برگزیده های پرشین تولز

دفتر(چه!) موقت سیمور ... در دوران سربازی اش + پس از تمام شدنش

saeid.z

Registered User
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
2,073
لایک‌ها
3
محل سکونت
آمستردام
به به انشالله با خوشی
امیدوارم خوش بگذره و مفید باشه
هر وقت تونستی سر بزن که دلمون برات تنگ میشه
سلامت و موفق باشی
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
از الان که خیلی دیره باید از قبل اقدام میکردی منم سه ماه دیگه تموم میکنم خدمتم 7 سال طول کشید
اعزام18/10/80
ترخیص 29/2/87!!!!!!!!!!!!!!!!!
پیدا کنید پرتقال فروش را
اقدام که خیلی وقته کردیم ... در جریانه ... گفتم که ایشالا درست بشه ...
سيمور جان دير ديدم اينجا رو ( دلم براي اون قوانين فرومي كه روز اول شمردي تنگ ميشه :دي 2 نفري تا n+1 رفتيم :p)
وسايل كوچكي هست كه نياز هست،آماده كزدي ؟

فتوكپي شناسنامه كه اگه لازم شد ازش فوكپي بگيري
يك تيكه مقوا بردارين يك سوزن توو اون طوري كه سرش خطري نداشته باشه رد كنين و دور مقوا نخ بپيچين،‌يك نخ و سوزن دارين مثل كارت ويزيت ...
عكس نميخواد، مي دونين كه، بايد با لباس نظامي باشه پس همونجا بهتون ميدن بعد ميگيرن ...
كش حتما ببرين! سنجاق قفلي ...
الان دير وقته،هر چي فكر مي كنم مغزم اصلا كار نمي كنه! اگه خدا خواست و فردا بودي بقيه رو با حوصله ميگم
ممنون ... آره ؛ اینایی که گفتی رو حواسم بود ... مخصوصا اون کش انگار خیلی مهمه ... n نفر به ما گفتن ... ولی نگفتن که کاربردش چیه ...
 

Amadea

مدیر علم و دانش
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
25 می 2006
نوشته‌ها
2,952
لایک‌ها
1,720
محل سکونت
Bloody Harlan
من اين تاپيكو اينجا تازه ديدم. البته قبلش تو BMC كلي گريه كردم، اينجا هم...
154fs232528%5b1%5d.gif


جاتون خيلي خالي ميمونه سيمور جان! موفق باشيد!
girl_cry.gif
 

linghuchong

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
14 ژوئن 2006
نوشته‌ها
5,569
لایک‌ها
2
سن
45
محل سکونت
Victoria
بری دیگه برنرگردی ......
اگر هم برگشتی مرد برگردی!
خیال کردی گریه میکنم برات؟!!!
وای که چقدر ديدنی ميشه وقتی علی بره سربازی!:devil::cowboy: ولی شيطون داره از زيرش در ميره!:confused: :weird: حيف!:cigar::D

===========

سيمور جونم

اميدوارم زياد اذيتت نکنن:upsided: و آموزشی يه راحتی داشته باشی!:medieval: (مانگاهات رو هم بزارن با خودت ببری!:graduated:p;) )

دلمون برات تنگ ميشه!:wub::happy:
 

FrankenStein

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
29 جولای 2005
نوشته‌ها
6,285
لایک‌ها
20
سن
41
محل سکونت
iran-tehran
خدا صبر عظیم و اجری کریم عنایت کند

به یادت هستیم.
 

Khepele Sibilo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2008
نوشته‌ها
1,693
لایک‌ها
16
سن
43
ممنون ... آره ؛ اینایی که گفتی رو حواسم بود ... مخصوصا اون کش انگار خیلی مهمه ... n نفر به ما گفتن ... ولی نگفتن که کاربردش چیه ...

سيمور جان من دور كمرم 30-40 سانت بيشتر نيست! البته اگه متر رو برعكس بخوني :lol:
روز اول كه ميرين لباس هاي كيلويي مي دن! يك كيف كه تووش ديمي يك چيز هايي هست!درش رو كه باز مي كنين ممكنه پوتين 6 شماره از پاتون بزرگتر باشه،شلوار10 شماره كوچيكتر!
همون دم در چون بقيه هم همينطورن كلي از اينها رو با بقيه داد و ستد مي كنين!!! حل ميشه ( حالا تازه من وزارت دفاع بود!) اما به بهانه چسبوندن اتيكت(عملا براي تعويض ساير اقلام كه نتونستين اندازه كنين ) مرخصي ميدن (فوقش اكثرا يك بعد از ظهر) كه اينها رو درست كنين! اما خوب اين لباسها يا همون لباس خاكي ها ( يه خاطر رنگش ! و اينكه باهاش بايد خاكي باشين!) مال همين 8 هفتست ( آموزشي فوق ديپلم به بالا 8هفته بقيه 13 هفته! اما به بهانه مرخصي هاي داده شده تا 2 ماهي كار دارين !‌)! معمولا مغازه هاي تعويض خيلي راحت پيدا ميشه! عملا اگر مخصوصا تهران باشين و بد شانس حتي ممكنه تا 15-20 تومن هم خرجتون بشه ! اما استانداردش با نصب اتيكت و ... 4-5 تومني خرج مي كنين ! بعد از تمام تعويض ها چون براي اين لباس هاي 2 ماهه زياد ارزش قايل نيستين و از خستگي روز اول فقط مي خواين يك چيزي بده برين! ممكنه لباس كامل قد خودتون پيدا نكنين! وسط رژه ظاهر خوشايندي نداره يهو شلوار از پاي آدم ... :p :دي
30% اون كش و سنجاق قفلي ماله اينه

در ضمن چيزي به اسم گتر ميگن! شما پايين شلوار رو بالا ميارين و تووش كش مي زارين،حتما بايد اين كار رو بكنين! اگه خياط خوب باشه براتون كش رو به پايين شلوار مي دوزه ( مثل شلوار كردي !‌) اما 70% كاربر ديگه كش اينجاست!

خلاصه هر كاري كنين نخ و سوزن و سنجاق قفلي و كش حتما يكي 2 رنگ داشته باشين كه نياز ميشه!

اون نخ سوزن كه گفتم بسازين رو مي تونين روو يك كارت ويزيت بسازين! من ماله هواپيمايي رو برده بودم! تاآخر خدمت خيلي خوب بود! مخصوصا اون يك بار كه توو صحرا براي دوختن دكمه يكي از سرگرد ها كلي دستمال كشي و ... :p

راستش اون سنجاق قفليه از كش هم واجبتره،نياز خواهد شد!

لباس با خودتون زياد نبرين! يعني اگر از من مي شنوين هيچي نبر! نياز نيست! اونجا فقط مي زارن لباس نظامي بپوشين،اگه جاي سردي هست خودشون حتي شلوار گرم كن زير و لباس پشمي مي دن! اما اين موارد رو اگر خواستي چيز گرمتري ببر، ولي لباس رسمي فقط يك دست،اون هم اوني كه همين الان تنت هست و باهاش ميري! و اون هم نه لباس ناهار خوري! آمادگي داشته باشه باهاش بهت سينه خيز مي دن (يكي 2 روز اول كه هنوز لباس ندادن!)

جوراب :
من 8 جفت جوارب داشتم! صبح يكيش رو مي پوشيدم، شب در مياوردم! آخر هفته مي بردم خونه همه رو مي نداختن ماشين (اگه مثل من از شستن جوارب متنفرن :p ) اگه الان آماده نداري،جوارب بايد مخصوص و بلند باشه ( از بالاي پوتينت بيرون بياد) پس بزار براي اتيكت زدن كه رفتي از همون مغازه بخر ( اكثرا دارن و 2 جفت هم اصولا توو خود پادگان مي دن)

مسواك ببر، ميدن اما سمبادست!

كارت تلفن فراموش نشه،به هيچ عنوان موبايل يا هر چيزي كه گير مي دن نبر! (اگه دوست د ... داريها! اگه مثل هم يك عمر از همه جا بي خبري ! تنهايي اونجا صفايي داره!‌)

مواد قضايي خشك اگه دوست داشتي ببر ! كشمش و اينها كه ليست كاملش رو بايد بهت داده باشن! اما من شكمو بران نياز نشد! معمولا هم بوفه اي چيزي هست! توو پادگان جي تهران ( نزديكهاي ميدون آزادي خودمون ) روزي 15 تا سانديس مي خوردم! نسكافه با تيتاب و ...پس اگه خيلي خيلي شكمو هستي كه هيچ! اگر نه بيخيال اين بند! مگه چند تن خوراك ميشه برد! بد عادت هم ميشي !

