برگزیده های پرشین تولز

دلنوشته « سید مهدی طباطبایی »

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
بنام او

ديروز داشتم به داستان عشق مي انديشيدم
گذشته از همه ي حرف و حديثهايي كه در موردش هست براستي كه چه داستان موزوني است
آره داستان موزون عشق ! عجيبه نه ؟!
داستاني پر از تمنا و ناز و تكبر و نياز
داستان ديوانگان دل داده يي كه در پي ليلي سر و جان مي بازند
و داستان ليلي صفتاني كه به غرور عاشق كش خود مي بالند
آري اينها خاطراتي تلخ است از داستان موزون عشق
و عشق هم يعني آينه ي دلهاي گمگشته و حيران
عشق يعني هيجان و شور زندگي اسيران ماتم
عشق يعني غم انگيز داستاني ازلي و ابدي
و عشق يعني هزاران حرف بريده بريده كه يادآور غصه هاي پنهان دلهاي عاشق است
حرفهايي كه پژواك ناله هاي فرهاد در بين سخره هاي سخت و سنگين بي مهري شيرين است
حرفهايي كه راوي آوارگي هاي بي پاپان مجنون درجستجوي ليلي است
و حرفهاي غريب يعقوب در فراق يوسف است
و فراق صداي تپش قلوب خسته از جدايي ها
فراق صداي ناله هاي محزون دلباختگان معشوق نديده
فراق صداي تارهاي زخمي سازي شكسته
و فراق صداي هاي هاي گريه هاي جانسوز يعقوب از دوري يوسف
و يوسف يعني آشناي همه ي دل گمشدگان وادي عشق
یوسف يعني شاه نشين چشم يعقوب و چاه نشين چشم زلیخا
يوسف يعني افتادن در چاه حسادت رقيب
و يوسف يعني دلفريب رها از زندان ناز
آري يوسف يعني فرازي از داستان موزون عشق
داستاني كه ادامه دارد ...
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
اگر تو از شاهی خسته شدی

من هم از گدایی خسته میشوم !

پس حالا که تو اصلا خسته نمیشوی

بدان من هم هرگز خسته نمی شوم !

البته خسته از آنچه که تو رقم زده باشی

چه فرقی میکند شاهی باشد یا گدایی !

این را هم بگویم که هر وقت اینگونه بنده وار ( ! ) اقرار کردم

سیلی خروشان از درد و غم با خود مرا به دورترها برد !

ولی چه خیالیست کسی را که چیزی برای باختن ندارد !

استقبال نمیکنم اما هرچه میخواهی بکن

سپر انداخته یی بر زمین نشسته ودستها بر سر نهاده ام

پیروز باشی که پیروزی ات پیروزی منست .
 

bibal

Registered User
تاریخ عضویت
28 دسامبر 2004
نوشته‌ها
495
لایک‌ها
3
سن
37
محل سکونت
تهران
واقعا زیباست و تلخ . مرسی که نوشته هاتون رو اینجا برای عموم میزارید
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
گرگ سیرتان گرگ صورت هم شده اند

خوک صفتانی هستند که با پوزه های کثیفشان دامنت را آلوده میکنند

از بوی گند جنابت فکر و جسمشان دل آشوبم

مگر این جنباتها تمامی دارد و مگر پاک می شود ؟

زهی خیال باطل ! خانه های غصبی ، زنهای بی کابین و غسلهای باطل

پس انداخته هاشان نیز مشتی نمونه ی خروارند

در اندرونها اینها را میبینی و در شلوغی شهر آنها را

اینها بالاتنه شان ( شما بخوانید افکار ارزشمند ) را به حراج گذاشته اند و آنها پایین تنه هاشان را

هر چه بالاترها را حراج کنی بدبخت تری و هر چه پایین تر را بیچاره تر !!!

و شبها در خانه ها و باغها آنها و اینها جمع اند تا کالایی بی مشتری نماند

ما هم که پول حرامی نداریم خریدار حراج شمایان باشیم

اف بر شما جماعت ناپاکان

مرام وحوش ، بوی گند سباع و چهره های زشت جانوران برتر از شماست

و چقدر سخت است در میانتان لولیدن و خاموشی !!!

و چقدر سخت است . . .


پی نوشت : bibal عزیز ممنون از لطف شما قابل این حرفا نیست !
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
چه کنم ؟؟؟
دلم گرفته ، خسته ام
گریه کنم ؟ فریاد کشم؟ دردی دوا نخواهد شد
شکوه کنم ؟ سکوت کنم ؟ اعتنایی نخواهد شد
رهایت کنم ؟ راحت شوم ؟ نمی خواهم
بروم ؟ بمانم ؟ نمی دانم
برخیزم؟ بنشینم ؟ نمی توانم
چه کنم ؟؟؟
باز هم غصه ؟ باز هم جدایی ؟ نمی توانم
سر نوشت من است ؟ تقصیر من است ؟ نمی دانم
باز هم زندگی ؟ باز هم مردگی ؟ نمی خواهم
حاشا کنم ؟ غوغا شود ؟ اعتنایی نخواهد شد
بسوزم ؟ بسازم ؟ دردی دوا نخواهد شد
چه کنم ؟؟؟
دلم گرفته ، خسته ام ، گریانم
بی قدرم ، تنهایم ، حیرانم
بر جای مانده ام ، زمین خورده ام ، داد می کشم
ساختم ، سوختم ، باختم
نمی خواهم
نمی توانم
نمی مانم
چه کنم ؟؟؟
بی وفایی ، جفا کاری ، نمی خواهی
دل سنگی ، بی رحمی ، مغروری
می مانم ، می بازم ، می میرم
می روی ، می نازی ، می مانی
از خدا تو را می خواهم
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
آنقدر تلخ بود که چشمم را هم سوزاند چه برسد به نای نازنینم ! اشک در چشمانم حلقه زد و گویی همه جا در آب غرق گشته

یکی آن طرف تر عربده میکشید و نفس کش می طلبید ! خدا را به گود می خواند تا گریبانش را بگیرد و از آسمان به زیرش کشد

دیگری که تلو تلو خوران بسمتش آمده بود بی آنکه بحسابش آورد شعر عارفانه ای را زمزمه میکرد وشاید در مناجاتش عربده کش بیچاره را دعا میکرد که :

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب

که تا خـراب کنم نقــش خود پرســـــتیدن

درونم گر گرفته بود و هوای پرواز داشتم اما مگر میشد قدم از قدم برداشت ؟!چه رسد به آسمانی شدن ! دنیا به دورم میگشت بی آنکه یک فدایی هم داشتم باشم !

راستی که مستی هم حال و هوایی دارد و بی عقلی هم عالمی !

وقتی مستان جمعشان جمع باشد آنکه تنها می ماند عشق است و آنکه بی عشق عاشق ! و چقدر دلم برای معشوق می سوزد !

چه فرقی میکند مستی مستی ست دیگر !!!

چه جم

چه دنــــیا

چه آب انگــور

چه ...

چون حکم شود که مست گیرند

در شـــهر هر آنچه هست گیرند
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
وقتی پایت در گل باشد و راه دراز

وقتی دستت بسته باشد و خرما بر نخیل

دیگر آه کشیدنت چه معنایی دارد ؟!

وقتی خسته باشی و درمانده

وقتی تنها باشی و پر هوس

دیگر نگاه کردن چه معنایی دارد ؟!

وقتی به قدر یک نفس کشیدن مجال نداری

وقتی به اندازه یک پلک زدن نمی مانی

دیگر سیاه دیدن چه معنایی دارد ؟!

وقتی باید در آتش باشی و خرم
وقتی . . .

وقتی باید دلخون باشی و شاد

دیگر گریه کردن چه معنایی دارد ؟!

وقتی یک لقمه نان است و دیگر هیچ

وقتی یک تن تنهاست و دیگر هیچ

دیگر غصه خوردن چه معنایی دارد ؟!

وقتی بود و نبود یکسان

وقتی ناز و نیاز برای از ما بهتران

دیگر عاشق شدن چه معنایی دارد ؟!

اما همیشه یادت باشد

آهت را هدر ندهی

هرکسی را نگاه نکنی

سیاهی ها مجذوبت نکنند

گریه امانت را نبرد

شکوه از غصه ها نکنی

و همینطور عاشق باقی بمانی

یک عاشق ساده
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
از بس لب گزیده ام لبم خونین
از بس دندان بر جگر گذاشته ام جگرم پاره پاره
یا لبی بر لب گذار و جانی بستان
یا حرف حرف نامت را از پاره های جگرم بردار
بیش از این خواری خار را مخواه
و بعد از این یاری یار را
. . .
 

brainsore

Registered User
تاریخ عضویت
1 مارس 2008
نوشته‌ها
5,886
لایک‌ها
3,189
محل سکونت
دور
ممنون. قشنگ بودن.
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
باز هم قصه یوسف است و سر بازار
باز هم خسته پائی و کلاف دل آزار
باز هم مدعیان صف کشیده
و باز هم عاشقی با دستان کوتاه
آری عشقت را که کلاف پر پیچ من است
دلم را که از غم هجر تو خون ست
و باز پای در گل مانده ام را
آورده ام
یوسف بودی و باش
برای هرکس
هرکجا
اینجا
ای یوسف من
من هم ایستاده ام
شاید خریدمت
شاید
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
وقتی هوا سرد میشود
جوهر از کام قلم
آه از نای من
و گرما از دستان تو بر نمی خیزد

و اگر قلم نوشت
و آه از من برآمد
دستان تو سرد خواهد شد !

پس دستانت همچنان گرم باد
و زمستان سهم جان خسته ما
بدرود تا بهار
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
  • ...ساعاتی-تو بخوان سالهایی- طول کشید تا بخار آه دلم را از این آینه پاک کنم و تا آن آه بود و آن آینه ی مکدر از آه، بسیار کسانی دیدم در جامه عشق در کسوت عاشقی و در مقام معشوق! اما حالا دیگر جز خودم کسی را نمی بینم! من هستم و یک آینه پاک و یک آه! آهی که با گریه هایم، با خنده هایم ، با حرفها و شعرهایم همراهی میکند تا تو بدانی من بی تو، فقط یک آهم یک آه پر درد! بی تو خنده هایم هم درد میکند! گریه هایم نیز درد میکند و بخوان که شعرهایم هم درد میکند ...
 
بالا