• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تاریخ ادبیات

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
مجمر​

سید حسین طباطبائی اردستانی، متخلص به " مجمر " فرزند سید علی، در اواخر قرن دوازدهم هجری در زواره اصفهان تولد یافت( تاریخ تولد او به درستی معلوم نیست. مدت زندگانی او را 25 و 26 و به روایت دیگر 35 سال گفته اند) و پس از مختصری به اصفهان آمد و در آنجا به تحصیل علوم ادبی پرداخت و به گروه شعرایی که در پیرامون نشاط انجمن کرده بودند پیوست. مدتی در اصفهان بود و بعد با معتمدالدوله نشاط به تهران آمد. در این هنگام فتحعلی شاه به مناسبت جنگ با دولت روسیه به آذربایجان رفته بود. مجمر به اتفاق نشاط به آذربایجان رفت و در لشگرگاه ایروان به شاه معرفی شد و در آنجا قصاید و غزلیات خود را به سمع رسانید. پس از بازگشت شاه به پایتخت ( ماه رجب 1219 ه. ق. )، مجمر زیر دست معتمدالدوله تربیت شد و در سال 1222 ه. ق. که میر سید محمد سحاب، پسر هاتف، در گذشت، لقب مجتهدالشعرایی گرفت و " میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله به خط شریف کذایی فرمان مجتهدالشعرایی او را نوشت".

مجمر سالها ندیم حسنعلی میرزا، فرزند فتحعلی شاه، بود و از پدر و پسر صله و انعام و نوازش می دید و " اگر دیر زیسته بود، همانا ترقی کلی می نمود(رضا قلی خان هدایت، مجمع الفصحا)." افسوس که در عهد جوانی به سال 1225 ه. ق. درگذشت.

اشعار دوره اقامت او در اصفهان در دست نیست، ولی چند تن از ارباب تذکره که او را در اصفهان ملاقات کرده اند، شهرت و معروفیت وی را در آنجا گواهی داده اند.

قصاید و قطعات و ترکیب بند و اشعاری در هزل و هجو و یک مثنوی به سبک " تحفةالعراقین " خاقانی و قطعات منثوری به سبک گلستان شیخ سعدی از مجمر باقی مانده است. دیوان او که محتوی حدود سه هزار بیت است، به سال 1312 در تهران به چاپ رسیده است.

مجمر از شعرای قصیده پرداز است و در اغلب قصاید خود که به سبک انوری و خاقانی و معزی ساخته، شاه و پسرش و اعیان کشور را ستوده است.

از قصاید اوست:

در عرصه دو گیتی، از آشــکار و پـنــهــان .............. زیـبـاتــریــن بـدیـعـی کــآمد ز فضل یزدان

از عقلهاست اول وز نفسهاست قدسی ................ از عضوهاست دیده وز عرقهاست شریان

از پیکهاست جبریل وز مژه هاست بعثت ............... از اصلهاست توحید وز فضلهاست ایمان

از خواجه هاست احمد وز بنده هاست یوسف ................. از اوصیاست حیدر وز اتقیاست سلمان

از خاصه هاست ضاحک وز فصلهاست ناطق .............. از جنسهاست جوهر وز نوعهاست انسان

از فرشهاست سبزه وز قطره هاست ژاله ................ از ابرهاست آذر وز بحرهاست عمان

از قبله هاست کعبه وز کارهاست طاعت ............... از عیدهاست اضحی وز فدیه هاست قربان
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
نشاط

میرزا عبدالوهاب " نشاط " از سادات معروف اصفهان به سال 1175 ه. ق. در شهر اصفهان تولد یافت. پدر بزرگ او، عبدالوهاب، حکومت اصفهان داشت و مال و ثروت فراوان برای فرزندان خود باقی گذاشت. نشاط تربیت خوبی یافت و علاوه بر زبان مادری، زبانهای عربی و ترکی را فرا گرفت و در حسن خط سرآمد اقران شد و با شعر و ادب فارسی و عربی و دانشهای زمان خود از دینی و ریاضی و حکمت الهی و منطق آشنایی یافت.

چون به عرصه رسید یکی از هواخواهان جدی دبستان " بازگشت ادبی " شد و در آن زمان که شهر اصفهان مرکز این جنبش و رستاخیز بود شعر و ادب بود درهای مهمان نوازی او بر نویسندگان و دانشمندان باز و " محفلش مجمع شعرا و ظرفا بود " که هفته ای یک بار در آنجا گرد آمده داد سخن می دادند و او و یارانش بودند که به طریق قدما شعر سرودند و سنت قدیم ادبیات فارسی را از نو زنده کردند.

نشاط در سال 1218 ه. ق.، که چهل و سه سال از عمرش گذشته بود به تهران آمد و به دربار فتحعلی شاه راه یافت و سمت دبیری و منشی گری و لقب " معتمدالدوله " گرفت و پس از چندی به سرپرستی دیوان رسائل گمارده شد.

در شرح احوال او گفته اند: با اینکه از مال دنیا بی بهره نبود و درآمد شخصی املاک اصفهان داشت، چون مردی بخشنده و مهمان نواز بود در اندک مدتی هرچه داشت از دست داد و مبلغ زیادی ( سی یا چهل هزار تومان ) وامدار شد. گروهی از درباریان برای آنکه سرزنشی از شاعر کرده باشند نزد شاه از او سخن راندند که " بزرگان مال بازرگان به گزاف برند و به اجحاف خورند. " این سخن به سود آن بزرگ بود. شاه را دل بر حال او سوخت و دستور داد بستانکاران به دربار آیند و وام شاعر را از کیسه شاه شاعر نواز بستانند و آنان از بام تا شام دسته دسته می آمدند و بسته بسته همی بردند.

نشاط پس از رسیدن به سرپرستی دیوان رسائل، همه جا در سفر و حضر با شاه همراه بود و بیشتر احکام سلطنتی و فرامین رسمی و نامه های خصوصی شاه و عقدنامه ها و وصیتنامه های افراد خاندان سلطنت، با خط و انشای او تحریر می شد و تا پایان عمر عهده دار این سمت بود. نشاط یک بار جزو هیئتی، به نمایندگی از طرف شاه، به پاریس رفت و به حضور ناپلئون اول رسید.

نشاط از سال 1237 ه. ق. تا پایان عمر در تهران زیست و غالبا با اهل طریقت و سلوک معاشرت داشت، تا روز دوشنبه پنجم ذیحجه از سال 1244 ه. ق. در 69 سالگی به بیماری سل درگذشت.

مجموع آثار نشاط در کتابی به اسم گنجینه ابتدا در سال 1266 ه. ق. و بعد در سال 1281 ه. ق. به امر ناصرالدین شاه با خط خوب در تهران به چاپ رسید.

گنجینه شامل: 1- دیباچه ها، خطبه ها، وقفنامه ها و عقدنامه ها - 2 - مدیحه ها، قباله ها، قصاید و قطعات - 3 - نامه ها و فرمانهای فتحعلی شاه - 4 - نامه هایی که به خود شاه و شاهزادگان نوشته، و 5 - شعرها و قطعات ادبی و حکایات اخلاقی است.

نثر نشاط

مقدمه دیوان خاقان ( فتحعلی شاه ) و مقدمه شاهنشاهنامه فتحعلی خان صبا به قلم نشاط است. چنانکه گفته شد، نشاط در دربار فتحعلی شاه، بنا به سمتی که داشته نامه ها و فرمانهای شاه و نوشته های دربار و خانواده سلطنتی را به قلم خود انشا و تحریر می کرده است. هم خط و هم انشای او در زمان خود سرمشق نویسندگان بوده و دست به دست می گشته است.

اینک نمونه ای از مقاله نویسی نشاط:

خوابم ربوده بود خیالی ز دیده دوش ................ کامد خروش بلبلی از گلشنم به گوش

از کار شد روانم و از دست شد توان ................ از دل برفت صبرم و از سر برفت هوش

همانا یکی از دوستان که پاس وقت من داشتی، این حالتش شگفت آمده گفت - بلبلی را به شاخ گل خروشی است، ترا چه افتاده که چنین تیز هوشی؟ گفتم خموش باش که در گلستان آن گل که بلبلان را به خروش آورد یکی است. " ما من شی الایسبح بحمده "

اگر عشق گل فغان آور بلبلان است،

چاک گریبان از دست کیست؟ ............. یا که پریشانی بلبل ز چیست؟

و اگر نوای فاخته در هوای سرو جوان است، سرو را بیقراری کجاست؟ اگر به چشم حقیقت بنگری و طریق غفلت نسپری،

جمله را آشفتگی از یاد اوست ............. دوست می جوید و می گوید دوست

شعر نشاط

شعر نشاط با وجود عبارات آمیخته به عربی و به کار بردن صنایع شعری و ترکیبهای غریب و نامانوس و تکرار قافیه، ساده و روان است. " وی در قصیده و غزل هر دو استاد است. قصایدش از مکتب صباست ولی قدری ساده تر ". از نشاط قصاید زیادی باقی نمانده و اصلا قصیده سرایی و مداحی صفت اصلی او نیست، با اینهمه هر جا که بقصد تقرب به شاه، دست به مدح و ستایش زده، در این کار راه افراط پیموده و تملق و چاپلوسی را به حد اعلای خود رسانده است. چنانکه مردی مانند فتحعلی شاه که از سربازی هیچ بهره ای نداشته، " آسمانی در میان جوشن و آفتابی در کنار مغفر " نامیده و در یکی از مثنوی های خود وی را با این عبارت ستوده است:

ز آهن گر فریدون راست لافی ........... تو از فولاد تیغ آهن شکافی

زمین مشتی غبار از آستانت ............ حجابی چند بر در آسمانت

ز ذاتت جز خدا برتر که باشد؟ ............ گر این شاهی، خداوندی چه باشد
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
سروش

میرزا محمد علی، فرزند قنبرعلی سدهی اصفهانی، در سال 1228 ه. ق. به دنیا آمد. از طفولیت عشق و علاقه وافری به شعر و شاعری داشت. تحصیلات خود را در اصفهان کرد و بر آن شد که در عرصه ادبیات قریحه آزمایی کند. او هم مانند سایر شعرای عهد خود با سرودن قصاید در مدح حکام و بزرگان محلی دست به کار زد ولی در این کار توفیق نیافت و از عنایت ممدوحان بهره نیافت. پس بر آن شد که به سیاحت پردازد و استعداد ادبی خود را به جای دیگر بیازماید.

بیست و نه ساله بود که اصفهان را ترک کرد، چندی در قم و کاشان بسر برد و عاقبت پس از سه سال به تبریز آمد و در آنجا اقامت گزید. در این شهر بخت با وی یاری کرد و قهرمان میرزا و محسن میرزا، از شاهزادگان قاجاریه، به حمایت از او برخاستند تا به خدمت ولیعهد رسید و قصیده های باشکوه و مبالغه آمیزی که در اعیاد تقدیم می داشت پسند خاطر ولیعهد افتاد و او به صلات و عطایا سروش را بنواخت و چند سالی به خوشی و آسایش در شهر تبریز زندگی کرد.

در سال 1264 ه. ق.، چون محمد شاه درگذشت، سروش در التزام رکاب ناصرالدین شاه به تهران آمد و جزو خدام خاص دربار شد و صلات فراوان از شاه گرفت و صاحب جاه و مال شد و پس از فوت قاآنی، شاعر مقدم دربار شد و از شاه خطاب " خان " و لقب " شمس الشعرا " گرفت. سالها با سمت شاعر رسمی دربار به آسایش گذراند تا به سال 1285 ه. ق.، در 57 سالگی در تهران درگذشت.

آثار سروش عبارت است از قصاید و فتحنامه ها و مثنویها ( اردیبهشت نامه، ساقی نامه، الهی نامه ) و کتابی به نام شمس المناقب، حاوی قصاید در مدح و منقبت رسول اکرم و خاندان نبوت و شصت بند مرثیه و نیز مثنوی به نام روضةالانوار در ذکر واقعه کربلا و دیوانی به نام زینةالمدایح. ولی دیوان کامل او جمع آوری و چاپ نشده بود، اخیرا در سال 40-1339 با مقدمه جلال الدین همائی و به اهتمام دکتر محمد جعفر محجوب، با حواشی و فرهنگ لغات، در دو جلد چاپ و منتشر شده است.

شعر سروش


سروش از پیروان مکتب قدیم است و قصاید او تقلید استادانه ای است از قصاید انوری، امیر معزی و فرخی سیستانی. می کوشد در اشعار خود مضامین و تشبیهات اصیلتر و جسورانه تری به کار برد و این میل و رغبت غالبا او را به تکلف مفرط و گاهی به ابتذال می کشاند، ولی به هر حال قادر است فکر خود را صریح و روشن و با قدرت و مهارت آشکار سازد. سربیتهای قصاید او بسیار زیبا و نفیس و با وجود تصنع و تکلف زیاد، کاملا شاعرانه و هنرمندانه است.

ابیات ذیر که از یک قصیده او در اقتضای قصیده فرخی، گرفته شده، بهترین نمونه صنعت شعری اوست:

دو ابر بانگزن گشت از دو سوی آسمان پیدا ........... به هم ناگاه پیوستند و بر شد از دو سو غوغا

چو پیوستند با هم، بانگ هیجا از دو سو بر شد ............ سوی هم تاختن کردند گفتی از پی هیجا

الا ای ابر کوشنده که بی کینی خروشنده .............. چرا بی کین خروشی گر نه ای کالیوه و شیدا

ز گرد تیره ات خورشید روشن رخ برون تابد ............... چنان کز گرد لشکر شهسوار دلدل شهبا

سروش در اشعار خود اشاراتی به وقایع زمان کرده که از آن جمله است قصیده بسیار مشهور او در مدح ناصرالدین شاه و قتل خان خیوه ( خوارزمشاه ):

افسر خوارزمشه که سود به کیوان ............... با سروش آمد بدین مبارک ایوان

از پی کوشش کشیده بود سپاهی .............. بیش ز برگ درخت و ریگ بیابان

لشکر خسرو بتاخت بر زبر تل .............. آخته شمشیر همچو برق درخشان

تاج و کمربند خویش و کیش فدا ساخت ............. تا که ز شمشیر هندویی ببرد جان

کشتند او را و لشکرش بشکستند ............... لشکر شاهنشه مـظـفـر ایـران

یک سرخس در همه سرخس نیابی ............. ناشده از خونشان چو لاله نعمان
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
صبا​

در میان شعرای دربار فتحعلی شاه، از همه بنامتر فتحعلی خان کاشانی متخلص به صباست.
فتحعلی خان در سال 1211 ه. ق. به تهران آمد و در جشن جلوس فتحعلی شاه ( 1212 ه. ق.) قصیده غرائی خواند که پسند شاه افتاد و هر روز کارش بالا گرفت تا لقب ملک الشعرایی یافت و عنوان خان و منصب احتساب الممالکی گرفت. چند سالی هم حکومت قم و کاشان را داشت، و بعد از حکومت دست کشید و در التزام رکاب بود، و زمانی هم به کلید داری آستانه قم منصوب شد.

او پسر آقا محمد از خانواده های قدیمی کاشان است. اکثر افراد این خانواده خدمات دولتی داشته اند. جد اعلای وی اصلا دنبلی (امرای دنبلی مدتها در آذربایجان، در حدود خوی و مراغه، حکومت و امارت داشته اند) بود که در پایان روزگار پادشاهی کریم خان زند از آنجا به عراق افتاد و در شهر کاشان اقامت گزید. فتحعلی خان در کاشان بدنیا آمد (تاریخ ولادت او بدرستی معلوم نیست و با استدلالی که ملک الشعرای بهار در مقدمه خود بر کتاب گلشن صبا کرده، گویا او در سنین 1179 ه. ق. اتفاق افتاده) و در آنجا بزرگ شد. در جوانی به آقا فتحعلی شهرت داشت و از شاگردان حاجی سلیمان بیگ صباحی بیدگلی بود.

فتحعلی خان ابتدا از مداحان لطفعلی خان، قهرمان زند، بوده و از قرار معلوم دیوانی در مدح این شاهزاده دلیر و بیباک داشته که بعد از واقعه قتل برادر از ترس جان آن را فروشسته است. وی به گناه داشتن چنین دیوانی مدتها مغضوب و متواری و دربدر بوده، تا در ایامی که بابا خان ( فتحعلی شاه بعدی ) به لقب جهانبانی ملقب شد و از طرف آغا محمد خان به فرمانروایی فارس رسید، به او نزدیک شده است. بابا خان نیز، که خود شاعر و با سواد و طبعا مرد ملایمی بود، به تربیت و نگاهداری او پرداخته است.

از مدایح صبا درباره لطفعلی خان قصیده مفصلی است که بعد از قتل پدرش جعفرخان و جلوس صید مراد خان به جای او، سروده و در آن از لطفعلی خان دعوت کرده که از بوشهر به شیراز آید و دست دشمنان را از سلطنت کوتاه کند.

چند بیت از آن قصیده که به سبک و وزن قصیده انوری ساخته شده چنین است:

جانب بندر بوشهر شو ای پیک شمال ....... به بر شاه فریدون فر خورشید خصال

خسرو ملک ستان لطفعلی خان که بود ...... یاورش لطف علی ، یار خدای متعال

بعد تقبیل حریم حرمش خون بگری ....... بعد تعطیر غبار قدمش زار بنال

در اواخر سال 1223 ه. ق. بیماری و خشکسالی در قم افتاد و صبا با اجازه و فرمان شاه به تهران آمد. او از طرف شاه یک سفر به آذربایجان و یک سفر به ترکستان ماموریت یافت و در سال 1228 ه. ق. که شاه برای شرکت در جبهه جنگ ایران و روس عازم آذربایجان شد، صبا همراه وی بود، ولی در چند فرسنگی زنجان بیمار شد و به تهران مراجعت کرد. در همین سفر بود که هنگام مراجعت، از شاه دستور یافت تا کتابی در بحر تقارب ( به وزن شاهنامه فردوسی ) به نام شاهنشاه نامه به نظم در آورد و صبا آن را در مدت سه سال در چهل هزار بیت ( تعداد ابیات شاهنشاه نامه چاپی از 33 هزار تجاوز نمی کند ) به اتمام رسانید و چهل هزار مثقال طلا صله گرفت.

در سال 1233 ه. ق. قحطی عظیمی در خراسان افتاد و صبا به سرپرستی هیئتی برای دادن اعانه، مامور خراسان شد و در سرمای سخت زمستان با زحمات و صدمات زیاد به آنجا رسید و وجوه و اعانه را بین نیازمندان تقسیم و به تهران مراجعت کرد.

صبا پس از این مسافرت با سمت پیشخدمت و ندیم خاص و عنوان ملک الشعراء در دربار فتحعلی شاه بود، تا اینکه در سال 1238 ه. ق. پس از شصت یا پنجاه و نه سال عمر، در تهران درگذشت.

شعر صبا

ملک الشعرای صبا در ادبیات فارسی تبحر، و به لغت عرب احاطه کافی داشت. وی اشعار زیادی از غزل و مثنوی و رباعی و ترجیع بند، سروده، اما هنر بزرگ او قصیده سرایی است. او در این فن، در عین پیروی از انوری، دارای سبک و شیوه خاصی است که بعدا قاآنی و ادیب الممالک فراهانی و بسیاری از شعرای قرن سیزدهم، از آن سبک و شیوه تقلید کرده اند. صبا صنایع لفظی و معنوی را به دقت رعایت می کند، حتی لغات و اصطلاحات نامانوس و نامتجانس را در چکامه های خود با مهارت زیاد به کار می برد.

دیوانش ده تا پانزده هزار بیت است. غیر از شاهنشاه نامه که از آن جداگانه صحبت می داریم، مثنوی به نام خداوندنامه در بیان معجزات پیغمبر اسلام و جنگها و دلیریهای علی، امیرالمومنین، و دو رساله منظوم بنام عبرتنامه به تقلید تحفة العراقین خاقانی و گلشن صبا در اندرز به فرزند خود ( محمد حسین ملک الشعراء، متخلص به عندلیب) دارد. گلشن صبا از جمله بهترین اشعار صباست. این اشعار به پیروی از سبک سعدی و بی اندازه پخته و ساده و روان سروده شده است.