قرص يادت نره كه شديدا تاكيد مي كنم! وسط رژه براي هيچكس مهم نيست معدت ... خودت هم نمي توني 0خجالت ميكشي!‌) يهو از رژه بياي بيرون تابلو بگي دارم ميرم به ... تازه معمولا در دستشويي ها رو وقتي همه ميدان هست مي بندن تا كسي تنها و بي كنترل نره اونجا خود كشي!‌ پس حتي اگه بخواي بايد بري پاي درخت :p
حتما قرص اسهال ببر! مخصوصا من هفته اول زانو هام اونقدر درد مي كرد ( عادت به بشين پاشو نداشتم ) نمي تونستم براي ... بشينم! قرص مي خوردم تا 2-3 روز يكبار زجرش رو تحمل كنم :p:blush:
بقيه قرصها رو كم ببر! اصولا درمانگاه هست! بقيه چيز ها رو ميده! پس فقط قرص اسهال به تعداد كافي! چيز ديگه محض خود درماني اما پيشنهاد ميدم نبري ! مخصوصا اگر قرص خواصي داري بدون فتوكپي نسخه دكتر نبر! چون دم در ميگيرن ميگن براي خودكشي و ...
كرم اينها هم اگه مثل من اهلشي ببر كه نيازه ! مخصوصا توو برنامه تير اندازي و صحرا!

ديكه نمي زارن كيسه فريزر بكشين رو بشقاب! چون مي گن غير بهداشيته! حتما بايد بشقاب قضات رو بشوري! اما براي خيلي كارها نياز ميشه! چندين تا ببري بد نيست و هميشه 2-3 تاش توو جيبت باشه!

مواد شوينده (جوراب بايد بشوري،بشقاب و .. ) البته اونجا صابون دست و شامپو ميدن،اما خوب ارزونترين مدل!

پول رو هر كاريش بكني بخوان ببرن مي برن ! نه هم كه ... اما اگر توصيه هاي بقيه (كيف گردني و ... ) رو رعايت كني ضرر نمي كني! زياد نمي خواد! فكر كنم اگر خيلي خيلي مي خواي مطمئن باشي، حتي 50 تومن هم زياده!‌البته من 100 تومن برده بودم و تهران هم بودم و هفته اي يكبار خونه!‌اما خوب ...



سربازي رو اگه جدي بگيري ديوونه ميشي! اگه شديد شوخيش كني اونجا فرمانده ها پوستت رو ميكنن!! كار به كار كسي نداشته باش! كسي كار به كارت نداره! تهت هيچ شرايط نق نزن! يادت نره اينجا مدير بودي اونجا هيچي نيستي! يهو طبق عادت اينجا،اونجا به كسي چيزي نگي كه عواقبش ....
هر چي گفتن تفرحه! بدو، تفريحه،دراز نشست برو،تفريحه .... اما چيزي رو به سخره نگير! تاكيد مي كنم تا جايي كه جون داري كار كن نداري خودشون ميفهمن! آدمن ! اما القاي كم كاري نكن! توو دسته هاي معترض نرو! مطمئن باش همه براي يك شب مرخصي،تمام اسرار يگان رو به فرمانده ميگن! هر كلمه حرفي كه زدي! پس هيچي،هيچي هيچي نگو!


من 2 تا پارچه داشتم! تخت رو از آنكادر در نمياوردم(اعزام ارديبهشت بودم هوا گرم بود با يك پارچه ميشد خوابد!‌) يكي مي نداختم زيرم يكي رو مي نداختم رووم! تابلو هم نمي كردم فرمانده گير بده! نيم ساعتي كه صبح بايد تخت رو آنكادر كنيم هم مي خوابيدم!

اصولا خودت رو بزن مظلومي! (همونكار كه اينجا كردم و ديدي كسي كار به كارم نداره! از خدمت ياد گرفتم!!) كسي كاري به كارت نداره!

باز هم اگه چيزي يادم اومد تا شب مي گم!


بابا زودتر خبر مي دادي اينطوري دقيقه 90 نشه همه چيز يادم رفته باشه!!!!!!
 

Baila Moreno

Registered User
تاریخ عضویت
2 می 2006
نوشته‌ها
406
لایک‌ها
29
راستی کمپوت چی دوست داری؟
اگه انداختنت بازداشتگاه بگو سه سوته میاریم برات !!!

