رگبار برگ زرد شد

صاف بود و ساده و شفاف، عين آينه
آه، اين آيينه کي غرق غبار و گرد شد؟

هر چه با مقصود خود نزديک تر مي شد، نشد
هر چه از هر چيز و هر ناچيز دوري کرد، شد

هر چه روزي آرمان پنداشت، حرمان شد همه
هر چه مي پنداشت درمان است، عين درد شد

درد اگر مرد است با دل راست رويارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟

سر به زير و ساکت و بي دست و پا مي رفت دل
يک نظر روي تو را ديد و حواسش پرت شد

بر زمين افتاد چون اشکي ز چشم آسمان
ناگهان اين اتفاق افتاد؛ زوجي فرد شد

کودک دل شيطنت کرده است يک دم در ازل
تا ابد از دامن پرمهر مادر طرد شد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
امشب تمام حوصله ام را

در یک کلام کوچک

در (تو)

خلاصه کردم:

ای کاش می شد

یک بار

تنها همین

یک بار

تکرار می شدی!

تکرار.....



(قیصر امین پور)
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
غزل محال !!!!
تو قله خیالی و تسخیر تو محال !
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال !
ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال !
عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف
تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال !
بیچاره دچار تو را چاره جز تو چیست ؟!؟
چون مرگ ناگزیری و تدبیر تو محال !
ای عشق ای سرشت من ای سرنوشت من !
تقدیر من غم تو و تغییر تو محال !!!!


قیصر امین پور !
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
وقتي تو نيستي
نه هست‌هاي ما
چونان كه بايدند
نه بايد ها...
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي‌خورم
عمري است
لبخند‌هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي‌كنم:
باشد براي روز مبادا!
اما
در صفحه‌هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما كسي چه مي‌داند؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد!
وقتي تو نيستي
نه هست‌هاي ما
چونانكه بايدند
نه بايد ها...
هر روز بي‌تو
روز مبادا است
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
واژه واژه


سطر سطر


صفحه صفحه


گیسوان من سفید می شوند


همچنان که سطر سطر


صفحه های دفترم سیاه می شوند



خواستی که به تمام حوصله


تارهای روشن و سفید را


رشته رشته بشمری


گفتمت که دست های مهربانی ات


در ابتدای راه


خسته می شوند


گفتمت که راه دیگری


انتخاب کن


دفتر مرا ورق بزن!


نقطه نقطه


حرف حرف


واژه واژه


سطر سطر


شعر های دفتر مرا


مو به مو حساب کن!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
قوم و خویش من همه از قبیله غمند



عشق خواهر من است،درد هم برادرم!


سالها دویده ام از پی خودم،ولی


تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم


در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف


گم شده چو کودکی در هوای مادرم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
انگار مدتی است که احساس می‌کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند

فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی ...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می‌خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی!

انگار این سال‌ها که می‌گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می‌کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می‌شوم!

شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب‌تر از این
باشم

با این همه تفاوت
احساس می‌کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست

حس می‌کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی‌ام، نیز
از این هوای سربی
خسته است

امضای تازه‌ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم

ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد

و لابه‌لای خاطره‌ها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است

از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است!

آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذریم!

این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!




دکتر"قیصرامین پور"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دلم خوش است به گلهای باغ قالی ها
كه چشم باران دارم ز خشكسالیها
به باد حادثه بالم اگر شكست چه باك
خوشا پریدن با این شكسته بالیها
چه غربتی است عزیزان من كجا رفتند ؟
تمام دور و برم پر ز جای خالیها
* زنده یاد قیصر امین پور *
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دست عشق از دامن دل دور باد میتوان آیا به دل دستور داد ؟!
میتوان آیا به دریا حكم كرد كه دلت را یادی از ساحل مباد ؟!
موج را آیا توان فرمود ایست ! باد را فرمود : باید ایستاد ؟!
آنكه دستور زبان عشق را بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را در كف مستی نمی بایست داد .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
گفتی غزل بگو ، چه بگویم ؟ مجال کو؟
شیرین من ، برای غزل شور و حال کو؟
پر میزند دلم به هوای غزل ، ولی
گیرم هوای پرزدنم هست ، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چهارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سئوال و حوصله قیل و قال کو؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تا نگاه می كنی وقت رفتن است
باز هم همان حكایت همیشگی
پیش از آن كه با خبر شوی لحظه عزیمت تو
ناگزیر می شود
آی
دریغ و حسرت و
همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
پیش از اینها فكر میكردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس وخشتی از طلا
پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او كهكشان
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره توفنده اش
دكمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچكس از جای او آگاه نیست
هیچكس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده وزیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین، از آسمان،از ابرها
زود می گفتند این كار خداست
پرس و جو از كار او كاری خطاست
آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
هر چه می پرسی ،جوابش آتش است
تا ببندی چشم ، كورت می كند
تا شدی نزدیك ،دورت می كند
كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند
تا خطا كردی عذابت می كند
در میان آتش آبت می كند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر ز دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
*****
تا كه یكشب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه در یك روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا كجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست!
گفت اینجا می شود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه كرد
با دل خود گفتگویی تازه كرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟
گفت آری خانه او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان وساده وبی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
می توان با این خدا پرواز كرد
سفره دل را برایش باز كرد
می شود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران حرف زد
با دو قطره از هزاران حرف زد
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان مثل علف ها حرف زد
با زبان بی الفبا حرف زد
میتوان درباره هر چیز گفت
می شود شعری خیال انگیز گفت....
*****
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیك تر
از رگ گردن به من نزدیك تر….
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دل من باز گریست
قلب من باز ترک خورد و شکست
باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت می خواندم
که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد
و از این عشق گذر خواهی کرد
و نخواهی فهمید....
بی تو این باغ پر از پاییز است...!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
هفته ای می رود از عمر وبه ده روز کشید
کز گلستان صفا بوی وفائی ندمید
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
آن یار كزو خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروكش كنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست كه یارش سفری بود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
یارا یارا گاهی دل ما را
به چراغ نگاهی روشن كن
چشم تار دل را چو مسیحا
به دمیدن آهی روشن كن
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
كه مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوای تو می آیم
كه دمی نفس كنم تازه در هوایت
به نسیم كویت ای گل به شمیم مویت ای گل
در سینه داغی دارم از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش
موجم كنارم باش .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
از رفتنت

دهان همه باز.

انگار گفته بودند:

پرواز. پر.......واز.
 
بالا