• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

دانشکده فني دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران جنوب

nana92

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
579
لایک‌ها
0
محل سکونت
shahreh Moghadase man ..Kerman:-)
اوووووووووو
قضیه داره خفن!
نه تبلیغ نیست! اگه تلبیغ بود که واسه رامتین هم میشد شیبا!:D
قضیه از این قراره که چند نفر از تایپیک دور هم جمع شدیم و یکی از دوستان هم زحمت پذیرایی رو کشید.
ما هم به پاس قدردانی اواتارمون رو پاستیلی کردیم!
نکته: دوست عزیز ما رو پاستیل مهمون کرده بود.

شرمنده نکنید;):blush:
 

amin69

Registered User
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
1,017
لایک‌ها
43
محل سکونت
وقتی این چراغ سبزه روشنه روبه روی کامپیوتر و الا م

dma

Registered User
تاریخ عضویت
18 جولای 2010
نوشته‌ها
836
لایک‌ها
57
محل سکونت
tehran
یافتم! یافتم!
اقایون خانوما
این سیستم شارژ کارت غذا درست شده! با کلی ذوق و شوق اومدم شارژ کنم دیدم نمیشه!
تو حسابم پول نبود!! :D

من الان تست کردم که خراب بود...من حال بانک رفتن ندارمممممم:(.......
 

ramtin21

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2010
نوشته‌ها
590
لایک‌ها
23
نه بابا این حرفا چیه!
شما ما رو شرمنده کردید!:blush:
ایشالله سری بعد برادر رامتین جبران میکنه!:D:lol:

من ؟؟ نه بابا من از اين كارا بلد نيستم . سري بعد قراره لواشك بخوريم ... اونم دونگي .. البته زحمت خريدش رو نانا قراره بكشه .
من فقط يه بار مهمون ميكنم اونم براي تولدم ،‌ كه ميبرم تون كله پزي كله پاچه بخوريم .. خوبه ؟ :D
 
Last edited:

zibayeh.penhan

Registered User
تاریخ عضویت
3 مارس 2011
نوشته‌ها
47
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر كجا هستم باشم ، آسمان مال من است
از ديشب چه برف قشنگي مياد ! اينم يه شعر تكراري اما قشنگ به مناسبت امروز :

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
و گر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
چو ديدار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ،‌ آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم
منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پست آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست ، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

:)
 

zibayeh.penhan

Registered User
تاریخ عضویت
3 مارس 2011
نوشته‌ها
47
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر كجا هستم باشم ، آسمان مال من است
البته شما که اهل شعر و این صحبتا هستی بهتر از من میدونی که این شعر اخوان زیاد ربطی به زمستان نداره منظور شاعر از زمستان فضا و جو آمیخته با ظلمی بوده که زمان شاعر وجود داشته و در حقیقت استعاره بوده...

اما بزارید منم یه اسپم بدم دیگه...چون شعر اخوان ثالث اومد و منم وافعا عاشق این شعرشم اینو مینویسم...

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه‌های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب
قاصدک هان، ولی … آخر … ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم، خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می‌گریند

بله ، استعاره داره . خاطرم مياد سر كلاس يكي از شاگرد هاي اخوان كه ميرفتم ، ميگفت شعر هاي استاد همه شون استعاره و البته گاه ايهام داره و اين خاصيت شعرهاي ايشون كه به سبك خراساني نوين سخن گفتن ، هست. از خوان هشتم كه كاملا استعاره است و گاه استعاره هاش براي مخاطب عام اصلا قابل تشخيص نيست ( استعاره هاي سياسي ) تا همين شعر زمستان كه از همون ابتداي شعر ، زبان استعاره گونه اون قابل تشخيص است.و يا حتي شعري كه شما نوشتيد و ميخواستم براي اسپم فردا اونو بنويسم :( دليل انتخاب اون شعر صرفا نام شعر بود و زيبايي اون بود و نه چيز ديگه .
ممنون!
 
