یه عکس آنالوگ رنگی, حلقه فیلم "اولترا ۱۶۰" بود. یکی از بهترین فیلم ها تو دنیای آنالوگ. دوربین نیکون اف بود. اولین دوربین آنالوگ آینه دار نیکون. اینجا میشه گفت گلوگاه شهرمونه. تقریبا تمام کسانی که با قطار و اتوموبیل وارد شهر مون میشن از اینجا میرن به داخل شهر, منظورم مرکز شهره که تمام مغازه ها و بازار و مارکت و کتابخونه و سینما و مراکز فرهنگی و باستانی شهر و اینها اونجاست. از مرکز شهر میشه به قسمت های شمالی و غربی شهر میشه رفت. ساختمون دست راست قبلا سازمان تصفیه آب بود الان نمیدونم دیگه چیه. قبلا عکس آنالوگ از این ساختمون گذاشتم. الان دیگه قسمت مرکزی مرکز شهر بلوک اش کردن فقط میشه با دوچرخه و اسکوتر رفت اونجا. و همچنین کسانی که اونجا زندگی میکنند از این کارت ها دارن میزنن این چیزه باز میشه میرن تو. بقیه بایستی ماشین هاشونو بزارن تو پارکیک و پیاده بره اون قسمت. این خیابون که تو عکس دیده میشه حدود ۱۵۰ متر پایینتر از این بلوک ها گذاشتن ماشین ها دیگه نمیتونن جلوتر برن مگر اونها که خونه شون اونجاست اونجا زندگی میکنند. از وقتی که این سیستم رو گذاشتم مرکز شهر خیلی عالی شده واسه زندگی و یا همینطوری بری قدم بزنی بگردی. من قبلا خونه ام اینجا بود, یعنی در حدود فاصله ده دقیقه (قدم زدن) از این جا بود. الان دیگه از اینجا رفتم. از وقتی که این سیستم رو گذاشتم مرکز شهر خیلی عالی شده واسه زندگی و یا همینطوری بری قدم بزنی بگردی.
من قبلا خونه ام اینجا بود, یعنی در حدود فاصله ده دقیقه (قدم زدن) از این جا بود. الان دیگه از اینجا رفتم. اینجا خیلی باحال بود واسه زندگی. از وقتی که از اینجا رفتم دلم واسه این محله ها تنگ میشه گاها میام دوباره اینجا قدم میزنم. از وقتی از اینجا رفتم خیلی عوض شده. همه چی عوض شده, خیابونا, مغازه ها, آدما, شهر ما یه خوبی داره و اون اینکه نه زیاد بزرگه و نه زیاد کوجیک, و حسن این کار اینه که چنان کوجیک نیست که دلت تنگ بشه و زود ازش سیر بشی, و همچنین انقدر بزرگ نیست که مثل شهر های بزرگ مردم بی تفاوت و خونسرد خونسرد باشن به دیگری. شهر های بزرگ مثل آمستردام و روتردام اینطوریه دیگه. یعنی دیگه هیچ کس هیچ کسی رو نمیشناسه و تو خیابون مردم خیلی بی تفاوت از کنار هم رد میشن. ولی خوب شهر های کوجیک هنوز اون فرهنگ و سنت های قدیمی رو نگه داشته و گاها تو خیابون میتونی یه رفتار دوستانه ای رو ببینی, هنوز هستند کسانی که دم غروب از سر کار میان میرن خونه هم دیگه قهوه بخورن و کپی بزنند. دوستان و همسایه های قدیمی هنوز گاها تو خیابون که همدیگه رو میبینن یه حال و احوالی میکندن. فکر کنم تو ایران هم همینه مثل شهرستان های کوجیک مردم هنوز همدیگه رو میشناسن هنوز یه رفتار دوستانه رو میشه تو خیابون دید برعکس تهران که سگ صاحبش رو نمیشاسه. خودم تهران به دنیا اومدم واسه اون میدونم.