TOMASS ANJELLO
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 23 فوریه 2006
- نوشتهها
- 1,158
- لایکها
- 12
تاریخ شعر.
ادبیات در تمدن ایرانی باستانی است. از 4 هزار سال پیش آغاز شد:
از گاتها/ یشتهای زرتشت، کتیبه های فاتحان، 2 بیتی های عامی، قصه های محلی، اساطیر، 1001 شب، داستاهای پهلوانی مندرچ در شاهنامه، مرثیه/ دسته/ تعزیه خوانی (خون سیاووشان). ادبیات قرون وسطا (قرون 3 تا 13 هجری) در ایران بزرگ به 3 سبک تقسیم شده: خراسانی، عراقی، هندی. شعر فارسی 2 سبک وقوع و بازگشت را نیز دارد (آرین پور، دکتر جنتی عطایی). مهمترین موضوع ادبیات ایرانی عشق است. در هر دوره جايگاه معشوق با دوره های ديگر تفاوت چشم گيری دارد. بدون ترديد، معشوق مذکر در عرفان هم مد نظر بود. بعدها این يکی از دلايل ناز کردن معشوق در شعر فارسی و سبب تاثير آن در روحيه ايرانی ميگردد: "آشتی کردم با يار پس از قهر دراز/هم بدين شرط که با من نکند ديگر ناز." تشبیهات بی پیرایه خراسانی به استعاره های راز آلود عراقی سپس به نمادهای هندی تکامل یافت.
1- خراسانی (رئالیسم)، خاوری، قرن 3 تا 5 هق در خراسان بزرگ. آثار این دوره از تلفیق سنت شفاهی/ موسیقی با اوزان نوین تازی بنا به خلاقیت شاعران آزمون شد. بیشتر این آثار از میان رفته، در تذکره های قرون بعدی برخی نامها با نمونه های کوتاهی آمده. رودکی در دوره نضج نظم فارسی میسرود: "دل من ارزنی ، عشق تو کوهی/ چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟" در این سبک، معشوق خريدنی است! شاعر بگونه ای معشوق را جلوه ميدهد که بسيار طبيعی به نظر ميرسد. ناصر خسرو، دبیر شوریده قرن پنجم، در باره عشق می نویسد: "رطل پر کن وصف عشق دعا گوی/ تا چه شد کارش به آخر با رباب؟"
2- عراقی (رمانتیسم)، باختری، قرن 5 تا 9 هق در شرق فلات. در این سبک عرفان با شعر فارسی ميآميزد. با نظامی (1141-1203) صدای عشق دوره خراسانی پشت سر گذاشته شده؛ سنایی با شور عرفانی وارد سبک عراقی می شود: "غم خوار شدیم در ره عشق / وز خوردن غم همیشه شادیم." قرن هفتم، در اوج هجوم مغول، باز عشق است که جان خسته سعدی را زنده می کند: "گویند سعدیا رخ سرخت که زرد کرد؟ / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم!" در قرن هشتم اکسیر عشق آب خضر حافظ می شود: "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما." در ایام پایانی خود، در قرن نهم، جامی، گویی در وصف تاریخ شعر پارسی، میگوید : "اولش نور عشق را مطلع / وآخرش روز وصل را مقطع!" سعدی به معشوق جايگاه والائی ميبخشد. عاشق را در همه حال ثناگوی معشوق ميداند: "تو خواهی آستين افشان و خواهی روی در هم کش. / مگس جائی نخواهد رفتن- از دکان حلوائی." در اين دوره معشوق حوری / غلمان ديده ميشود ولی مونث بيشتر است: "اگر دشنام فرمائی و گر نفرين، ثناگويم./ جواب تلخ ميزيبد لب لعل شکر خوار را."
3- هندی (سور رئالیسم). در قرن نهم و دهم شيعيان صفويه و عثمانی سنی متعصب اند. برخی شاعران به هند میروند؛ دربار از آنها استقبال مي کند. آميزش فرهنگ هندی و ايرانی دگر باره سبب تغيير جايگاه معشوق ميگردد . شاعران این سبک به مضامين پيچيده روی میآورند. شاعران دیگر برای معشوق (شاید نماد دربار صفوی/ عثمانی) سر و دست نمی شکنند: "سر زلف تو نباشد، سر زلف دگری/ از برای دل ما قحط و پريشانی نيست!" وحشی بافقی نيز به اين نکته صحه ميگذارد: "ما چون ز دری پای کشيديم، کشيديم/ اميد ز هر کس که بريديم، بريديم./ دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند./ از گوشه بامی که پريديم، پريديم./ رم دادن صيد خــود از آغــاز غلط بــود./ حالا که رماندی و رميديم، رميديم." در سبک هندی، صائب با افتخار تاثیر شعرش را از عشق می داند: "صائب! افکار تو دل را زنده می سازد به عشق / زین سبب صاحب دلان جویای دیوان تو اند.