Last edited:

dma

Registered User
تاریخ عضویت
18 جولای 2010
نوشته‌ها
836
لایک‌ها
57
محل سکونت
tehran
مشاعره می کنید ؟:eek:

برای تلطیف فضا بود...

ضمنا من در راستای حرف خودم که گفتم هر کسی پست ها شو پاک کنه منم این پستمو پاک کردم چون نقل قولم خورده بود و قاعدتا پست من بازم دیده میشه...پس از این به بعد اگه دیدید من از این کارا کردم تعجب نکنید....
 

Elfin

Registered User
تاریخ عضویت
9 جولای 2006
نوشته‌ها
798
لایک‌ها
4
برای تلطیف فضا بود...

ضمنا من در راستای حرف خودم که گفتم هر کسی پست ها شو پاک کنه منم این پستمو پاک کردم چون نقل قولم خورده بود و قاعدتا پست من بازم دیده میشه...پس از این به بعد اگه دیدید من از این کارا کردم تعجب نکنید....
دوستانی که شعر یا مطلب خیلی طولانی میخواین بنویسید:
اولا نکنید عاقبت نداره .
دوما حالا اگر خواستید بکنید حتما بذارید توی تگ Spoiler یعنی این :
spoiler.gif

این طوری انقدر پست هاتون طولانی نمیشه !
مثلا من این مطلب رو خیلی دوست دارم :
آنوقت بود كه سرو كله ی روباه پیدا شد. روباه گفت: سلام.
شازده كوچولو برگشت اما كسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: سلام.
صدا گفت: من اینجام ، زیر درخت سیب . . .
شازده كوچولو گفت: كی هستی تو ؟ عجب خوشگلی !
روباه گفت: یك روباهم من.
شازده كوچولو گفت: بیا با من بازی كن. نمی دانی چقدر دلم گرفته . . .
روباه گفت: نمی توانم باهات بازی كنم. هنوز اهلیم نكرده اند آخر.
شازده كوچولو آهی كشید و گفت: معذرت می خواهم.
اما فكری كرد و پرسید : اهلی كردن یعنی چه ؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چی می گردی ؟
شازده كوچولو گفت: پی آدم ها می گردم. نگفتی اهلی كردن یعنی چه ؟
روباه گفت: آدم ها تفنگ دارند و شكار می كنند. اینش اسباب دلخوری است !
اما مرغ و ماكیان هم پرورش می دهند و خیرشان فقط همین است.
تو پی مرغ می گردی ؟
شازده كوچولو گفت: نه ، پی دوست می گردم. اهلی كردن یعنی چه ؟
روباه گفت: چیزی است كه پاك فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه كردن است.
شازده کوچولو پرسید : ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: معلوم است. تو الان واسه من یك پسر بچه ای مثل صدهزار پسر بچه ی دیگر.
نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم واسه تو یك روباهم مثل صدهزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلی كردی هردوتامون به هم احتیاج پیدا می كنیم.
تو واسه من میان همه ی عالم موجود یگانه ای می شوی و من برای تو.
شازده كوچولو گفت: كم كم دارد دستگیرم می شود.
یك گلی هست كه گمانم مرا اهلی كرده باشد.
روباه گفت: بعید نیست. رو این كره ی زمین هزار جور چیز می شود دید.
شازده كوچولو گفت: اوه، نه ! آن روی كره ی زمین نیست.
روباه كه انگار حسابی حیرت كرده بود گفت: رو یك سیاره ی دیگر است؟
- آره
- تو آن سیاره شکارچی هست؟
- نه
- محشر است! مرغ و ماکیان چه طور؟
- نه
روباه آهی كشید و گفت: همیشه ی خدا یك پای بساط لنگ است !
اما پی حرفش را گرفت و گفت: زندگی یكنواختی دارم. من مرغ‌ها را شكار می كنم آدم‌ها مرا. همه‌ی مرغ‌ها عین همند همه‌ی آدم‌ها هم عین همند. این وضع یك خرده خلقم را تنگ می كند.
اما اگر تو منو اهلی كنی انگار كه زندگیم را چراغان كرده باشی. آن وقت صدای پائی را می شناسم كه با هر صدای پای دیگری فرق می‌كند، صدای پای دیگران مرا وادار می‌كند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه‌ای مرا از سوراخم می‌كشد بیرون.
تازه ، نگاه كن آن‌جا آن گندمزار را می‌بینی ؟ برای من كه نان‌بخور نیستم گندم چیز بی‌فایده‌ای است. پس گندمزار هم مرا به یاد چیزی نمی‌اندازد. اسباب تأسف است. اما تو موهات رنگ طلا است. پس وقتی اهلیم كردی محشر می‌شود ! گندم كه طلایی رنگ است مرا به یاد تو می‌اندازد و صدای باد را هم كه تو گندمزار می‌پیچد دوست خواهم داشت . . .
روباه خاموش شد و مدت درازی شازده كوچولو را نگاه كرد.
آنوقت گفت: اگر دلت می‌خواهد منو اهلی كن!
شازده كوچولو جواب داد: - دلم كه می‌خواهد، اما وقتِ چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا كنم و از كلی چیزها سر در آرم.