خوش بگذره ( ... که میگذره حتما. )
خداحافظ...
 

bloody

کاربر فعال علم و دانش
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,256
لایک‌ها
17
محل سکونت
IRAN
سلام
سيمور جان خيلي دپرس شدم داري ميري ....
بدون خيلي دلمون برات تنگ ميشه حتما سعي كن به دفتر كارت سر بزني
خوش بگذره!
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
مرسی خپل جان از توصیه هایی که کردی ... اونوقت اینا مربوط به چه سالی می شد ؟ همین اواخر بود ؟ ...


//


حالا الان جدیدترین پروژه مون همین شده که آیا میذارن کتاب و اینا ببریم یا نه ؟ چقدر گیر میدن ؟ بهرحال من یه 30-40 صفحه مانگا (کمیک استریپ سیاه و سفید) پرینت گرفتم ، با خودم می برم ... فوقش گیر میدن دیگه ...


روش پیشنهاد بدید واسه اینکه گیر ندن سر این قضیه ...
 

Yen Yen

كاربر فعال هنرهاي نمايشي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
22 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
2
سلام جناب سیمور

انشالله آموزشی به سلامت و زود بگذره و دوباره شما را اینجا ببینیم ^_^



دو تا توصیه ( خودم که سربازی نرفتم متاسفانه!! از برادرم)

بد نیست چکمه تون را یه شماره بزرگ تر بگیرید برای اینکه بتوانید هم زمان دو تا جوراب کلفت بپوشید (ان وقت زیری که معلوم نیست را هم می توانید هر چی خواستید پا تون کنید) جلوی تاول زدن پا را می گیره.

می توانید با خودتان یه پتوی اضافه هم ببرید و ازش استفاده کنیدعوضش بذارید انی که خودشان می دن همیشه مرتب و تا کرده بمانه واسه صبح ها که بیدارتان می کنن و باید تخت را مرتب کنید خوبه .


حالا الان جدیدترین پروژه مون همین شده که آیا میذارن کتاب و اینا ببریم یا نه ؟ چقدر گیر میدن ؟ بهرحال من یه 30-40 صفحه مانگا (کمیک استریپ سیاه و سفید) پرینت گرفتم ، با خودم می برم ... فوقش گیر میدن دیگه ...


روش پیشنهاد بدید واسه اینکه گیر ندن سر این قضیه ...

بدید یه پر هیجانش را چند فصل بخوانن کنجکاو که شدن دنباله اش چیه انیمه هم میتوانید ببرید
 

Sohrabkhan

Registered User
تاریخ عضویت
6 آپریل 2005
نوشته‌ها
174
لایک‌ها
5
محل سکونت
persiantools
امیدوارم زیاد بهت سخت نگذره .همونطور که "خپل سیبیلو " گفت اصلا سخت نگیر.

در مورد کتاب هم اینکه من خودم یه ساک کتاب انگلیسی برده بودم که مثلا اوقات

بیکاری بخونم (زهی خیال باطل که در سر می پروردم) خلاصه یارو که داشت می

گشت چیزی ازشون سردرنیورد برا همین هم گیر نداد:cool:.اما قضیه کمیکهای شما یخورده

فرق می کنه و اگه تصویر مشکل دار نداشته باشه احتمال گیر دادنشون کمه.چون کلی

آدمو باید چک کن معمولا وقت نمی کنن که با دقت ببین هر کس چی همراه اورده.یه

دستمالی خودتو وسایلتو می کنن و می ره پی کارش.

اما برای اینکه یخورده با اوضاع انجا آشنا بشی دوتا خاطره شخصی خوب و بد از

اونجا و اون دوران بگم بد نیست.اول بد رو می گم چون طولانیتره:

خاطره بد

روز اعزام مثه گوسفند به دسته های 200 تایی تقسیم شدیم و الله بختکی یکی از

شهرهای شمالی افتاد بهمون (متاسفانه نه قبل و نه بعد از آموزشی نتونستم پارتی پیدا

کنم که برگردم تهران).خلاصه سوار اتوبوس شدیم و مسافتی رو که باید 3 ساعته می

رفتیم 4 ساعته رفتیم وبه پادگان رسیدیم و دلمون خوش بود که الان پیاده می شیم و یه

استراحتی می کنیم (بازم زهی خیال باطل) پادگان مزبور قبولمون نکرد (به این می

گن انده هماهنگی) و حوالمون کرد به یه شهرستان دیگه .ما پیاده نشده دوباره مسافر

شدیم و 5 ساعته رفتیم به مقصد جدید .در کمال ناباوری اونجا هم قبولمون نکردن و

گفتن که ما نونخور اضافه نمی خایم (بازم انده هماهنگی).مسولین اتوبوسای حامل ما

چاره های نداشتن جز اینکه ما رو به پادگان اولی برگردونن و اینکارو هم کردن .اما

اصلا به عقلشون نرسید این بنده خداها باید پیاده شن تا یه دستی به آب برسونن یا یه

چیزی کوفت کنن یا حداقل چند تا قدم بزنن تا راه رفتن یادشون نره.خلاصه دوباره

برگشتیم به مقصد اولی.حالا شما فرض کن 14 ساعت تو یه صندلی فکسنی مچاله

شدی و الان قراره پیاده بشی. همه دولا دولا از اتوبوس پیاده می شدن و سعی داشتن

که دوباره راست راه رفتن رو یادآوری کنن .واقعا که موقعیت کمیکی بود (اصلا

لازم نیست کتاب کمیک ببری اونجا کلی از این موقعیتهای کمیک برات می سازنن ).

روز سوم همون لباسایی که "خپل سیبیلو " توصیفشون کرد رو بهمون داد.از شانس

گند ما کلاه مون تنگ از آب در امد (آخه کله خربزه ایم) .لباسا رو گرفتیم و رفتیم

بخط شدیم.هنوز لباسای شخصیمون تنمون بود من کلاه رو هم سرم گزاشته بودم البته

بخدا قسم قصد و غرضی نداشتم (اینم یه موقعیت کمیک دیگه).حالا نگو اون سرباز

چس ماه خدمتی که گزاشته بودنش مسول ما از همون اول بخط شدن رفته بوده تو نخ

ما .یهو برگشت گفت "سرکار کلاتو بکش پایین".من از همه جا بی خبر هم بدون

اینکه قصدی داشته باشم گفتم "تنگه ,پایین تر نمی آد".حالا شما دویست نفر آدمو

فرض کن که چند روزی از دل نعمت درشون اوردن انداختنشون وسط بر و بیابون

.همه بی حوصله و دلزده و منتظر یه معجزه تا از این موقعیت مزخرف خارجشون

کنه.آقا این جواب ما هم شد معجزشون و همه یهو زدن زیر خنده و شروع کردن به

ترکیدن.اوا یارو سربازه هم که بچه شهرستان بود و احساس کرد که مورد تمسخر یه

بچه تهرانی لوس و ننر قرار گرفته, مثه یه بمب منفجر شد و با اون لهجه ش (نمی گم اهل

کجا بود که کسی فکر نکنه اهل نژاد پرستی یا تهرانپرستیم) گفت "ها ,بیا جلو تا بهت

بگم .خیال کردی اینجا تهرانه که وایسی سر چها راه دختر بازی بکنی (حالا ما تا

اونوقت اصلا چیری تو دست و بالمون نیومده بود که بخایم باهاش بازی کنیم :blink:)".

خلاصه ما رفتیم جلو و اون هم نامردی نکرد دست انداخت یقه کاپشن چرم ما رو گرفت و

پرتمون کرد وسط بچه ها.بعد از ده پونزده سال کتکای دوران کودکی که از پدرم می

خوردم رو یادم انداخت.

خلاصه بعدش ما رو سپرد دست یکی از نوچه هاش و سفارش کردم دمار از

روزگارم در بیاره.اونم سنگ تموم گزاشت ما رو برداشت برد میدون صبحگاه و یه

کلاس خصوصی "غلت زدن با لباسای شخصی" و "کلاغ پر" و "بشین و پاشو" تمام

عیار برامون گزاشت.تا اینکه خسته شد و ما رو سپرد دست یکی دیگه.این بنده خدا

جلوی اون یکی یخورده بشین پاشو داد و همین که اون یارو نوچه رفت گفت :"بچه

تهرونی؟ منم بچه تهرونم.بسه دیگه .اینا عقده ای ین.یادت باشه دیگه سربسرشون

نزاری.حالا هم استراحت کن و وقتی بچه ها رفتن خوابگاه آشغالای بسته بندی های

لباساشون رو که تو محوطه ریختن جمع کن برو خوابگاه ".دمش گرم که خیلی آقایی

کرد.منم یه نفسی کشیدم و بعدش آشغالا رو جمع کردم و رفتم خوابگاه.حالا نگو بدنم

گرم بود و نفهمیدم که چه بلایی به سرم اومده.نشون یه اون نشون که ته چهار روز

نتونستم از تختم تکون بخورم و فقط با کمک بچه ها می تونستم برم دستشویی.اونم چه

دستشویی با آه و ناله و کلا خون دفع می کردم.حالا جالبیش اینجا بود که با اون

سختگیریای موقع حضور غیابشون وقتی به اسم من می رسیدن اصلا به روی

مبارکشون نمی اوردن چون می دونستن که تو آسایشگاه زمینگیرم.جالبتر از اون اینکه

حتی یکی از اون درجه دارهاشون هم نیومد ببینه چی شده.احتمالا یه طرفه رفته بودن

پیش قاضی و اون یارو هرچه می خاسته گفته بوده و اوناهم قبولیده بودن.کوتاهتر از

دیوار ما هم که دیواری نبود.این ازخاطره بد و اما خاطره خوب :happy:

خاطره خوب :hmm:

متاسفانه من از این دوران هیچ خاطره خوبی ندارم وبه لطف این قبیل دوستان (که

متاسفانه تعدادشون هم کم نیست) کلا بعد از خدمت ,خوراک کابوس هام تا آخر عمر

تامین شد.:wacko:

فقط یه چیز "اصلا و ابدا و بهیچ وجه سخت نگیر .فرض کن و بخودت بقبولون که

سیب زمینی هستی و بزار پوستت رو بکنن تا آروم بگیرن و یادت باشه تو این کشور

خیلی وقتا آدم به اندازه یه حیوون ارزش نداره."

با این روده درازیا قصد ترسوندن کسی رو نداشتم seymour جان شما که برام

عزیز هم هستی.فقط یه دلیل داشت اونم این بود که قبل از به خدمت رفتن همه می

گفتن "خوبه,عالیه ,می ری مرد می شی , برمی گردی".اما هیچ کس نگفت که این

مرد شدن به چه بهاییه و اونجا چه اتفاقاتی ممکنه برا آدم پیش بیاد.من اینا رو گفتم که

حواست باشه اونجا چه خبره.هرچند مطمئنم که برای تو موقعیت به بدی من نخواهد

بود .چون من اون زمان دیپلمه بودم.ولی تو داری با لیسانس می ری .خلاصه

امیدوارم زود برات تموم بشه.و در کل اینکه :

زیر بار غم دنیا(منظور همون سربازیه) نه منم عاجز و بس
رستم زال زمین خورد و تلنگش در رفت :happy:
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
امیدوارم زیاد بهت سخت نگذره .همونطور که "خپل سیبیلو " گفت اصلا سخت نگیر.

در مورد کتاب هم اینکه من خودم یه ساک کتاب انگلیسی برده بودم که مثلا اوقات

بیکاری بخونم (زهی خیال باطل که در سر می پروردم) خلاصه یارو که داشت می ...
ممنون سهراب جون ، از وقتی که گذاشتی ... راستی این قضیه مال چه سالی بود ؟


(اصلا باید بخشنامه کنم ، هرکی خاطره تعریف می کنه اولش بگه که مال چه سالی بود و مدرک تحصیلی اش چی بوده که سریع بتونیم تطبیق بدیم!!)
سلام جناب سیمور

انشالله آموزشی به سلامت و زود بگذره و دوباره شما را اینجا ببینیم ^_^



دو تا توصیه ( خودم که سربازی نرفتم متاسفانه!! از برادرم)...
ممنون دوست جان ... والا من دست به مرتب کردنم خوبه ... هر روز صبح هم تختخواب خودم رو مرتب و انکادر(!) می کنم و هم مال داداش کوچیکه ام رو ... فکر کنم راحت بگیرم بخوابم !!!
snoringf.gif



این پیشنهادت در مورد مانگا هم فوق العاده بود ... کلی خندیدم ....
lol.gif

سلام
سيمور جان خيلي دپرس شدم داري ميري ....
بدون خيلي دلمون برات تنگ ميشه حتما سعي كن به دفتر كارت سر بزني
خوش بگذره!
ایشالا ... والا یکی میگه تا دو ماه نمیای خونه ... یکی میگه هر روز ولتون می کنن برین ... یکی میگه آخر هفته ... یکی میگه اصلا کشته میشی اونجا ... خلاصه روایات مختلفه ...

ولی حتما گزارش موقعیت میدم...
rastaman2.gif

راستی کمپوت چی دوست داری؟
اگه انداختنت بازداشتگاه بگو سه سوته میاریم برات !!!

خوش بگذره ( ... که میگذره حتما. )
خداحافظ...
مصطفی ، اون کد داوینچی ات که وسطش خراب شد ... چه اشکی ما ریختیم !! ... مجبور شدم خودم بقیه اش رو دانلود کنم ...
maniac.gif
 

Sohrabkhan

Registered User
تاریخ عضویت
6 آپریل 2005
نوشته‌ها
174
لایک‌ها
5
محل سکونت
persiantools
ممنون سهراب جون ، از وقتی که گذاشتی ... راستی این قضیه مال چه سالی بود ؟


خواهش می کنم seymour جان.
این داستان ماله ساله 81 و همونطور که گفتم اون موقع دیپلمه بودم.
 

easter

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 می 2006
نوشته‌ها
108
لایک‌ها
4
آخ جان !

بالا خره پای مرفهین بی درد هم به سربازی باز شد.

می روی سربازی کمی با سختی ها و واقعیتهای زندگی آشنا می شوی !:lol:

هرچند با توجه به روحیه ای که از تو می شناسم مثلا صد هزار تومن به هم خدمتی هایت

خواهی داد که یک شب به جای تو نگهبانی دهند.:f34r:

و اینگونه با پول خرج کردن , سربازی برایت کویت خواهد بود.


:p
 

Khepele Sibilo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2008
نوشته‌ها
1,693
لایک‌ها
16
سن
43
مرسی خپل جان از توصیه هایی که کردی ... اونوقت اینا مربوط به چه سالی می شد ؟ همین اواخر بود ؟ ...


//


حالا الان جدیدترین پروژه مون همین شده که آیا میذارن کتاب و اینا ببریم یا نه ؟ چقدر گیر میدن ؟ بهرحال من یه 30-40 صفحه مانگا (کمیک استریپ سیاه و سفید) پرینت گرفتم ، با خودم می برم ... فوقش گیر میدن دیگه ...


روش پیشنهاد بدید واسه اینکه گیر ندن سر این قضیه ...

اينها تاريخ مصرف نداره! هميشه خدا همين بوده و هست :دي
من2/2/83 اعزام شده بودم! با ليسانس رفتم! بعد هم تنها مركز آموزش وزارت دفاع آجودان فرمانده پادگان و افسر دژبان بودم،توو بازرسي و حفاظت اطلاعات پادگان به صورت مامور رفتم برنامه نويسي! اينه كه كلا هر چي بخواي راجع به خدمت مي دونم! اما مشكل اينه كه دير گفتين :( (پادگان جوادنيا،مركز آموزش زير ديپلم تا فوق ليسانس و پزشكها!‌)


دم درش هيچ هيچ هيچ حساب كتابي نداره! دلش خواست گير ميده،نخواست نميده! اما 90% نويد مي دم نتونين ببرين! مگر اينكه ديگه خيليييييي خوش شانس باشين!!!!! احتمالا اين رو از من داشته باشه كه همون دمه در ميگيره ميشينه مي خونه ( اگر مشكل اينكه نمي تونه زمين رو كثيف كنه نداشت،مطمئن باش ميريختشون زمين!‌)
البته نياز نميشه! هدف از بشين پاشو و ... اينها ياد گيريه چيزي نيست! فقط مي خوان اونقدر خسته اتون كنن كه ديگه وقت و انرژي براي چيز ديگه نداشته باشين! پس غصه اوقات فراغت رو نخورين ! چون چيزي نخواهين داشت!!!
توو دانشگاه كافور مي ريزن! اونجا اونقدر بشين پاشو مي دن كه ديگه ...

