گريز ستاره از اذهان شب
وحی ديگریست
که از تناسخ دريا
بشارتم میدهد.
شاعرترين خاموش اين خانه
منم
که از اعتراض واژه
در معانی مرگ،
خبر از خوابِ پروانه
آورده ام.
دريغا
دردی در اين دواير ديوانه ديده ام
چنين
که به گيسوی گريه میپيچم.
باری
مگرم که در گشودنِ اين راز
آوازی از طراز آينه خيزد
ورنه شکستن اين سنگ را
مجال باور نيست.