روباه گفت: آدم فقط از چیزهایی كه اهلی می‌كند می‌تواند سر درآرد. انسان‌ها دیگر برای سر درآوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین‌جور حاضر و آماده از دكان‌ها می‌خرند.
اما چون دكانی نیست كه دوست معامله كند آدم‌ها مانده‌اند بی‌دوست . . .
تو اگر دوست می‌خواهی خب منو اهلی كن!
شازده كوچولو پرسید: راهش چیست؟
روباه جواب داد : باید خیلی خیلی حوصله كنی. اولش یك خرده دورتر از من ، می‌گیری این جوری میان علف‌ها می‌نشینی. من زیر چشمی نگاهت می‌كنم و تو لام تا كام هیچ نمی‌گویی، چون همه‌ی سوء تفاهم‌ها زیر سر زبان است. عوضش می‌توانی هر روز یك خرده نزدیك‌تر بنشینی.
فردای آن روز دوباره شازده كوچولو آمد.
روباه گفت: كاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی. مثلاٌ اگر سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب می‌شود و هرچه ساعت جلوتر برود بیشتر احساس شادی و خوشبختی می‌كنم. ساعت چهار كه شد دلم بنا می‌كند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است كه قدر خوشبختی را می‌فهمم ! اما اگر تو وقت و بی‌وقت بیایی من از كجا باید بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده كنم؟ . . . هرچیزی برای خودش قاعده‌ای دارد.
شازده كوچولو گفت: قاعده یعنی چه؟
روباه گفت: این هم از آن چیزهایی است كه پاك از خاطره‌ها رفته. این همان چیزی است كه باعث می‌شود فلان روز با باقی روزها فرق كند. مثلاٌ شكارچی‌های ما میان خودشان رسمی دارند و آن این است كه پنجشنبه‌ها را با دخترهای ده می‌روند رقص. پس پنجشنبه‌ها بَره كشان من است; برای خودم گردش كنان می‌روم تا دم مُوستان. حالا اگر شكارچی‌ها وقت و بی‌وقت می‌رقصیدند همه‌ی روزها شبیه هم می‌شد و منِ بیچاره دیگر فرصت و فراغتی نداشتم.
به این ترتیب شازده كوچولو روباه را اهلی كرد.
لحظه‌ی جدایی كه نزدیك شد روباه گفت: آخ! نمی‌توانم جلو اشكم را بگیرم.
شازده كوچولو گفت: تقصیر خودت است. من كه بدت را نمی‌خواستم،
خودت خواستی اهلیت كنم. روباه گفت: همینطور است.
شازده كوچولو گفت: آخر اشكت دارد سرازیر می‌شود!
روباه گفت: همینطور است.
شازده کوچولو گفت: پس این ماجرا فایده ای به حال تو نداشته.
روباه گفت: چرا، واسه خاطرِ رنگ گندم.
بعد گفت: برو یك بار دیگر گل‌ها را ببین تا بفهمی كه گلِ خودت تو عالم تك است. برگشتنی با هم وداع می‌كنیم و من به عنوان هدیه رازی را به تو می‌گویم.
شازده كوچولو بار دیگر به تماشای گل‌ها رفت و به آن‌ها گفت: شما سرِ سوزنی به گل من نمی‌ مانید و هنوزهیچی نیستید. نه كسی شما را اهلی كرده ، نه شما كسی را. درست همان‌جوری هستید كه روباه من بود :‌ روباهی بود مثل صدهزار روباه دیگر. او را دوست خودم كردم و حالا تو همه‌ی عالم تك است. گل‌ها حسابی از رو رفتند.
شازده كوچولو دوباره درآمد كه : خوشگلید اما خالی هستید. برایتان نمی‌شود مُرد. گفت و گو ندارد كه گل مرا هم فلان رهگذر گلی می‌بیند مثل شما. اما او به تنهایی از همه‌ی شما سر است چون اوست كه آبش داده‌ام ، چون فقط اوست كه زیر حبابش گذاشته‌ام ، چون فقط اوست كه حشراتش را كشته‌ام (جز دو سه‌تایی كه می‌بایست شب‌پره بشوند)، چون فقط اوست كه پای گِلِه‌گزاری‌ها یا خودنمایی‌ها و حتی گاهی بُغ كردن و هیچ نگفتن‌هاش نشسته‌ام،
چون كه او گلِ من است.
شازده کوچولو برگشت پیش روباه و گفت: خدانگهدار!
روباه گفت: خدانگهدار! و اما رازی كه گفتم خیلی ساده است; جز با دل هیچی را چنان كه باید نمی‌شود دید. نهاد و گوهر را چشم سَر نمی‌بیند.
شازده كوچولو برای آن كه یادش بماند تكرار كرد: نهاد و گوهر را چشم سَر نمی‌بیند.
روباه ادامه داد : ارزش گل تو به قدر عمری است که به پاش صرف کرده ای.
شازده كوچولو برای آن كه یادش بماند تكرار كرد: به قدر عمری است به پاش صرف كرده‌ام.
روباه گفت: انسان‌ها این حقیقت را فراموش كرده‌اند اما تو نباید فراموشش كنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی كه اهلی كرده‌ای مسئولی. تو مسئول گُلِتی . . .
شازده كوچولو برای آن كه یادش بماند تكرار كرد: من مسئول گلمَم . . .
تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن
بی یاد دوست عقده دل وا نمی شود . . .
فقط اگه خیلی طولانی باشه مثل مال من دو تیکه میشه که فکر نکنم خیلی اشکالی داشته باشه
 
