علیرضا اکبرپور از ستاره های بسیار تأثیرگذار اس اس بود که هیچوقت تو تیم ملی براش شرایط خوبی فراهم نکردن
محسن گروسی هم تو تیم پاس از بزرگانی بود که تیم ملی ازش استفاده نکرد
چرا راه دور بریم فرهاد مجیدی رو که همه میشناسیم به اون دیگه واقعاً ظلم شد همش حرف از رفتنش به تیم ملی بود ولی هیچوقت کنار دایی پای ثابت ندیدیمش
به نظر من سوپر استار تمامی ستاره های قوتبالی که به هرز رفتن مجاهد خضیراوی بود ... بازیکنی که حتی مورد توجه تیم بارسلونا قرار گرفته بود ... از قلم نندازیدش لطفا
جام جم آنلاين: آنها ميتوانستند در فوتبال ايران يكهتازي كنند، به تيم ملي برسند و حتي به ليگهاي اروپايي برسند. آنها ميتوانستند باعث شوند آسمان فوتبال ايران پرستارهتر شود و تيم ملي نيز قدرت مضاعفي پيدا كند، اما يك درد مشترك آنها را براي هميشه متوقف كرد و اين درد چيزي نيست جز «بدشانسي».
توفان حوادث باعث شد امروز اسمي از آنها نباشد و كاملا در حاشيه قرار گرفته باشند. اين توفان سهمگين گاه با هشدار قبلي و گاه بدون هشدار وارد زندگي فوتباليستهايي شد كه هر كدام ميتوانستند براي خود ستارهاي باشند، اما نتوانستند كارنامهاي درخشان از خود بر جاي بگذارند. عدهاي از اين بازيكنان به طور ناگهاني و عدهاي ديگر به صورت تدريجي با فوتبال خداحافظي كردند.
هميشه هستند
بدشانسي در فوتبال ايران محدود به يك يا دو نام خاص نيست، محدود به يك بازه زماني خاص هم نيست، آنها پرشمارند و در هر دورهاي از فوتبال ايران حضور داشتهاند، اما بنا به دلايلي وارد جاده ناهمواري شدند كه به خانهنشيني و محو شدن ختم ميشد و راه بازگشتي هم در كار نبود. اين بدشانسها اگر در فوتبال ايران به بقاي خود ادامه ميدادند شايد سرنوشت تيم ملي هم تغيير ميكرد و تعداد دفعات حضورش در جام جهاني افزايش مييافت. اين بدشانسها ميتوانستند به ليگهاي اروپايي بروند يا حتي بهترين بازيكن آسيا شوند تا فوتبال ايران امروز فقط دلخوش به همان ستارههاي نسل جام جهاني 98 فرانسه نباشد. برخي از اين بدشانسها سرنوشت تلخي داشتند، امروز ديگر اثري از آنها نيست و كسي سراغ آنها را نميگيرد، اما برخي ديگر از آنها وضع بهتري داشتند و به طور كامل محو نشدند، اما بدشانسي شومي كه در دوران جواني با زندگي آنها عجين شد، هنوز اثرات خودش را دارد.
عواملي كه آنها را محو كرد
ستارههاي سوخته فوتبال ايران پرشمارند؛ ستارههايي كه ديگر حتي سوسو هم نميزنند و حالا كاملا بينورند. يك دسته از اين بازيكنان با يك مصدوميت يا يك تصادف وحشتناك از چرخه فوتبال ايران خارج شدند و طبيعي است كه مقصر نبودند، اما دستهاي ديگر از اين ستارههاي سوخته خود باعث شدند كه وداعي تلخ با فوتبال داشته باشند. اين دسته از فوتباليستها با پاي خود وارد دايرهاي از حاشيههاي خانمانبرانداز شدند يا اين كه با يك انتخاب اشتباه مهر پاياني بر فوتبال خود زدند. آنها هر نامي ميتوانند داشته باشند؛ از بدشانس گرفته تا ستاره سوخته يا پديده هدر رفته. اين بدشانسها امروز پر از افسوس و حسرتاند.
حمايت نكردن باشگاهها
بدشانسهاي فوتبال ايران زماني كه وارد دوران افول شدند يا حتي زماني كه براي هميشه از فوتبال بيرون رفتند، چندان مورد حمايت باشگاه متبوع خود قرار نگرفتند تا يك دل شكسته هم به تمام دردهاي آنها اضافه شود. ستارههايي كه با مصدوميت از چمن سبز خداحافظي كردند تا حدودي مورد حمايت باشگاه خود قرار داشتند، اما گذشت زمان باعث شد همان حمايت اندكي كه از آنها صورت ميگرفت، محو شود. در ذيل نگاهي به فهرست بدشانسترين فوتباليستهاي تاريخ فوتبال ايران داريم.
بزرگترين ستاره سوخته
درباره مجتبي محرمي به اندازه كافي صحبت شده است، آنقدر زياد كه ديگر نيازي نيست دوباره بيان شود، اما به هر حال او يكي از بدشانسترين بازيكنان تاريخ فوتبال ايران است. محرمي ميتوانست سالهاي طولاني در تيم ملي باقي بماند و همانند علي دايي، كريم باقري، خداداد عزيزي و... به ليگهاي اروپايي راه يابد، حضور در جام جهاني را تجربه كند همانند دايي و باقري و مهدويكيا يكي از مفاخر فوتبال ايران شود، اما يك انتخاب اشتباه و يك روحيه ناآرام، او را به ورطه نابودي كشاند؛ هر چند از نقش سرمربي سابق سرخها يعني علي پروين نبايد در اين ميان غافل شد. روندي كه مجتبي محرمي از روزهاي ستاره بودن تا سقوط وحشتناكش طي كرد مفصلتر از آن است كه بتوان اكنون مورد بررسي قرار داد، اما حداقل ميتوان گفت كه او بزرگترين ستاره سوخته تاريخ فوتبال ايران است.
بهترين چپ ايران و آسيا
جواد منافي را پس از مجتبي محرمي ميتوان يكي از بزرگترين ستارههاي سوخته فوتبال ايران ناميد. اين مدافع خوشاستيل بهترين مدافع چپ ايران محسوب ميشد، حتي درباره او ميگفتند كه بهترين مدافع چپ آسياست، اما يك اتفاق باعث شد او وداعي غمانگيز با فوتبال ايران و باشگاه پرسپوليس داشته باشد. او اگر در حين رانندگي در يكي از جادههاي شمال كمربندش را بسته بود، اگر سرعتش را كمتر ميكرد و اگر حواسش را بيشتر جمع ميكرد اكنون در وضع كاملا متفاوت با آنچه دارد به سر ميبرد. منافي بارها به اين اشاره كرده كه با از بين رفتن اثرات آن تصادف وحشتناك، دوباره ميتوانست به پرسپوليس برگردد، بازيهاي ملياش را دو برابر كند و حتي به ليگهاي اروپايي برود، اما رفتار علي پروين با او در حين تمرينات باعث شد كه قيد همه چيز را بزند.
بدترين تاوان
مجاهد خذيراوي، هافبك سابق آبيهاي پايتخت داستان متفاوت و البته غمانگيزي دارد. او پديدهاي بزرگ در فوتبال ايران محسوب ميشد، اما جواني و بيتجربگي باعث شد گام به دايرهاي از حاشيههايي بگذارد كه حذف هميشگي او را از فوتبال رقم زد. مجاهد تنها 21 سال داشت. درباره او حتي ميگفتند كه بارسلونا به دنبال جذبش است، اما افسوس كه سرنوشت تلخي در انتظار او بود. خذيراوي مدتي پيش در رابطه با اتفاقاتي كه 11 سال پيش براي او افتاد و محروميتي كه به آن دچار شد، حرفهاي جالبي بر زبان آورد. او از اين گفت كه خيليهاي ديگر كارنامه سياهتري نسبت به او داشتند، اما هيچ اتفاقي برايشان نيفتاد و تنها او بود كه تاوان پس داد. او گفت اي كاش صدها ضربه شلاقش ميزدند، اما عشقش يعني فوتبال را از او نميگرفتند، او افشاگري كرد و درصدد رسوا كردن كساني برآمد كه در نابودي و محروميت او نقش داشتند، اما ديگر فايدهاي نداشت و روزهاي طلايي او هرگز برنگشت.
مرد هميشه مصدوم
محرم نويدكيا، يكي ديگر از آن بدشانسهايي است كه با مصدوميت، روزهاي طلايي فوتبال خود را تباه شده ديد. نويدكيا ركورددار مصدوميت در فوتبال ايران محسوب ميشود. هافبك سابق تيم ملي به علت مصدوميت همه چيز را از دست داد؛ از حضور ثابت در تيم ملي گرفته تا بازي كردن در جام جهاني و چند موقعيت ديگر. فوتبال نويدكيا هميشه و در هر زماني تحت تاثير مصدوميتهاي بيپايان او قرار داشته است. هافبك لاغراندام زردپوشان اصفهاني اغلب مصدوم است و همين مصدوميت بود كه باعث شد حضوري كوتاهمدت در بوخوم آلمان داشته باشد.
حاشيههاي بيپايان يك ستاره
عليرضا نيكبخت، پديده جذابي در فوتبال ايران محسوب ميشد، اما او هرگز قدر اين موقعيت را ندانست. تواناييهاي او در چمن سبز آنقدر قابل توجه بود كه تصور ميرفت يكي ديگر از لژيونرهاي فوتبال ايران شود، اما قدرنشناسي او در رابطه با موقعيتهايي كه داشت باعث شد پاي او هرگز به ليگهاي اروپايي باز نشود.
در كوران رقابتهاي جام جهاني 2002 كره و ژاپن، نيكبخت تا آستانه عقد قرارداد با آتلتيكو مادريد اسپانيا پيش رفت، اما مخالفت ميروسلاو بلاژويچ سرمربي اسبق تيم ملي با سفر او به مادريد، سبب شد او نتواند نخستين بازيكن ايراني لاليگا لقب بگيرد. در ادامه دلايل ديگري باعث شد تا او نهتنها حضور در ليگهاي اروپايي را از دست بدهد بلكه بتدريج از استقلال، پرسپوليس و تيم ملي هم حذف شود كه اين دلايل فقط به حاشيههاي بيپايان او برميگردد؛ حاشيههايي كه از او يك ستاره سوخته ساخت.
ماكت آسيايي زيدان
مجتبي جباري، وضع كاملا مشابه با محرم نويدكيا دارد. او كه زماني زيدان آسيا لقب گرفته بود، آنقدر مصدوم شد و آنقدر پايش را مورد عمل جراحي قرار داد كه همه از ياد بردند او زماني زيدان آسيا شده بود. جباري به خاطر همين مصدوميتهاي زنجيروارش، حضور در جام جهاني 2006 آلمان را هم از دست داد و به علت همين مصدوميت نتوانست به پيشنهاد تيمهاي اروپايي كه به دنبال جذب او بودند پاسخ مثبت بدهد. او اين روزها مصدوميتش را پشتسر گذاشته و آماده بازگشت به تمرينات استقلال است، اما افسوس كه گذشت زمان باعث شده تا ديگر احتمالي براي اروپايي شدن او وجود نداشته باشد.
هافبكي كه هرگز به نيوكاسل نرسيد
حامد كاويانپور را نميتوان يكي از بدشانسهاي واقعي فوتبال ايران تلقي كرد، چون كه او علاوه بر اين كه بازيهاي درخشاني در پرسپوليس از خود به نمايش گذاشت به تيم ملي هم رسيد؛ اما چيزي كه از او يك بدشانس ساخت چيزي نبود جز ناكامي او در راه رسيدن به ليگهاي معتبر اروپايي. كاويانپور يكي ديگر از پديدههاي بزرگ فوتبال ايران محسوب ميشد كه همراه علي كريمي بشدت مورد توجه تيمهاي اروپايي قرار گرفته بود، اما فوتبال ناب او با بيتجربگي اين بازيكن تنها محدود به فوتبال امارات و يك تيم نهچندان مطرح تركيهاي شد. كاويانپور زماني تا آستانه عقد قرار داد با تيم ليگ برتري نيوكاسل انگلستان پيش رفت، اما تعلل بيش از اندازه او چنين فرصت بزرگي را از بين برد؛ فرصت بزرگي كه ديگر هرگز به وجود نيامد.
مصدوميت خطرناك يار باوفا
محمود كريمي، يكي از تكنيكيترين بازيكنان تاريخ باشگاه سپاهان است. او همانند دوست قديمي خود محرم نويدكيا هرگز يك بازيكن هميشه مصدوم نبود، اما اتفاقي كه احتمال نابينايي او را به همراه داشت، حذف او را از فوتبال رقم زد. محمود كريمي در يكي از بازيهاي سپاهان از ناحيه چشم مصدوم شد تا او هم خداحافظي نسبتا زودهنگامي با فوتبال داشته باشد. كريمي يكي از باوفاترين بازيكنان تاريخ فوتبال سپاهان محسوب ميشود.
و ديگران...
اميرحسين اصلانيان و محمد دستجردي دو پرسپوليسي ديگر بودند كه تصادف باعث شد از فوتبال خداحافظي كنند. سبو شهبازيان نيز از بازيكنان خوب فوتبال ايران محسوب ميشد كه مصدوميتهاي متوالي باعث شد عطاي حضور در فوتبال را به لقايش ببخشد. حميد مطهري هم كه به اعتقاد يورگن گده بازيكني درجه يك و فراتر از فوتبال ايران به شمار ميرفت به دليل مشكلات جدي نخاعي در بيست و پنج سالگي براي هميشه از فوتبال كنارهگيري كرد. بازيكنان زيادي بودند كه ميتوانستند از فوتبال آسيا بالاتر بروند، اما گرفتار شدن آنها در غل و زنجير بدشانسي همه معادلات را بر هم زد. برخي از آنها همانند خذيراوي يا محرمي از آن دست بازيكناني محسوب ميشوند كه هر ده سال يك بار در فوتبال ايران پديد ميآيند، اما فوتبال آنها پاياني نامعلوم داشت. يكي ديگر از نكات مشترك بدشانسهاي فوتبال ايران اين است كه اغلب كسي به فكر آنها نيست و تلاش چندان قابل توجهي براي بازگرداندن آنها به چمن سبز صورت نميگيرد، هرچند اگر اكنون اقدامي بخواهد صورت بگيرد ديگر خيلي دير شده است. ديگر چه كسي به ستارههاي سوخته فوتبال ايران اهميت ميدهد؟