• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

حسین پناهی

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
سیاهِ سیاهم!

با زرد هماهنگم کن استاد!


170fs738031.gif
170fs738031.gif
170fs738031.gif
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بیکرانه

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بهانه

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه بود
و ساندویچ دل وجگر
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
شبی که من و نازی با هم مردیم

نازی : پنجره راببند و بیا تابا هم بمیریم عزیزم
من : نازی بیا
نازی :‌ می خوای بگی تو عمق شب یه سگ سیاه هست
که فکر می کنه و راز رنگ گل ها رو می دونه ؟
من: نه می خوام برات قسم بخورم که او پرندگان سفید سروده ی یه آدمند
نگاه کن
نازی : یه سایه نشسته تو ساحل
من : منتظر ابلاغه تا آدما را به یه سرود دستجمعی دعوت کنه
نازی : غول انتزاع است. آره ؟
من : نه دیگه ! پیامبر سنگی آوازه ! نیگاش کن
نازی : زنش می گفت ذله شدیم از دست درختا
راه می رن و شاخ و برگشونو می خوان
من : خب حق دارند البته اون هم به اونا حق داره
نازی : خوب بخره مگه تابوت قیمتش چنده ؟
من : بوشو چیکار کنه پیرمرد ؟
باید که بوی تازه چوب بده یا نه ؟
نازی : دیوونه ست؟.
من : شده ‚ می گن تو جشن تولدش دیوونه شده
نازی : نازی !! چه حوصله ای دارند مردم
من : کپرش سوخت و مهماناش پاپتی پا به فرار گذاشتند
نازی : خوشا به حالش که ستاره ها را داره
من : رفته دادگاه و شکایت کرده که همه ستاره را دزدیدند
نازی : اینو تو یکی از مجلات خوندی
عاشقه؟
من : عاشق یه پیرزنه که عقیده داره دو دوتا پنش تا می شه
نازی : واه
من سه تاشو شنیدم ! فامیلشه ؟
من : نه
یه سنگه که لم داده و ظاهرا گریه می کنه
نازی : ایشاالله پا به پای هم پیر بشین خوردو خورک چیکار می کنن
من : سرما می خورن
مادرش کتابا را می ریزه تو یه پاتیل بزرگ و شام راه می اندازه
نازی : مادرش سایه یه درخته ؟
من : نه یه آدمه که همیشه می گه : تو هم برو ... تو هم برو
من : شنیدی ؟
نازی : آره صدای باده !‌داره ما را ادادمه می ده پنجره رو ببند
و از سگ هایی برام بگو که سیاهند
و در عمق شب ها فکر میکنند و راز رنگ گل ها را می دانند
من : آه نرگس طلاییم بغلم کن که آسمون دیوونه است
آه نرگس طلاییم بغلم کن که زمین هم ...
و این چنین شد که
پنجره را بستیم و در آن شب تابستانی من و نازی با هم مردیم
و باد حتی آه نرگس طلایی ما را
با خود به هیچ کجا نبرد
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سرودی برای مادران

پشت دیوار لحظه ها همیشه کسی می نالد
چه کسی او؟
زنی است در دوردست های دور
زنی شبیه مادرم
زنی با لباس سیاه
که بر رویشان
شکوفه های سفید کوچک نشسته است
رفتم و وارت دیدم چل ورات
چل وار کهنت وبردس بهارت
پشت دیوار لحظه ها همیشه کسی می نالد
و این بار زنی بهیاد سالهای دور
سالهی گمم
سالهایی که در کدورت گذشت
پیر و فراموش گشته اند
می نالد کودکی اش را
دیروز را
دیروز در غبار را
او کوچک بود و شاد
با پیراهنی به رنگ گلهای وحشی
سبز و سرخ
و همراه او مادرش
زنی با لباس های سیاه که بر رویشان شکوفه های سفید کوچک نشسته
بود
زیر همین بلوط پیر
باد زورش به پر عقاب نمی رسید
یاد می آورد افسانه های مادرش را
مادر
این همه درخت از کجا آمده اند ؟
هر درخت این کوهسار
حکایتی است دخترم
پس راست می گفت مادرم
زنان تاوه در جنگل می میرند
در لحظه های کوه
و سالهای بعد
دختران تاوه با لباس های سیاه که بر رویشان شکوفه های سفید نشسته
است آنها را در آوازهاشان می خوانند
هر دختری مادرش را
رفتم و وارت دیدم چل وارت
چل وار کهنت وبردس نهارت
خرابی اجاق ها را دیدم در خرابی خانه ها
و دیدم سنگ های دست چین تو را
در خرابی کهنه تری
پشت دیوار لحظه ها همیشه کسی می نالد
و این بار دختری به یاد مادرش
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
منظومه ها

پس این ها همه اسمش زندگی است
دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند
و شقایق ها پیام آوران ایه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند
و فکر من
واقعا فکر کن که چه هولناک می شد اگر از میان آواها
بانگ خروس رابر می داشتند
و همین طور ریگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نیز باید دوست بداریم ... آری باید
زیرا دوست داشتن خال با روح ماست
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
خیلی خیلی خیلی دوسش دارم هم خودشو هم شعراشو
 

dashmojtaba6

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 جولای 2010
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
5
سن
41
البته یه جورایی مظلوم هم بود :)
صدای خاصی داره چرا اینطوری بگم ! صدای واقعاً دلنشینی داره واقعاً دلنشین و شعرایی پرمعنا و پر از حرفای یه انسان ساده و پر از عواطف زلال که ... بدجوری شنیدنشون منو منقلب میکنه ...

دیوونه کیه عاقل کیه ...
جونور کامل کیه
hmmsmiley02.gif


آتیشم میزنه این لحنش
به نظر من بازیگر بزرگی هم بود و البته ماندگار
ولی چه میشه کرد ..
روحش شاد و یادش گرامی :(
 
Last edited:

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
با تو
بی تو
همسفر سایه خویشم

وبه سوی بی سوی تو می آیم

معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و

مجهول چشم ....
من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو سپرده ام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
ای همه من !
کاکل زرتشت!
سایه بان مسیح !

به سردترین ها
مرا به سردترین ها برسان .....
 

خرداد

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
82
محل سکونت
زیر این آبی آرام بلند
دختران همسایه آواز می خوانند!
چایکوفسکی های بی شمار!
کنسرت شب مسلول!
خس خس هزار سینه!
آناکار نینا با چشمان به شدت آبی اش,
که روزگاری شیر خدادادی اش را,
به نصف قیمت قوطی های شیر خشک می فروخت,
روزانه هفده نوزاد را از عر عر می اندازد
تا برای بسته گانش,
جوراب قرص سیب زمینی بخرد!
آبی رنگ افق تقدیر ما بود,
چون زرد, که رنگ افق برزیلی هاست!

تلو....تلو....تلو...

قسمتی از کتاب کابوسهای روسی از مجموعه چشم چپ سگ
 

خرداد

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
82
محل سکونت
زیر این آبی آرام بلند
چشم ها,
چشم ها...
تا کنون چنین بوده است
هرگز بر ملا نکرده ام!
با هر نگاهی,
ذهن و دلم
به اتعاش اضطرابی نه چندان موهم,
به نوسان می افتد!
چنین پیداست که
باید پاسخ گوی همه ی نگاه ها باشم!
همه ی حرف ها و
سکوت های دهشتناک!
چنین می اندیشم در تاریک روشن اتاق
و به سمت آینه
به نرمی سرک میکشم!
 

خرداد

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
82
محل سکونت
زیر این آبی آرام بلند
فلک پیر,
در به در بود به دنبال لحاف شب خاک!
ده خسته در خواب!
سگ چوپان بی تاب!
گله در آغل بود,
زیر نور مهتاب!
زوزه ی گرگ و شغال,
سایه ی مرگ بر آب,
ورد صد باره ی پیر گله این بود ز دور:
بپرم؟
یا نپرم از لب جوب؟

 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
به ساعت نگاه مي كنم:
حدود سه نصفه شب است
چشم مي بندم تا مبادا چشمانت را از ياد برده باشم
و طبق عادت كنار پنجره مي روم
سوسوي چند چراغ مهربان
وسايه هاي كشدار شبگردانه خميده
و خاكستري گسترده بر حاشيه ها
و صداي هيجان انگيز چند سگ
و بانگ آسماني چند خروس
از شوق به هوا مي پرم چون كودكي ام
و خوشحال كه هنوز
معماي سبز رودخانه از دور
برايم حل نشده است
آري!از شوق به هوا مي پرم
و خوب مي دانم
سالهاست كه مرده ام
 

Jimmy Jump

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 می 2011
نوشته‌ها
352
لایک‌ها
10
محل سکونت
@H\/@z

Jimmy Jump

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 می 2011
نوشته‌ها
352
لایک‌ها
10
محل سکونت
@H\/@z
سلام



1+

فیلم متفاوت و خوبی بود. فک کنم دو یا سه باری دیدم این فیلمو.



خدمت شما،

کد:
http://www.4shared.com/file/106241169/8efe94d2/Titraj_-_Sayeh_Khial.html

فقط چون خودم کپچر کردم و چند ثانیه دیر جنبیدم، دو سه ثانیه اولش ناقصه ولی خب به نظر خودم خوبه و به چشم نمیاد.

یادمه من تو فروشگاه انتشارت دارینوش بودم وقتی خبر فوت حسین پناهی را شنیدم.
وقتی فروشنده گفت که چند روز بوده که در منزل فوت کرده و کسی خبر نداشته دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم!

روحش شاد
چه قشنگ میخونه چه با آرامش میخونه
از دیروز تا حالا مرتب گوشش میدم

خوشا به حال لک لکا که عشقشون قاف نداره
خوشا به حال لک لکا که مرگشون گاف نداره
خوشا به حال لک لکا که خوابشون واو نداره
خوشا به حال لک لکا که لک لکن که لک لکن
با بالای سپیدشون تو آسمون پر میزنن
رها و شاد بی دغدغه هر جا بخوان سر میزنن
اوج میگیرن تو آسمون تو آسمون بی نشون
سر به هوای عشقشون از عشق پرپر میزنن
خوشا به حال لک لکا
...
 

Jimmy Jump

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 می 2011
نوشته‌ها
352
لایک‌ها
10
محل سکونت
@H\/@z
یکی از کارای حسین پناهی رو تلوزیون شروع به نمایش کرده
آژانس دوستی رو یادتونه ؟ الان داره قسمت اولش رو نشون میده نمیدونم هر روزه یا هفته ای یه بار ولی ساعتش همین الانه
شبکه یک رو بگیرید
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
خیلی اتفاقی جایی این مطلب رو دیدم.گفتم بد نباشه در این تاپیک قرارش بدم.فکر نکنم پستی در این مورد باشه اینجا...ولی اگه تکراری بود شرمنده:blush::blush:


وصیت نامه حسین پناهی...

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید.


به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!


ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.


عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.


بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.


کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!


مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.


روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.


دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!


کسانی که زیر تابوت مرا می گیرند، باید هم قد باشند.


شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.


گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.


در مجلس ختم من گاز اشک آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.


از اینکه نمی توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم.




منبع:http://www.sehresorkh.blogfa.com/
 

asal_000

Registered User
تاریخ عضویت
9 جولای 2011
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
3

و کسی نمی داند حسین پناهی دقیقا چندم مرداد مرده است. پس بدهکاریم به
سرنوشت مردی که می گویند حدودا در یکی از همین روزها مرده است.


attachment.php


حسین پناهی، حدودا در یک سالی متولد شد و حدودا در یک روزی مرد. در شناسنامه،
مقابل کلمه «تولد»، این چند عدد پشت سر هم نشسته اند: 1335، اما نتایج
کالبدشکافی پس از مرگ و آزمایش DNA، سال 1339 را نشان داد. نشان به آن
نشان که حسین پناهی، روزی به مسعود جعفری جوزانی گفته بود: «دوست ندارم
بیش از 40 سال عمر کنم»، عدد دوم نزدیک تر به حقیقت یا حداقل شاعرانه به
نظر می رسد. گرچه حس شعر تنها با به خاطر سپردن یک نکته برانگیخته می شود:
«حسین پناهی در یک شهریور به دنیا آمد و در یک مرداد از دنیا رفت.»


ما بدهکاریم به کسانی که صمیمانه زما پرسیدند
معذرت می خواهم، چند مرداد است و نگفتیم چون که مرداد گور عشق گل خونرگ دل
ما بوده است.
 

فایل های ضمیمه

  • 138115441634371472541961052551511552297.jpg
    138115441634371472541961052551511552297.jpg
    38.1 KB · نمایش ها: 63

AR4SH66

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
28 می 2005
نوشته‌ها
804
لایک‌ها
201
محل سکونت
•Tehran▬
حرف میزنه گریم میگیره، آژانس دوستی رو تکرار میکرد گریم گرفت بغض کردم، واقعا دوباره میتونیم ببینیمش.
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
می نشینم

و در جمعیت نیمه روشن آن سوی پنجره

در ایستگاه دنبال کسی شبیه تو می گردم

و خوب می دانم

که کسی کـَـس نمی شود

زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست ..
 
بالا