Last edited:

Belgheis

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2011
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
9
من ؟؟ نه بابا من از اين كارا بلد نيستم . سري بعد قراره لواشك بخوريم ... اونم دونگي .. البته زحمت خريدش رو نانا قراره بكشه .
من فقط يه بار مهمون ميكنم اونم براي تولدم ،‌ كه ميبرم تون كله پزي كله پاچه بخوريم .. خوبه ؟ :D

جدی؟؟!
حالا برادر تولد شما کی هست؟ یه اطلاع بدین ما از چن روز قبلش چیزی نخوریم:D:D:D:D
 

ramtin21

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2010
نوشته‌ها
590
لایک‌ها
23
جدی؟؟!
حالا برادر تولد شما کی هست؟ یه اطلاع بدین ما از چن روز قبلش چیزی نخوریم:D:D:D:D

wow اولين خانمي هستين كه ميبينم از كله پاچه خوشش مياد .
من تا چند وقت پيش خيلي دوسش داشتم . اما دكتر گفته اگه بخورم ميميرم . چه كنم ديگه اينم از عوارض سن بالا هست پيريه و هزار تا درد :( :D
تولدم هم كه قبلا گفتم متولد قشنگ ترين و احساسي ترين فصل سال :wub: ارديبهشت هستم .
 