راستي، خاطراتش همش خوبه،حرفهاي بقيه رو باور نكن! مني كه ... رفتم و سالم اومدم!‌ براي خود خدمتم روزي 130 كيلومتر مي رفتم! بعد همين رو بر ميگشتم! آخ نگفتم!
فقط دعوا نكن ! همين! بحث هم نكن! چشم يادت نره! درسته كه امتحان آخرش فرماليتست و هيچ كمكي به تقسيمت نمي كنه! اما با خيلي كم گرفتن بهانه نده چند روزي آزارت بدن!
2 تا جوراب و اينها هم نمي خواد! مطمئن باش بچه سوسولهايي هم باهاتون هستن كه ... بخوان خيلي سخت بگيرن كه اونها ميميرن!!!
اين اصل رو ببين چند بار تاكيد كردم! كار به كار كسي نداشته باش ( تاكيدم روو فرمانده هاست ها! ) كسي كار به كارت نداره! راحت ميري ، راحت مياي! نگو دويدن زوره نمي رم! (الكي هم كه شده ) نشون بده تا جايي كه نيرو داشتي دويدي!‌حالا ديگه نمي توني !!!!!
 

Khepele Sibilo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2008
نوشته‌ها
1,693
لایک‌ها
16
سن
43
آهان!
آماده هر عمل محير العقولي باش!
من 2 روز اول 6 ساعت هم نخوابيدم! 3 وعده توو 2 روز غذا خوردم! هيچيم نشد! هيچي!
مطمئن باش توو اين دوره هر سختي هم دادن ، تنها مشكلي كه ممكنه پيش بياد نق زدن و اينه كه خاطرش براي خودت بد كني!
فقط خودت رو بزن بي خيالي!(توو ذهنتها!!!! نه در عمل گه اونوقت!!!!‌)
 

seymour

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 آگوست 2005
نوشته‌ها
6,209
لایک‌ها
84
محل سکونت
Tehran
مرسی خپل جان ...
خیلی حیف شد !!!

من همیشه پست های شما رو دنبال می کردم ! و از اطلاعاتی که ارائه می دادین خیلی استفاده می کردم .

امیدوارم این دوره رو زودتر پشت سر بذارین تا باز هم بتونیم از پست های مفید تون استفاده کنیم.

موفق باشید...
ممنون اروین جان ...
به به انشالله با خوشی
امیدوارم خوش بگذره و مفید باشه
هر وقت تونستی سر بزن که دلمون برات تنگ میشه
سلامت و موفق باشی
مرسی سعید جون ...
من اين تاپيكو اينجا تازه ديدم. البته قبلش تو BMC كلي گريه كردم، اينجا هم...
154fs232528%5b1%5d.gif


جاتون خيلي خالي ميمونه سيمور جان! موفق باشيد!
girl_cry.gif
میگم دوست جان ، من که نیستم هوای بخش زبان رو داشته باش ... (این پست رو که خوندی ، یه تنکس بزن(!) تا متوجه بشم که خوندی!)
وای که چقدر ديدنی ميشه وقتی علی بره سربازی!:devil::cowboy: ولی شيطون داره از زيرش در ميره!:confused: :weird: حيف!:cigar::D

===========

سيمور جونم

اميدوارم زياد اذيتت نکنن:upsided: و آموزشی يه راحتی داشته باشی!:medieval: (مانگاهات رو هم بزارن با خودت ببری!:graduated:p;) )

دلمون برات تنگ ميشه!:wub::happy:
علی که سربازی بلد نیست ... بچه سوسوله ... صبح نمی تونه زود بیدار شه ... غذای متوسط به پایین نمی تونه بخوره ... نمی تونه بدوئه ... نمی تونه شب ها نگهبانی بده ... خلاصه اینکه هیچی نوفهمه ... تازه خانواده ای ، چشم انتظارشه ؛ این درسته ؟


آره ... الان اساسی دارم روی بردن مانگا کار می کنم ... claymore رو دارم می برم !! ... .
 

Bella_aster

مدیران قدیمی
تاریخ عضویت
21 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,331
لایک‌ها
2,615
محل سکونت
Tehran
سلام سیمور جان

من همیشه لینکهای جالب امضای شما رو دنبال میکردم ..

همیشه مدیر خوبی هستین ..

مثل بقیه دوستان براتون آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم به زودی تموم بشه ..
 

Amadea

مدیر علم و دانش
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
25 می 2006
نوشته‌ها
2,952
لایک‌ها
1,720
محل سکونت
Bloody Harlan
بالا