• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تشنه ي عشق

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
دستم
بوي گل ميداد
مرا به جرم چيدن گل
محکوم کردند
اما
هيچکس فکر نکرد
که شايد من
گلي کاشته باشم.

:( :( :(
 

ایرانی آزاد

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2006
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
5
عشق بورزید تا به شما عشق بورزند
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»


مترجم: دکتر مقدم
 

ایرانی آزاد

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2006
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
5
نامه های عاشقانه نیما
--------------------------------------------------------------------------------

عزیزم
به من سخت می گذرد که تو تب کنی . کاش تمام حرارت ها یک جا جمع می شد و به جای این که ذره ای به اندام تو نزدیک شود ، قلب سمج مرا می سوزانید
با این که این همه مردمان شریر وجود دارند که کارشان به گمراه کردن معصومین می گذرد ، ایا تب مقری در آن پیدا نکرد که به تو حمله برد ؟
از شدت فکر و آلام باطنی حس می کنم دچار یک ضعف و خفگی قلبی شده ام . آه ! یک دفعه آتش می گرفتم با وجود این تمام حواسم پیش تو است . چه چیز بیش تر از این قلب را به مصائب نزدیک می کند که انسان زود دوست بدارد و زود تسلیم بشود . و از این گذشته کدام بدبختی بزرگتر از این است که شخص
تو تب داری ، نمی خواهم حرف بزنم ، ولی تب تمام می شود و باید بدانی در این مواصلت به کار مهمی که خیلی ها آرزو داشته اند اقدام کرده ای و تاریخ و اینده به تو نگاه می کند
عالیه ! عالیه جز من و تو کسی در بین نیست . همه جا تاریک همه جا مجهول . به من اجازه بده امشب پیش تو بیایم !
نیما
 

Helia

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2004
نوشته‌ها
356
لایک‌ها
1
محل سکونت
THR-IR
آب دریا گــــر همه نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
بارون دل
وقتی که بارون می گیره
چشات می افته یادم
غروبای اون دریا رو
چه جوری از دست دادم
بهار عمر گذشت و رفت
لب بومه آفتابم
ولی هنوزم یاد تو
کگه می ره از یادم ؟
به جز تو و خاطر تو
چی میکنه دلشادم ؟
خاطره ها ... خاطره ها
مگه می ره از یادم ؟
وقتی که نیستی تو دیگه
چه فایده که آزادم
مث برگای پاییزی
اسیر دست بادم
با تو پرید و پر کشید
آرزوی پروازم
بی تو شکسته بال و زار
تو دست های صیادم
عمریه که غریب و تک
تو این خراب آبادم
به هیچ جا و هیچ کسی ام
نمی رسه فریادم
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی تو را با غم چکار است
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
اگر می توانستم مجازاتت کنم
از تو میخواستم...
به اندازه ای که تو را دوست دارم
مرا دوست داشته باشی
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
تلافی گناهت
عشقم بشه حرامت
عشق تو هوس بود
محبتت قفس بود
برای من که عاشقم
حکم نفس بود
من ساده دل به تو دادم
نفهمیدم که افتادم به دامت
عشقم بشه حرامت
بیخود شدم تباهت
تو دل نداری ای مرد
در و دیوار خانه بهتر از توست
برای تو میخوام چهال روز سیاه بپوشم
میخوام بیوفایی رو بهت حالی کنم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
من عاشق روی توام تو مبتلای دیگری...........
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
با سلام
جملات و اشعار کوتاه عاشقانه رو اینجا بگذارید


ای عشق مدد کن که به سامان برسیم.
چون مزرعه تشنه به باران برسیم.
یا من برسم به یار یا یار به من.
یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم.
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
ای عشق شکسته ایم مشکن ما را
این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی می بینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
آرزویم این است نرود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنكه تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت می خواهد.
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
چه کنم چاره چیست؟
سهم من در دل این ویرانی؛ یک سبد بی تابی است
دیده ام بارانیست
کاش آنجا که دل از عشق سخن ها می گفت
قلب ها سخت نبود،مهر در بند نبود!!!

 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
48
محل سکونت
Persian Empire

از اونجايى‌که تاپيکى ‌داريم با عنوان تشنه ى عشق که دوستان اشعار و جملات عاشقانه ى‌ خود را در آن ميگذارند، پس با اجازتون اين تاپيک را هم با آن ادغام مى نمايم ^_^
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0

از اونجايى‌که تاپيکى ‌داريم با عنوان تشنه ى عشق که دوستان اشعار و جملات عاشقانه ى‌ خود را در آن ميگذارند، پس با اجازتون اين تاپيک را هم با آن ادغام مى نمايم ^_^


با تشکر از شما

بیشتر منظور من جملات واشعار کوتاه عاشقانه بود ، برای همین در انجمن شعر مطرح نکردم ، در هر صورت سپاسگذارم .


امشب از آسمان دیده ام پولک های اشک به وسعت
دریاچه ی عشق می بارند.
امشب نگاه بارانی مهتاب به شمشاد قامت تو روشن نشد.
امشب نذر اقاقی ها که هر شب دستان گرم و صمیمی تو
را انتظار می کشند ادا نشد.
امشب خواب گلدان شمعدانی خانه به آمدنت تعبیر نشد.
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
من در این فاصله ها, صورت آینه را می بینم
و حقیقت تلخ است ...
تو به اندازه تنهایی من, خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو, تنهایم...
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
نگاه که با دستانت واژه عشق را بر قلبم نوشتی
من سواد نداشتم
اما به دستانت اعتماد داشتم
حالا سواد دارم
اما
به چشمان خود اعتماد ندارم.
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
نمی خواهم کسی با يار من سخن گويد
اگر چه قاصدم باشد که تا پيغام من گويد

نمی خواهم به گورستان رود آن يار محبوبم
مبادا مرده ای زنده شود با او سخن گويد
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
کاش بودي تا دلم تنها نبود
تا اسير غصه ي فردا نبود
کاش بودي تا براي قلب من زندگي اين گونه بي معنا نبود
کاش بودي تا لبان سرد من بيخبر از موج و از دريا نبود
 

hamidrs

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2007
نوشته‌ها
298
لایک‌ها
0
ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هرنگه تو
صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
 
بالا