Belgheis

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2011
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
9
دوستانی که شعر یا مطلب خیلی طولانی میخواین بنویسید:
اولا نکنید عاقبت نداره .
دوما حالا اگر خواستید بکنید حتما بذارید توی تگ Spoiler یعنی این :
spoiler.gif

این طوری انقدر پست هاتون طولانی نمیشه !
مثلا من این مطلب رو خیلی دوست دارم :
فقط اگه خیلی طولانی باشه مثل مال من دو تیکه میشه که فکر نکنم خیلی اشکالی داشته باشه

مرسی خیلی قشنگ بود :)
 

ramtin21

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2010
نوشته‌ها
590
لایک‌ها
23
برای تلطیف فضا بود...

ضمنا من در راستای حرف خودم که گفتم هر کسی پست ها شو پاک کنه منم این پستمو پاک کردم چون نقل قولم خورده بود و قاعدتا پست من بازم دیده میشه...پس از این به بعد اگه دیدید من از این کارا کردم تعجب نکنید....

برادر dma قصد داشتم ديدمت و يه روز كه همه بودن در اين خصوص باهات صحبت كنم . پيشنهادت جالب بود . اما به نظرم ميرسه تا زماني كه پست ها جنبه افراط نگرفته نيازي به حذف كردن نيست .همين الان اگه كسي دنبال مثلا مطلبي در خصوص يوني باشه بايد از گزينه جستجو استفاده كنه و نميتونه همين طوري پيداش كنه . طبيعي هست كه با اسپم يا بي اسپم فرقي نميكنه .
دوستاني هم كه مخالف اسپم ها هستن به كل به اين نكته دقت كنن كه همين چند روز گذشته اگه اسپم ها نبود اصلا پستي داده ميشد يا نه و ايا بدون اين اسپم ها اين فروم به يك فروم مرده تبديل ميشه يا نه ؟ همين اسپم ها توي همين چند روز گذشته كلي بچه ها رو صميمي تر كرده . به نظرم تا زماني كه افراط نشه و يا خط قرمز هاي رايج رو نشكنه ( كه باعث بلاك شدن فروم بشه ) هيچ اشكالي نداره .
 
Last edited:

dma

Registered User
تاریخ عضویت
18 جولای 2010
نوشته‌ها
836
لایک‌ها
57
محل سکونت
tehran
دوستانی که شعر یا مطلب خیلی طولانی میخواین بنویسید:
اولا نکنید عاقبت نداره .
دوما حالا اگر خواستید بکنید حتما بذارید توی تگ Spoiler یعنی این :
spoiler.gif

این طوری انقدر پست هاتون طولانی نمیشه !
مثلا من این مطلب رو خیلی دوست دارم :
آنوقت بود كه سرو كله ی روباه پیدا شد. روباه گفت: سلام.
شازده كوچولو برگشت اما كسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: سلام.
صدا گفت: من اینجام ، زیر درخت سیب . . .
شازده كوچولو گفت: كی هستی تو ؟ عجب خوشگلی !
روباه گفت: یك روباهم من.
شازده كوچولو گفت: بیا با من بازی كن. نمی دانی چقدر دلم گرفته . . .
روباه گفت: نمی توانم باهات بازی كنم. هنوز اهلیم نكرده اند آخر.
شازده كوچولو آهی كشید و گفت: معذرت می خواهم.
اما فكری كرد و پرسید : اهلی كردن یعنی چه ؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چی می گردی ؟
شازده كوچولو گفت: پی آدم ها می گردم. نگفتی اهلی كردن یعنی چه ؟
روباه گفت: آدم ها تفنگ دارند و شكار می كنند. اینش اسباب دلخوری است !
اما مرغ و ماكیان هم پرورش می دهند و خیرشان فقط همین است.
تو پی مرغ می گردی ؟
شازده كوچولو گفت: نه ، پی دوست می گردم. اهلی كردن یعنی چه ؟
روباه گفت: چیزی است كه پاك فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه كردن است.
شازده کوچولو پرسید : ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: معلوم است. تو الان واسه من یك پسر بچه ای مثل صدهزار پسر بچه ی دیگر.
نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم واسه تو یك روباهم مثل صدهزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلی كردی هردوتامون به هم احتیاج پیدا می كنیم.
تو واسه من میان همه ی عالم موجود یگانه ای می شوی و من برای تو.
شازده كوچولو گفت: كم كم دارد دستگیرم می شود.
یك گلی هست كه گمانم مرا اهلی كرده باشد.
روباه گفت: بعید نیست. رو این كره ی زمین هزار جور چیز می شود دید.
شازده كوچولو گفت: اوه، نه ! آن روی كره ی زمین نیست.
روباه كه انگار حسابی حیرت كرده بود گفت: رو یك سیاره ی دیگر است؟
- آره
- تو آن سیاره شکارچی هست؟
- نه
- محشر است! مرغ و ماکیان چه طور؟
- نه
روباه آهی كشید و گفت: همیشه ی خدا یك پای بساط لنگ است !
اما پی حرفش را گرفت و گفت: زندگی یكنواختی دارم. من مرغ‌ها را شكار می كنم آدم‌ها مرا. همه‌ی مرغ‌ها عین همند همه‌ی آدم‌ها هم عین همند. این وضع یك خرده خلقم را تنگ می كند.
اما اگر تو منو اهلی كنی انگار كه زندگیم را چراغان كرده باشی. آن وقت صدای پائی را می شناسم كه با هر صدای پای دیگری فرق می‌كند، صدای پای دیگران مرا وادار می‌كند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه‌ای مرا از سوراخم می‌كشد بیرون.
تازه ، نگاه كن آن‌جا آن گندمزار را می‌بینی ؟ برای من كه نان‌بخور نیستم گندم چیز بی‌فایده‌ای است. پس گندمزار هم مرا به یاد چیزی نمی‌اندازد. اسباب تأسف است. اما تو موهات رنگ طلا است. پس وقتی اهلیم كردی محشر می‌شود ! گندم كه طلایی رنگ است مرا به یاد تو می‌اندازد و صدای باد را هم كه تو گندمزار می‌پیچد دوست خواهم داشت . . .
روباه خاموش شد و مدت درازی شازده كوچولو را نگاه كرد.
آنوقت گفت: اگر دلت می‌خواهد منو اهلی كن!
شازده كوچولو جواب داد: - دلم كه می‌خواهد، اما وقتِ چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا كنم و از كلی چیزها سر در آرم.
روباه گفت: آدم فقط از چیزهایی كه اهلی می‌كند می‌تواند سر درآرد. انسان‌ها دیگر برای سر درآوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین‌جور حاضر و آماده از دكان‌ها می‌خرند.
اما چون دكانی نیست كه دوست معامله كند آدم‌ها مانده‌اند بی‌دوست . . .
تو اگر دوست می‌خواهی خب منو اهلی كن!
شازده كوچولو پرسید: راهش چیست؟
روباه جواب داد : باید خیلی خیلی حوصله كنی. اولش یك خرده دورتر از من ، می‌گیری این جوری میان علف‌ها می‌نشینی. من زیر چشمی نگاهت می‌كنم و تو لام تا كام هیچ نمی‌گویی، چون همه‌ی سوء تفاهم‌ها زیر سر زبان است. عوضش می‌توانی هر روز یك خرده نزدیك‌تر بنشینی.
فردای آن روز دوباره شازده كوچولو آمد.
روباه گفت: كاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی. مثلاٌ اگر سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب می‌شود و هرچه ساعت جلوتر برود بیشتر احساس شادی و خوشبختی می‌كنم. ساعت چهار كه شد دلم بنا می‌كند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است كه قدر خوشبختی را می‌فهمم ! اما اگر تو وقت و بی‌وقت بیایی من از كجا باید بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده كنم؟ . . . هرچیزی برای خودش قاعده‌ای دارد.
شازده كوچولو گفت: قاعده یعنی چه؟
روباه گفت: این هم از آن چیزهایی است كه پاك از خاطره‌ها رفته. این همان چیزی است كه باعث می‌شود فلان روز با باقی روزها فرق كند. مثلاٌ شكارچی‌های ما میان خودشان رسمی دارند و آن این است كه پنجشنبه‌ها را با دخترهای ده می‌روند رقص. پس پنجشنبه‌ها بَره كشان من است; برای خودم گردش كنان می‌روم تا دم مُوستان. حالا اگر شكارچی‌ها وقت و بی‌وقت می‌رقصیدند همه‌ی روزها شبیه هم می‌شد و منِ بیچاره دیگر فرصت و فراغتی نداشتم.
به این ترتیب شازده كوچولو روباه را اهلی كرد.
لحظه‌ی جدایی كه نزدیك شد روباه گفت: آخ! نمی‌توانم جلو اشكم را بگیرم.
شازده كوچولو گفت: تقصیر خودت است. من كه بدت را نمی‌خواستم،
خودت خواستی اهلیت كنم. روباه گفت: همینطور است.
شازده كوچولو گفت: آخر اشكت دارد سرازیر می‌شود!
روباه گفت: همینطور است.
شازده کوچولو گفت: پس این ماجرا فایده ای به حال تو نداشته.
روباه گفت: چرا، واسه خاطرِ رنگ گندم.
بعد گفت: برو یك بار دیگر گل‌ها را ببین تا بفهمی كه گلِ خودت تو عالم تك است. برگشتنی با هم وداع می‌كنیم و من به عنوان هدیه رازی را به تو می‌گویم.
شازده كوچولو بار دیگر به تماشای گل‌ها رفت و به آن‌ها گفت: شما سرِ سوزنی به گل من نمی‌ مانید و هنوزهیچی نیستید. نه كسی شما را اهلی كرده ، نه شما كسی را. درست همان‌جوری هستید كه روباه من بود :‌ روباهی بود مثل صدهزار روباه دیگر. او را دوست خودم كردم و حالا تو همه‌ی عالم تك است. گل‌ها حسابی از رو رفتند.
شازده كوچولو دوباره درآمد كه : خوشگلید اما خالی هستید. برایتان نمی‌شود مُرد. گفت و گو ندارد كه گل مرا هم فلان رهگذر گلی می‌بیند مثل شما. اما او به تنهایی از همه‌ی شما سر است چون اوست كه آبش داده‌ام ، چون فقط اوست كه زیر حبابش گذاشته‌ام ، چون فقط اوست كه حشراتش را كشته‌ام (جز دو سه‌تایی كه می‌بایست شب‌پره بشوند)، چون فقط اوست كه پای گِلِه‌گزاری‌ها یا خودنمایی‌ها و حتی گاهی بُغ كردن و هیچ نگفتن‌هاش نشسته‌ام،
چون كه او گلِ من است.
شازده کوچولو برگشت پیش روباه و گفت: خدانگهدار!
روباه گفت: خدانگهدار! و اما رازی كه گفتم خیلی ساده است; جز با دل هیچی را چنان كه باید نمی‌شود دید. نهاد و گوهر را چشم سَر نمی‌بیند.
شازده كوچولو برای آن كه یادش بماند تكرار كرد: نهاد و گوهر را چشم سَر نمی‌بیند.
روباه ادامه داد : ارزش گل تو به قدر عمری است که به پاش صرف کرده ای.
شازده كوچولو برای آن كه یادش بماند تكرار كرد: به قدر عمری است به پاش صرف كرده‌ام.
روباه گفت: انسان‌ها این حقیقت را فراموش كرده‌اند اما تو نباید فراموشش كنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی كه اهلی كرده‌ای مسئولی. تو مسئول گُلِتی . . .
شازده كوچولو برای آن كه یادش بماند تكرار كرد: من مسئول گلمَم . . .
تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن
بی یاد دوست عقده دل وا نمی شود . . .
فقط اگه خیلی طولانی باشه مثل مال من دو تیکه میشه که فکر نکنم خیلی اشکالی داشته باشه

من بلد نبودم!

اینم کاره قشنگیه!اسپم ها رو پنهان میکنه:p
 

Belgheis

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2011
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
9
wow اولين خانمي هستين كه ميبينم از كله پاچه خوشش مياد .
من تا چند وقت پيش خيلي دوسش داشتم . اما دكتر گفته اگه بخورم ميميرم . چه كنم ديگه اينم از عوارض سن بالا هست پيريه و هزار تا درد :( :D
تولدم هم كه قبلا گفتم متولد قشنگ ترين و احساسي ترين فصل سال :wub: ارديبهشت هستم .


بله واقعا از کله پاچه خوشم میاد:D
خدا نکنه؛ خب شما تا اردیبهشت یه کم مراعات بفرمایید که حالا یه وعده واستون مشکل ساز نشه:blush::D
در مورد قشنگترین ماه سال هم باهاتون موافقم ، اردیبهشت عااااااااااالیه:)
 

ramtin21

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2010
نوشته‌ها
590
لایک‌ها
23
بله واقعا از کله پاچه خوشم میاد:D
خدا نکنه؛ خب شما تا اردیبهشت یه کم مراعات بفرمایید که حالا یه وعده واستون مشکل ساز نشه:blush::D
در مورد قشنگترین ماه سال هم باهاتون موافقم ، اردیبهشت عااااااااااالیه:)

والا رعايت كه خوبه به شرطي كه بتونم . منم كه نميتونم . گرچه يكي دو هفته اي هست بسيار شديد رژيم گرفتم :D
 

amin69

Registered User
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
1,017
لایک‌ها
43
محل سکونت
وقتی این چراغ سبزه روشنه روبه روی کامپیوتر و الا م
من ؟؟ نه بابا من از اين كارا بلد نيستم . سري بعد قراره لواشك بخوريم ... اونم دونگي .. البته زحمت خريدش رو نانا قراره بكشه .
من فقط يه بار مهمون ميكنم اونم براي تولدم ،‌ كه ميبرم تون كله پزي كله پاچه بخوريم .. خوبه ؟ :D

ایووووووووووووووووووووووووول :blink:
جدا کله پاچه میدی؟!
من یه دست کامل میخورم ها!!:D
زیرش نزنی!:D نقل قول شده دیگه نمیتونی!:p
 

amin69

Registered User
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
1,017
لایک‌ها
43
محل سکونت
وقتی این چراغ سبزه روشنه روبه روی کامپیوتر و الا م
من الان تست کردم که خراب بود...من حال بانک رفتن ندارمممممم:(.......

من الان شما رو نمیدونم:happy: ولی دیشب که خودم رفتم درست بود.
افزایش اعتبار رو میزدی مبلغ رو وارد میکردی و بعد تایید و در ادامه صفحه بانک باز میشد برای وارد کردن مشخصات کارت!:hmm:
تا اینجا خوب پیشرفتم ولی پول تو حسابم نبود شارژ نکرد!:D
الان صفحه بانک باز نمیشه! مثه اینکه فقط شبا کار میکنه:D
 
Last edited:
بالا