• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تا حالا عاشق شدی؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

dollarist

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2005
نوشته‌ها
213
لایک‌ها
45
عشق یه توهمه.ازدواج هم بزرگترین حماقته.
عاشق هم شدیم.اما موقعی که چیزی حالیمون نبود.
 

gheysar.

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
5 فوریه 2012
نوشته‌ها
2,975
لایک‌ها
4,507
محل سکونت
Ambushed area
نه نشدم.
 

Another Day

Registered User
تاریخ عضویت
22 فوریه 2012
نوشته‌ها
2,159
لایک‌ها
1,238
محل سکونت
Waste Land
از موهای سرم بیشتر :D
127fs1601347.gif
 

oghab_mobarez

کاربر فعال موبایل و اسمارت فون ها
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2012
نوشته‌ها
2,565
لایک‌ها
470
عشق یعنی نرسیدن به معشوق و فنا شدن براش که تو زمین معنایی نداره.عشق واقعی یعنی خدا ....
 

managermd

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
28 می 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
232
سن
47
محل سکونت
آگهی

M.hack

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 جولای 2012
نوشته‌ها
51
لایک‌ها
1
محل سکونت
We call it computer
یه بار در سن 13 سالگی عاشق یه دختری شدم و تا 16 ، 17 سالگی باهاش بودم و الان ارتباطم باهاش درحد یه دوست خیلی خیلی عادی ، و الان که 20 سالمه فهمیدم که یه حس بچگانه بود و عشق نبود ، وابستگی بود !! دوستان عزیز عشق و وابستگی رو باهم اشتباه نگیرید ، نصف دختر و پسرای ایرانی این دوتارو باهم اشتباه میگیرند که وضع مملکتمون اینجوری شده .

من زیاد دوست دختر داشتم ولی هنوز عشق واقعیم رو پیدا نکردم و اعتقادم اینه که انقدر باید گشت و با این و آن دختر دوست شد تا عشق واقیت رو پیدا کنی !!!
اینجوری که نمی شه . به لحاظ روانشناسی .دوستی های خیابونی تاثیر بدی رو آدم می زاره
 

M.hack

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 جولای 2012
نوشته‌ها
51
لایک‌ها
1
محل سکونت
We call it computer
عشق یعنی نرسیدن به معشوق و فنا شدن براش که تو زمین معنایی نداره.عشق واقعی یعنی خدا ....
تایید مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
 

patteerr2

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 آگوست 2012
نوشته‌ها
481
لایک‌ها
84
من که هر دختری (البته خوش قیافه ش) بهم لبخند می زنه (منظور همون پا دادن!) چه تو دانشگاه چه خیابون سریع عاشقش میشم، اما یه هفته که باهاش باشم ازشون خسته میشم و رد کردنشون مصیبت میشه! بعضی وقتا جواب اسمسا رو نمیدم تا بی خیال شه، اون وقت هر چی فحش رکیک به ذهنش می رسه، بارم می کنه و خب منم بهش حق میدم!:D
اما چند وقت پیش دختر دائیم بهم گفت که دوست دارم و منم واسه اینکه ناراحت نشه گفتمش دوست دارم (البته یه جورایی دوستش دارم) و حالا تیریپ ازدواج برداشته! نمی دونم چیکارش کنم! مثل بقیه نمیشه ردش کرد، فامیله! خیلی بهم علاقه نشون میده (عمرا فک نمی کردم همچین دختری از من خوشش بیاد!)، خلاصه اینکه گیر کردم بدجور
کسی راهکاری نداره؟

اقا خاک تو سر کچلت . خیلی خندیدم . بابا منم مثل تو ام اخه چه غلطی بکنم ؟ با زمین و زمان دوست میشم بعد یه هفته دلمو میزنه حالا بیا و این سیریشا رو ول کن . حالا خوبه ماله تو با جواب ندادن ول میکنن . کیسای من هیچ رقمه ول نمی کنند .
دختر دائی رفت تو حلقت تموم شد رفت . راه حل مناسب داشتی به منم پخ کنید جوون مادراتووون .
 

patteerr2

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 آگوست 2012
نوشته‌ها
481
لایک‌ها
84
مال من هم که مال اون اولا بود 18 سالم بود فکر کنم :rolleyes:
جونم براتون بگه :blush:
اول از طرف اون یه رابطه شکل گرفت ...فامیل بودیم تقریبا ولی فامیل دور تو یه عروسی دیده بود و .... :D
خلاصه sms بازی و تلفن و ... شروع شد تا رسید به قرار حضوری و پیشنهاد ازدواج بعد من گفتم الان شرایطش رو ندارم و حالا زوده وو.... ولی اون اصرار داشت که ازدواج واسه چند سال دیگه هم باشه الان مشخصش کنیم بعد ادامه بدیم
خلاصه مای اسکل هم دیگه خیلی تو فکرش بودیم و شب و روز به قولی با هم بودیم اون هم همینجوری بود
حالا من گول خوردم و .. رو نمیدونم :(
تا اینکه دیدم رفته به خونشون گفته که شهرام عاشم شده و ازم خواستگاری کرده و من هم دارم روش فکر می کنم :blink:
ما هم کله کردیم و همه چیو بهم ز دیم چون شخصیت و غرورم داشت میرفت زیر سوال نه من رابطه رو شروع کرده بودم نه پیشنهاد داده بودم فقط وابستگی شدید داشتم و نمیتونستم جدا بشم و دپرسی شدید چند روز اومده بود سراغم :eek::eek::eek:
بعدش مامانش زنگ زد و گفت چرا به دخترم این حرفو زدی هرچی من گفتم نه فامیل که منو میشناسن من شخصیتم اینجوری نیست و..... باور نمیکرد تا اینکه گفتم ثابت می کنم
مسیجاش رو داشتم نشون مامانش دادم و آروم شد :lol:
بعد از اون میگفت تو نباید منو ضایع می کردی جلو مامامنم و میتونستی بپیچونی و ... من هم داشت ابروم میرفت مجبور شده بودم
خلاصه بعد از اون دیگه نه به کسی دل بستم نه عاشق حقیقی شدم
شاید اون هم یه عشق بچگی و زود گذر بوده خلاصه
فقط در نهایت دوستی کوچیک
هر چند الان از اون دوستی کوچیک هم سعی می کنم کمی دور باشم
نتیجه میگیریم 90 درصد دخترا قالتاق تر از این چیزایی هستن که ما فکرشو می کنیم
نظر شما چیه ؟

نظر من اینه که خوب کردی و حقش بوود . دمت گرم . تازه کمم کردی . بیشتر از اینا حقش بوود . آفرین . آفرین خوشم اومد .به تو میگن باجرات .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا