• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

سبکهای ادبی در شعر فارسی

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
تاریخ شعر.
ادبیات در تمدن ایرانی باستانی است. از 4 هزار سال پیش آغاز شد:
از گاتها/ یشتهای زرتشت، کتیبه های فاتحان، 2 بیتی های عامی، قصه های محلی، اساطیر، 1001 شب، داستاهای پهلوانی مندرچ در شاهنامه، مرثیه/ دسته/ تعزیه خوانی (خون سیاووشان). ادبیات قرون وسطا (قرون 3 تا 13 هجری) در ایران بزرگ به 3 سبک تقسیم شده: خراسانی، عراقی، هندی. شعر فارسی 2 سبک وقوع و بازگشت را نیز دارد (آرین پور، دکتر جنتی عطایی). مهمترین موضوع ادبیات ایرانی عشق است. در هر دوره جايگاه معشوق با دوره های ديگر تفاوت چشم گيری دارد. بدون ترديد، معشوق مذکر در عرفان هم مد نظر بود. بعدها این يکی از دلايل ناز کردن معشوق در شعر فارسی و سبب تاثير آن در روحيه ايرانی ميگردد: "آشتی کردم با يار پس از قهر دراز/هم بدين شرط که با من نکند ديگر ناز." تشبیهات بی پیرایه خراسانی به استعاره های راز آلود عراقی سپس به نمادهای هندی تکامل یافت.


1- خراسانی (رئالیسم)، خاوری، قرن 3 تا 5 هق در خراسان بزرگ. آثار این دوره از تلفیق سنت شفاهی/ موسیقی با اوزان نوین تازی بنا به خلاقیت شاعران آزمون شد. بیشتر این آثار از میان رفته، در تذکره های قرون بعدی برخی نامها با نمونه های کوتاهی آمده. رودکی در دوره نضج نظم فارسی میسرود: "دل من ارزنی ، عشق تو کوهی/ چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟" در این سبک، معشوق خريدنی است! شاعر بگونه ای معشوق را جلوه ميدهد که بسيار طبيعی به نظر ميرسد. ناصر خسرو، دبیر شوریده قرن پنجم، در باره عشق می نویسد: "رطل پر کن وصف عشق دعا گوی/ تا چه شد کارش به آخر با رباب؟"


2- عراقی (رمانتیسم)، باختری، قرن 5 تا 9 هق در شرق فلات. در این سبک عرفان با شعر فارسی ميآميزد. با نظامی (1141-1203) صدای عشق دوره خراسانی پشت سر گذاشته شده؛ سنایی با شور عرفانی وارد سبک عراقی می شود: "غم خوار شدیم در ره عشق / وز خوردن غم همیشه شادیم." قرن هفتم، در اوج هجوم مغول، باز عشق است که جان خسته سعدی را زنده می کند: "گویند سعدیا رخ سرخت که زرد کرد؟ / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم!" در قرن هشتم اکسیر عشق آب خضر حافظ می شود: "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما." در ایام پایانی خود، در قرن نهم، جامی، گویی در وصف تاریخ شعر پارسی، میگوید : "اولش نور عشق را مطلع / وآخرش روز وصل را مقطع!" سعدی به معشوق جايگاه والائی ميبخشد. عاشق را در همه حال ثناگوی معشوق ميداند: "تو خواهی آستين افشان و خواهی روی در هم کش. / مگس جائی نخواهد رفتن- از دکان حلوائی." در اين دوره معشوق حوری / غلمان ديده ميشود ولی مونث بيشتر است: "اگر دشنام فرمائی و گر نفرين، ثناگويم./ جواب تلخ ميزيبد لب لعل شکر خوار را."


3- هندی (سور رئالیسم). در قرن نهم و دهم شيعيان صفويه و عثمانی سنی متعصب اند. برخی شاعران به هند میروند؛ دربار از آنها استقبال مي کند. آميزش فرهنگ هندی و ايرانی دگر باره سبب تغيير جايگاه معشوق ميگردد . شاعران این سبک به مضامين پيچيده روی میآورند. شاعران دیگر برای معشوق (شاید نماد دربار صفوی/ عثمانی) سر و دست نمی شکنند: "سر زلف تو نباشد، سر زلف دگری/ از برای دل ما قحط و پريشانی نيست!" وحشی بافقی نيز به اين نکته صحه ميگذارد: "ما چون ز دری پای کشيديم، کشيديم/ اميد ز هر کس که بريديم، بريديم./ دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند./ از گوشه بامی که پريديم، پريديم./ رم دادن صيد خــود از آغــاز غلط بــود./ حالا که رماندی و رميديم، رميديم." در سبک هندی، صائب با افتخار تاثیر شعرش را از عشق می داند: "صائب! افکار تو دل را زنده می سازد به عشق / زین سبب صاحب دلان جویای دیوان تو اند.

*****************************
:happy:
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
مثلث شاعر- شعر- خواهنده. رابطه شاعر- علاقه مند شامل حضور بصری (رسانه، خوانش) سمعی، حضوری (شعرخوانی/ دکلمه/ محفلی) رسانه = تلویزیون، ویدیو، انیترنت، رادیو، کتاب، مطبوعات، سی دی، نوار.
این رابطه از طریق روال انگیزه /نویسش – نشر /رسانه –خوانش /واکنش شعر پدید می آید. در اینجا روال انگیزه /نویسش- خوانش /واکنش مداقه می شود.
انگیزه می تواند طبیعت، تنهایی، غربت، عشق، اجتماع، تاریخ، دین، زندگی، مبارزه باشد. شاعر در نویسش چند شیوه بیشتر در دسترس ندارد: سنت، بدعت، بینابینی، من درآوردی. شعر از محتوا، شکل، ترکیبات واژه تشکیل شده. محتوای موضوع، اندیشه، احساس، تجربه بوده؛
شکل تقطیع نردبانی (قرون وسطا)، پله ای (نیمایی)، واج نمایی (پسامدرن) می باشد. شعر گذشتگان موضوع را مقفا با خلاقیت بدعت می آفریند.
چه در گذشته و چه در حال هستند شاعرانی که با التقاط و سرهم بندی مقولات خارجی و مکاشفات شخصی شعر واره مینویسند.


خواننده با خوانش /واکنش شعر را به ذهن خود میآورد؛
نسبت به آن موضع می گیرد. در خوانش باید روال فکری شعر را دنبال کرد.
این نیاز به معلومات زبانی، ادبی، اجتماعی، فنی،.. دارد.
خواننده کیست؟ او یا شعرخوان برای آموزش/ لذت است یا نقاد بیطرف / انگیزه دار؛ یا مترجمی که می خواهد اثر را از زبان منشا به هدف برگرداند. خواننده انگیزه هنری/ سیاسی/ اجتماعی دارد؛ انتظارات (حساسیت sensibility) و امکان برانگیختگی، تهییج، همدردی، عصبانیت، غیض دارد.


پیام شاعر شخصی، اجتماعی، سیاسی، انسانی، جهانی،یا انقلابی است.
شاعران بی ارزش در سطح شخصی شعر می نویسند. شاعر سیاسی طرفدار در میان مردم داشته و رودرروی حاکمیت قرار میگیرد.
شاعر انقلابی در دوران پیش از انقلاب آمده؛ با جوانمرگی یا تبعید روبرو می شود: عشقی، یزدی، گلسرخی، سعید.


**********************************
......
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
زبان.
مجموعه ی قراردادی واژه ها و دستور ترکیب آنها بین گروهی زبان است.
زبان با خطی (الفبا+قواعد) قراردادی نوشته می شود.
چون تجارت در ایران ضعیف بوده، خط فارسی همیشه از خارج آمده (میخی /آشوری، اوستایی/سریانی-عبری، پارتی /یونانی، ساسانی /عبری، اسلامی / عربی- عبری) واژه ها مربوط به مناسبات روستایی، شهری، غربی، جهانی می تواند باشند.
از هر کدام بترتیب 2 نمونه می آید: قناری، نهر؛ خیابان، تنهایی؛
استادیوم، رادیو؛ کره زمین، حقوق بشر. ترکیبات می توانند سنتی، بدیع، قاراشمیش (random آشوب درست نیست) بوده که در ذهن خواننده تصویر، مطلبی، پیامی، احساسی تولید کنند. اصوات آنها می توانند بیشکل، مقفا، هماهنگ (هم واج در اول /جناس، در میانی، در آخری که قافیه نامیده می شود) باشند. در ایران، ضعف تجارت منجر به ورود خط از همسایگان شد: میخی، اوستایی، یونانی، عبری، عربی، لاتین. زبان شعر نو به زبان رسانه نزديك و از زبان فاخر دور مي شود. نمونه. پرواز را بخاطر بسپار- پرنده مردني ست- فروغ. لايه رسانه اي تمام اين واژه ها در سطح زبان رايج است با معناهای الحاقی جدید (هوانوردی).
معني آن: يك پرنده مردني ست ولي نفس پرواز ميماند. لايه شاعرانه اين ست: خيال معراج ابديست اگرچه انسان رفتني ست. اين معراج ميتواند بهشت، نام نيك، كار خير، انسانيت، ميهن، صلح، علم، پيروزي باشد كه بشر فاني را به فكر ابديت ميكشاند.


جامعه.
شاعر- خواننده در میدان فرهنگی با هم ارتباط دارند.
این میدان شامل اصول رایج و ارتقای فرهنگی است. اصول رایج را بنیانهای دینی، دولتی، فنی، زیر نظر دارند. شاعرانی که در این میدان فعالیت دارند از امتیازات مقطعی برخوردارند، در ارگان های دولتی برای آنها تبلیغ می شود: سهیلی، توللی، صهبا،.. اینان در تاریخ ادب بحاشیه میروند.

شاعرانی که در ارتقای فرهنگی و ملی می کوشند: مکاشفه ای /شخصی اند که از دور بیرون می افتند: شاهرودی، شیبانی. یا اینکه هم جهت با ارتقای جامعه اند که هم در زمان خفقان و هم در آینده شهرت بدست می آورند.
پرسش: چرا شاعری پی مکاشفات فردی میرود؛ از سیر تکامل تاریخ بیرون می افتد؟ پاسخ: خود را اوساچوسک دانستن، شخصیت بزدل، دمدمی، ناپیگیر، دیدمحدود، خوشگذران، تنبل، سودجو، 10 ها صفت مشابه. چرا در میان شاعران یک دوره اکثرا از خاطره خلق زدوده می شوند.
در حالی که محبوبیت نیما- فروغ- شاملو رو به افزایش است؟


در طول 3 دهه پس از کودتا
1- شعر يکه تازی می کرد. 2- مردم زياد به داستان و فيلم توجه نداشتند. 3- تعداد شاعران پیگیر از اعشار دست فزون نبود. 4-شمارگان کتاب شعر ۱۰۰۰ ببالا بود. ناشران علاقه اقتصادی به نشر شعر داشتند. ولی حالا بازار شعر از هر ۴جهت تغيير کرده-شاعر در مضيقه و رقابت وسيع رو میکند به گرایش افراطی به بازی های زبانی، خوداستقلالی متون، گروتسک غالب، اروتیسم اندام گرا . اینها جنجال لحظه ای را باعث شده ولی مردم این گونه اشعار را فراموش می کنند.


محتوا.
یک نقد شامل دوبخش کلی گویی و تجزیه تحلیل مشخص است؛
هدفها و شیوه هایی را مد نظر دارد. ساختار آن متشکل از رده بندی از زیر و مشخص (با شاهد از یک شعر) به فوق و کلی (با نقل قول اصول) با مبانی منطق استنتاجی/ استقرایی بوده. شواهد از اثر ادبی و قولها از کتب نظری برای اثبات ادعای نقاد ارایه می شوند. در نقد ادبی اصول معلوم قبلی بکار برده شده تا اصول نوین نهفته در یک اثر مشخص استخراج شوند.
این تئوری را اخوان در نقد بدایع نیما بکار برد؛
فروغ در تحلیل"آخر شاهنامه" اخوان.
شاعر خلاقیت زبانی دارد که بسهم خود آنرا با شرایط زمان خود انطباق دهد.
شاعران طراز اول نقاد هم هستند.
ولی بقول بلینسکی روسی، نقاد شاعر رفوزه ست.


**************************************

امیدوارم دوستان از این مقاله استفاده برده باشند
:happy:

پایان ...
 

TOMASS ANJELLO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,158
لایک‌ها
12
با سلام

این هم منبع مورد استفاده من
که با پیگیری های دوست عزیزمان
Dong Fang Bobai

شناسایی شد
در همین جا از زحمات ایشان تشکر می کنم :happy:

پیروز باشید :rolleyes:
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
قبلا مقاله بسیار جالبی از مرحوم فروغ فرخزاد در همین تاپیک قرار داده شد: http://forum.persiantools.com/showpost.php?p=1056145&postcount=69

به مصاحبه جالی از ایرج گرگین با فروغ برخوردم ... مربوط به سال 1343 که از رادیو ایران پخش شده بود . که این مصاحبه حدود چهار سال بعد از مقاله قبلی مطرح شد . لازم به ذکره که مطالب و نظرات مطرح شده در این مصاحبه با توجه به شرایط همان سالها ( 1343 ) هست !

مصاحبه با فروغ فرخزاد پیرامون شعر فارسی :


گقتگو با فروغ ( 1 )



- شعر امروز باید صاحب چه خصوصیاتی باشد؟ نکات ضعف ومثبت آن، وضع شعر امروز؟

من خیلی از شما تشکر می کنم که گفتید « شعر امروز» و نگفتید « شعر نو». چون داستان این است که شعر، نو و کهنه ندارد.آنچه شعر امروز را از شعر دیروز جدا میکند و به آن شکل تازه ای می دهد همان جدائی است که به اصطلاح میان فرم های مادی و معنوی زندگی امروز با دیروز وجود دارد.

من فکر می کنم، کار هنری یک جور بیان کردن و ساختن مجدد زندگی است و زندگی هم چیزی است که یک ماهیت متغیر دارد.جریانی است که مرتب در حال شکل عوض کردن و رشد و توسعه است.در نتیجه این بیان، که همان هنر می شود درهر دوره روحیه خودش را دارد و اگر غیر از این باشد اصلاً درست نیست، هنر نیست یک جور تقلب است.

امروز همه چیز عوض شده، دنیای ما هیچ ارتباطی به دنیای حافظ و سعدی ندارد؛ من فکر می کنم که حتی دنیای من هیچ ارتباطی به دنیای پدر من ندارد.فاصله ها مطرح هستند فکر می کنم یک عوامل تازه ای وارد زندگی ما شده اند که محیط فکری و روحی این زندگی را می سازند. فکر تلقی یک آدم امروزی، من فکر می کنم ،نسبت به آدمی که در بیست سال پیش زندگی می کرده کا ملاً عوض شده، آن تلقی که از مفاهیم مختلف دارد. مثلا مذهب، اخلاق، عشق، شرافت، شجاعت، قهرمانی، واقعا چون محیط زندگی ما عوض شده به نظر من تمام این مفاهیم زاییدۀ شرایط محیط هستند، این مفاهیم عوض شده. من مثال ساده ای بزنم، راجع به عشق صحبت می کنیم، پرسناژ مجنون که خب همیشه سمبول پایداری و استقامت در عشق بوده از نظر من که آدمی هستم که جور دیگری زندگی می کنم، پرسناژ او کاملا برای من مسخره است ، وقتی علم روان شناسی می آید و او را برای من خرد می کند، تجزیه و تحلیل می کند و به من نشان می دهد که او عاشق نه، یک بیمار بوده، آدمی بوده که مرتب می خواسته خودش را آزار بدهد. این است که خب به کلی عوض می شود. شما فکرش را بکنید وقتی لیلی های دورۀ ما توی ماشین کورسی سوار می شوند و با سرعت 120 کیلومتر می رانند و پلیس مرتب جریمه شان می کند آن وقت یک چنین مجنون هایی به درد این لیلی ها نمی خورند. در حالی که این مجنون ها ، شما نگاه کنید هنوز که هنوز است توی ادبیات ما ( البته ما اسم اینها را ادبیات نمی گذاریم، ولی « ادبیاتی » که میان عده ای مطرح است) هنوز که هنوز است زیر همان درخت بید نشسته اند و دارند باکلاغ ها و آ هو ها درد دل می کنند.

شعر « امروز» ما یک شعری باید باشد که خصوصیات این دوره را داشته باشد، و در عین حال سازندۀ این شعر باید آدمی باشد که به یک حدی از تجربه و هوشیاری برسد که به محتوای شعرش ارزشی بدهد ک بتواند در حد کارهایی که توی دنیا عرضه می شود، میان آنها، خودش را جای دهد. و اگر غیر از این باشد؛ کارش چیزی می شود که خب همه می گویند دیگر.

نکات ضعف و مثبت شعر امروز؟

اول از جنبه های شعرمان شروع می کنم. فکر می کنم چیزی که به اسم « شعر امروز» وجود دارد. و ما سعی می کنیم این جور شعر را دنبال کنیم.به هر حال بهتر است از آن جور چیزهایی که وجود دارد و باز اسمش را « شعر » می گذارند. در حالی که مطلقا ارتباطی به محیط ما ندارند.

ولی همین شعر، خب به هر حال چون یک موجود زنده است، و به این علت که یک چیز زنده یک مقدار عیب ها و نقص هایی هم دارد. فکر می کنم عیب بزرگی، نمی خواهم بگویم شعر ، بلکه هر کار هنری، و اینکه چرا این جور کارها رشد پیدا نمی کنند و به یک مرحله ای نمی رسند، وجودنداشتن محیط است. اینجا هنر بیشتر حالت تفنن دارد. چه از جهت سازنده و چه از جهت خواننده، من هیچوقت ندیده ام یک خوانندۀ شعر این کنجکاوی را نسبت به یک شعر داشته باشد که نگاه کند، ببیند یک شعر از نظر فرم چه ارزشی دارد، محتوی چه پیامی، چه حرفی است، بعضی ها هم دنبال یک مشت کنجکاوی های خیلی معمولی و بچگانه می روندکه اصلا ارتباطی با این کارها ندارد. چون محیط نیست، جریانی وجود ندارد، طبیعتا آدم ها توی خودشان فرو می روند، و اگر به خودشان پناه می آورند و اگر قدرت کافی نداشته باشند از بین می روند، و اگر هم داشته باشند شعرشان یک شعر مجرد تنها و بی جان میشود. این یکی از علتهای بزرگ این راکد ماندن و رشد نکردن شعر است. دیگر، آن طرز تلقی بعضی از آدم های دست اندرکار شعر است، البته من پنج شش مورد را استثناء می کنم و به آنها واقعا معتقدم به طرز تلقی اینها از مفهوم شعر امروز و زندگی امروز. عینا ما این حالت را توی نقاشی می بینیم، مثلا یک نقاش برای اینکه زندگی امروز را مجسم کند پناه می برد به یک مشت دست بریده، خط کوفی و از این جور چیزها. که اینها بیشتر دکوراسیون هستندو اصلا ارتباطی واقعی با روحیه یک آدم امروز ندارند، اینها سرگرمی است. همین طور توی شعر. من حتی توی شعر دیده ام که اسم نان تافتون و از این جور جیزها را آورده اند ولی یک چیز سطحی است. یک تصویر است.اصلا کار هنر تصویر سازی نیست. کار هنر بیان است.بیان وجود یک آدم، دنیای حسی یک آدم به وسیله یک مشت تصاویری که درزندگی مادی اش، روزانه اش وجود دارند. این تصاویر قابل لمس است و چون می روند دنبال این جور چیزها،خب شعرها اغلب سطحی و بچگانه می شود.

اما نکات مثبت، فکر می کنم شعر دورۀ ما ، یعنی شعری که در ظرف این ده سال شروع شده (بیشتر چون شروع کنندۀ این نوع شعر نیما بود و موفق ترین شاعر دوره) یکی از خصوصیات شعر دورۀ ما، که وافعا ارزش دارد، این است که به جوهر شعری نزدیک شده، از صورت کلی گویی در آمده از این حالت که هر بیتی شامل یک معنی باشد و در نتیجه نه حالتی را در شعر مان توسعه بدهیم وروشن کنیم، و نه اینکه این حالت را برای خواننده به وجود بیاوریم که به یک حالتی صد در صد آشنا بشود. از این حالت کلی گویی در آمده و به زندگی، به آدم، به مسائل انسانی نزدیک شده،به مسائلی که ریشه هنر در اینهاست و هنر خونش را از این جور چیزها می گیرد. به این مسائل نزدیک شده و امیدواریم بیشتر نزدیک شود.

در شعر امروز، (ما به این علت می گوئیم که در امروز زندگی می کنیم) اصل، شعر بودن است. شعرهایی که پراز آه وناله است، پر از غمهاست، پر از ستاره است، پر از خیمه است،پر از کاروان است، نه.البته اینها هم اگر با یک «دید»امروزی باشند اشکالی ندارد، ولی اشکال این است که در دنیای این جور آدمها اصلا یک دنیای به کلی بدون پیشرفت است و ارتباطی با ما ندارد، وگرنه کلمات یک آدم امروزی ، یک آدم صمیمی یک آدم که حساسیتی نسبت به زندگی دارد و نمی خواهد به خودش دروغ بگوید فقط به این خاطر که مدال شاعر بودن را به سینه اش بزند، فقط به این خاطر که می خواهد بسازد، خلق کند .در قالب غزل هم می شود مسائلی را آورد، مسائلی را طرح کرد، همین مسائل امروزی را و یک شعر بسیار زیبایی ساخت. چیزی که در یک شعر مطرح است فرم وقالبش نیست، محتوایش است، و اگر محتوای یک شعر ، آن محتوایی باشد که من در دورۀ خودم، احساس کنم که می توانم با آن ارتباط داشته باشم بنابراین صد در صد شعر است.

-ادامه دارد ...

************
منبع مورد استفاده : http://www.foroogh.de/namehamaghaleha/goftegooyek.htm
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
بخش دوم مصاحبه فروغ سال 1343 :

راجع به زبان شعر امروز و استفاده از عواملی که می شود و باید استفاده کرد؟

البته این حرف های من هیچ حالت قانون صادر کردن، ندارد. یک مقدار مربوط می شود به سلیقه ها و عقاید شخصی خودم، همین طور تجربه هایم. به هر حال همه می توانند در زمینه شعر عقایدی مخصوص خودشان داشته باشند. به هر حال من فکر می کنم ما ملتی هستیم که در زمینه شعر یک گذشته درخشان داریم و همین وجود محصولات شعری و آن زبانی که این محصولات را به ما تحمیل می کند یک مقدار کار ما را برای انتخاب زبان مشکل می کند. شعر هایی که تا به حال وجود داشته یک زبان شا عرانه برای ما به میراث گذاشته، امامسائلی که در این شعر ها مطرح می شود از نظر من یک مقدار مسائل محدود بودند، مسائل خاصی بودندو زبانی که در این شعر هابکار برده می شد، منظورم کلمه ها هستند،یک مقدار کلماتی هستند که خب هم به علت تکرار، یک مقدار دیگر حال ندارند، و هم به این علت که خاص همان شعر ها هستند. روحیه آن شعرها هستند و با وجود این خصوصیاتی که دارند، به آن« زبان شاعرانه» می گویند. اشکال کار یک شاعر امروزی این است که مسائلی را که می خواهد در شعرش مطرح کند، که مسائلی هستند کاملا جدا از آن مسائل که تا به حال توی شعر بوده، برای بیان این مسائل به هر حال احتیاج به یک زبان داریم، احتیاج به کلماتی که این مسائل را بیان کنند. ولی من همیشه دیده ام در کارهایی که می شود این ترس برای اشخاص هست که چطور این کلمات را وارد شعر کنند، فکر می کنند این کلمه ها چون تا به حال توی شعر نیامده بنابر این « شاعرانه » نیست.مثلا وقتی می خواهند بگویندیک لیوان، می گویند یک پیاله یا جام، در حالی که این یک جور تقلب است و این جان موضوع را می گیرد.

به نظر من یک شاعر امروزی باید این شجاعت را داشته باشد که هر چقدر می تواند هر چقدر که لازم دارد، احتیاج دارد، کلمه تازه وارد شعرش کند،البته این کار را می کنند، من دیده ام توی شعرهایی که بعضی جوانها می گویند، راستی رفته اند طرف بعضی مسائل تازه، اما این کلمات هنوز آنقدر توی شعر شان جا نگرقته، این علتش این است که آنها واقعا در برابراین مسائل که خواسته اند مطرح کنند آنقدر باز نبوده اند آنقدر خودشان را به این مسائل نداده اند که این مسائل درآنها حل شود و نتیجه اش یک کلمه ای بشود که در متن زبان شعر بتواند خودش را بگنجاند. مثلا وقتی ما می توانیم کلمه نا ن سنگک را توی یک شعر بیاوریم که واقعا منظورمان یک نانی نباشد که از خمیر درست می شود و فلان و فلان و این نان سنگک نه به عنوان یک کلمه بلکه به عنوان یک مسئله مضحکی که توی زندگی امروز اصلا نمی تواند مربوط به کلمه ای باشد که به اصطلاح در شعر دیروز به کا رگرفته شده باشد، چون قبلا گفتیم اصلا زندگی امروز ما عوض شده، هزارو یک مسئله تازه وارد زندگی ما شده، کار یک شعر امروز این است که بیاید. اگر که صمیمی باشد، طبیعی است که زبانش هم یک دست می شود و کلمات هم براحتی توی شعرش می آید. به هر حال نباید ترسید وباید آورد، هر چقدر که ممکن است باید به این کلمات اضافه کرد این حد را وسعت داد، این حدی که تا به حال به وجود آمده واقعا شعر را یک مقدار زیاد تقلبی کرده، چون واقعا همه می خواهند فاضلانه شعر بگویند، هیچکس نمی خواهد صمیمانه شعر بگوید.

- فرقی بین شاعره و شاعر نیست، اما فکر می کنم یکی از خصوصیات شعر شما زنانه بودنش است، نظر شما چیست؟

اگر شعر من، همانطور که شما گفتید، یک مقدرا حالت زنانه دارد، خب این خیلی طبیعی است که به علت زن بودنم است. من خوشبختانه یک زنم . اما اگر پای سنجش ارزش های هنری پیش بیاید فکر می کنم دیگر جنسیت نمی تواند مطرح باشد. اصلا مطرح کردن این قضیه صحیح نیست. طبیعی است که یک زن به علت شرایط جسمانی حسی و روحیش به مسائلی توجه می کند که شاید مورد توجه یک مرد نباشد ویک « دید» زنانه نسبت به مسائلی بدهد که با مال مرد فرق کند. من فکر می کنم کسانی که کار هنر را برای بیان وجودشان انتخاب می کنند اگر قرار باشد جنسیت خودشان را یک حدی برای کار هنری خودشان قرار بدهند، فکر می کنم همیشه در همین حد باقی خواهند ماند، و این واقعا درست نیست. من اگر فکر کنم چون یک زن هستم پس تمام مدت باید راجع به زنانگی خودم صحبت کنم، این نه به عنوان یک شاعر بلکه به عنوان یک آدم دلیل متوقف بودن و یک نوع از بین رفتگی است. چون آن چیزی که مطرح است این است که آدم جنبه های مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزش های انسانی برسد، اصل کار آدم است . زن و مرد مطرح نیست.

اگر یک شعر بتواند خودش را به اینجا برساند اصلا مربوط به سازنده اش نمی شود مربوط می شود به دنیای شعر، و ارزش خودش را دارد و همان اثری را دارد که یک مرد کاملا عالی ممکن است به آنجا برسد به هرحال من وقتی شعر می گویم آنقدر ها به این موضوع توجه ندارم واگر می آید، خیلی نا آگاهانه است. جبری است.

مصاحبه ایرج گرگین با فروغ / رادیو ایران 1343

**************
منبع مورد استفاده : http://www.foroogh.de/namehamaghaleha/goftegooyek.htm
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
با تشکر از دوست خوبم یاشار برای به روز کردن فهرست موجود در پست اول تاپیک .:happy: انشاءالله به زودی برای مطالعه و دسترسی راحت تر همه مطالب تاپیک رو pdf می کنم . امیدوارم با ادامه مباحث تاپیک بخش بعدی هم به pdf تبدیل بشه . . . :rolleyes:
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
سر انجام مطالب و نوشته هایم را در این تاپیک به طور منظم شده و با ویرایش و دو فهرست ترتیبی و موضوعی در تاپیک سبک های ادبی در شعر فارسی قرار دادم.

فهرست ترتیبی این تاپیک :

صفحه اول : تعریف سبک و انواع سبک های ادبی در شعر فارسی/ سبک عراقی / سبک خراسانی / مقدمه سبک هندی

صفحه ی دوم : اساس ایدئولوژیک سبک هندی / سبک هندی و صائب تبریزی / سبک بازگشت ادبی و دوران معاصر / شعر فارسی در دوران مشروطه / علی اکبر دهخدا و شعر دوران مشروطه /

صفحه سوم : علی اکبر دهخدا و شعر دوران مشروطه / امثال و حکم / سبک های ادبی و تاثیرات اجتماعی /

صفحه چهارم : میرزاده عشقی / میرزاده عشقی و تاثیر آخرین شعر او /

صفحه پنجم : سبک بازگشت ادبی و ملک الشعرا بهار / مرغ سحر / سر انجام بهار / شعر نو در دوران معاصر

صفحه ششم : شعر نو در دوران معاصر / مقاله فروغ فرخزاد 1339

صفحه هفتم و هشتم : مقاله فروغ فرخزاد 1339 / مصاحبه فروغ فرخزاد 1343

از مطالب جالب که در صفحات همین تاپیک ( در پرشین تولز ) هم می توانید مطالعه بفرمایید قسمت دوم شعر مرغ سحر و ماجرای قتل میرزاده عشقی و مصاحبه و مقالات فروغ فرخزاد هست پیرامون شعر نو.

آن مطالبی که در ذهن داشتم در مورد این تاپیک به طور کامل بیان کردم. و مورد دیگه ای فعلا در ذهن ندارم. اما امیدوارم در آینده دوستان بتوانند با ایده های جدید و مطالب نو این تاپیک رو به پیش ببرند.
 
Last edited:

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
درباره سبک پست مدرن صحبت نمیکنید؟
 

pbz

Registered User
تاریخ عضویت
14 دسامبر 2007
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
42
محل سکونت
Unit
کوتاه از دهخدا :

امثال و حکم
«آزادی اندیشه و قلم و زبان و مجامع و شغل و منزل و غیره موجب آبادی و عمران ممالک است.»
امثال و حکم
«آیا می*توان تصور کرد که تشکیل حکومت*های دمکراسی به*معنی این بوده است که ظلم و تعدی*های سلاطین جور را مشروع کند؟»
مقالات دهخدا - به*کوشش دکتر محمد دبیرسیاقی، جلد اول، ۱۳۶۲

امثال و حکم
«در جهاد شرایطی هست، لکن در دفاع - زن، بچه، عبد، مولی- همه باید دفاع کنند و نهضت ضداستعمار دفاع است.»
امثال و حکم
«عمیق*ترین افکار عامه، همواره در ایران حکمفرما بوده و خواهد بود.»
«هنوزم زخوردی به*خاطر در است// که در لانهٔ ماکیان برده دست// به*منقارم آن*سان به*سختی گزید// که اشکم چو خون از رگ، آن*دم جهید// پدر خنده بر گریه*ام زد که هان// وطن*داری آموز از ماکیان»
دهخدا
علامه محمد قزوینی :
«شعر دهخدا خود جلوهٔ پرفروغ دیگری است از چهره تابان او، کلامی است آهنگین با بافتی ویژه، همانند مقالات طنزآمیزش که در آن جوهر سیال خیال و اندیشه*های باریک انسانی به*لطافت و نرمی می*تراود.»
دکتر محمد دبیرسیاقی - مقدمه مقالات دهخدا، جلد اول ۱۳۶۲
«لغت*نامه، کار بزرگی که بعد از شاهنامهٔ فردوسی پشتوانه دیگر ِ زبان فارسی است.»
دکتر غلامرضا ستوده، استاد دانشگاه تهران و معاون مؤسسهٔ لغت*نامه دهخدا
 

حنانه55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 فوریه 2015
نوشته‌ها
25
لایک‌ها
59
سن
44
خسته نباشید دوستان بحث ها بسیار زیبا بود و به اطلاعات می افزاید
ولی در کل بنده بر این عقیده هستم که شاعر قید و بندی برای شعر نداره
چرا که شعر جوشش حرفهای دل است از اعماق دل ....
 

designeru.ir

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2015
نوشته‌ها
713
لایک‌ها
80
سن
44
محل سکونت
ایران
توضیح: این پست بعد از پیشروی خوب تاپیک ادیت شد. متشکرم از دوست خوبمون Dong Fang Bobai که زحمت تنظیم این فهرست رو کشیدن.
خوشم اینقدر خوشم زبون ازش قاصره
ساقیا کاری کن امشبو یادم نره
باده از نو بده هنوز حواسم بجاست
اختیار دلم ساقی به دست شماست
مست مستم کن جامو ببر بالا بزن به دست ما
می پرستم کن تو عالم مستی امشب شب یلداست
مست مستم کن جامو ببر بالا بزن به دست ما
می پرستم کن تو عالم مستی امشب شب یلداست
می زنم می پشت هم پیمونه پیمونه
امشبو جا خوش کنم تو کنج میخونه
بی خیال غصه ها با می خوش و مستم
انگاری امشب یکی غیر از خودم هستم!
لبریز کن جام را هم پایه ساقی منم
باده اگه یاری کنه تا صبح هم می می زنم
لبریز کن جام را هم پایه ساقی منم
باده اگه یاری کنه تا صبح هم می می زنم
تا صبح هم می می زنم
خوشم اینقدر خوشم زبون ازش قاصره
ساقیا کاری کن امشبو یادم نره
باده از نو بده هنوز حواسم بجاست
اختیار دلم ساقی به دست شماست
مست مستم کن جامو ببر بالا بزن به دست ما
می پرستم کن تو عالم مستی امشب شب یلداست
مست مستم کن جامو ببر بالا بزن به دست ما
می پرستم کن تو عالم مستی امشب شب یلداست
 

شبکه ایران فرتاک

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 می 2015
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
4
سن
34
محل سکونت
تهران
ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند.

از ترکیب بندهای معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست

..................................................................
نمونه ی ترکیب بند از وحشی بافقی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غم پنهانی من گوش کنید


قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید


شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی----- سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی


روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم


عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ----- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم


کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود ----- یک گرفتار از این جمله که هستند نبود


نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت


این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت


اول آن کس که خریدار شدش من بودم ----- باعث گرمی بازار شدش من بودم


توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است.
 

designeru.ir

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2015
نوشته‌ها
713
لایک‌ها
80
سن
44
محل سکونت
ایران
ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند.

از ترکیب بندهای معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست

..................................................................
نمونه ی ترکیب بند از وحشی بافقی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غم پنهانی من گوش کنید


قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید


شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی----- سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی


روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم


عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ----- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم


کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود ----- یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

شعر به این میگن

خوشا مرز ایران عنبر نسیم که خاکش گرامی تر از زرَ و سیم
هوایش موافق به هر آدمی زمینش سراسر پر از خرَمی
فضایش چو مینو به رنگ و نگار به یک سو زمستان ، دگر سو بهار
گر ازفارس گویی، بهشتی خوش است همه مر ز آن ، خرَم و دل کش است
به یک سوی ، اهواز مینو سرشت که سبز است و خرَم چو باغ بهشت
گر از ملک کرمان سرایم رواست که هندوستانی خوش آب و هواست
به نزد کسی کاو بود فرهمند یکی نیل کوچک بود هیرمند
خراسان ز چین و ختن خوش تر است که خاکش به مانند مشک تر است
صفاهان چنو در جهان شهر نیست نداند کسش کز خرد بهر نیست
عروس جهان است ملک اراک که سر تا سرش مشک بیز است خاک
هم از عهد جمشید و کاووس کی نبوده است ملکی به خوبی چو ری
هم آن آذر آبادگان گوهری است که بر روم و شامش بسی برتری است
گر آیی سوی رشت و مازندران پر از سبزه بینی کران تا کران
همه بوستانش سراسر گل است به باغ اندرون لاله و سنبل است


نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت


این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت


اول آن کس که خریدار شدش من بودم ----- باعث گرمی بازار شدش من بودم


توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است.
 

AmirBaharvand

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2016
نوشته‌ها
1,671
لایک‌ها
884
سن
36
محل سکونت
اندیمشک
تاریخ شعر.
ادبیات در تمدن ایرانی باستانی است. از 4 هزار سال پیش آغاز شد:
از گاتها/ یشتهای زرتشت، کتیبه های فاتحان، 2 بیتی های عامی، قصه های محلی، اساطیر، 1001 شب، داستاهای پهلوانی مندرچ در شاهنامه، مرثیه/ دسته/ تعزیه خوانی (خون سیاووشان). ادبیات قرون وسطا (قرون 3 تا 13 هجری) در ایران بزرگ به 3 سبک تقسیم شده: خراسانی، عراقی، هندی. شعر فارسی 2 سبک وقوع و بازگشت را نیز دارد (آرین پور، دکتر جنتی عطایی). مهمترین موضوع ادبیات ایرانی عشق است. در هر دوره جايگاه معشوق با دوره های ديگر تفاوت چشم گيری دارد. بدون ترديد، معشوق مذکر در عرفان هم مد نظر بود. بعدها این يکی از دلايل ناز کردن معشوق در شعر فارسی و سبب تاثير آن در روحيه ايرانی ميگردد: "آشتی کردم با يار پس از قهر دراز/هم بدين شرط که با من نکند ديگر ناز." تشبیهات بی پیرایه خراسانی به استعاره های راز آلود عراقی سپس به نمادهای هندی تکامل یافت.


1- خراسانی (رئالیسم)، خاوری، قرن 3 تا 5 هق در خراسان بزرگ. آثار این دوره از تلفیق سنت شفاهی/ موسیقی با اوزان نوین تازی بنا به خلاقیت شاعران آزمون شد. بیشتر این آثار از میان رفته، در تذکره های قرون بعدی برخی نامها با نمونه های کوتاهی آمده. رودکی در دوره نضج نظم فارسی میسرود: "دل من ارزنی ، عشق تو کوهی/ چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟" در این سبک، معشوق خريدنی است! شاعر بگونه ای معشوق را جلوه ميدهد که بسيار طبيعی به نظر ميرسد. ناصر خسرو، دبیر شوریده قرن پنجم، در باره عشق می نویسد: "رطل پر کن وصف عشق دعا گوی/ تا چه شد کارش به آخر با رباب؟"


2- عراقی (رمانتیسم)، باختری، قرن 5 تا 9 هق در شرق فلات. در این سبک عرفان با شعر فارسی ميآميزد. با نظامی (1141-1203) صدای عشق دوره خراسانی پشت سر گذاشته شده؛ سنایی با شور عرفانی وارد سبک عراقی می شود: "غم خوار شدیم در ره عشق / وز خوردن غم همیشه شادیم." قرن هفتم، در اوج هجوم مغول، باز عشق است که جان خسته سعدی را زنده می کند: "گویند سعدیا رخ سرخت که زرد کرد؟ / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم!" در قرن هشتم اکسیر عشق آب خضر حافظ می شود: "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما." در ایام پایانی خود، در قرن نهم، جامی، گویی در وصف تاریخ شعر پارسی، میگوید : "اولش نور عشق را مطلع / وآخرش روز وصل را مقطع!" سعدی به معشوق جايگاه والائی ميبخشد. عاشق را در همه حال ثناگوی معشوق ميداند: "تو خواهی آستين افشان و خواهی روی در هم کش. / مگس جائی نخواهد رفتن- از دکان حلوائی." در اين دوره معشوق حوری / غلمان ديده ميشود ولی مونث بيشتر است: "اگر دشنام فرمائی و گر نفرين، ثناگويم./ جواب تلخ ميزيبد لب لعل شکر خوار را."


3- هندی (سور رئالیسم). در قرن نهم و دهم شيعيان صفويه و عثمانی سنی متعصب اند. برخی شاعران به هند میروند؛ دربار از آنها استقبال مي کند. آميزش فرهنگ هندی و ايرانی دگر باره سبب تغيير جايگاه معشوق ميگردد . شاعران این سبک به مضامين پيچيده روی میآورند. شاعران دیگر برای معشوق (شاید نماد دربار صفوی/ عثمانی) سر و دست نمی شکنند: "سر زلف تو نباشد، سر زلف دگری/ از برای دل ما قحط و پريشانی نيست!" وحشی بافقی نيز به اين نکته صحه ميگذارد: "ما چون ز دری پای کشيديم، کشيديم/ اميد ز هر کس که بريديم، بريديم./ دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند./ از گوشه بامی که پريديم، پريديم./ رم دادن صيد خــود از آغــاز غلط بــود./ حالا که رماندی و رميديم، رميديم." در سبک هندی، صائب با افتخار تاثیر شعرش را از عشق می داند: "صائب! افکار تو دل را زنده می سازد به عشق / زین سبب صاحب دلان جویای دیوان تو اند.

*****************************
:happy:
مرسی.جالب بود
 
بالا