شاهنشاهنامه

بزرگترین مثنوی صبا شاهنشاهنامه است، و آن داستان حماسی است به روال شاهنامه فردوسی و به همان وزن، در ستایش و ذکر وقایع پادشاهی فتحعلی شاه و مآثر آغا محمد خان و پدران آنان و جنگها و فتوحات عباس میرزا با سپاهان روس و اندرزها و مطالب دیگر.

این داستان را معاصران بسیار ستوده اند، فردوسی شاهنامه را در مدت سی سال به پایان برد و این استاد هفتاد هزار بیت را شش سال سرود. اما " در هفتاد هزار بیت، از مناقب آل رسول که بگذری، در اسلوب شاعری، الفاظ مغلق مشکل را، که فقط خواص و اهل علم و ادب و لغت از آن محظوظ می شوند و اغلب اشعارش شامل آنهاست، از آن پیروی کنی، هفت بیت که مثل یکی از سی هزار بیت شاهنامه باشد، نیست...(به نقل از مجله یادگار، سال 5 شماره های 1 و 2)".

نمونه ای از گلشن صبا: موبد سالخورده

شنیدم یکی موبد سالخورد .......... در آن دم که روشنروان می سپرد

تن پاکش از تابش آفتاب ......... چو موم اندر آتش، چو شکر در آب

یکی گفتش: ای پیر دیرینه روز .......... تن از تابش آفتاب به سوز

نبستی چرا در سرای سپنج ............ سپنجی سرایی پی دفع رنج؟

بنالید و گفتا: در این روز کم ............ گر آسایش از سایه نبود چه غم

بزرگان چنین از جهان رسته اند .............. نه چون ما دل اندر جهان بسته اند

چو صاحبدلی بر جهان دل منه ................ به بیهوده گل بر سر گل منه
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
صفا

محمد حسین صفای اصفهانی در سال 1269 ه.ق. در شهر فریدن متولد شد. در اوایل جوانی به تهران آمد و هنوز بیش از بیست سال نداشت که به تصوف و عرفان گرایید و ظاهراً به سالی که میرزا محمدرضا مستشارالملک، وزیر خراسان (که بعدها ملقب به مؤتمن السلطنه شد)، برای انجام دادن کارهای دولتی به تهران آمده بود، با وی آشنا شد و همراه او به مشهد رفت.

صفا در مشهد غالباً در سرای مؤتمن السلطنه می زیست و کسی را به خود راه نمی داد و با کسی (جز چند تن که یکی از آنها ادیب نیشابوری بود) آمیزش نداشت.

در سال 1309 ه.ق. مؤتمن السلطنه درگذشت و وزارت خراسان به میرزا علی محمد مؤتمن السلطنه، فرزند ارشد وی رسید. او نیز، چون پدر، صفا را گرامی میداشت و درباره او احسان فراوان می کرد. چنانکه نزدیک سرای خود خانه ای برای او خرید و اسباب زندگیش را فراهم ساخت و هنگامی که از وزارت خراسان معزول و روانه تهران شد، او را به پسر عم خود میرزا حسین خان معروف به ابا خان سپرد.

صفا سالهای دراز همچنان گوشه نشین بود. در زندگانی خود زن و همسر نگرفت و در اواخر عمر به سبب افراط در استعمال چرس و بنگ و آلودگیهای دیگر حافظه خود را بکلی از دست داد. اغلب اوقات از خود بیخود بود و در آن حال جذبه و استغراق خویش را جلوه گاه حق می پنداشت. غزلهای چهار پاره زیبای وی در همین دوره بیخبری سروده شده است.

در سال 1314 ه.ق. رنجور شد و رنجوری وی مدتها طول کشید. پس از آن بیماری از ضعف و ناتوانی بیش از پیش از مردم دوری جست و دیری نکشید که از خرد بیگانه گشت و پای در کوی و برزن نهاد. در دو سه سال آخر عمر به کلی از پای افتاد و سرانجام در سال 1322 ه.ق. (چند ماه پس از مرگ ابا خان) زندگی را بدرود گفت.

نمونه ای از غزلیات وی:

دل بـردی از مـن بـه یـغـما، ای تـرک غـارتـگر مـن ........... دیـدی چـه آوردی ای دوست، از دسـت دل بـر سر من

عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد ................ رفـتـی چو تیر و کـمان شد، از بـار غــم پــیـــــکر مــــن

مـی سـوزم از اشتـیـاقـت، در آتـشـم از فـراقـت ............... کـانـون مـن سـیــنـه مـن، سـودای مــــن آذر مـــــن

من مست صـهبـای بـاقـی، ز آن ساتکین رواقی ................ فـکـر تـو در بـزم سـاقـی، ذکـر تـو رامـشـگـر مـــــن

دل در تف عشق افروخت گردون لباس سیه دوخت ............. از آتـش آه مـن سـوخـت، در آســمــان اخــتـــر مـــــن

گبر و مسلمان خجل شد دل فتنهً آب و گل شد ................. صـد رخـنـه در مـلـک دل شـد، ز انـدیـشـه کـافـر مـــن

شکرانه کز عشق مستم، میخواره و میپرستم ................... آمـوخــت درس الــســتــم، اســتــاد دانــشـــور مـــن

در عشق سلطـان بـخـتـم، در باغ دولت درختم .................... خـاکـسـتر فـقـر تـخـتـم، خــاک فـــنـــا افــســر مــــن

اول دلـم را صـفـا داد، آیـیـنـه ام را جــــلا داد ................. آخـر به بـاد فـنـا داد، عـــــشــــق تــو خـاکـسـتـر مـــن

تا چند در های و هویی، ای کوس منصـوری دل؟ ................ تـرسـم کـه ریـزد بـر خـاک، خـون تـو در مـحـضـر مــــن

بـار غـم عـشـق او را، گـردون نـدارد تـحـمل ................ کـی مـی تـوانـد کـشـیـدن، ایــن پــیــکـــر لاغـــر مــن

دل دم ز ســر صـفـا زد، کـوس تـو بـر بـام ما زد ............... سـلـطـان دولـت لـوا زد، از فـــقـــر در کـشـــــور مــــن
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
دوست عزیز
خیلی عالیست
ادامه بدهید
در ضمن نام کاربری جدید مبارک
*****************************
مهدي اخوان ثالث

ra-akhvan-sales.jpg


مهدي اخوان ثالث ( م.اميد ) :
به سال 1307 ه.ش .
در مشهد به دنيا آمد .
از شاعران معروف سبك نو در شعر فارسي است .
آثار منظوم او عبارتند از :
ارغنون – زمستان – آخر شاهنامه – از اين اوستا – شكار – پائيز در زندان – بهترين اميد – عاشقانه و كبود و ...
آثاري هم به نثر دارد كه مهمترين آنها عبارتند از :
مجموعه مقالات – بدعت ها و بدايع نيما يوشيخ .
مهدي اخوان در 4 شهريور 1369 در تهران در گذشت و جنازه او به توس حمل شد و در جوار آرامگاه حكيم فردوسي به خاك سپرده شد .

قطعه شعري از ايشان :
درختان اسكلت هاي بلور آجين
زمين دلمرده
سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است .

*****************************************
:happy:
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
دوست عزیز
خیلی عالیست
ادامه بدهید
در ضمن نام کاربری جدید مبارک
:happy:

با درود و خسته نباشید به شما دوست بسیار گرامی.
از توجه و لطف شما بی اندازه سپاسگذارم.:happy:
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
شهاب​

میرزا نصرالله " شهاب " اصفهانی از بزرگان شعرای این دوره است. وی در سال 1254 ه. ق. به تهران آمد و مشمول عنایت حاجی میرزا آقاسی صدراعظم ایران شد و به " تاج الشعراء " ملقب شد. شهاب هر از چند گاهی به تهران می آمد و مدایح و قصاید خود را به صدراعظم عرضه می داشت و به موطن خود باز می گشت. پس از آنکه ناصرالدین شاه به سلطنت رسید، شهاب به حضور شاه رسید و تهنیت گفت و به نظم چند مجلس در مراثی و تعزیت حضرت سیدالشهداء مامور شد. شهاب اشعار بسیار از قصیده، قطعه و مثنوی سروده است.

در حدیقةالشعراء آمده که طغرل، برادرزاده شهاب، اشعار او را از میان برده و قصاید او را با تحریف به اسم خود میخوانده. این سخن را براست نمی توان داشت زیرا دیوان شهاب هم اکنون موجود است(به شماره 257 در کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران). شهاب در سال 1291 ه. ق. در گذشته است.

در وصف بهار

باد فروردین چو فرشته جهان افروز شد ............ روزگـار میـگـاران فـرخ و فـیـروز شـــد
ای بهار تازه چهر من، هلا نوروز شد ............. تازه کن جان حریفان ز آن می صاف کهن

برد در بیت الشرف خورشید زرین جامه رخت ............ زیر تشریف زمرد رنگ پنهان شد درخـت
شاه گل با افسر بیجاده گون برشد به تخت ............. جام سیمین ده که صف بستند شمشادو سمن

در شکست از لشکر آذار مه قلب شتا ................ بشکن ای ترک حصاری، زلف پرچین دوتا
کزنسیم باد بستان شد همه مشک ختا ............. وز سرشک ابر صحرا شد همه در عدن

باد چون زلف تو سنبل را گره برزد به موی .............. سبزه همچون خط دلجویت دمید از طرف جوی
از گل و از یاسمن گلزار شد پر رنگ و بوی .............. ای رخت همرنگ گل، می ده به بوی یاسمن

ابر چون صورتگران چین به صحرای وسیع ............... هر زمان بر می نگارد صورتی نغز و بدیع
باده گلگون بپیما کز دم باد ربیع .................. نیک سر سبز است و خرم دامن ربع و دمن

عید فرخ کوس فیروزی بلند آوازه کرد ................ قطره باران نوروزی جهان را تازه کرد
باد روی نو عروسان چمن را غازه کرد .................... ای پسر، با دختر رز تازه کن پیمان من

دشت خرم شد، سبک بخرام باطل گران ................. بنگر آن گلهای گوناگون که رست از هر کران
چون سیه زلف تو پیچان ضیمران در ضیمران ............... چون بناگوش تو غلطان نسترن بر نسترن

دشت چون بال تذروان گشت پر نیرنگ و خط ........ بوستان شد چون پر طاووس پر نقش و نقط
بر نوای نای بلبل ریز خون از حلق بط .......... ای خطت چون بال طوطی، زلف چون پر زغن

باد آید چون دم جبریل در بستان همی ............. غنچه آبستن شود چون دختر عمران همی
خورده با عیسی همانا شیر یک پستان همی ........ سوسن آزاده کاندر مهد می گوید سخن

پیر را اندازد اندر سرهمی شور شباب .......... نغمه قمری که به ز آهنگ چنگ است و رباب
قافیه سنجد همی در باغ بلبل با " شهاب " ........ چامه می خواند به یاد مجلس فخر زمن
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وصال​

مورخان ادبیات ایران، میرزا شفیع شیرازی، معروف به میرزا کوچک و متخلص به " وصال " را نیز یکی از بزرگترین شعرای عهد فتحعلی شاه و نوه اش محمد شاه( پسرعباس میرزا) می شمارند.

وصال در زمان سلطنت کریم خان زند، به سال 1192 یا 1193 ( و به روایتی 1197 ه. ق. ) در یک خانواده محترم شیراز از پدری به نام محمد اسماعیل پا به عرصه وجود نهاد و علوم متداول زمان خود را نزد دانشمندان عصر، از جمله میرزا ابوالقاسم سکوت، از عرفای نامی فرا گرفت و نوشتن انواع خط را آموخت و در سایه استعداد ادبی و خط خوب و آواز خوش به محافل انس راه یافت و نخستین اشعار خود را با تخلص " مهجور " تنظیم کرد.

هنگامی که فتحعلی شاه برای بازدید خطه فارس به شیراز رفت، مکارم و فضایل وصال را شنید و وی را به حضور طلبید. وصال قرآنی را که با هفت نوع خط نوشته و در تذهیب و تجلید آن هنرمندی بسیار به کار برده بود، به شاه تقدیم کرد و قصیده ای نیز خواند که چند بیت آن چنین است:

ای ملک جم، ببال که شاه عجم رسید ............. دارای افسر کی و اورنگ جم رسید

باغ نشاط را خطر مهرگان گذشت ................ روز امید را نفس صبحدم رسید

ای پارس، گرچه سایه شه داشت خرمت ................ خوش باش خوش که سایه یزدانت هم رسید

گویند شاه وصال را به اسراف در کسب کمال ستود و دوهزار تومان صله داد و سالیانه مبلغی نقد و مقداری جنس مستمری برای وی تعیین کرد.

وصال مردی مهربان، خوش محضر و درویش بوده و در میان اهل عرفان و ادب دوستان بسیار داشته و به خصوص با قاآنی طرح روابط نزدیک ریخته است و اوقاتی را که قاآنی در شیراز بوده است غالبا با هم گذرانده اند. در اواخر عمر نابینا شد و در سال 1262 ه. ق. زمان سلطنت محمد شاه قاجار، به سن 69 سالگی در شیراز درگذشت.

وصال " اطواق الذهب " زمخشری را به فارسی برگردانده و رسالاتی نیز به نظم و نثر در حکمت، کلام، موسیقی، عروض و تفسیر احادیث تالیف کرده و نیز کتابی به نام " صبح وصال " به طرز " گلستان " نوشته است.

دیوان وصال در مجلد بزرگی در تهران چاپ سنگی شده و مشتمل است بر مدایح و مراثی و مثنویها و غزلها و آثار دیگر او.

شعر وصال


وصال در فنون شعر استاد بوده و در عین تقلید از پیشینیان، صفات اصلی بهترین نمونه های شعر کلاسیک را حفظ کرده است. او مثنوی " بزم وصال " را در بحر تقارب ساخت و داستان " شیرین و فرهاد " وحشی بافقی را که ناتمام بود، به قدری خوب و استادانه به پایان رساند که هر منتقد دقیق در تشخیص و بیان تفاوت آغاز و انجام داستان، دچار اشکال می شود. استقبال های زیبا و فراوان وی از غزلیات سعدی نیز همه به دقت و اصابت نظر ممتازند.