*****************************
:happy:
ادبیات در تمدن ایرانی باستانی است. از 4 هزار سال پیش آغاز شد:
از گاتها/ یشتهای زرتشت، کتیبه های فاتحان، 2 بیتی های عامی، قصه های محلی، اساطیر، 1001 شب، داستاهای پهلوانی مندرچ در شاهنامه، مرثیه/ دسته/ تعزیه خوانی (خون سیاووشان). ادبیات قرون وسطا (قرون 3 تا 13 هجری) در ایران بزرگ به 3 سبک تقسیم شده: خراسانی، عراقی، هندی. شعر فارسی 2 سبک وقوع و بازگشت را نیز دارد (آرین پور، دکتر جنتی عطایی). مهمترین موضوع ادبیات ایرانی عشق است. در هر دوره جايگاه معشوق با دوره های ديگر تفاوت چشم گيری دارد. بدون ترديد، معشوق مذکر در عرفان هم مد نظر بود. بعدها این يکی از دلايل ناز کردن معشوق در شعر فارسی و سبب تاثير آن در روحيه ايرانی ميگردد: "آشتی کردم با يار پس از قهر دراز/هم بدين شرط که با من نکند ديگر ناز." تشبیهات بی پیرایه خراسانی به استعاره های راز آلود عراقی سپس به نمادهای هندی تکامل یافت.
1- خراسانی (رئالیسم)، خاوری، قرن 3 تا 5 هق در خراسان بزرگ. آثار این دوره از تلفیق سنت شفاهی/ موسیقی با اوزان نوین تازی بنا به خلاقیت شاعران آزمون شد. بیشتر این آثار از میان رفته، در تذکره های قرون بعدی برخی نامها با نمونه های کوتاهی آمده. رودکی در دوره نضج نظم فارسی میسرود: "دل من ارزنی ، عشق تو کوهی/ چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟" در این سبک، معشوق خريدنی است! شاعر بگونه ای معشوق را جلوه ميدهد که بسيار طبيعی به نظر ميرسد. ناصر خسرو، دبیر شوریده قرن پنجم، در باره عشق می نویسد: "رطل پر کن وصف عشق دعا گوی/ تا چه شد کارش به آخر با رباب؟"
2- عراقی (رمانتیسم)، باختری، قرن 5 تا 9 هق در شرق فلات. در این سبک عرفان با شعر فارسی ميآميزد. با نظامی (1141-1203) صدای عشق دوره خراسانی پشت سر گذاشته شده؛ سنایی با شور عرفانی وارد سبک عراقی می شود: "غم خوار شدیم در ره عشق / وز خوردن غم همیشه شادیم." قرن هفتم، در اوج هجوم مغول، باز عشق است که جان خسته سعدی را زنده می کند: "گویند سعدیا رخ سرخت که زرد کرد؟ / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم!" در قرن هشتم اکسیر عشق آب خضر حافظ می شود: "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما." در ایام پایانی خود، در قرن نهم، جامی، گویی در وصف تاریخ شعر پارسی، میگوید : "اولش نور عشق را مطلع / وآخرش روز وصل را مقطع!" سعدی به معشوق جايگاه والائی ميبخشد. عاشق را در همه حال ثناگوی معشوق ميداند: "تو خواهی آستين افشان و خواهی روی در هم کش. / مگس جائی نخواهد رفتن- از دکان حلوائی." در اين دوره معشوق حوری / غلمان ديده ميشود ولی مونث بيشتر است: "اگر دشنام فرمائی و گر نفرين، ثناگويم./ جواب تلخ ميزيبد لب لعل شکر خوار را."
3- هندی (سور رئالیسم). در قرن نهم و دهم شيعيان صفويه و عثمانی سنی متعصب اند. برخی شاعران به هند میروند؛ دربار از آنها استقبال مي کند. آميزش فرهنگ هندی و ايرانی دگر باره سبب تغيير جايگاه معشوق ميگردد . شاعران این سبک به مضامين پيچيده روی میآورند. شاعران دیگر برای معشوق (شاید نماد دربار صفوی/ عثمانی) سر و دست نمی شکنند: "سر زلف تو نباشد، سر زلف دگری/ از برای دل ما قحط و پريشانی نيست!" وحشی بافقی نيز به اين نکته صحه ميگذارد: "ما چون ز دری پای کشيديم، کشيديم/ اميد ز هر کس که بريديم، بريديم./ دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند./ از گوشه بامی که پريديم، پريديم./ رم دادن صيد خــود از آغــاز غلط بــود./ حالا که رماندی و رميديم، رميديم." در سبک هندی، صائب با افتخار تاثیر شعرش را از عشق می داند: "صائب! افکار تو دل را زنده می سازد به عشق / زین سبب صاحب دلان جویای دیوان تو اند.
*****************************
:happy: