• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

سفر به قم یا کرج با دوچرخه برای استعداد یابی (به دنبال یک دوچرخه)

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,039
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
شما راست ميگيد ولي اين مشكلاتي كه برام پيش اومد بخاطر بي تجربه گي و اشتباه در محاسباتم بود...
آقا رسيدم !
اين يارو پيره مرده بقلم نشسته يه تسبيح دستشه هي صوت ميكشه
دلم ميخواد از پنجره پرتش کنم پایین !
6a7y8emy.jpg
 
Last edited:

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,039
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
خوب رفقا!
به دليل جوگير شدن و افتخار آفريدن تصميم گرفتم از ترمينال تا خونه رو ركاب بزنم
از ترمينال اومدم تا ميدان خراسان بعد ١٧ شهريور رو اومدم بالا... الان ميدان شهدا هستم و دارم خستي در ميكنم...

توي راه بدترين آسفالت عمرم رو تجربه كردم...
پر از چاله چوله... داغون شدم !

خوب هفت هشت كيلومتر ديگه تا خونه مونده !

خيلي گرسنمه!

uzuby9yr.jpg


فعلا !!!
 

mohebali

Registered User
تاریخ عضویت
16 فوریه 2010
نوشته‌ها
9,476
لایک‌ها
6,494
محل سکونت
طیــــران
خوب رفقا!
به دليل جوگير شدن و افتخار آفريدن تصميم گرفتم از ترمينال تا خونه رو ركاب بزنم
از ترمينال اومدم تا ميدان خراسان بعد ١٧ شهريور رو اومدم بالا... الان ميدان شهدا هستم و دارم خستي در ميكنم...

توي راه بدترين آسفالت عمرم رو تجربه كردم...
پر از چاله چوله... داغون شدم !

خوب هفت هشت كيلومتر ديگه تا خونه مونده !

خيلي گرسنمه!

uzuby9yr.jpg


فعلا !!!
انصافا خیلی سفر باحالی بود
از خودت بیشتر حال کردم :دی
 

استارتر

Registered User
تاریخ عضویت
26 ژانویه 2012
نوشته‌ها
962
لایک‌ها
195
دمت گرم دادا خسته نباشید از اول تا اخر چک میکردم ببینم چیکار کردی
تجربه ی خوبی بود واست ولی به نظرم باید یه دوچرخه حرفه ای تر میگرفتی اینجوری کارت خیلی راحتر میشد
موفق باشی
 

hosseinmousavi7

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
1,747
لایک‌ها
401
محل سکونت
Tehran
ایشاالله سفر بعدی جاده چالوس...:specool:

​هرکی می خواد بیاد اعلام کنه بعد با داداشمون قرار بزاره.
 

chance

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
119
محل سکونت
UK
ایشاالله سفر بعدی جاده چالوس...:specool:

​هرکی می خواد بیاد اعلام کنه بعد با داداشمون قرار بزاره.

منم دلم خواست ولی وقتی دیدم هردو نفر هم نوم هم ایشون بعدش مریض شدن کلا پشیمون شدم :D
 

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,039
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
ممنون بچه ها...

من بالاخره ساعت پنج و ربع رسيدم
تا رسيدم يه چيز سبك و پر انرژي خوردم و خوابيدم

خداروشكر الان احساس مريضي نميكنم !

براي سفر هاي دست جمعي خيلي خوبه برنامه بريزين ولي حتما بايد تمرين داشته باشيد و فاصله رو هم همونطور كه گفتم بايد حداكثر هفتاد كيلومتر انتخاب كنيم كه نصف روز رو ركاب بزنيم و بقيش رو استراحت كنيم.

راستي من فردا بايد دوچرخه اون بنده خدا رو پس بدم و دوباره بي دوچرخه ميشم... ولي سال ديگه يه دوچرخه خوب حتما ميخرم...

در پست بعدي واستون داستان چند بچه باز رو تعريف ميكنم... دي بعدش هم داستان اون دوتا سگي كه ميخواستن بهم حمله كنن !!!وبعدشم داستان هاي ديگه اي كه وقت نشد بگم...

اينجارو !

ruma8yby.jpg


راستي پست اول آپديت شد
 

Benchmarker

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2011
نوشته‌ها
5,573
لایک‌ها
31,853
محل سکونت
Sin City
از ادمهایی که خودشون رو به چالش میکشن خوشم میاد کارت قابل تحسین بود یه همچین سفرهایی واقعا توی این دوره زمونه که زندگی کسالت بار و یکنواخت جلو میره لازمه
موفق باشی
 

hosseinmousavi7

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
1,747
لایک‌ها
401
محل سکونت
Tehran
ممنون بچه ها...

من بالاخره ساعت پنج و ربع رسيدم
تا رسيدم يه چيز سبك و پر انرژي خوردم و خوابيدم

خداروشكر الان احساس مريضي نميكنم !

براي سفر هاي دست جمعي خيلي خوبه برنامه بريزين ولي حتما بايد تمرين داشته باشيد و فاصله رو هم همونطور كه گفتم بايد حداكثر هفتاد كيلومتر انتخاب كنيم كه نصف روز رو ركاب بزنيم و بقيش رو استراحت كنيم.

راستي من فردا بايد دوچرخه اون بنده خدا رو پس بدم و دوباره بي دوچرخه ميشم... ولي سال ديگه يه دوچرخه خوب حتما ميخرم...

در پست بعدي واستون داستان چند بچه باز رو تعريف ميكنم... دي بعدش هم داستان اون دوتا سگي كه ميخواستن بهم حمله كنن !!!وبعدشم داستان هاي ديگه اي كه وقت نشد بگم...

اينجارو !

ruma8yby.jpg


راستي پست اول آپديت شد
داداش من هستم لوازم روبراهه...
فقط جاده چالوس اونم تیمی
 

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,039
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
چشم حتما. یادم باشه جاده رو از نظر شیب و... بررسی کنم بعدا.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خوب حالا وقتش رسیده که داستان آدمهای مشکوک و خطرناک (احتمالا بچه باز) رو براتون تعریف کنم...

البته من بچه نیستم ولی خوب یکم babyface هستم و همین عامل تشدید کننده توجه این جور افراد به بنده بود...

اولین آدم اینشکلی که دیدم در همان یک ساعت اول حرکت بود، قبل از اینکه به جاده اصلی تهران قم برسم...

طرف یک راننده کامیون بود که داشت رد میشد، برام بوق زد و دست تکون داد، من هم باخودم اگفتم احتمالا با این حرکتم حال کرده و میخواد تشویق کنه ! (یاد بوشوگ تو لوک خوش شانس افتادم)

لذا من هم براش دست تکون دادم و یک بوس هم چاشنیش کردم و براش فرستادم ! (این اولین و آخرین بوسی بود که تو این سفر فرستادم !)

بعد از انجام این حرکت شنیع ! دیدم طرف سرعتش رو کم کرد و آروم آروم دنبال من میومد ! تا اینجا اصلا هواسم به این چیز ها نبود...

خلاصه چند کیلومتر همینطوری میومد و بوق میزد و سعی میکرد یکاری کنه که من بزنم کنار تا باهام صحبت کنه ولی من به راه خودم ادامه میدادم...

یکم جلوتر رفتم دیدم سرعتش رو زیاد کرد و اومد کنارم ! شروع کرد به حرف زدن که وایسا کجا میری و این حرفا... من هم کم کم دوزاریم افتاد...

خودم رو زدم به اون راه و همش میگفتم: چی ؟ چی میگی ؟ نمیشنوم ؟ من دارم میرم قم ... !! شما برو زحمت نکش !...

خلاصه همینطوری که میرفتیم رسیدیم به دوراهی که یکیش میرفت قم و یکیش میرفت کرج ! خدارو شکر مسیر طرف کرج بود و مجبور شد بره تو جاده کناری !!!!

با خودم گفتم خوب تموم شد رفت ! ولی دیدم ول کن نیست ! از توی اون جاده به موازات من میومد ! گوشی موبایلش رو درآورد هی داد میزد : شمارتو بده !!!!! دی

من هم بهش گفتم : چی ؟ میخایی عکس بگیری ؟ بگیر... خلاصه اینکه همینجوری بنده خودا خودش رو به آب و آتیش زد تا مسیر من کلا به یک جهت دیگه رفت و دیگه ندیدمش...

نفر بعدی !

وسط راه که پنچر شدم یک نیسان وانت وایساد که کمک کنه ! (ون موقع گوشی رو کلم بود و داشت فیلم میگرفت و تا نیمه راهی که باهاش بودم رو فیلمش رو دارم...)

به طرف گفتم پنچر شدم و اگه ممکنه اجازه بده گوشه ماشینت رو بگیرم و تا یه پنچر گیری منو بکشی و...

ولی طرف گفت نه و خصلاه آخرش این شد که من وسایل و دوچرخه رو انداختم پشت نیسان و جلو نشستم تا بریم سمت پنچر گیری... (بهم گفت یکی دو کیلومتر جلو تره)

خلاصه همینطور که میرفتیم دیدم طرف دستش رفت سمت کفتراش و یه کارای مشکوکی داشت با خودش انجام میداد، من هم گرخیدم، به خودم گفتم اگه حرکت مشکوکی زد،

در رو باز میکنم تا مجبور بشه وایسته و بهد کلید ماشین رو برمیدارم و سریع میپرم بیرون و میرم پشت وانت و وقتی اومد دنبالم کلیدش رو پرت میکنم چند متر اون ور تر و تا وقتی بره

کلید رو بیاره من هم اسپری گاز اشکآور رو از کیفم در میارم و وقتی نزدیک شد میزنم تو صورتش و بعد که افتاد زمین کلید رو بر میدارم و میشینم پشت فرمون و تا خود قم با ماشینش میرم...

دی،

خلاصه همینطور که میرفتیم تابلو حسن آباد رو دیدم و گفتم همینجا نگه دار اینجا حتما پنچرگیری هست و ... و خلاصه پیاده شدم و پیاده رفتم تو حسن آباد دنبال پنچرگیری و...

نفر بعدی !

شب بود ساعت نه و نیم، پلیس ها من رو نزدیکاری شهر پیاده کردند که کلی کامیون پارک کرده بودند تا استراحت کنند و چندتا دکه هم اونجا بود،

من همونجا یکمی استراحت کردم و بعد که پاشدم برم یکی از راننده های کامیون به من نزدیک و دیدم دستش داره میره سمت کفتر ها ! و یک نگاه هیز به من کرد و گفت:

این گشتی ها چیکارت داشتند؟ من هم یک نگاه عاقل اندر فلان بهش انداختم و گفتم : رفقام بودن ! دی خلاصه طرف دست از کفترا کشید و برگشت رفت... من هم به مسیرم ادامه دادم...

نفر بعدی:

ساعت طرفای ده بود که داشتم تو شهر دنبال هتل میگشتم که دیدم یکی از پشت سر گفت : آقا وایسا !

وایسادم گفتم بله ؟ گفت بیا بریم خونه ما !!!!!!!!!!

من هم فکم چسبید به زمین !!!!!!! بهش گفتم: نه آقا مزاحم نمیشم ... خیلی ممنون !!!! زحمت نمیدم و....

خلاصه طرف ول کن نبود و من هم دیدم انگار قضبه با صحبت حل نمیشه، دستم رو بردم سمت گاز خردل ! دی و راهم رم کشیدم رفتم، گفتم اگه باز اومد دنبالم همشو تو حلقش خالی میکنم

بعد هم کفتراش رو میکشم و میرم !

خلاصه ! این بنده خدا هم که دید من دستم روی یه چیزیه و مشکوکم، دیگه دنبالم نیومد !!!!

این بود داستان آدم های ... که به راحتی از روی نگاه هاشون میتونستی فکرشون رو بخونی...

داستان بعدی: سگ های با ادب !
 

Benchmarker

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2011
نوشته‌ها
5,573
لایک‌ها
31,853
محل سکونت
Sin City
باز خوبه پسر هستی و این همه مزاحم داشتی اگه یه دختر بخواد اینجور سفر کنه چی میشه:wacko:

راستی دیگه یاد بگیر برا کسی بوس نفرستی مخصوصا اون جماعت راننده ماشین سنگین:ph34r2:
 

john gotti

Registered User
تاریخ عضویت
5 جولای 2011
نوشته‌ها
747
لایک‌ها
283
محل سکونت
.......!
سلام بر تو دوست عزیز! خیلی باحالی و ایده جالبی بود این حرکتت! دمت گرم! منم مثل شما از این جور ایده ها زیاد تو سرمه ولی زیاد انگیزه و وقت ندارم اجراشون کنم:D
مطمینا این کار تجربه ی خیلی خوبی برای شما بوده همونطور که میگن بسیار سفر باید تا پخته شود خامی!( نمیدونم درست گفتم مثلو یا نه!:D )
اما خب با این تفاسیری که گفتی خطراتی هم بوده در سر راهت....قضیه بچه بازی و این داستانا! اونم تو راه قم!!! جدا شانس اوردی چون جاده تهران قم و خود قم واقعا خطریه و آدمای بی پدر مادر زیادی تو اون جاده هستن همینطور تو خود قم هم که دیگه معلومه از هر خراب شده ای توش آدم هست(چه از شهرهای دیگه چه از کشورای دور و بر) البته جسارت نباشه به مردم قم چون آدمای خوب هم توش زیاده من منظورم مهاجرا و مسافرایی که تو راه قم هستن چون قم یه جور شاه راهه از اکثر نقاط به اونجا میان!
و راستی اون حرکت بوس فرستادنت اصلا حرکت درستی نبوده به نظر من:eek: ....اونم برا راننده ماشین سنگین!امیدوارم سری بعدی بیشتر حواستو جمع کنی چون اتفاقه دیگه یوهو دیدی خدایی نکرده گرفتارش شدی!
 

thomas anders

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2007
نوشته‌ها
55
لایک‌ها
2
محل سکونت
eldorado
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای !! مردم از خنده !!!!

پسر چه سفر باحالی !!! نمی دونی چقد لذتبخش بود خوندن این سفرنامه !

سرشار از هیجان بود !

واقعا که لذت بردم ! خدا حفظت کنه پسر !
 

PaPaTi

Registered User
تاریخ عضویت
27 ژانویه 2010
نوشته‌ها
236
لایک‌ها
91
سن
36
محل سکونت
.:: آبادان ::.
احسنت
عجب سفر پرماجرایی داشتی :دی
اون بوسه واقعا شاهکار بود,دمت گرم :دی
 

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,039
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
ممنونم !

حالا نوبت میرسه به داستان سگهای با ادب !

قبل از اینکه داستانش رو بگم، بهتره بدونید که پیش از این سفر درمورد همه اتفاق های احتمالی و نحوه برخورد با اونها تحقیق کرده بودم که یکی از این موارد حمله سگ ها بود.

در دوچرخه سواری خارج ار شهر احتمال برخورد دوچرخه سوار ها با سگها بسیار شایع هست و چون حرکت رکاب زدن برای سگها عجیب و تحریک کننده هست، با دیدن دوچرخه سوار معمولا دنبالش میرن...

حالا یا سگهای خوبی هستند و بازی میکنند و یا سگهای بدی هستند و حمله میکنند... بعد از این تحقیق راه کارهای مبارزه با این اتفاقات هم فهمیدم که مهم ترینش این بود که

کاری کنید که سگ ها کنجکاو و مشکوک نشوند ! به زبان ساده با دیدن سگ سریعا از دوچرخه پیاده شوید و قدم زنان به راهتان همراه با دوچرخه خود ادامه دهید !

خلاصه ! من هم آماده بودم تا درصورت رویارویی احتمالی با سگها همین کارو انجام بدم.

و حالا ادامه داستان:

شب بود طرفای ساعت 9 و نزدیک های قم بودم...

خیلی خسته بودم... ساعت ها بود که پیاده می اومدم و دیگه نایی برای رکاب زدن نداشتم...

همینطور که جاده رو گرفته بودم و میرفتم، دیدم که یه چیزی اون جلو کنار جاده هست که مشکوکه !

ترسم از این بود که نکنه جن باشه ! دی

نزدیک تا که شدم دیدم دوتا سگ هستند کاملا شبیه هم و هم قد و قواره و هم رنگ ! حالا نمیدونم خواهر برادر بودن یا زن و شوهر بودن یا...

خیلی آروم بودن و مشغول تماشای ماشین هایی که عبور میکردند بودند... من هم گفتم خیلی آرام و قدم زنان رد میشم و میرم !

به آرامی بهشون نزدیک شدم ! انگار تا فاصله 5 متری اصلا متوجه حضور من نشدند ! بعد که نزدیک تر شدم دیدم دارن چپ چپ نگاه میکنند... ولی هنوز بی حرکت بودند !

آقا دقیقا روبروشون که رسیدم از جاشون بلند شدند ! من هم گفتم به به چه سگهای با ادبی ! به احترام من بلند شدند... اومدم بهشون بگم، که بفرمائید بشینید و...

یهو یکیشون شروع کرد به واق واق کردن !

باور کنید به صدوم ثانیه نرسید که دیدم رو دوچرخه نشستم و دارم با سرعت 200 کیلومتر در ساعت رکاب میزنم !

لامبورگینی رو دیدید که 0 تا 100 رو چجوری میره !؟ همونجوری رفتم !!!!!

یعنی انقدر ترسیده بودم که خدا میدونه ! تنها توی تاریکی کنار دوتا سگ غول پیکر که گارد حمله برات گرفتن.... اصلا فکرش هم نمیکنم کسی بتونه درک کنه من چقدر ترسیده بودم !

خدارو صد هزار مرتبه شکر که دنبالم نیومدند !

خلاصه یه مقدار که راه اومدم دیدم خیلی فاصله گرفتم متوجه شدم که پاهام حالت عجیب غریبی دارند... انگار دوتا تیکه چوب دارن زیر بدنم رکاب میزدن ... فهمیدم که ماهیچه هام در آستانه گرفتن قرار دارند...

دوباره پیاده شدم و نرم نرم به راهم ادامه دادم ! دیگه تعادل درست و حسابی هم تو راه رفتن نداشتم ... ولی صدای واق واق سگ ها هنوز میومد ! دی

داستان بعدی : مردی که با پای پیاده از آمل به اصفهان سفر می کرد !!!!!!
 

leily_17

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2011
نوشته‌ها
667
لایک‌ها
82
ایده جالبیه موفق باشی مارکوپولو:rolleyes:
 

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,039
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
خوب، حالا نوبت میرسه به داستان مردی که از آمل به شیراز سفر میکرد (هواسم نبود تو پست قبلی گفتم اصفهان)

ساعت طرفهای شیش بود و سی چهل کیلومتر تا قم مونده بود...

همینطور که رکاب میزدم یا این صحنه روبرو شدم:

882050bb9eeb.jpg

خوشحال شدم که یه آدم جالب پیدا کردم !

رفتم جلو و مشغول صحبت کردن با ایشون شدم !

08be71b9ab6e.jpg

فقط اسم و فامیلشون رو یادم رفت که بپرسم...

این بنده خدا بخاطر مراسم یادبود برادر شهیدش که در شیراز دفن شده، داشت از آمل تا اونجا رو پیاده میومد...

از پرسیدم شبها چیکار میکنی توی جاده ؟ گفت هرجا خسته بشم چادر میزنم و میخوابم... (فکرش رو بکنید وسط بیایون...)

بعد گفتم پاهات تاول نمیزنه ؟ گفت چرا میزنه و بعد میترکه و...

بعد کفتم غذا رو چیکار میکنی ؟ گفت وسط راه از رستوران و استراحت گاه و اینجور جاها تهیه میکنم...

بهش گفتم سایت هم داری ؟

گفت نه ولی یکی از دوستام میخواست توی اینترنت ازم یه چیزایی بنویسه !

خلاصه یکمی باهم رفتیم بعد که دیدم آفتاب اینطوری شده :

dc1c7653ac42.jpg

مجبور شدم زود خداحافطی کنم و به راهم ادامه بدم...

ولی خیلی آدم جالبی بود...

روحش شاد و یادش گرامی...


داستان بعدی : حمام عمومی و عینک آفتابی
 

pooria-ir

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2011
نوشته‌ها
6,492
لایک‌ها
2,424
محل سکونت
Tehran
از اول تا آخر رو خوندم
دمت گرم
جوری حال کردم که خدا بدونه
من تابستونا از اکباتان تا 7تیر رو یک روز در مین میرفتم.اصلا هم خسته کننده نبود
البته الان بخاطر آسیبی که زانوم دیده فعلا کنسله.اما پام که خوب بشه،شدیدا پایه ی اینجور حرکاتم

Sent from my WT19i using Tapatalk 2
 

Love_life

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2010
نوشته‌ها
3,813
لایک‌ها
975
محل سکونت
دور نیست
آقا شانست بد بوده :D
من چند بار حرکت زدم اینجوری ولی obi گیرم اومده تا بچه باز :D
اونا بدتر و سیریش ترن
 
بالا