نمیشه از نقد این جمله گذشت کرد :دی
بنظرم اصلا مهم نیست که مدیرا و همکارای فوتبال علاقه به چه تیمی داشته باشن ، بالاخره آدم فوتبالی که بیرنگ نمیشه ، اگه بیرنگ باشه اصلا فوتبالی نیست . مهم ، شخصیت طرف هست ؛ شامل پذیرش و احترام به هواداران رقیب ، عدالت ، انصاف و ... .
اگه همشون آبی یا همشون هم قرمز باشن لااقل برای من یکی کاملا قابل پذیرش هست ، ولی متاسفانه یه جوی تو جامعمون هست که بعضی از مناصب رو فکر میکنیم باید بیرنگ باشن از مسئولای فدراسیون بگیر تا گزارشگر های فوتبال ،مثلا شک و شبهه ایجاد میشه که فلان گزارشگر ممکنه خدای ناکرده زبونم لال پرسپولیسی یا استقلالی باشه . یعنی داریم میگیم شخصی که صبح تا شبش با اسامی و خبرهای بازیکنان و تیمها سپری میشه نباید علاقه به هیچ تیمی داشته باشه ، فوتبالی باشه ولی هوادار تیمی نباشه که البته این انتظار رو سیب زمینی خیلی بهتر برآورده میکنه اونم از نوع بی ریشه . خواه نا خواه کسی که در دنیای فوتبال دستی به آتش داره بر اساس اصولی که در زندگیش داره نسبت به یه تیم دلبستگی پیدا میکنه . جالب اینجاست که گزارشگر ها هم میان و هر چند وقت فریاد برائت سر میدن ... بابا من آبی نیستم بخدا ... بابا من قرمز نیستم به جون بچم ، به زبون بی زبونی میگه من مثل یه هویجم ، صبح تا شب کارم فوتباله ولی هیچ نظر فنی یا هواداری نسبت به هیچ تیمی ندارم ، مسخرست نه ؟!
در هر حال امیدوارم مبنای انتخاب دوستان همکار هم تعادل رنگی نباشه ، دیگه یه مقدار باید از این حرفای ببخشید خاله زنکی فاصله بگیریم و اگه میگیم فوتبال کشورمون خوب و حرفه ای اداره نمیشه ما این گوشه دنیای مجازی خوب و حرفه ای بخشمون رو اداره کنیم .
.
ممنون که این صحبت رو مطرح کردی محسن جان.
نمی دانم چقدر شما مرا می شناسی.
من خیلی اهل رو در وایسی نیستم و ضمن اینکه در تمام امور زندگی ام نگهداری حرمت و اصول اخلاقی برایم از اولویت های کاری بوده و هست اما در ارتباطم با دوستانم آنچه را که حس کنم لازم است می گویم و در غیر این صورت سکوت می کنم.
معتقدم ارتباطات اجتماعی و چگونگی زندگی و حشر و نشر با مردم یک هنر مهم و ارزشمند است.
اما به طور خاص اگر بخواهم وارد بحثی که مطرح کردید، بشوم باید بگویم کاملا طبیعی و قابل قبول هست که هر کس سلایقی داشته باشد و این سلیقه را حتی بروز بدهد هیچ کس هم نمی تواند مانع این امر بشود و بگوید نخیر تو هویج باش و سلیقه ات را هم برای خودت نگه دار.
من در جمله ای که نوشتم خطابم فقط همین چند دوستی بود که هم من آنها را می شناسم و هم آنها احتمالا! مرا می شناسند (ساسان، فرزاد، علی و جواد). من فقط خواستم یک شوخی معمولی با ایشان داشته باشم؛ در غیر این صورت هرگز برایم تفاوتی ندارد که هر چهار عزیز در تالار فوتبال پرسپولیسی باشند و یا هر چهار نفر استقلالی!!
تصور می کنم انقدر بالغ شده ام که بفهمم کدام حرف خاله زنکی است و کدام یک ریشخند یا تمسخر و یا کدامیک روشنفکر مابانه و بالاخره کجا و با چه کسی باید شوخی کنم و کجا نباید.
در خصوص هواداری از باشگاه های رنگی کشور:
اول از همه که خوشبختانه فوتبال کشور چند سالی است از آن حالت دو قطبی صرف خارج شده و اغلب باشگاه های شهرستانی هم اکنون در همین لیگ برتر حرف برای گفتن دارند. باشگاه های پرسپولیس و استقلال البته به واسطه پشتوانه سابقه طولانی مدت و مردمی بودن جایگاه خودشان را داشته اند و هنوز هم دارند.
اما این را بگویم که من اگر چه شاید بیش از 25 سال است که حس و گرایش بیشتری نسبت به باشگاه پرسپولبس داشته ام و این را کتمان نمی کنم اما هیچ وقت هم در حد هوادارهای چند آتشه که با باخت این تیم فشار خون شان بالا می رود یا ضربان قلب شان بالای 100 تا در دقیقه می زند نبوده ام و حتی یک بار هم استادیوم فوتیال نرفته ام. (این را هم همین جا بگویم که من ابدا در اینجا در مقامی نیستم که حد و مرزی برای نشان دادن یا ندادن علایق دیگران بخواهم تعیین کنم، هر کسی دنیای خاص خودش را دارد و می تواند - و باید هم این طور باشد- که هر طور می خواهد رفتار کند و هیجاناتش را بروز بدهد.)
در نتیجه: نوع علاقمندی و هواداری من از باشگاه مورد علاقه ام در حد نسبتا معمولی است، نه سیب زمینی بی رگ و بی تفاوتم و نه با برد یا باخت آن از خود بی خود می شوم!
این پر حرفی را هم اگر کردم برای این بود که حس کردم شما برداشت نادرستی از نوع مراودهی من با دوستان مدیر و همکار این بخش پیدا کرده اید، من در عالم رفاقت با دوستانم خیلی وقت ها ایشان را متلک باران می کنم و فکر می کنم یکی از جالبی های ورزش هم به همین کری خوانی یا متلک هاست که البته باید در چارچوب یک سری ضوابط و اصول باشد.
اما اگر بخواهیم نتیجه ی بهتری از این حرف ها بگیریم:
باید قبول کنیم که جو هواداری حتی در همین فورم محبوب خودمان گاهی اوقات از حالت علاقه به باشگاه خیلی فراتر می رود و به فضاهایی می رود که نباید برود. ما باید یاد بگیریم که آستانه تحمل مان بیشتر شود و با هر حرفی سریع از کوره در نرویم. یاد بگیریم که نباید کسی را به هر دلیلی مسخره کتیم (شوخی کردن و حتی کری خوانی با تمسخر و جلیز و ولیز طرف را در آوردن زمین تا زیر زمین فرق دارد!!) باید متوجه باشیم که در زمان باخت تیم حریف سوهان روح هوادارش نشویم و یک بار هم فکر کنیم این بازی می توانست نتیجه ای غیر از این داشته باشد. اگر می بازیم با هر مزاحی با تمام قدرت و به قصد تکه پاره کردن حمله ور نشویم به طرف مقابل که بتمرگ سر جایت این حرف ها به تو نیامده و برو دم در خونه ت و از این حرف ها...
علاقه داشتن به یک تیم یا باشگاه هرگز امر مذمومی نبوده و نخواهد بود. اما نوع واکنش هایی که ما نشان می دهیم، خیلی وقت ها جای سوال داشته است.
ما همیشه این جمله کلیشه ای را شنیده ایم که بهترین تماشاچیان را در فوتیال دنیا داریم و مردم ما با فرهنگ ترین مردم در سرتاسر گیتی و ملکوت آسمانها و زمین هستند! و یک سری حرف های دیگر که فقط تعارفی است که با خودمان داریم و پپسی است که صرفا خودمان برای خودمان باز می کنیم.
اما آیا واقعیت هم همینطور است؟ فکر نمی کنم. حتی نوع هواداری های ما خیلی وقت ها به جای آن که هدایت بخش و روحیه بخش برای تیم مورد علاقه مان باشد بد تر و برعکس مخرب است و ایجاد تنش می کند. همه چیز بر می گردد به دو سه تا اصل مهم:
1- خویشتن داری
2- انصاف
3- درایت
ما یادمان می رود که اگر واقعا هوادار واقعی تیمی هستیم باید کمک حال این تیم باشیم. اگر به هر دلیلی تیم نتیجه نمی گیرد نباید بتازیم به سرمربی که این بابا اصلا هیچی حالیش نیست که این چه ارنج مزخرفیه که چیده و .... بدون اینک بدانیم در زمان تمرینات چی گذشته و میزان آمادگی بازیکن مورد نظر ما در چه حدی بوده و و و و و ... این خیلی بحث مفصلی است و بیشتر از این دیگر مجالی برای بازگو کردنش نمی بینم.
خلاصه کنم این مبحث را (قبلا هم شبیه این حرف ها را در چند جای دیگر گفته بودم) :
ما ملت غریبی هستیم. بسیار پر احساس و هیجانی. اشکال مان در احساس داشتن و هیجانی شدن نیست، که اگر این دو را بگیری هیچ هواداری در دنیا باقی تمی ماند؛ بلکه
ایراد در نحوهی مدیریت هیجانات و احساسات است. این را بلد نشده ایم، تعارف هم ندارد.
باقی، بقای دوستان!