وصال شاعری است مداح و قصیده سرا و دارای همه صفات یک شاعر درباری. او فتحعلی شاه و محمد شاه و شجاع السلطنه و فرمانفرما و چند تن از بزرگان فارس را مدح گفته است و دیوانش به قول خود او " انباشته از مدح بزرگان است". با این همه او نیز مانند سلف خود، سید محمد سحاب، بیهودگی شاعری درباری را دریافته بوده و از پیشه ای که در پیش گرفته بود رنج می برده است:

کس نیست که گوید به من ای بیهده گفتار ............ ای زشت به گفتار و به کردار و به رفتار

این پیشه کدام است که در پیش گرفتی ............ بر دیده دل نشتر و در پای خرد خار

گشتی ادب آموز و بدین گونه سپهروز ............ گشتی سخن آرا و بدین گونه شدی خوار

چندانکه ترا کاست هنر بیش فزودیش ............ ای بــر هــمــه خواری هنرمند سزاوار

مقدار هنر را بفزودی تــو بــه مــقـــدور ............ او بیش ز مقدور ترا کاست ز مقدار

از قد چه کشیدی که بدادیش چنین خم ............ وز دیده جه دیدی که بکردیش چنین تار؟

دیوان تو انــبــاشـتـه از مـــدح بــزرگان ............ در کیسه نه درهم بودت هیچ نه دینار

زین پیش گروهی پی این کار برفتـند ............ سود همه ز این پیشه و نفع همه ز این کار

شایسته تری کس نه چو ایشان به بر شاه ............ بایسته تری کس نه چو این قوم به دربار

امروز چو بازار ادب سرد ببینی ............ آخر به چه رو گرم بتازی تو به بازار؟

اندیشه های نو و مضامین بکر یا آزمایشهای مستقل لفظی در دیوان او نمی یابیم و هرچه دارد انعکاس ماهرانه و استادانه ای از سخن شعرای بزرگ گذشته است و بس. با این وصف خواندن اشعار او لذت هنری بزرگی در خواننده ایجاد می کند و هر سطر از اشعارش، بیتی از شعر استادان کهن را به خاطر می آورد.
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
مجتبی مینوی

**************
pic1.jpg


پژوهشگر بزرگ در 1284 شمسی در تهران به دنیا آمد .
تحصیلات ابتدایی را در تهران و سامرا گذرانید .
متوسطه را در دارالفنون و تحصیلات عالی را در کینگز کالج ( لندن ) و مدرسه مطالعات آسیایی و آفریقایی دانشگاه لندن به پایان رسانده است .
مینوی مشاغلی چون :
ریاست کتابخانه ملی و ریاست تعلیمات عالیه وزارت فرهنگ -- رایزنی فرهنگی ایران در ترکیه -- استادی دانشگاه تهران -- عضویت پیوسته در فرهنگستان ادب و هنر -- مسئولیت علمی بنیاد شاهنامه فردوسی داشته است .
مرحوم مینوی تا پایان عمر در بنیاد شاهنامه فردوسی خدمت می کرد .
تهیه فهرست نسخ خطی فارسی کتابخانه چستر بیتی ( در دوبلن – ایرلند ) از خدمات مهم او در خارج از کشور بود .
او کتابی هم به نام فردوسی و شعر او دارد .

*************************************
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
کلمات در بيان تقدير از کار شما دوستان کم ميايند. به مرور زمان هر لحظه که مجالی باشد به اين شاخه سر ميزنم و بهره ميبرم.

در مقاله اول خصوص مرحوم اخوان _چامه_ آمده است و بنده با آن آشنا نيستم. تصور من اين بود که شايد _چکامه_ منظور بوده است ولی شايد هم نه.

در مقاله مرحوم بهار، شايد افزودن اين نکته که رساله دکتری ايشان در باب سبک شناسی کاری
برجسته و به ياد ماندنی است که شايد تا اين روز تايی نداشته باشد، پر بی راه نباشد.
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
دکتر پرویز ناتل خانلری

***********************

title.gif


در اسفند ماه 1292 شمسی در تهران به دنیا آمده است .
پدرش میرزا ابوالحسن خان به زبانهای روسی , انگلیسی , فرانسوی آشنایی کامل داشت .
پرویز خانلری پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه به دانشکده ادبیات وارد شد و درجه لیسانس گرفت و به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در دبیرستانهای رشت به تدریس مشغول شد .
در سال 1322 به دریافت دکتری نایل آمد .
وی به اروپا رفت و در زبانشناسی تحصیل کرد .
پس از بازگشت در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت .

خانلری از سال 1322 به انتشار مجله سخن دست زد .
از کارهای دیگر مرحوم خانلری تاسیس بنیاد فرهنگ ایران در 1344 بود .

تعدادی از آثار متعدد وی به شرح زیر است :
دختر سروان -- ترجمه از پوشکین -- چند نامه به شاعر جوان -- تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل و .....

مرحوم خانلری در شهریور ماه 1369 چشم بر جهان فرو بست . :(

*********************************
.
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
کلمات در بيان تقدير از کار شما دوستان کم ميايند. به مرور زمان هر لحظه که مجالی باشد به اين شاخه سر ميزنم و بهره ميبرم.


در مقاله مرحوم بهار، شايد افزودن اين نکته که رساله دکتری ايشان در باب سبک شناسی کاری
برجسته و به ياد ماندنی است که شايد تا اين روز تايی نداشته باشد، پر بی راه نباشد.

این باعث خوشحالیست
که مطالب این تاپیک مورد نظر شما و دوستان قرار می گیرد :happy:

در مقاله اول خصوص مرحوم اخوان _چامه_ آمده است و بنده با آن آشنا نيستم. تصور من اين بود که شايد _چکامه_ منظور بوده است ولی شايد هم نه.

منظور همان جامه بوده است
عجب دقتی . آفرین :happy: :rolleyes:
 
بالا